انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 521 از 718:  « پیشین  1  ...  520  521  522  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۶۵

روزی که سوخت برق تجلی نقاب گل
بلبل چگونه اب نشد از حجاب گل

حاجت به سر گشودن مینای غنچه نیست
ما را بس است دیدن رنگ شراب گل

بلبل ز زخم خار به فریاد آمده است
آه آن زمان که تیغ کشد آفتاب گل

در خار غوطه می زنم و خنده می کنم
بلبل نیم که ناله کنم در رکاب گل

از باغ چون نسیم تهیدست می روم
با آن که چشم باختم از انتخاب گل

بلبل به خواب مستی و طفل نسیم شوخ
از یکدگر چگونه نریزد کتاب گل

عاشق زبوی سوختگی تازه می شود
اینجا گل چراغ بود در حساب گل

تا آمده است بلبل ما در حریم باغ
خمیازه می کشد به دریدن نقاب گل

صائب جواب آن غزل این که گفته اند
بلبل ز جام لاله ننوشد شراب گل


بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۶۶

تا بدر شد ز دیده نهان شد هلال گل
طی شد به یک دو هفته کمال و زوال گل

گلگونه نشاط بود رنگ آل گل
چون شبنم آب ده نظری از جمال گل

تا شبنمت هوا نگرفته است ازین چمن
بگشا نظر به چهره فرخنده فال گل

فرصت نیافت بال و پرافشانیی کند
در بیضه های غنچه فرو ریخت بال گل

مگشا دهن به خنده درین بوستان که شد
این زخم خونچگان سبب انتقال گل

هر چند با نظارگیان خوش برآمده است
مخصوص بلبل است جواب و سوال گل

تاثیر گریه سحر عندلیب بود
کز غنچه سرخ روی برآمد جمال گل

در بسته باغ رابه ته بال خود گرفت
هر بلبلی که ساخت ز گل با خیال گل

در بوته گداز درآمد گلاب شد
در آتش است لاله ز حسن مال گل

جز دیده پرآب که همراه خویش برد
شبنم چه زله بست زخوان وصال گل

گل گربه این قرار زند جوش خرمی
خواهد چو سبزه سرو شدن پایمال گل

شد نخل ماتم از دم افسرده خزان
تا راست گرد قامت خود را نهال گل

دیوانه ای که بی دف و نی در سماع بود
ساکن شود چگونه به دور جمال گل

گر ماه مصررا گذر افتد به گلستان
صد پیرهن عرق کند از انفعال گل

دارد خطر ز باده پرزور شیشه ها
با ظرف بلبلان چه کند تا وصال گل

واصل شود به چشمه خورشید شبنمش
هر دل که آب شد ز فروغ جمال گل

تا دفتر بهار پریشان نگشته است
بردار نسخه ای ز رخ بی مثال گل

زان دم که تایب از می گلرنگ گشته است
صائب نمی رود به چمن از انفعال گل

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۶۷

حیرت نگر که در بغل غنچه بوی گل
زنجیر پاره می کند از آرزوی گل

رفتی و در رکاب تو رفت آبروی گل
شبنم گره چو گریه شود در گلوی گل

مینا شکسته ای است مرا سرو در نظر
تامست گشتم از قدح رنگ و بوی گل

دود خموشی از دل آتش برآورد
خاری که ترزبان شود از گفتگوی گل

ناز دم مسیح گران است بردلم
این خار را نگرکه گرفته است خوی گل

از چاک سینه سیر خیابان گل کند
آن را که بی نیاز ز گل ساخت بوی گل

آبی نزد بر آتش بلبل درین بهار
خالی است از گلاب مروت سبوی گل

از گلشنی که دست تهی می رود نسیم
پر کرده ام چو غنچه گریبان ز بوی گل

شبنم ز شوق روی تو ای نوبهار حسن
خوناب حسرتی است به جام وسبوی گل

چون سایه در قفای تو افتاد بوی گل
در گلشنی که بلبل ما ناله سر کند

شرم رمیده را نتوان رام حسن کرد
رنگ پریده باز نیاید به روی گل

هر چند خنده رو به نظر جلوه می کند
ایمن مشو ز برق جهانسوز خوی گل

گیرد ز اشک من رگ تلخی گلابها
تا ریشه کرد در دل من آرزوی گل

از وصل ناتوان محبت شود خراب
بیماری نسیم فزاید ز بوی گل

ظلم است حال مرغ قفس را نهان کند
آن را که چون نسیم بود راه سوی گل

کردم نهفته در دل صد پاره راز عشق
غافل که بیش می شود از برگ بوی گل

در آتشم چو لاله ز پیشانی گشاد
از مشرب وسیع به تنگم چو بوی گل

صائب تلاش قرب نکویان نمی کنم
چشم ترست حاصل شبنم ز روی گل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۶۸

تا چند کشم درد سر از رهگذر دل
کو عشق که فارغ شوم از دردسر دل

بیم است که چون شهپر پروانه بسوزد
نه پرده نیلی ز فروغ گهر دل

آشفته دماغان خبر از خویش ندارند
از زلف همان به که نپرسم خبر دل

تا در نظرت سبحه و زنار یکی نیست
دریاب که دارد رگ خامی ثمر دل

گنج گهرست آن که توان پی به سرش برد
هر بیهده گردی نبرد پی به سر دل

شد سرمه درین وادی سوزان نفس برق
ای راهرو خام مرو براثر دل

صد مرحله از کعبه مقصود فتد دور
هرکس که کند رو به قفا در سفر دل

بی رخنه دل راه به جنت نتوان برد
دست من و دامان تو ای رخنه گر دل

چندان که نظر کار کند بیخبرانند
ای دلشد گان از که بپرسم خبر دل

گورست سرایی که در او نیست چراغی
هر شب ببر ازآه چراغی به سر دل

خورشید که روشنگر ذرات وجودست
دریوزه اکسیر کند از نظر دل

صائب گهر دل اگر از پرده برآید
درنه صدف چرخ نگنجد گهر دل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۶۹

از سرکشی و ناز ندارد سر ما گل
سرپیش فکنده است به تقریب حیا گل

کو فرصت دلجویی مرغان گرفتار
خاری نتوانست برآورد ز پا گل

یکرنگی عشق است که از خاک برآید
با جامه خونین به طریق شهدا گل

غافل مشو از شبنم این باغ که چیده است
زان روعرق شرم به دامان نشو قبا گل

از زخم زبان است نشاط دل افگار
در دامن خاشاک کند نشو و نما گل

حسن از نظر پاک محابا ننماید
ازدیده شبنم نکند شرم و حیا گل

مگشا به شکر خنده لب خویش که باشد
درمرتبه غنچگی انگشت نما گل

چشم نگران است سراپای ز شبنم
تا زان رخ گلرنگ کند کسب صفا گل

رنگین سخنان درسخن خویش نهادنند
از نکهت خود نیست به هر حال جدا گل

دلتنگی جاوید نگهبانی عمرست
از خنده خود رفت به تاراج فنا گل

از پاکی عشق است که در پرده شبها
در خواب رود مست به زیر پرما گل

با نیک و بد خلق بود لطف تو یکسان
خندد به یک آیین به رخ شاه و گدا گل

صائب ز نواسنجی ما غنچه شد آن شوخ
هر چند که خندان شود از باد صبا گل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۷۰

مرو بیرون ز عشرتخانه دل
که می می جوشد از پیمانه دل

شراب و شاهد و ساقی و مطرب
برون آرد ز خود میخانه دل

زمین گیرست سیر آسمانها
نظر با گردش پیمانه دل

کند در چشم انجم سرمه سایی
غبار جلوه مستانه دل

ندارد قلزم پر شور امکان
کناری غیر خلوتخانه دل

به منزل می رساند سالکان را
تیپدنهای بیتابانه دل

پر پروانه گردد پرده خواب
به هر جا بگذرد افسانه دل

حجاب آسمانها را بسوزد
فروغ گوهر یکدانه دل

ز سیلاب فنا بر خود نلرزد
بنای محکم کاشانه دل

به قدر روزن داغ است روشن
درین ظلمت سرا غمخانه دل

توان چون برق از عالم گذشتن
به پای همت مردانه دل

مرا بیگانه کرد از هر دو عالم
تلاش معنی بیگانه دل

نگردد سبز هر تخمی که سوزد
درین مزرع بغیر از دانه دل

چراغ مهر و مه خاموش گردد
اگر ساکن شود پروانه دل

شود رطل گران سنگ ملامت
ز بی پروایی دیوانه دل

ندارد صید گاه عالم غیب
کمینگاهی بجز ویرانه دل

دل از دست سلیمان می ربایند
پریرویان وحدتخانه دل

چو برگ بید می لرزد ز دهشت
فلک درمجلس شاهانه دل

زبون چون کبک در چنگ عقاب است
جهان در پنجه شیرانه دل

قیامت می شود هرجا که صائب
ز مستی سرکند افسانه دل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۷۱

چو خواهی عاقبت شد رزق موران
به دولت گر سلیمانی چه حاصل

چو آخر می شود تابوت تختت
اگر جمشید و خاقانی چه حاصل

چو دوران می کند درکاسه ات خاک
تو گر فغفور دورانی چه حاصل

به عالم نیست چون صائب سخن سنج
تو در ترتیب دیوانی چه حاصل

تو در تن غافل از جانی چه حاصل
اسیر چاه و زندانی چه حاصل

تن خاکی است زندانی و تو از جهل
در استحکام زندانی چه حاصل

به دل خوردن شود جان سیر از تن
تو در اندیشه نانی چه حاصل

به جان دادن توان عمر ابد یافت
تو لرزان بر سر جانی چه حاصل

عزیزان جهان جویای دردند
تو در تحصیل درمانی چه حاصل

به ظاهر بنده رحمانی اما
ز مردودان شیطانی چه حاصل

لباس ادمیت خلق نیکوست
تو زین تشریف عریانی چه حاصل

به بیداری توان فرمانروا شد
تو زین دولت گریزانی چه حاصل

بود بی پرده نور حق هویدا
تو از پوشیده چشمانی چه حاصل

شود کوته به شبگیر این ره دور
تو در رفتن گرانجانی چه حاصل

خط آزادگی چون سرو داری
ز رعنایی نمی خوانی چه حاصل

شب قدری ولی از دل سیاهی
تو قدر خود نمی دانی چه حاصل

دهن می باید از غیبت کنی پاک
تو در پرداز دندانی چه حاصل

توان شد از خرابی مخزن گنج
تو در تعمیر ایوانی چه حاصل

نفس ذکرست چون باشد شمرده
تو ظاهر سبحه گردانی چه حاصل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۷۲

ز خلوت برنمی آیی چه حاصل
به چشم تر نمی آیی چه حاصل

ندارد حسن منظر بهتر از چشم
به این منظر نمی آیی چه حاصل

سرآمد زندگانی و تو بیرحم
مرا بر سر نمی آیی چه حاصل

تو چون قمری مرا ای سرو آزاد
به زیر پر نمی آیی چه حاصل

می نابی ولی از خلوت خم
چو در ساغر نمی آیی چه حاصل

ز آغوش صدف از شرم بیرون
تو چون گوهر نمی آیی چه حاصل

ز پیوندست هر نخلی برومند
به عاشق درنمی آیی چه حاصل

به صد مینای می از پرده شرم
تو ظالم برنمی آیی چه حاصل

گرفتم با تو عالم برنیاید
تو با خود برنمی آیی چه حاصل

برون از تخته بند جسم چون تیغ
تو بیجوهر نمی آیی چه حاصل

گرفتم عمر صائب باز گردید
تو چون کافر نمی آیی چه حاصل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۷۳

ای از رخت هر خار سامان بستان در بغل
هر ذره را از داغ تو خورشید تابان در بغل

هر حلقه زلف ترا صد ملک چین درآستین
هر پرده چشم ترا صد کافرستان در بغل

کی چشم گستاخ مرا راه تماشا می دهد
رویی که دارد از عرق چندین نگهبان در بغل

یک ره برآر از آستین دست نگارین در چمن
تا دستها پنهان کند سرو خرامان در بغل

هر جا که دفتر واکند آن یوسف گل پیرهن
صبح قیامت می نهد از شرم دیوان در بغل

جوش قیامت می زند خونم ز پند ناصحان
باد مخالف را بود سامان طوفان در بغل

زان سان که سنبل چشمه را از دیده ها پنهان کند
دارد چنان چشم مرا خواب پریشان در بغل

چون غنچه سراز جیب خود بهر چه بیرون آورم
من کز خیال روی او دارم گلستان در بغل

امروز عاجز گشته ام درراز پنهان داشتن
من کآسمان را کردمی چون شیشه پنهان در بغل

کو جذبه ای تا بگذرم زین خارزار بی امان
تا کی فراهم آورم چون غنچه دامان در بغل

صد تیره آه از سینه اش یکبار می آید برون
آن را که چون ترکش بود صدرنگ پیکان در بغل

از گنج بی پایان حق دخل کریمان می رسد
هرگز نماند مهر را دست زرافشان در بغل

دست حوادث کوته است از دامن آزار من
دارم چو بحر از موج خود صد تیغ عریان در بغل

ما و خرابات مغان کز وسعت مشرب بود
هرمور از خود رفته را ملک سلیمان در بغل

عرض صفای دل مده درحلقه تن پروران
عاقل کند در زنگبار آیینه پنهان در بغل

از ناتوان جهان گیرند همت پردلان
شیر ژیان را پرورد دایم نیستان در بغل

گل می کند صائب همان از سینه پر خون من
چندان که سازم داغ را چون لاله پنهان در بغل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۷۴

گلبانگ به از زرست ای گل
غافل نشوی ز حال بلبل

با گوش تو نسبت در گوش
سر گوشی شبنم است با گل

کاری نگشود ناخن عجز
مردانه زدیم بر تغافل

دیری است خصم آهنین تن
در خاک من است از تنزل

تا بود دلم خراب غم بود
از موج کمر نبست این پل

صائب ز نوای آتشینت
خاکستر شد هزار بلبل
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 521 از 718:  « پیشین  1  ...  520  521  522  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA