انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 1 از 25:  1  2  3  4  5  ...  22  23  24  25  پسین »

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


زن

 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 





✦✧✦ خود معرفی نامه شـاعر ... ✦✧✦



نامم "صمصام" است و شهرتم "کشفی". در سال ۱۳۳۴ خورشیدی در استهبان ( يکی از شهرستان های استان فارس ) چشم به جهان گشودم. نخستين شعرهايم را درپانزده ساله گی در مجله ی ديواری ی دبيرستان اميرکبير، در زادگاهم استهبان، منتشر کردم. در سال ۱۳۵۳ خورشیدی پس از راه يابی به دانشگاه توانستم کارهای ادبیم را با نوشتن برنامه های ادبی برای راديو به طور جدی تری دنبال کنم. حالا، شعر و قصه و مقاله می نويسم، گاهی هم ترجمه می کنم اما دل مشغولی ی اصلیم شعـر است و خود را شاگـرد هميشه گی ی دبستان شعـر می دانم.

˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

تا کنون کارهای زير را منتشر کرده ام:

· زيرستاره ی صبح ، شعـر، نشر افرا و کتاب پگاه ، تورنتو ۱۹۹۸ ( گزيده ی شعرهای سال های ۱۳۷۳ تا آغاز۱۳۷۷ خورشیدی)
· از سرِ ديوار، شعـر، نشر افرا، تورنتو ۲۰۰۰ ( گزيده شعرهای سال های ۱۳۷۷ و ۱۳۷۸ خورشیدی)
· حالا دوباره صدا ، ِشعـر، نشر افرا و کتاب پگاه ، تورنتو ۲۰۰۲ ( گزيده شعرهای سال های ۱۳۷۹ و ۱۳۸۰ خورشیدی )
· جان ِدل ِشعـر، نگاهی چند به شعـر اسماعيل خويی ، ( گـزينه و ويراسته) ، بنياد خويی ، آتلانتا ۲۰۰۲
· Sigh at 5 گزینه ی شعر به انگلیسی، کتاب پرسا، واشینگتن دی سی، ۲۰۰۴
· و من که این سوی گُسل‌ام، شعر، کتاب پرسا، واشینگتن دی.سی. ۲۰۰۷ (گزینه‌ی شعرهای سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳) نشر اینترنتی
· زنی که توای، شعر، کتاب پرسا، واشینگتن دی.سی. ۲۰۰۷ (گزینه‌ی عاشقانه‌های سال‌های ۲۰۰۲ و ۲۰۰۳) نشر اینترنتی
· رقصی چنین ، شعر، کتاب پرسا، واشینگتن دی.سی. ۲۰۰۷ (گزینه‌ی شعرهای سال‌های ۲۰۰۴) نشر اینترنتی
· به قافیه ی آبی ، شعر، کتاب پرسا، واشینگتن دی.سی. ۲۰۰۹ ( گزینه‌ی شعرهای سال‌های ۲۰۰۵ تا ۲۰۰۸) نشر اینترنتی
· سنبله در خرمن ماه ، شعر، (گردآمده ی چهار دفتر) کتاب پرسا، واشینگتن دی.سی. ۲۰۱۰ ( گزینه‌ی شعرهای سال‌های ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۸)

˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

کارهای زير را آماده ی چاپ دارم:

◘ تابلوهای صمصام کشفی، گردآمده ی تابلو شعرها
◘ پرسه در پس کوچه های باغ ِ مو (قصه­های کوتاه و داستان سروده ها)
◘ پسرانِ آفريقا ( برگردان ۵ داستان کوتاه از نويسنده­گان معاصر آفريقايی)
◘ نفسِ گل سرخ، برگردان شعرهای لينگستون هيوز شاعر آمريکايی.

˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

گذشته از چند مقاله که تا کنون برای نشريات مختلف نوشته ام و چند داستانِ کوتاه که از مارکز به فارسی برگردانده ام، می توانم به کارنامه­ام کار بر روی موارد زير، که بخشی از مشغوليت هايم می باشد، را اضافه کنم:

♦ زين قندِ پارسی ، نگاهی به تاريخ هزارساله ی شعر پارسی ، بخش هايی از این مجموعه به مدت دو سال هـر هـفـتـه در نشريه ی شهروند ( ۱۹۹۸ - ۱۹۹۶ ) چاپ شد. " زين قند پارسی" کتابی خواهد بود که شعر پارسی را از زمان ابوحفض سـُغدی تا نيما يوشيج به طور گذرا مرور می کند .
♦ یک رمان که سه چهار سال است با آن دست و پنجه نرم می کنم .
♦ دبيری‌ی صفحه‌ی شعر هفته‌نامه‌ی ايرانيان واشينگتن که در شرق آمريکا منتشر می شود.

از کرده ی خويش در به انجام رساندن کارهای زير دل شادم:

· ويرايش و آماده سازی جلد پنجم "کارنامه ی شعری اسماعيل خويی" در برگيرنده ی ۴ دفتراز شعرهای او، در سال ۲۰۰۳ منتشر شد.
· گزينش و آماده سازی سی دی " به من سپار نگاهت را" در برگيرنده ی عاشقانه های اسماعيل خويی با صدای شاعر و موسيقی­ی کاوه ادیب. در سال ۲۰۰۴ منتشر شد.
· ويرايش و آماده سازی "کهن سروده های اسماعيل خويی". (جلد چهارم کارنامه ی شعری اسماعیل خویی) در برگيرنده ی ۴ دفتراز کهن سروده های او. در سال ۲۰۰۴ منتشر شد.
· ويرايشِ و آماده سازی "Of Cats and Rats"، دوباره آفرينی ی موش و گربه ی عبيد زاکانی به انگليسی، کار دکتراسماعيل خويی، با کاريکاتورهای اردشير محصص. اين کتاب در سپتامبر ۲۰۰۴ منتشر شد.

˜*·. ˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜˜"*°·.˜"*°··°*"˜.·°*"˜ .·*˜

در سال ۱۹۸۷ ، پس از سفری پر ماجرا، با خانواده ام به کانادا کوچ کردم و از همان سال های نخست يکی از خدمت گزارانِ فـرهـنگ ايران در خارج از کشور بوده ام:

از آغازه ی دهه ۱۹۹۰ از تلاش گران کارزارهايی بوده ام که از سوی "کميته ی حمايت از نويسنده گان در بند" وابسته به انجمن جهانی ی قلم شکل گرفته است. در سال ۱۹۹۴ با کمک عده­يی از نويسنده گان ايرانی ساکن کانادا، انجمن نويسنده­گان ايرانی کانادا را بنيان گذاشتيم و دو دوره در هـيأت دبيران آن انجمن حضور داشتم. در کنار دوستان و هم کارانم تا کنون ده ها شب شعر و سخن برگزار کرده ام و در سال ۱۹۹۵ افتخار خدمت گزاری در جمع برگزارکننده ی کنگره ی بزرگ داشت شاعر بزرگ ايران احمد شاملو ، در تورنتو کانادا، را داشتم. اين کنگره از اين نظر اهميت داشت که نخستين بزرگ داشتی بود که برای يک شاعر در زمان زنده بودنش برگزار می شد.
در حال حاضر عضو انجمن های قلم کانادا و آمريکا هستم و از سال ۱۹۹۸ در مريلند آمريکا زنده گی می کنم.


هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ واژه ها ✦✧✦

واژه ها
نوشته بودم،
من همه ى این واژ هها را نوشته بودم پیش از این.
من اینهمه واژه ى پیش از این نوشته را
یک جا
درجمله یى گنجانده بودم
و آن جمله ى پر از واژه را
براى شما خوانده بودم
و آن همه براى شما خوانده را
بارها بر زبان رانده بودم
و آن همه بر زبان رانده را...
آه . . . !
ترس من این است که آن همه برزبان رانده را
در پیِ کابوسى هول ناک
از خود رانده باشم
و حالا
با دهانِ خشک و سبوى تهى
املاى آب را
چه گونه به خاطر بیاورم؟

هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ برای رویا و بادبادکش ✦✧✦

مى میرم آن لحظه را
نخ که به انگشت می کند تا بپراند
بادبادک اش را
و بکشاند
نگاهِ پَل پَل زنِ مرا
دنبال بادبادکى که چهل سال پیش
در گنجه یى کُنجِ ایوان مادر بزرگ
به امانت سپردم که بماند .
مثل "صمصام" گفتن اش
که بر کُنده ى جان ام حک مى شود و می مانَد.
مى پرسم از خود
با کدامین حروف بنویسم این لحظه را
تا نیاشوب ام رقصِ ملوسِ بادباد کاش را
بر سینه ى آسمان ؟
مى گویم با خود
"ر" از رها بگیر و
"واو" از وِل و
"یا" از یله
"آ" را هم
لابد از چیزى شبیه آزادى .
تا خوش نشین ذهن ات شود و بماند
مثلِ "صمصام" گفتن اش
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ از سرِ دیوار ✦✧✦

خیال حوصله ى بحر مى پزد، هیهات
چه هاست در سر این قطره ى محال اندیش (حافظ )



این بار
از پیشانى ى من سر مى زند
پیرى مى گفت:
بودا، از دیوار باغ
در پیِ همین خیال به این سو پرید.
هواىِ خنک مستى پران صبح،
باغِ پر از چهچه ،
. . . . . . . . .
هنوز یادم است .
خیال چابک تر از آن بود
که بر سر دیوار جا خوش کند
راهِ خود را گرفت و می رود هنوز.
استمرارى از میانِ گذشته
طول مى کشد تا دور دستِ خواهم و خواهى
اصلاً چرا راه دور می روم؟
رندِ سرِ دار بلند نیز
خانه خرابِ همین خیال شد
همین که از ذهن رها مى شود و
بر نوکِ زبان مى نشیندم
انگار گفت هام.
خیالِ واژه شده عین گفتن است برایم
چشم بر هم بنه و بگو
نوبت کیست اینک؟
کجا گره می خورد سرِ این رشته ى دراز؟
این ریشه از بُن تاریخ بر هر بام و در دویده تا
رسیده به شانه ى من
حالا اگر طورى بایستم
که آفتاب از شانۀ چپ ام طلوع کند
و نرم، انگشت سبابه ام را برپیشانى بزنم ،
گره هم بر ابروان ام نیاندازم
خیال از پیشانى ام آسوده تر سر بر مى کند
مستى به قوّتِ خودباقى است
دیوار و دار هم به جاى خود باقى
گرچه گاهى از دیوار و دار یک کار می کشند
و بیرقى که بر سر دار بال بال میزند
کنار دیوار می تپد ،
اینجا امّا
حساب بیرق و تپیدن از هم جداست
نیم لحظه می گذرد
و خیالِ ول انگار مى پرسد
از من می پرسد
باغِ بى بودا تازه تر است یا بوداىِ بدون باغ ؟
مى گویم با خود مى گویم
سرِ این رشتۀ دراز، بند است
به دانه ى گندمى یا دُمِ سیبى
پس همیشه بوده چنین
چنین بوده ست همیشه
" را" ى " رفتن " و " رانده شد ن "
با هر سیاق که بنویسی اش
از یک خاستْگاه ادا مى شود
این جا که مى رسد،
مى پرس ام از خود می پرس ام
اصلاً در آن پگاه
کدام نسیم
به رِنگِ چهچهه رقصاند
شاخ و برگ شبنم زده را
این را باید بعداً بگویم یا جاى گفتن اش این جاست ؟
باشد، هرچه که باشد
مى نویسم اش تا نرود از یادم
رها شده است از دهن ام
مى نویسم اش .
وقتى که اهلِ خیال
در کوچه هاى مدارا هم دود مى شوند
در حکایتِ ما فرقى نمی کند
بودا در باغ بماند یا بر سر دار،
یا بر گوشه یى از این همیشه در یک مدار.
تا نشکند دایره ى ماندن و پوسیدن
فریاد جرس هم خواب شکن نمی شود .
گفته ام این را ، نگفت هام ؟
حاشا نمی کنم این بار
خیالِ خود را هم خط نمی زنم این بار
این بار مثل نسیم خنک مستى پران صبح
هرچه به ذهن ام آمد
بى حاشا و خط خورده گى براى تو مى خوانم
گفتم،
رها شده ى ذهن را زندانى زبان نمی خواهم
بى آن که ملول ات کنم
از دیوار و دار و کوچه پس کوچه هاى باغ اغوامی گذرانى ام ؟
"تازه اوّل عشق است "
مى شناس ام این چهچهه را
این جا کنار همین چشمه ،
تنى به آب می زنیم اوّل
مى پرسى ام:
با این همه سنگلاخ
مى گویم ات:
با خیالِ ول انگار
همیشه صبح طلوع رهایى است
جاى این جمله همینجاست ؟
کنده شد از ذهن ام
مى نویسم اش
"آینده جان ! "
آن چه دیده یى در باغ بى بودا
بر دارِ تو آونگ می شود؟
یا زندانىِ زبان می ماند؟
سر این رشته را بگیرم اگر
سر از کجا بدر خواهم کرد؟
خیال سر به هوا
قد کشیده تا سر دیوار
و همین مانده تا سرازیر شود
همین که انگشت بر پیشانى مى نهم
نمى دانى چه ها مى گذرد زیر انگشت ام
خیالِ سر به هوا
شب و روز بازمى شناسد از هم مگر؟
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ آرلینگتون * ✦✧✦

سنگ
سنگ و سکوت
سنگ
سنگ و چمن
سنگ
چشم مى چرخد در کاسۀ سر
گوش مى گردد به دور تن
دور مى شود شینِ شنیدن از دالِ دیدن
فاصله مى افتد
سنگ مى شود
شدن
تابوتى کهنه، یله ، برِ دیوارِ نیم ریخته
خاک را آب برده است
هزار ساله مى نماید
( " مرد آن است که امشب
میخى به سینه ى این دیواربکوباند "
" مَردَم و میکوبم"
" هرکه نکوباند" ) !
بوى کافور
تِرِشه یى چلوار بر گردن یک کلوخ
( بگذار بالاى سرش )
سر،
سنگ.
چشم،
سنگ.
گوش ،
سنگ .
صوتِ الرحمن
"وَ اِن أنْکَرُالاصوات لِصوت الحَمیر"
بینى،
سنگ.
بوى حلوا
بوى خاک
بوى گلاب
( "مادر، دستى بکش به صورت ات و
از سر اخلاص الحمدى بخوان " )
حالا دوباره سنگ.
بیل چندم بود ؟ یادم نیست
خاک را که برداشتند
واى . . .
این همه انسان در دلِ یک گور
دل،
سنگ.
چشم ،
سنگ .
سر مى نشیند دوباره بینِ دو چشم
(این همه راه را چگونه پیمودم؟
یک زنده گى است این فاصله)
همه ى زنده گى خطِ فاصله یی ست
خوابیده بر روى سنگ
بین دو عدد
چشم مى چرخد در کاسۀ سر
گوش مى گردد به دور تن
و کلاغى قار مى کشد
از سرِ سنگ.



* گورستان دولتی آمریکا که در حاشیه ی شهر واشینگتن دی سی قرار دارد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ دو بید ✦✧✦


سرِ پنجه ى پا مى ایستد این بید
خم مى شود
دست دراز مى کند
و از آن یکى بید
طلبِ رقص مى کند
عشوه یى مى کند آن یکى
سپس راضى میشود و
دست پیش مى آورد
و بعد
پنجه در پنجه ى هم
سر بر شانه ى هم
گیسوان هم را می بویند و
مى رقصندو
مى رقصندو
مى رقصندو
مى رقصندو
مى رقصندو
مى رقصند.
زبانِ باد و لهجه ى باران را
مى فهمند این دو بید.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  ویرایش شده توسط: anything   
زن

 
✦✧✦ قصاص ✦✧✦

براى ساقى قهرمان

مى بینى؟
این جا هم که هستى،
هى مى گویندت :
نبایدبگویى ( نگفته اند؟ )
"دهان ات را مى بویند" ( نبوییده اند؟)
خیلى که التفات کنند
حکم نمى کنندکه :
با دست هاى خویش
همان که عفت عمومى را
شرحه شرحه ریخت روى زمین
قلوه سنگ ها را برچینى
( همه را به یک اندازه برنچیده یى؟ )
و اگر بیشتر التفات کنند
وادارات نمى کنند
تا در گور خودکنده بایستى ( نکنده یى؟ نایستاده یى؟ )
تا هفتاد مرد مؤمن
سنگ باران ات کنند ( نکرده اند؟ )
مى بینى ؟
حالا که لج مى کنى
دستِ کم بلندتر بخوان.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
زن

 
✦✧✦ یادداشت ✦✧✦

یادمان باشد
در بازنویسىِ جهان
واژه گانى بیافرینیم
که در دهانِ همه گان
آسان بگردد . . .
یادمان باشد
تا در جهانِ دوباره نوشته شده
بر پرنده
پر
پرواز
بر خاک و باد و آتش و آب
بر زرد و قرمز و آبى
بر واو
بر الف
بر جیم
با واژه گانى نو بنویسیم
که در جهانِ دوباره نوشته شده
واژه گان همگانى اند
یادمان باشد.
هر شب دلم بهانه ی تـــو را ، هیچ ... بگذریم ...
امشب دلم دوباره تـــو را ... ، هیــچ ... بگذریم ...
     
  
صفحه  صفحه 1 از 25:  1  2  3  4  5  ...  22  23  24  25  پسین » 
شعر و ادبیات

Samsam Kashfi Poems | سروده های صمصام کشفی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA