غزل شماره ۴۷۴۳ از هیچ آفریده به دل گرد کین مگیردرزندگی قرار به زیر زمین مگیرنتوان به علم رسمی از آتش نجات بافتدرپیش روی خود سپر کاغذین مگیرسیلاب را ملاحظه از کوچه بند نیستزنهار پیش دیده من آستین مگیرشمع از گداز یافت به افسردگی نجاتراه سلوک بی نفس آتشین مگیرپیوست نور شمع به صبح آفتاب شددامان یار جز به دم واپسین مگیراز روی آتشین دل سنگ آب می شودآیینه پیش طلعت آن مه جبین مگیردل رامکن شکار به دزدیدن نگاهاین صید رام رابه کمند و کمین مگیرصائب گزیده می شود از نیش منتشزنهار شهد تاز مگس انگبین مگیر
غزل شماره ۴۷۴۴ هرچند جهانسوز بود جلوه دلداراین شعله دو بالاشود از جامه گلناردرجامه گلگون، کمر نازک آن شوخاز لعل بود همچو رگ لعل نمودارچون آب که از پرده یاقوت نمایدپیداست تن نازکش از جامه گلناردرجامه آل آن رخسار عرقناکدر عرصه گلزار بود ساغر سرشارمهری است که از کوه بدخشان شده طالعدر جامه لعلی رخ نورانی دلداردرجامه گلگون ز می افروخته عارضبااین دو سه آتش چه کند تشنه دیدار؟خونریزتر از تیغ بود موج خرامشجان چون به کنار آید ازین قلزم خونخوار؟فریاد که بی پرده شد از جامه گلرنگخون خوردن پنهانی آن غمزه خونخوارپوشیدن خون نیست به نیرنگ میسراین بخیه محال است بیفتد به رخ کاراز خجلت آن چهره گل آواره شد از باغسهل است اگر لاله نهد پای به کهسارافزوده شد اسباب جگرخواری صائبزان پیکر سیمین به ته جامه گلنار
غزل شماره ۴۷۴۵ از صحبت خامان، دل آگاه نگه داراین آینه را در بغل از آه نگه دارشب را اگر از مرده دلی زنده نداریجهدی کن و دامان سحر گاه نگه داراز آه بود راهی اگر هست به مقصودگو رشته جان پاره شود آه نگه دارچون سنگ نشان راهی اگر طی ننماییدردامن خود پا بشکن، راه نگه دارگامی نتوان یافت درین بادیه بی چاهزنهار عنان دل آگاه نگه دارزان پیش که مجروح کند خارندامتدست از گل این باغچه کوتاه نگاه داردر بیخبری صرف مکن عمر گرامیته شیشه ای از بهر سحرگاه نگه دارسر رشته حق در همه حالی مده از دستدرخواب گران نیز سر راه نگه داراز چاه به بازار بود جلوه یوسفزنهار که اسرا خود از چاه نگه دارهر چند درین بادیه خضرست دلیلتدامان دل ای رهرو آگاه نگه دارصائب اگر از سینه سیاهی نزداییباری چو کلف پرده آن ماه نگه دار
غزل شماره ۴۷۴۶ ای بیجگر از تلخی عالم گله بگذاراین می به حریفان تنک حوصله بگذاردرچشمه سوزن نبود راه گره رااز سر بگذر، پای درین سلسله بگذاردرقافله ما جرس هرزه درا نیستدستی زخموشی به دهان گله بگذارشاید سری ازمنزل مقصود برآریچون گرد سری درپی هر قافله بگذاردلجویی دشمن در توفیق گشایدجای سخن خصم به هر مسئله بگذاراز خوشه دو سر خواستن از بی بصریهاستتحسین بجا هست، حدیث صله بگذارصائب مکن اظهار تهیدستی خود راسر پوش به خزان تهی حوصله بگذار
غزل شماره ۴۷۴۷ دارم ز تو ساده دلیها گله بسیارپهن است درین دامن دشت آبله بسیاراز سختی ره زود شود آبله پامالورنه ز دل سنگ تو دارم گله بسیاربارست به دل تهمت ناگاه، و گرنهبر یوسف ما نیست گران سلسله بسیارزنهار به هر چیز ملرزان دل خود راکاین خانه خطر دارد ازین زلزله بسیارچون صبح به این عمر تنک مایه مشو شادکاین یک دو نفس رانبود فاصله بسیارنتوان سخن تلخ به شیرین دهنان گفتورنه ز لب لعل تو دارم گله بسیاردر زمین نیست گهر سنج، و گرنهدر پرده دل هست مراآبله بسیاراز خرده اسرار نشد هیچ کس آگاهگم گشت درین ریگ روان قافله بسیارپیمانه می کشتی طوفان زده باشدبزمی که دراو هست تنک حوصله بسیارگرآب حیات است، چو استاد شود سبزچون خضر مکن مکث درین مرحله بسیارگرد رمه افزون بود از فوج گرانسنگسر برکت هست نهان درگله بسیارچون ریگ ز هر موج مراتخت روانی استایجاد کند شوق ز خود راحله بسیاراین دایره ها تابع پرگار قضا یندصائب مکن از گردش گردون گله بسیار
غزل شماره ۴۷۴۸ اینطرفه که گنجایش غم می شود افزونهرچند شود سینه من تنگ فضاترخون است ز رنگینی لفظم دل معنیاز باده بود شیشه من هوش رباترصائب چه نهان دارم ازو صورت احوال؟کز آینه آن روی بود روی نماترای صفحه رخسار تو ازگل بصفاترمژگان بلندت ز سر زلف رساتراز صلح بودچاشنی جنگ تو افزوندشنام تو از بوسه بود روح فزاترازنعمت دیوار محال است شود سیرچشمی که شد از کاسه در یوزه گداتراز چشم هوسناکتر افتاده دل مناز برگ بود ریشه من سربه هواتربرنسبت خود رشک برد عاشق مغرورنزدیکی دل کرد مرا از تو جداترگردید ز خط حسن غریب تو یکی صدگوهر شودازگردیتیمی به صفاترحسن می گلرنگ یکی صد شود ازموجاز خط لب میگون تو شد هوش رباتر
غزل شماره ۴۷۴۹ از درد بود پرسش اغیار گرانترسربار دراینجا بود از بار گرانترهرچند گرانسنگ بود کوه غم عشقغمخواربود بردل افگارگرانتربرخاطرآزرده من پرسش رسمیاز شربت تلخ است به بیمارگرانتربرگوهربی قیمت من جوش خریداراز گردکسادی است به بازارگرانتردردیده صاحب نظران دیده بیشرماز ساغرخالی است به خمارگرانترباچهره زرین، طمع زرزخسیساناز سکه قلب است به دینار گرانتربندست سبکروحتراز پند به عاشقپرهیز ز دردست به بیمار گرانترچون باز کنم من سرطومار شکایت ؟جایی که خموشی است ز گفتار گرانترمزدی که زاندازه کار ست سبکتردرپله میزان بود از کار گرانترگرددسیه ازحرف مکرردل روشنبر آینه طوطی است ز زنگار گرانترنادیدن یارست گران گرچه به عاشقبا یار بود دیدن اغیار گرانتراز موی سفید آینه ام زنگ برآورداین صبح بمن شد زشب تار گرانتربر فرق سبکروح من از طشت پرآتشصد پرده بود طره زرتار گرانتربر دوش سبکروحی من دست نوازشصائب بود از لنگر کهسار گرانتر
غزل شماره ۴۷۵۰ ای هر ورق گل زتو آیینه دیگرهرغنچه زاسرارتوگنجینه دیگربی باده گلرنگ ،بود در نظرمنهر ابرسیاهی شب آدینه دیگراز سینه من گرچه اثرداغ تونگذاشتمی بودمراکاش دو صد سینه دیگردرآرزوی داغ چوخورشید تو هرروزاز صدق دهد صبح صفا سینه دیگربرخرقه صد پاره ارباب توکلجز رقعه حاجت نبود پینه دیگرخورشید نمی سوخت نفس درطلب صبحمی بود گر سینه بی کینه دیگربیناست درین بحرحبابی که نداردغیراز سر زانوی خودآیینه دیگرآن دلبربیباک چه میکردبه عاشقمی داشت اگر غیردل آیینه دیگردرپاره دل گم شود صائب گهرمنچون حلقه زنم بردرگنجینه دیگر؟
غزل شماره ۴۷۵۱ هر چند ترا دیده بدکرد زمن دوردرکنج قفس نیست زگل مرغ چمن دوربا تلخی غربت چه کند مصرشکرخیز؟از بهرعزیزی نتوان شدزوطن دوردرکوثر اگرغوطه زند تشنه برآیدهرسوخته جانی که شد ازچاه ذقن دوردرخانه نشینی نتوان نام برآوردگمنام عقیقی که نگرددزوطن دورگر مورکند تکیه گه از دست سلیمانبسیار مدانید زاعجاز سخن دورشد موی سرش پاک سفید از غم هجرانتانافه شد از ناف غزالان ختن دورخوردند به کف آب زچاه اهل توکلبرتشنه ما آب شد از دلو رسن دورهر چند بود درته پیراهن من یارچون جامه فانوسم ازان سیم بدن دورصائب زنظر بازی این تازه جواناناز دل نشود دوستی یارکهن دور
غزل شماره ۴۷۵۲ کام دل ازان چهره افروخته برگیردرهرنگهی دیده خودرا به گهر گیردیوانه ما سلسله بسیار گسسته استزنهارزدل در خم آن زلف خبرگیراز آتش گل سینه من گرم نگردیدای بلبل بیدرد مرادرته پرگیراز جبهه واکرده طلب حاجت خودراچون غنچه نشکفته سرراه سحر گیرمگذاردرین سبزچمن شبنم خودرااین آینه رازود ازین دامن ترگیرجز خواب گران نیست درین قافله باریتا باز نمانی دل ازین قافله برگیرمگذارکه پژمرده شود غنچه دل راهرچشم زدن ساغری از خون جگرگیرای سرو اگر آسودگیت می دهد آزاراز برگ بشو دست ،گریبان ثمرگیراین آن غزل خواجه نظیری است که فرمودای مطرب جان سوخت دلم ،راه دگرگیر