انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 459 از 718:  « پیشین  1  ...  458  459  460  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۰۹

شورش دیوانه گردد از بیابان بیشتر
می شود وحشت فزون چون گشت میدان بیشتر

نیست ممکن دل شود ساکن زدست رعشه دار
وحشت مجنون شد از وحشی غزالان بیشتر

شوخ چشمی دربساط صنع عین غفلت است
هرکه بیناتر درین هنگامه حیران بیشتر

خشک سازد ریشه نخل هوس رانان خشک
آرزو گرددز نعمتهای الوان بیشتر

می شود طول امل در موسم پیری زیاد
موج دارددر سراب خشک جولان بیشتر

لقمه بیش ازدهن سرمایه حسرت بود
تلخ گردد عیش مور ازشکرستان بیشتر

منت دست حمایت کارصرصرمی کند
شمع می لرزد به جان در زیر دامان بیشتر

نیست در زندان تن جانهای کامل راقرار
خصم آرامند گوهرهای غلطان بیشتر

شسته رویان گرچه می شویند از خاطر غبار
می دواند ریشه دردل خط ریحان بیشتر

چرخ صائب برمراد سفلگان گردد مدام
در زمین شور بارد ابر احسان بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۰

می کشد عزت طلب خواری زدوران بیشتر
هست یوسف راخطراز چاه وزندان بیشتر

از بخیلان خط آزادی مرابرگردن است
چون نگویم شکر این قوم از کریمان بیشتر؟

از وفور زر تهیدستان قسمت راچه سود؟
خشک گردد درمیان بحر، مرجان بیشتر

سگ ز صاحب روی گردان می شود چون سیرشد
نفس باشد درتهیدستی به فرمان بیشتر

دولت از دست دعا دارد حصار عافیت
خوابگاه شیر باشد درنیستان بیشتر

زشت را آیینه تاریک باشد پرده پوش
می نماید روی دل گردون به نادان بیشتر

آب درظرف سفالین خوشترست ازجام زر
می برند از عمر لذت خاکساران بیشتر

می رسد آزار سگ سیرت به درویشان فزون
خرقه رااز بخیه باشد زخم دندان بیشتر

همت از تیغ زبان شکر خجلت می کشد
درزمین شور بارد ابر احسان بیشتر

حیرت هرکس درین عالم به قدر بینش است
هرکه بیناتر درین هنگامه، حیران بیشتر

رتبه بسط است بیش از قبض پیش عارفان
فیض درسی پاره می باشد ز قرآن بیشتر

هرکه را آیینه تارست صائب دربغل
می کشد خاطر به گلخن از گلستان بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۱

دل بود مایل به خط عنبرافشان بیشتر
هست در ابر سیاه امید باران بیشتر

خط برون می آورد شیرین لبان را ازحجاب
می شود در پرده شب غنچه خندان بیشتر

خار خار دلبری از خط فزون شد حسن را
حرص گل در جمع زر گردد زدامان بیشتر

ناز خوبان می شود در روزگار خط زیاد
خواب می گردد گران ازبوی ریحان بیشتر

می برد دل بیش ازان لبهای شیرین خط سبز
رتبه این ظلمت است ازآب حیوان بیشتر

گرچه امید ظفر با لشکر برگشته نیست
می کند صید دل آن برگشته مژگان بیشتر

روزی بی دست وپایان می رسداز خوان غیب
قسمت دیوانه گردد سنگ طفلان بیشتر

پرده پوشی می کند بی پرده راز عشق را
می کشد این شمع قد در زیر دامان بیشتر

در بساط بی سرو پایان مجو صبر وقرار
تشنه سیرست گوهرهای غلطان بیشتر

سیل بی زنهار در معموره طوفان می کند
شور مجنون است درشهر ازبیابان بیشتر

گر چه گردد کم صدا چون کاسه چینی شکست
درشکستن می کند دل صائب افغان بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۲

جانب اغیار داردآن جفا جو بیشتر
باگرانجانان بود میل ترازو بیشتر

دزد رادر پرده شب می شود جرأت زیاد
می برد دردور خط دل خال هندو بیشتر

می دواند ریشه دردل جوهر تیغ عتاب
عشق راباشد نظر بر چین ابرو بیشتر

بیشتر سنگین دلان بال وپریکدیگرند
می کند درقاف پرواز آن پریرو بیشتر

چشمه ها سیلاب گردد چون به هم پیوسته شد
وحشت مجنون ما گردید از آهو بیشتر

زنگ غفلت فرش باشددردل آسودگان
سبز گردد آبهای مرده درجو بیشتر

با سخن صاحب سخن را التیام دیگرست
دل ز صائب می برد چشم سخنگو بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۳

می شود مغلوب، خصم از بردباری بیشتر
تیغ لنگر دار دارد زخم کاری بیشتر

هرکه راچون شانه دردل زخم کاری بیشتر
می کند زلف سخن راشانه کاری بیشتر

بر کم وبیش محبت بیقراری شاهدست
هر قدر افزون محبت، بیقراری بیشتر

هر قدر پیغام نومیدی ز معشوقان رسد
عاشقان رامی شود امیدواری بیشتر

دورتر شد راه ما از سعی بی هنجار ما
کودکان رامانده سازد نی سواری بیشتر

هرکه امیدش به عصیان کمتر از طاعت بود
می برد روز قیامت شرمساری بیشتر

گر چه می گردد ز آتش پخته هر خامی که هست
خامتر هرکس که دارد جزو ناری بیشتر

دانه بهتر درزمین نرم بالامی کشد
سرفرازی بیشتر چون خاکساری بیشتر

د ربلندی گرمی خورشید می گردد زیاد
حسن، عالمسوز گردد در سواری بیشتر

زلف از سر در هوایی هر نفس در عالمی است
می نماید حسن راخط پرده داری بیشتر

فیض ریزش دارد ارباب کرم راتر دماغ
خنده برق است درابر بهاری بیشتر

می شود چون ماه کنعان عاقبت مالک رقاب
از عزیزان می کشد هر کس که خواری بیشتر

می کند خواب فراغت در شبستان لحد
هر که اینجا می کند شب زنده داری بیشتر

از دلیل پوچ دایم فلسفی د رزحمت است
کودکان رامانده سازد نی سواری بیشتر

می شود صائب دعا در دامن شب مستجاب
وقت خط هست ازبتان امیدواری بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۴

عشق راباشد به عاشق دلنوازی بیشتر
می کند بیچارگان را چاره سازی بیشتر

می کشد قامت به قدر ریشه هر نخلی که هست
هر قدرپستی فزونتر، سرفرازی بیشتر

عشق عالمسوز کی فارغ گذارد حسن را؟
شمع از پروانه دارد جانگدازی بیشتر

می شود هرچند محو از روی گرم آفتاب
می کند شبنم همان آیینه سازی بیشتر

د رخرابات مغان از پرتو دلهای پاک
هر قدر آلوده تر دامن نمازی بیشتر

می کشد قامت نی بی مغز بیش از نیشکر
درسبک مغزان بود گردن فرازی بیشتر

پیش راه شکوه خونین نگیرد خامشی
رشته اشک از گره گیرد درازی بیشتر

ظالمان را نرم می گردد دل از فرمان عزل
حسن نو خط می کند عاشق نوازی بیشتر

تا نگردیده است صائب آدمی بالغ نظر
می زند ناخن به دل عشق مجازی بیشتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۵

گرچه از جان نیست چیزی بابدن نزدیکتر
باشد آن جان جهان ازجان به تن نزدیکتر

می کشم دوری ز حیرت ،ورنه با یوسف بود
چشم چون دستار من از پیرهن نزدیکتر

خال باآن قرب ازان لبهادهن شیرین نکرد
تلختر هر کس به آن شیرین دهن نزدیکتر

پرده شرم است مانع ،ورنه چشم پاک من
باشد از شبنم به آن گل پیرهن نزدیکتر

نعل لیلی رادر آتش وحشت مجنون گذاشت
از رمیدن شد بر جانان راه من نزدیکتر

چون عزیز مصر باغربت مدارا کن که هست
پله غربت به دولت از وطن نزدیکتر

گر چه با فانوس باشد درته یک پیرهن
هست با پروانه شمع انجمن نزدیکتر

از سخن دست سلیمان تکیه گاه مور شد
قرب را راهی نباشد از سخن نزدیکتر

می شود بی دست وپایی شهپر پرواز رزق
آب این چاه است بی دلو ورسن نزدیکتر

از جوانان گرچه نبود دور مرگ ،اما بود
موی چون کافور پیران باکفن نزدیکتر

صائب از پاس ادب گردید ازان زلف دراز
دست کوتاهم به آن سیب ذقن نزدیکتر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۶

زاهد از آلوده دنیاست دنیا خواه تر
رهرو این راه از رهزن بود گمراه تر

دستگاه غم به قدر دستگاه بینش است
می خورد خون بیشتر هر کس بودآگاه تر

فکر آن موی کمر نگذاشت درمن زندگی
درد پنهانی بود از دردها جانکاه تر

می تواند کرد داغ عشق، اگر خواهد دلش
سینه تار مرا از آسمان خوش ماه تر

شورش مجنون یکی صدگشت از زخم زبان
می کند مهمیز اسب تند رابد راه تر

لطف گردون بیشتر از قهر می سوزدمرا
تلختر هرچند می در کام، بی اکراه تر

هر قدر سر رشته آمال می گردد دراز
دست ما از دامن دنیا شودکوتاه تر

مستی رطل گران بالاتر از پیمانه است
بیخبرتر ازجهان هرکس که صاحب جاه تر

گر چه بیرون رفتن ازراه است تقصیر عظیم
برنمی گردد هر که بعد از آگهی، بیراه تر

خوش بود دلخواه بستن با پریرویان جناغ
گر فراموشی ازان جانب بود، دلخواه تر!

هر کجا صائب شود بی پرده آن شیرین سخن
لیلی از داه عرب بسیار باشد داه تر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۷

خامشی سازد من بیتاب را دیوانه تر
می کند بند گران سیلاب را دیوانه تر

بیش شد از بستن لب بیقراریهای دل
بخیه سازدزخم پرخوناب رادیوانه تر

در فلاخن می شود بال وپر پرواز،سنگ
صبر می سازد دل بیتاب را دیوانه تر

اشک را در سینه روشندلان آرام نیست
می کند آیینه این سیماب را دیوانه تر

قلقل مینا به دور انداخت جام باده را
شور دریا می کند گرداب را دیوانه تر

جلوه هم چشم، سیلاب بنای طاقت است
طاق ابرو می کند محراب را دیوانه تر

شد فزون از پند ناصح بیقراریهای من
می کند افسانه اینجا خواب را دیوانه تر

می کند از روشنی آیینه دلهای پاک
پرتو خورشید عالمتاب را دیوانه تر

بالب خشک صدف تردستی نیسان کند
تشنگان گوهر سیراب رادیوانه تر

نوبهار خط مشکین هر قدر گردد کهن
می کند صائب من بیتاب را دیوانه تر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۴۶۱۸

هرطرف صد راه پیما هست سر گردان خضر
تاکه راافتد درین وادی به کف دامان خضر

بی رفیقان موافق آب خوردن سهل نیست
می دهد یادازخجالت جلوه پنهان خضر

قسمت آیینه از آب روان جز زنگ نیست
رزق اسکندر نگردد چشمه حیوان خضر

سعی در تعمیر دیوار یتیمان کن که شد
ایمن ازسیل فنا زین رهگذربنیان خضر

دستگیری فیضها دارددرین ظلمت سرا
تا به دامان قیامت می کشد دوران خضر

تا نگرددسبز در جوی توآب زندگی
خشک بگذر زینهار از چشمه حیوان خضر

تا چه باشد هستی ده روزه ماخاکیان
چون بنابر آب دارد عمر جاویدان خضر

می کنم داغ عزیزان زندگی راناگوار
آه افسوسی است مد عمر بی پایان خضر

آه کز بیمایگی در دفتر ایجاد نیست
مد احسانی بغیر ازعمر جاویدان خضر

سبز گردد کشت امیدش زآب زندگی
هرکه شد صائب درین مهمانسرا مهمان خضر
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 459 از 718:  « پیشین  1  ...  458  459  460  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA