ارسالها: 6368
#1,291
Posted: 8 Oct 2014 15:03
شمارهٔ ۱۲۹۲
منت هر شب که گرد کوی گردم
ز بهر آن رخ دلجوی گردم
همی گوید که جان ده پیش رویم
چه می گویم سر آن روی گردم
همان تلخم که می گویی، همی گوی
که گر بنوازیم، بد خوی گردم
ز من دی یاد دادنت به بد گفت
فدای گفت آن بدگوی کردم
مرا، جانا، ز گل بوی تو آید
به بستان از پی آن بوی گردم
ز من پرسی که بر در کیستی تو
سگم گرد سر آن کوی کردم
ز کویت بگذرم، گر خاک گردم
ز زلفت نگسلم، گر موی گردم
صبوری شب مرا می گفت تا چند
گریزان از درت هر سوی گردم
دل خسرو تو داری، گر همه عمر
به گرد لاله خودروی گردم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ویرایش شده توسط: anything
ارسالها: 6368
#1,292
Posted: 8 Oct 2014 15:12
شمارهٔ ۱۲۹۳
ز تو صد فتنه بر جان پیش دیدم
چنین باشد چو گفت دل شنیدم
گذر کردم به بازار جمالت
دلی بفروختم، جانی خریدم
جهانی کشته ای از من مکن ننگ
که من هم در صف ایشان شهیدم
به کویت مردنم روزی هوس بود
بحمدالله، به کام دل رسیدم
بدار، ای پندگو، از دامنم دست
که من پیراهن عصمت دریدم
چه داند بی خبر خون خوردن عشق؟
تو از من پرس کاین شربت چشیدم
اگر گویی ز من بربا دل خویش
ز تو نتوانم، از خسرو بریدم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,293
Posted: 8 Oct 2014 15:12
شمارهٔ ۱۲۹۴
لبالب کن قدح ساقی که مستم
به می ده جملگی اسباب هستم
مرا کن سرخ رو از جرعه خویش
چه میرانی که پیشت خاک بستم؟
اگر اصحاب عشرت می پرستند
بیا ساقی که من ساقی پرستم
مرا گویند، در مستی چه دیدی؟
که می گویی دل اندر باده بستم
تعالی الله، ازین بهتر چه باشد؟
که از ننگ وجود خود برستم
حد مستی من، ای تیغ، زن، زانک
نه من از می، ز روی خوب مستم
مرا گویی که از کی باز مستی؟
از آن روزی که با خسرو نشستم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,294
Posted: 8 Oct 2014 15:12
شمارهٔ ۱۲۹۵
بیا، جانا، که جانت را بمیرم
وگر میرم به جان منت پذیرم
خلاص من بجویید، ای رفیقان
که من در قید مهر او اسیرم
نظر گفتند داری با فقیران
من مسکین نه آخر هم فقیرم
نمی آید به گوشت ناله من
که گوش چرخ کر گشت از نفیرم
همی ترسم سرآید عمر خسرو
به درد هجر از حسرت بمیرم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,295
Posted: 8 Oct 2014 15:13
شمارهٔ ۱۲۹۶
نمی داند مه نامهربانم
که دور از روی خویش بر چه سانم؟
چو زلف بیقرارش بیقرارم
چو چشم ناتوانش ناتوانم
برو، باد و گدایی کن به کویش
بگو با آن مه نامهربانم
«که گر چه می نهی بار فراقم
وگر چه می زنی تیغ زبانم
هنوزم مهرت اندر سینه باشد
اگر در خاک ریزد استخوانم »
بپرس از شمع حال سوز خسرو
که تا گوید که شبها بر چه سانم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,296
Posted: 8 Oct 2014 15:13
شمارهٔ ۱۲۹۷
امشب سوی دوست راه گیریم
می بر رخ همچو ماه گیریم
دی زهد فروختیم بسیار
امروز ز می پناه گیریم
اقرار به می کنیم و شاهد
بر خود همه را گواه گیریم
زنار کمر، سبوی می تاج
ترک کمر و کلاه گیریم
اکنون که قلم ز کار ما خاست
چون ترک خط سیاه گیریم؟
آن دوست که با صلاح کو شد
با دشمن کینه خواه گیریم
نی جان زیادتی ست ما را
کان سلسله دوتاه گیریم
بنمای رخ چو گل که ناله
چون بلبل صبحگاه گیریم
می خواند اجل بر آستانت
بوسی بزنیم و راه گیریم
دیوانه شدیم، خسرو، اکنون
آن سلسله چو شاه گیریم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,297
Posted: 8 Oct 2014 15:14
شمارهٔ ۱۲۹۸
ما دلشدگان بیقراریم
ما سوختگان خام کاریم
آتش زدگان سوز عشقیم
رسوا شدگان کوی یاریم
بودیم خراب ساقیی دوش
امروز هم اندر آن خماریم
این کاسه سر سبوی می راست
زیرا سر مصلحت نداریم
از خار ره بتان چه باک است؟
گر تیغ زنند، سرنخاریم
ای ترک، چه جای زحمت اینجا
تو تیر بزن، که ما شکاریم
جانی ست فدای یک نظاره
نه در هوس لب و کناریم
جنت طلبا، تو دانی و حور
با شاهد خود نمی گذاریم
ما خاک رهیم همچو خسرو
وز کوی بتان به یادگاریم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,298
Posted: 8 Oct 2014 15:14
شمارهٔ ۱۲۹۹
از دست غمت به ناله ماییم
در خون جگر چو لاله ماییم
خورشید تو در کلاله پنهانست
در سایه آن کلاله ماییم
با خاک یکی شده به کویت
چون مرده دیر ساله ماییم
یک سینه ز خون دل لبالب
از دست تو چون پیاله ماییم
از قطره اشک و از دم سرد
یک دامن پر ز ژاله ماییم
چون هیزم تر به روی آتش
در گریه و سوز و ناله ماییم
از محنت اگر نواله بخشند
بریانی آن نواله ماییم
می کن غم خود به ما حواله
چون در خور آن حواله ماییم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,299
Posted: 8 Oct 2014 15:15
شمارهٔ ۱۳۰۰
ما عاشق روی نیکوانیم
دیوانه شکل هر جوانیم
هر جا که چکید خوی ز خوبان
ما خون ز دو چشم خود چکانیم
هر چند ز عشق موی گشتیم
بر خاطر نازکان گرانیم
ما زنده نه ایم جز به یک دوست
نه یک تن و نه هزار جانیم
هجر است کمین جان گرفته
جانا، تو بیا که زنده ماییم
دل خود ز غمت دگر نمانده
کان عمر حساب را ندانیم
تلخی منما که شوربختیم
شمشیر مکش که بی زبانیم
گر سنگ زنی و گر دهی قوت
خسرو سگ تست و ما همانیم
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
ارسالها: 6368
#1,300
Posted: 9 Oct 2014 09:22
شمارهٔ ۱۳۰۱
آن مرغ که بود زیرکش نام
افتاده به هر دو پای در دام
در دام بلا فتاد ز آغاز
تا خود به کجا رسد سرانجام!
آیا تو کجا و ما کجاییم
دردا که به هرزه رفت ایام
ترسم که به جور تو برآید
ناگاه به شهر فتنه عام
خرم دل آن که با نگاری
در گوشه خلوتی کشد جام
رخسار تو زیر زلف مشکین
صبح است مقیم بر در شام
چون کام دل از تو بر نیاید
صبر از تو همی کنم به ناکام
نومید مشو، دلا، چه دانی
باشد که بیایی، خسروا، کام
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...