انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 1 از 12:  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین »

مردان مجرد زنان متاهل


زن

 
بادرود درخواست ایجاد تاپیک با عنوان مردان مجرد زنان متاهل نویسنده : استاد ایرانی درتالار خاطرات وداستانهای سکسی رادارم تعداد پستها : این داستان بیش از پنجاه قسمت خواهد بود کلمات کلیدی : زن متاهل .. مردمجرد ..دوست پسر ..فریب ..رضایتنامه .. باسپاس شهرزاد
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۱

افشین بازم با دلهره داشت میومد خونه .. ساعت چهار صبح بود . از ساعت 9 شب که بوتیکو تعطیل کرده تا ساعت سه صبح رو با دو زن سر کرده بود . تا دوازده شب رو با یکی و بعد از اونو با یکی دیگه بود . هردو تاشونم متاهل بوده شوهرشون شب کار بود . نمی دونست چه جوری خودشو بندازه توی رختخواب که زنش متوجه نشه . افشین 28 سال داشت و دو سالی رو از زنش کوچیک تر بود . دو تایی شون فارغ التحصیل یک دانشگاه بودن .. از اون جایی که از یه خونواده متوسط بود و وضع مالی چندان مناسبی هم نداشت که یه عروسی آن چنانی واسه خودش بگیره و خیلی هم خوش قیافه بود و واسه خودش بر رو رویی داشت بنفشه که تک فرزند خونواده اش بود وضع پدرش هم بد نبود بهش پیشنهاد ازدواج میده .. بنفشه دختر زیبایی نبود و تازه شاهد اونم بود که افشین تو دانشگاه با خیلی از دخترا دوسته و اتفاقا تنها دختری رو هم که تحویلش نمی گرفته و به زور جواب سلامشو می داده همین بنفشه بوده . همین واسه بنفشه یه عقده ای شده بود که دوست داشت هر طوری شده افشینو به چنگش بیاره و این خواسته از اون وقتی شدت پیدا کرده بود که از یکی از دخترا شنیده بود که پدر افشین داره می میره و خونه نقلی رو به دو تا دختر و زنش واگذار کرده و واسه این که بوتیک رو واگذار کنه به پسرش شرط گذاشته که باید عروسی کنه .. هرچی به این باباهه میگه الان حساب دو دو تا چهار تاست هزینه زیاده .. پدره نتونست پول زیادی واسه مراسم عروسی و پس لرزه هاش جور کنه . تازه توقعات دخترای این دوره زمونه و خونواده شون زیاد بود .. بنفشه از این نقطه ضعف افشین استفاده کرد در مورد هزینه های عروسی کوتاه اومدو بیشترشو خودش متقبل شد و با هم ازدواج کردند .. حالا اونا در آپارتمانی زندگی می کردند که به اسم بنفشه بود .. و اتفاقا پدر افشین هم دو ماه بعد از ازدواج پسرش فوت کرد .. بنفشه فقط یه ماه واسه افشین تنوع داشت .. افشین در بوتیک با دخترا و زنای زیادی آشنا شده که خیلی راحت باهاشون وعده می ذاشت و دو تا شاگرد مغازه رو هم بنفشه معرفی کرده بود که از فامیلای مورد اعتمادش بودند و افشین هم کاری به کار اونا نداشت .. از همخوابگی با زنش خسته شده بود . خیلی زود دلشو زده بود . اون شب دومین زنی که با اون بود یه اطلاعات جالبی در اختیارش گذاشت که حسابی شوکه اش کرده بود . البته خود جریان واسش تعجبی نداشت ولی نوع گرد همایی ناشی از این جریان کمی اونو به فکر برده بود .. و اون قوانینی که واسه این موضوع گذاشته بودن .. ساعت حدود سه نیمه شب بود که کارش با مهسا تموم شده بود.
مهسا : چیه افشین بهت خوش نگذشت ؟
افشین : نمی دونم الان باید برم خونه و کلی با این عفریته سر و کله بزنم ..
مهسا : دلت میاد پشت سر زنت از این حرفا بزنی ؟
افشین : نمی ذاره زندگی خودمونو بکنیم ..
مهسا : خب بگو بودی پیش من ..
افشین : به همین سادگی ؟
مهسا : شوخی کردم بابا ..راستی یه چیز جالب .. اگه یه جورایی بتونین با هم کنار بیاین خیلی عالی میشه ..
افشین : میگی چیکار کنم ؟
مهسا : در مرحله اول باید براش دوست پسر جور کنی ..
دود از کله افشین بلند شد ..
مهسا : چی شده حالا بهت بر خورد . تو که هنوز کاری نکردی . واقعا که شما مردا خیلی خود خواهین .. هر کاری رو انجام میدین . اگه زنتون یه قدم کج در مقابل صد قدم خلاف شما بر داره آسمون و زمینو به هم می دوزین .. ببین افشین من ازیک منبع موثق خبر دارم که زنای متاهلی که دوست پسر مجرد دارن می خوان با هم یه بر نامه و مهمونی هایی ترتیب بدن که با هم خوش بگذرونن .
افشین : چه عالی !من نمی تونم بیام ؟
مهسا : چی گفتم ؟ پسر یا مرد مجرد .. تازه زن هم باید متاهل باشه ..
افشین: میگما مگه می خوان کنکور سراسری برگزار کنن ؟
مهسا : هنوز به مرحله اجرایی در نیومده . اگه پسر خوبی باشی و به کسی نگی یه قسمت از جلسه رو من ازش فیلم گرفتم که تصویرش جالب نیست ولی صدای تمام جلسه رو می تونی به وضوح گوش کنی .. خنده دار این جاست که خیلی از این خانوما ی حاضر که همه شون از دوستای صاحب مجلس بودن می گفتن که دوست پسرمون عاشقمونه .. ناراحت میشه اگه ما رو با یکی دیگه ببینه .. واسه خودشون کلاس گذاشتن .
افشین در حالی که خنده اش گرفته بود گفت تازه پسرا کلی هم حال می کنن که برن به یه مجلسی و با کلی زن حال کنن . پسرا بیان عاشق زنای متاهل بشن ؟ راستی خودتم در این مهمونی اشتراکی شرکت می کنی ؟
مهسا : : دو تا شرط خیلی مشکل داره . البته دومیش خیلی مشکل تره . .یکی این که باید دوست پسر مجرد داشته باشی به اتفاق اون وارد شی .. و بعدیش که جور کردنش کار حضرت فیله رضایت نامه کتبی شوهره ..
افشین که از فکر کردن به زنش بنفشه دچار استرس شده بود برای لحظاتی اونو فراموش کرد و فقط شکمشو داشت و می خندید آن قدر که اشک از چشاش در اومده بود ..
-مگه می خوان سفر زیارتی برن ؟ ولی این زنای شیطونی که من می شناسم خیلی ها شون با تقلب میان ..
وقتی افشین رسید خونه خیلی آروم رفت به سمت انباری .. پیژاما و تی شرتشو تنش کردلباسای بیرون و کفششو هم گذاشت همون جا ..واسه این که تغییر لباس وقتشو نگیره و ایجاد سر و صدا نکنه و زنش نفهمه که دم صبح از بیرون اومده این کارو انجام داد . خیلی آروم اومد بالا درو باز کرد .. پاورچین پاورچین رفت به سمت اتاق خواب .. بنفشه به روی شکم و پشت به اون خوابیده بود . از روزی هم که از دواج کرده چاق تر و پت و پهن تر شده بود . با پنجه پا و خیلی آروم حرکت می کرد ..نفسشو در سینه حبس کرد . و تخت و کتابی و دمرو دراز کشید ..
بنفشه : رسیدن به خیر ..
افشین دلش هری ریخت پایین ..
بنفشه : خودت رو به خواب نزن . واسه منم فیلم بازی نکن . یک زن جوون و تازه عروسو کجا به امان خدا ول می کنی و میری ؟! تو خجالت نمی کشی بی غیرت ؟ .. افشین : چی شده نصف شبی .. من الان خیلی وقته خونه ام تو خواب بودی به من چه .. الان حساب و کتابای مغازه قاطی شده ..
بنفشه : مگه تو فروشگاه زنجیره ای داری ؟
افشین : فروشگاه زنجیره ای ندارم ولی یه آدم زنجیری توی خونه ام دارم ..
بنفشه : بی تربیت بی غیرت خجالت بکش .. چاک دهنمو بازنکن .. با کی بودی تا این وقت صبح ؟ بوی عطر زنای غریبه رو میدی ..
افشین : مثل این که توی بوتیکمون انواع و اقسام عطر و ادکلن داریما ..
بنفشه : من باید تکلیفمو باهات روشن کنم .
با این که بنفشه زن زشتی نبود ولی اون لحظه افشین چهره شو خیلی زشت و دراکولایی می دید ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۲

بنفشه لباس خوابشو در آورد و هیکل لخت و تپلشو نشون شوهرش داد و گفت لیس بزن .. بخورش . ..
-با من یکی به دو نکن اصلا حال و حوصله شوندارم . خوابم میاد حس ندارم . من بهت گفتم خسته ام . حالا فروشگاه کوچیک دارم یا بزرگ حسابش به هم ریخته بود .. --بنفشه : کی هر شب حسابش به هم ریخته ؟ تو یه روز در میون داری این حرفو تحویلم میدی .. پسر خوب حالا من روبروی تو دراز می شم کونم روی تشک و کسم رو به هوا ..سرت رو می ذاری لاپام و خوب میکش می زنی ..
افشین حال و حوصله کل کل با بنفشه رو نداشت وگرنه اون مردی نبود که این قدر راحت در مقابل حرفای زنش تسلیم شه و کوتاه بیاد .. دهنشو گذاشت روی کس بنفشه .. زن حرص می خورد . یه حسی به اون می گفت که شوهرش با زنای دیگه حال کرده اومده پیش اون ولی مدرک دقیقی نداشت که اینو ثابت کنه .. فقط رو حساب احتمالات این حر فا رو می زد . افشین خسته شده بود . بعد از چند ساعت سکس با دو زن دیگه نایی نداشت . حس و حوصله ای نداشت . تماشای بدن زنش هیچ حسی رو در اون بر نمی انگیخت . بنفشه فقط حرص می خورد .اون دوست داشت افشین با هیجان کسشو بخوره و امونش نده . دوست داشت التهاب نشون بده ولی سرشو همون لاپاش می ذاشت و روی کس چرت می زد و هر چند ثانیه در میون که یادش میومد کجا و در چه وضعیتی قرار داره میک و لیس زدن کسو شروع می کرد .
بنفشه : صد دفعه بهت گفتم این سبیلاتو از ته بزن .. تیغش کن هم بهت میاد خوشگل ترت می کنه و هم این که وقتی داری کسمو می خوری دیگه خراشم نمیدی .. سوزشم نمیاد .
افشین کاملا متوجه بود که زنش بهانه جو شده و بنفشه هم کاملا می دونست که داره قدرتشو دیکته می کنه ولی به خوبی می دونست که همه اینا باد هواست و این اونه که تسلیم بی چون و چرای شوهرشه .. .
-زن امشب خیلی با هامون پیچیدی .. ببینم من صبح نمیرم در مغازه رو باز نمی کنم . اون وقت تو واون دو تا دخترا باید برین بوتیکو آماده اش کنین . من تا لنگ ظهر می گیرم خونه می خوابم و اصلا بعد از ظهر میام فروشگاه رو ازت تحویل می گیرم ..
-تو که می گفتی خسته ای . پس چرا عین بلبل داری حرف می زنی ؟ زود باش کسمو بخور .. تا منو سر حالم نکردی ول کنت نیستم . گفتی می خوای راحت باشی و بچه نمی خوای ازاول ازدواج چند ماهه دارم قرص می خورم .. دیگه به هر ساز تو رقصیدم چه کوفتته .
زن توپش پر بود . می خواست هر طوری که شده دق دلی خودشو با کلمات سر شوهرش خالی کنه و از این که اون سکوت کرده بود بیشتر نگران شده بود .. هر وقت افشین در برابر داد و بیداد های اون ساکت می شد نشون می داد که یه کاری کرده که سرش پایینه .. مرد شروع کرد به کس لیسی.. با این که سبیل افشین کلی اذیتش می کرد ولی از طرز میک زدن اون خوشش میومد .. افشین پا شد و کیرشو فرو کرد توی کس زنش ..
-عجله داری ؟ دیر اومدی زود می خوای بری ؟ من که ولت نمی کنم ..
ولی افشین در حالی که از خستگی چشاشو بسته بود کیرشو فرستاده بود توی کس بنفشه و می خواست تیر خلاصشو زود تر بزنه ..
-عزیزم کمبود ویتامین داری نه ؟
- تا یک ساعت دیگه نه ..
بنفشه لذت می برد ولی اون شور و هیجانی رو که از افشین انتظار داشت نمی دید ..
-خیلی دوستت دارم عزیزم . بقیه رو بذاریم برای شب ..
-تو که هنوز کاری نکردی که بقیه داشته باشه .
خلاصه به هر کلکی بود افشین از زیر بار کردن همسرش اون جوری که اون می خواست در رفت و اونو توی خماری گذاشت . صبح که بیدار شد فکرای عجیبی به کله اش راه یافت . این که اگه اون بخواد همین رفتارو باهش داشته باشه عرصه برش تنگ میشه . اگه مرد درست و حسابیی بود می تونست با قدرت بیشتری با بنفشه مقابله کنه ولی هر لحظه امکان از هم پاشی زندگی زناشویی اونا می رفت و این چیزی بود که افشین اونو نمی خواست .. اگه راه حل همونی باشه که مهسا گفته چی ؟! مو بر اندامش سیخ شد .. یعنی اون بره دوست پسر بگیره و از هم لذت ببرن من مترسک سر خرمن باشم ؟ بنفشه خوابیده بود و اون به قالب کاملا بر هنه بدنش نگاه می کرد . باید کارو به جایی برسونم که با هم به یک تفاهمی برسیم .ولی من چطور می تونم حس کنم که این جفت سوراخایی که با کیر من صفا و جلا داده میشن پذیرای کیر دیگه ای هم باشن .. این یعنی بی غیرتی ؟ بنفشه اصلا در این مایه ها نیست . یعنی مهسا درست میگه ؟ اون باید دوست پسر بگیره ؟ اگرم بخواد به مهمونی سکس دسته جمعی بره هم یه دوست پسر مجرد باید داشته باشه هم رضایت نامه کتبی از شوهر ..کاش می شد منم به همچین خونه ای می رفتم ... ادامه دارد ...نویسنده ... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۳

افشین می خواست یه جورایی از همسرش گرویی داشته باشه و بعد هم ببینه میشه ترفندی زد و یه جورایی وارد حوزه سکس دسته جمعی شد یا نه .. هر چند که هنوز این محفل هنوز به طور رسمی افتتاح نشده بود ولی مهسا می گفت که ثبت نام شروع شده .. اگه شلوغ شه و دیگه جا نداشته باشن چی میشه .. یک خیابون اون طرف خونه افشین یه جوون خیلی خوش تیپی بود به اسم فرزین که یک آموزشگاه کامپیوتر داشت و عده ای رو دور خودش جمع کرده تدریس می کرد . اون تیپش خیلی شبیه به همون خواننده مورد علاقه زنش بود .. پسری بود نه خجالتی و نه پررو . ولی باید یه حرکات و چشمه هایی از طرفش می دید که بتونه یه قدمایی در این راه بر داره . اون و افشین خیلی تصادفی با هم آشنا شده بودن فقط در مورد دخترا و راههای نفوذ به حریم جسم و جانشون حرف می زدند و فرزین هم همش حسرت می خورد از این که چرا نمی تونه مثل افشین باشه و جز یکی دو موردی که اونم زنای خیابونی بودن با کسی طرف نشده بود .. افشین به این فکر می کرد که زنشو چی معرفی کنه .. نمی خواست بگه که اون زنشه .. اما اگه در محفل سکس با هم روبرو شن چی .. اون برای هر کارش یه نقشه ای داشت .. دو تا شناسنامه هم داشت که یکی از اونا اونو مجرد نشون می داد ولی اونو مفقودی اعلام کرده بود . می تونست با استفاده از اون شناسنامه خودشو مجرد جا بزنه .. جریانو به مهسا می گفت و اون وقت به عنوان دوست پسر مهسا می تونست بره مجلس ولی رضایت نامه شوهر مهسا رو چیکار می کرد . مهسا می دونست که شوهرش رضایت نمیده .. این یه تیکه رو گیر افتاده بود .. -فرزین جون یه تیکه اختصاصی اگه به گیرت بیفته باهاش حال می کنی ؟
فرزین : داداش تو که همش از کارای خودت میگی و همش دل ما رو می بری . به درد ما که نمی خوری . دست ما رو نمی گیری
افشین : مرد حسابی من چند بار بهت بگم از تو حرکت از خدا بر کت . همین جا نشستی و به در و دیوار نگاه می کنی که از آسمون واست برسه ؟ نگاه کن به بالا سرت ؟ آسمونی وجود نداره . باید سقفو بشکافی و ازش در ری . باید بخوای .. ببین الان در همسایگی ما یه زنی هست که با خانومم دوسته .. ازش اطلاعات زیادی دارم . خانومم باهام در این مورد خیلی حرف زده . اون بهم اعتماد داره .. اون زن خیلی حشریه . اتفاقا از یه خواننده ای خوشش میاد که خیلی شبیه به توست . زنم همش از این میگه که اون زن که اسمشم بنفشه هست خیلی دلش می خواد که یه دوست پسر واسه خودش بگیره ..
فرزین :داداش ما رو سراغ مسئله دارا نفرست .
افشین : این چه حرفیه که می زنی . شوهرش خیلی از شبا رو خونه نمیاد روزام هست سر کار . حالا چیکار می کنه دنبال تفریح میره و نمیره اونشو من دیگه غیبت مردمو نمی کنم . زن جذابیه .. زیاد خوشگل نیست ولی اندام درست و درشتی داره . همون جوری که تو خوشت میاد ..
افشین می دونست هنوز زنش به اون درجه از آمادگی نرسیده که بخواد بره و با یکی دیگه باشه ولی قصد داشت عرصه رو برش تنگ کرده زمینه رو آماده کنه کارو برسونه به جایی که حتی بنفشه بر سر دو راهی هم گیر نکنه و فقط یک راه دور زدن اونو انتخاب کنه . اون وقت افشین می تونه خودشو وارد میدون کنه و تا اون جایی که بتونه از بنفشه امتیاز بگیره و کارشو پیش ببره . افشین از بس در مورد بنفشه گفت و گفت و گفت که فرزین خیلی وسوسه شد که هر طوری شده اونو ببینه ..
فرزین : حالا من باید اونو کجا ببینم .
افشین : همین جا در آموزشگاه .. کاری هم به کس و کارش نداشته باش .. هر وقت هم که داره میاد من بهت میگم که آماده باشی .. ولی من جات بودم هفته ای حداقل یکی از همین کار آموزا و شاگردا ی دخترو واسه خودم بر می داشتم ..
البته افشین از این کارا تا حالا زیاد کرده بود و زنا و دخترای زیادی رواز داخل همین آموزشگاه با همون خوش و بش اول قاپشونو زده بود ..
افشین : فقط اگه می تونستی یه ریش پروفسوری کوچولومی ذاشتی بد نبود .
به هر کلکی بود افشین زنشو که از مدتها دوست داشت بره همچین کلاسی روونه اون جا کرد .. با این که زنش هم فارغ التحصیل دانشگاه بود ولی رشته شون طوری نبود که با عمق بر نامه های کامپیوتری و نرم افزاری سر و کار داشته باشه ...
بنفشه : طرف اطمینانی هست ؟
افشین : تو چیکار به کارش داری ..تعلیمتو ببین ..راستش تیپ فرزین برای بنفشه خیلی جالب بود و پسر هم طبق خواسته های افشین با بنفشه رفتار می کرد .. از نظر اون بنفشه زیبا نبود فقط برای چند بار سکس می تونست با اون حال کنه و بنفشه هم از این که می دید یکی هست که بهش توجه داره خیلی هیجان زده بود لذت می برد ولی مدام خودشو قانع می کرد از این که این فقط یه احساس عمومیه که یک زن دوست داره مورد توجه همگان قرار بگیره و اصلا به این فکر نیست که افکار انحرافی داشته باشه .. ولی رفته رفته متوجه شد که نگاهها و حرکات فرزین عادی نیست .... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۴

اوایل از این حرکات فرزین خوشش نمیومد . سختش بود از این که اون مرد هیزیه ناراحت بود . با این که افشین توجهی بهش نداشت و از کاراش خسته شده بود ولی سعی می کرد سرش توی لاک خودش باشه . دختراو زنای دیگه مدام پشت سر فرزین حرف می زدند و می خواستن که جلب توجه کنن . ولی فرزین فقط به اون توجه داشت .. بنفشه رفته رفته حس می کرد که باید از بقیه دخترا جلو بزنه .. اون حتی بیشتر از بقیه تلاش می کرد تا بتونه خودشو نشون بده و در اون چیزایی که فرزین بهشون یاد میده موفق عمل کنه .. هر روز بیشتر از روز قبل حس می کرد که داره گرایش خاصی نسبت به این پسر پیدا می کنه .. هر وقت بقیه می رفتن بنفشه می موند و از فرزین سوالاتی در مورد مسائل نرم افزاری می کرد .. سه بار هم فرزین دست بنفشه رو توی دستش گرفته بود که بار اول بنفشه دستشو کنار کشید اما بار دوم و سوم عکس العملی نشون نداد . حس می کرد که خون خیانت در رگهاش حرکت کرده .. نهههه نههههه بنفشه .. درسته که افشین مرد بدی شده ولی تو شوهر داری .. با این حال دیگه کاری به کار شوهرش نداشت . و اگه اون بعد از بستن مغازه دیر هم میومد خونه چیزی بهش نمی گفت . فقط به این فکر می کرد که فردا بعد از ظهر از راه برسه و بره سر کلاس .. بره و معلمشو ببینه . با این که دخترا خیلی فضول کارای مربی یا مدرس خود بودند ولی این که اون زن داره یا نه تردید داشتند . به نظرش میومد که یه بار افشین بهش گفته که فرزین مجرده ولی حضور ذهن نداشت . می خواست این مسئله رو ازش بپرسه ولی روش نمی شد . یه بار که کلاس تعطیل شد واون وفرزین تنها شدند گفت آقا فرزین حتما خانومت از دستت خیلی گله داره با این همه کاری که می کنی اون دیگه باید خیلی از دست شما عصبانی باشه ..
فرزین یه نگاهی به زن انداخت و گفت من زن ندارم ..
گل از گل بنفشه شکفت .. با خودش گفت این جوری راحت تر میشه باهات حرف زد و خودی نشون داد .. اون چقدر لحظه های تنهایی با فرزینو دوست داشت . بهش عادت کرده بود . حس می کرد حالا دیگه این کلاسا رو فقط به خاطر همین لحظاتش میاد . اون قدر یاد گرفته و توی خونه هم تمرین کرده از این و اون پرسیده بود که از کلاسا جلو تر بود ..
-فرزین خان شما در منزل هم به طور خصوصی و انفرادی درس میدین ؟
فرزین یه نگاهی بهش انداخت .. اونو زیبا تر و آراسته تر ازروزای اولی که دیده بود می دید .. خیلی به خودش رسیده بود .. خوش عطر و تو دل برو تر شده بود .
فرزین : اون جوری هزینه اش سنگین میشه ..
بنفشه : اونش برام مهم نیست . هر چی باشه پرداخت می کنم . ولی اول باید با افشین صحبت کنم .. شما وقت دارین ؟
-راستش برای شما می تونم دوساعت اونم بعد از تعطیل کردن این جا وقت بذارم . میشه حدود 9 شب . اما فکر می کنین ساعت مناسبی برای شما باشه ؟
-برای کسی که می خواد چیز یاد بگیره نیمه شب هم باید آمادگی اونو داشته باشه . فقط اگه اجازه میدین یه تماسی هم با شوهرم بگیرم ..
بنفشه واسه شوهرش افشین زنگ زد .. راستش اون هنوز به اون صورت افکار فانتزی گونه خاصی که خودشو بر هنه در آغوش فرزین ببینه به سرش نیفتاده بود ولی تنها بودن با این پسر جوون و مجرد بهش لذت می داد . از فرزین فاصله گرفت و صداشو آورد پایین تر ..
-افشین ..من می خوام از استاد فرزین خواهش کنم که به صورت خصوصی باهام کار کنه اونم در منزل ما .. گفته شب ساعت 9 وقت داره .. تو زود تر خونه میای ؟ ... راستش بنفشه دوست نداشت شوهرش اون موقع بیاد خونه .. دلش می خواست مثل بیشتر شبا چند ساعتی رو تاخیر داشته باشه .. حتی دوست داشت اون دوشبی رو هم که زود میومد خونه بره پی کارش .. با این که خودشو قانع کرده بود که احساس خاصی به فرزین نداره ولی نمی تونست استرس خودشو از پاسخ احتمالی شوهرش پنهون کنه ..
-متوجه نشدم بنفشه چی گفتی ؟
-از فردا ساعت 9 می تونی بیای که استاد می خواد درس بده ..
-به منم می خواد درس بده ؟
-نه از این نظر میگم که تو ناراحت نشی .. یک مرد غریبه ..
- ول کن بنفشه جون .. تو هستی که به من شک داری اگه دو ساعت دیر تر بیام خونه فکر می کنی چیکار دارم می کنم . من به تو بیشتر از خودم اعتماد دارم این حرفا چیه ..تو آزادی .. عزیز دلم .
افشین با این که خودش داشت واسه همسرش و فرزین زمینه چینی می کرد بدون این که فرزین بدونه که افشین شوهر بنفشه هست ولی یه لحظه یه جوری شد از این که ممکنه لحظه ای برسه که زنش با فرزین همبستر شه یا بخواد خود افشینو دور بزنه .. زنای دیگه رو به یاد آورد .. مخهایی رو که به کار می گرفت ..با این حال بر خود مسلط شد .. تازه این تصمیمو هم گرفت که که زمینه های تحریک همسرشو طوری فراهم کنه که از آمیزش با یک مرد غریبه لذت ببره ..
قرار شد از فرداشب فرزین بیاد خونه بنفشه تا با اون خصوصی کار کنه .. ولی اون شبو افشین زود به خونه بر گشت .. به این زودی ها دوست نداشت که فرزین بفهمه که اون همسر بنفشه هست . اون وقت هم خیلی زود پیشش بی غیرت نشون داده می شد و هم این که فرزین فکر می کرد که آلت دست افشین شده و فکرای دیگه . اولین کاری که کرد عکس عروسی رو ی دیوار اتاق خوابو بر داشت ..
بنفشه : این کارا چیه ؟
-من دوست ندارم این عکسای تحریک کننده این جا باشه با این لباسای فانتزی ..
-یعنی چه ..اگه منظورت استاد فرزینه که تو خودت داری منو با اون تنها می ذاری ..تازه مگه قراره من اونو بیارم این جا توی اتاق خواب ؟
-مسئله تدریس با این مسئله فرق می کنه ..
-باشه هر چی تو بگی ولی واسه من ادای مردای غیرتی رو در نیار ..
با این حال افشین در این شرایط و زمان از این بابت که فرزین بفهمه که اون شوهر بنفشه هست نگرانی خاصی داشت .. ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۵

بالاخره ساعت 9 شب شد . فرزین رفت به خونه بنفشه .. قبل از اومدن فرزین بنفشه یک ساعتی رو جلو آینه با خودش ور می رفت . خودشو قانع می کرد که همه اینا فقط برای اینه که می خواد تمیز باشه .. می خواد آراسته باشه .. و شیک بودن یک انسان دلیل بر این نیست که گرایش خاصی به مسئله ای داشته باشه . فرزین هم همون جوری که افشین گفته بود خودشو به تیپ و قیافه خواننده محبوب زنش در آورده بود . با این حال تا چشش افتاد به بنفشه بی پروا گفت
-انگار من دارم یه زن دیگه ای رو این جا می بینم ..
-مگه خیلی زشت بودم ؟
-عالی بودی ولی حالا فوق العاده شدی ..
بنفشه بیش از این که به این فکر فرو بره که چرا فرزین این گستاخی رو کرده و به یک زن متاهل همچین حرفی زده لبخند رضایتی گوشه لباش نقش بست از این که تونسته جلب توجه اونو بکنه . کاش امشب هم افشین دیر بیاد خونه . اگه اونو با این آرایش غلیظ و پیراهن نیمه فانتزی ببینه شاید ناراحت شه و غیرتش گل کنه . فرزین داشت با خودش فکر می کرد که اصلا واسه چی اومده .. با هم رفتن به سایتهای مختلف و پسر در مورد بر نامه های مختلف کامپیوتر یه چیزایی رو به بنفشه گفت ..
-آقا فرزین اگه ساعت کلاس خصوصی رو کمی زود تر هم بذارین بد نیستا ..
-باید دید که آینده چی میشه ..
-مگه قراره چه اتفاقی بیفته ..
فرزین خیلی دلش می خواست بگه همون آینده ای که من و تو بتونیم با هم حال کنیم و توی رختخواب شوهرت همدیگه رو بغل بزنیم ولی خودشم می دونست که به این سادگی ها هم نیست .. در همین لحظه افشین تماس گرفت و به همسرش بنفشه گفت عزیزم یه کاری واسم پیش اومده که نمی تونم تا ساعت 12 شب بیام خونه ...
-ایرادی نداره عزیزم . می تونی به کارات برسی . مراقب خودت باش .. استاد این جاست باهاش حرف می زنی ؟
-باشه سر فرصت از نزدیک بهش سر می زنم ..
قبل از این که جواب خداحافظی رو از بنفشه بشنوه گوشی رو قطع کرد .. اون فقط به این خاطر تماس گرفته بود که همسرش سختش نباشه و احساس راحتی بیشتری بکنه که شوهرش به این زودی خونه نمیاد . بنفشه و فرزین خودشونو با گشت و گذار در سایتها سرگرم کرده بودن .. اون شب چند بار دستاشون دستای همو لمس کرد .. زن حس کرد که بدنش به لرزه افتاده .. مرد هم کیرش شق شده بود .. یه بار بنفشه صداش زده بود و اون مجبور بود از جاش پا شه ولی ترجیح داد کمی مکث کنه ووقتی هم که از جاش بلند شد یه پهلو و نیم خیز به سمت بنفشه رفت که از دید زن پنهون نموند وبنفشه متوجه لاپای ورم کرده و کیر شق شده فرزین شده بود .. لعنت بر شیطون .. اون مجرده و تحریک میشه . من که شوهر دارم چرا ؟ لعنت بر شیطان .سر کشی به سایتهای مختلف این خوبی رو واسه هر دو تا شون داشت که یه سری زن و مرد رو با لباسای نیمه سکسی و فانتزی دیدن .. فرزین به هر بهانه ای می خواست بنفشه رو به این سایتها بکشونه .. برای اولین بار بود که بنفشه رو بدون روسری می دید . موهای بلند و مشکی اون تا وسطای کمرش می رسید ..آخرین دقایقی که بودن فاصله رو کمترش کرده طوری که صدای نفسهای همو می شنیدن . بنفشه حس می کرد گر گرفته .. ساعت 11 شب فرزین اون جا رو ترک کرد .. در حالی که تمام بدنش یکسره داغ کرده بود .. برای بنفشه هم زمان زود گذشته بود . و در اون سمت هم افشین یا یکی از زنای مطلقه خوش بود .. قبل از این که بیاد خونه با یه خط دیگه ای که واسه بنفشه آشنا نبود واسه فرزین زنگ زد .. -پسر چیکار کردی .. موفق شدی تورش کنی ؟ ببینم تا نصفه کردیش یا تا آخر گذاشتی که بره ..
-شوخیت گرفته افشین ؟ انتظار داشتی همون شب اول ترتیبشو بدم ؟ ولی پیشرفت زیادی داشتم .
-چیکار کردی ؟ سینه هاشو خوردی ؟ بوسیدیش ؟ به کسش دست زدی ؟
-چی داری میگی .. اون که جنده نیست .. تازه جنده ها هم الان واسه خودشون کلاش گذاشتن و به این سرعت و سادگی تسلیم نمیشن ..
افشین کمی استرس داشت . با این که زمینه رو مهیا کرده بود ولی می دونست واسه بار اولی که بشنوه یه کیر دیگه ای از از مرز کس و کون زنش رد شده وارد بدنش شده یه حس غریب و تاثری بهش دست می داد . شاید این حس دوام نمی داشت ولی همون شوک لحظات اول واسش تلخ بود . با این حال به لذتی فکر می کرد که از بودن با زنای خوشگل و رنگ و وارنگ دیگه نصیبش می شد .. خیلی از این زنا حتی واسش پول خرج می کردند که بره سمتشون .. همون کاری که زنش بنفشه هم می کرد .
-پس چیکار کردی
-چند بار دستامون به دستای هم خورد .. صورتمون به صورت هم نزدیک شد .. موهای سرشو لمس کردم . بوکردم -خب اون کاری نکرد ؟
-نه فقط می دونم خوشش اومد .. حرف نمی زد .. دوست داشت ادامه بدم .. یا بهتره بگم به همون صورت بمونم روم نمی شد ..
افشین شبو خسته و مونده به خونه بر گشت .. وقتی کنار همسرش خوابید اونو آروم تر از همیشه می دید . اون داشت به فرزین فکر می کرد . به نگاه اون .. به کیر شق شده اون پسر .. به این که تا چه حد ازفرزین خوشش میومد .. تا به اون حدی حشری بود که دوست داشت با فانتزی تصور فرزین با شوهرش افشین سکس کنه .... ادامه دارد .. نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۶

افشین از سکس سیراب بود .. ولی از این که زنش داره اسیر مرد دیگه ای میشه حسادت خاصی بهش دست داده بود که دوست داشت با اون ور بره . نمی دونست چیکار کنه .. یه دلش می گفت که زنشو ارضا کنه و یه دلش می گفت اگه می خواد همچنان اونو حشری و تشنه فرزین نگه داشته باشه باید که خودشو سرد و خونسرد نشون بده تا اون گرایش بیشتری به فرزین داشته باشه .. زن و شوهر همدیگه رو بغل زدن .. افشین دستشو گذاشت روی کس بنفشه .. زن چشاشو بسته بود و غرق رویایی شد که فرزین اونو بغلش کرده و در حرکت بعدی کسشو لیس می زنه .. اونم کیر شوهرشو لمس می کرد .. کیر افشین شق شده بود .. زن با فانتزی فرزین داغ کرده بود . التهاب داشت .. اما لحظاتی بعد حس کرد که کیر شوهرش شل شده .. اون خوابش برده بود .. لعنتی ..دستشو گذاشت روی کسش و خیلی آروم با هاش ور می رفت تا خوابش گرفت و چشاش رو هم رفت .. صبح که افشین می خواست بره سر کار به بنفشه گفت که بازم حساب و کتابا در هم شده و یه چند روزی رو 12 شب میاد خونه .. واسه ناهار هم که خونه نمیومد ..
بنفشه : عزیزم درکت می کنم . تا هر وقت که دوست داری می تونی بیرون باشی . حتی تا صبح هم می تونی نیای ..
یه حسی به افشین می گفت که تا سه چهار روز دیگه زنش میره زیر کیر فرزین .. اون وقت اونم باید یه فکری به حال خودش بکنه که بتونه وارد مجلس سکس مردان بی زن و زنان شوهر دار شه . درسته که اون یه شناسنامه مجردی هم داره ولی زن متاهلی که رضایت نامه شوهرشو بگیره از کجا گیر بیاره . می دونست تقلب زیاد میشه و خیلی از زنا بدون اجازه شوهرشون یه جورایی مردای دیگه رو به عنوان شوهر معرفی می کنن تا از اونا رضایت نامه بگیرن ولی اون فرصت این کارا رو نداشت . یه مشکل دیگه هم این بود که اگه اون می خواست به عنوان شوهر برای همسرش رضایت نامه بده مشخصات دوست پسر و شوهر اگه یکی در میومد چی ؟ اگه شماره ملی می خواستن .. ظاهرا برای بار اول هنوز امکاناتشون جور نبود تا بر نامه رو سیستمی کنن .. یه مدتی بود که یه زنی میومد به بوتیکش و کلی هم خرید می کرد . یه زن قد بلند و خوش اندام و میانسال بود .. خیلی هم نگاش می کرد .. ولی افشین دیگه از بس رنگ و وارنگ و تر گل ور گل داشت دیگه تحویلش نمی گرفت که لبخند هاشو با لبخند جواب بده وبه اندازه ای که اون حرف می زنه باهاش هم کلام شه ..پیش دخترا هم یه حرفایی می زد که افشین خجالت می کشید .. مثلا از شیطون بودن پسرا می گفت و از این که این روزا زنای متاهل هم خیلی شیطون شدن و دنبال دوست پسرن .. طوری که افشین به خودش می گفت این یکی واقعا دست منو از پشت بسته . با این حال خودش از این که تا به حال توی ذوق مهناز زده ناراحت بود .. دوست داشت دیگه باهاش روبرو نشه . کون و صورت درشتی داشت . افشین حالا تمام حواسش به این بود که بتونه خودشو جای یه مجرد جا بزنه .
اون روز مهناز بازم اومده بود اون جا .. خریدشو کرد و رفت .. تا پاشو از مغازه گذاشت بیرون الکتریکی بغل دست اومد داخل و گفت افشین اگه نمی خوای بدش به من -چی داری میگی فرزاد .. چی رو می خوای
-همین زنو .. یه جوری واسه من جورش کن .. شوهرش یه پونزده سالی رو ازش بزرگ تره شصت سالشه .بچه هم ندارن . بچه ها میگن دوست داره یکی دیگه زنشو جلو چشاش بکنه .. زنشم به هر کسی باج نمیده .. عاشق پسرای جوون و خوش تیپه .. حواسم هست که هر بار میاد این جا می خواد خودشو توی دلت جا کنه و تو اونو ردش می کنی ..
-جون من راست میگی ؟
-چیه داداش اینو هم می خوای ؟
افشین : از من چه کاری بر میاد ..
فرزاد : مهناز از اون هفت خطاست ..
افشین : جلوی شوهرش ؟ عمرا اگه بخوام طرف همچین زنایی برم ..
ولی خیلی وسوسه شده بود . این همون زنیه که می تونه بیاد به کمک من . یعنی من بی خود بنفشه رو در گیر این مسائل کردم ؟ کمی با خودش فکر کرد و حس کرد که قضیه زنش چیز دیگه ایه و به خاطر آسایش و راحتی همیشگی خود مجبوره به این صورت بهش باج بده .. تازه اون باید واسه زنش امضا بزنه به این شرط که وقتی اونو در مجلس دید لوش نده .. هر چند به ضرر خودشم میشه . ظاهرا مهناز خونه اش دو تا کوچه اون ور تر بود . نباید زیاد دور شده باشه ... سریع خودشو به کوچه بغلی رسوند .. مهنازداشت درو باز می کرد که افشین سر رسید .. زن سرشو بر گردوند
-وااااااااوووو شما ؟چه عجب !
-ببخشید این تضمینی پنجاه تومنی رو شما توی مغازه ام جا گذاشتین ؟
-نه مال من نیست ..
در همین لحظه شوهر مهناز , جمشید خان از خونه اومد بیرون ..
-بفر مایید داخل .. بفر مایید خواهش می کنم .. مهناز جون بالاخره موفق شدی کاری کنی که آقا افشین بهمون افتخار بده ؟
افشین دیگه دو زاریش افتاد متوجه شد که هر چی که فرزاد در مورد اون می گفته درسته ..
در اون سمت و قبل از رفتن آموزشگاه فرزین دید که دست و دلش به کارو تدرس نمیره .. زنگ زد واسه بنفشه که می تونه صبح بیاد ؟ اونم با خوشحالی گفت باشه .. و اون روز فرزین به بهانه بیماری سخت , آموزشگاه رو تعطیل کرد .. بنفشه اینو نمی دونست تا این که یکی از دوستان همکلاسش واسه احوالپرسی براش زنگ زد و تصادفی جریانو گفت. بنفشه فکر می کرد که فرزین فقط دو ساعت وقت خالی واسه اون گذاشته .. ولی وقتی که فهمید کل روزو تعطیل کرده دیگه کاملا باورش شد که فرزین هوس اونو داره .. یه پسر خوش تیپ و مجردی که می تونه با خیلی از دخترا و زنا باشه ولی اونو انتخاب کرده .. ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۷

بنفشه نمی دونست حس و حال خودشو .. اگه فرزین ازش تقاضای خاصی داشته باشه .. چطور می تونه دست مردی به غیر شوهرشو رو تن خودش حس کنه . با این که می دونست شوهرش با زنای دیگه ای بوده و با این که احساس نیاز و هوس تا حدودی رامش کرده بود با این حال نمی دونست که باید چیکار کنه .. می دونست که نمی تونه تحمل و مقاومت داشته باشه . فرزین آراسته تر از همیشه اومد .. بنفشه هم تا می تونست به خودش رسید . یه بلوز و دامن کوتاه تنش کرد . بلوز به رنگ سفید طرح دار و دامن مشکی اون کوتاه بود بدون این که جورابی پاش کنه .. این که بدون روسری پیش فرزین باشه براش مسئله ای نبود.. ولی به این شکل با پا هایی بر هنه اونم برای بار اول واقعا واسه خودش جای تعجب داشت . دامن مشکی و بلوز سفید چهره درشت و معمولی اونو تا حدودی جذاب کرده بود .ولی این تر کیب اونو کمی چاق تر و درشت اندام تر از اونی که بود نشون می داد . چقدر فرزین امروز خوش تیپ تر به نظر می رسید با این که تیپ و هیکلش حرف نداشت ولی انگار امروز به یه حالت دیگه ای در اومده بود .. فرزین هم که بنفشه رو با اون سر و شکل دیده بود تعجب کرد و حس کرد که می تونه یه پیشرفتایی داشته باشه ..
فرزین : ببخشید ساعت بدی رو انتخاب کردم . امروز یه کاری داشتم که آموزشگاه رو تعطیل کردم . موقع ناهار مزاحمتون شدم .. حتما حاج آقا هم وسط روز میان ..
بنفشه : اون تا دوازده شب نمیاد .. اگه بخواین می تونین ناهارو پیش من بمونین ..
گل از گل فرزین شکفت .. با خودش گفت خیلی می چسبه .. مخصوصا خواب بعد از نا هار .. زن رفت به آشپز خونه تا بر نامه چای رو ردیف کنه .. نگاه فرزین به کون گنده بنفشه خیره شده بود . در حال حرکت سفتی و قاچ و برش هر طرف کون بنفشه کاملا مشخص بود . فدای اون کونت بشه فرزین .. همش می ترسم از این که وقتی سینی چایی رو گرفتی توی دستت و داری تعارف می کنی اون دامن رو کونت جر بخوره و همه چی آفتابی شه که ای کاش جر بخوره .. ..
فرزین : بنفشه خانوم اگه اجازه می فر مایید من بیام کمک ..
بنفشه حس کرد که پسر می خواد که یواش یواش قدمهای اولیه رو بر داره .. با این که می دونست ته دلش آشوبی بر پاست و می خواد که اون اتفاق هیجان انگیز بیفته ولی نمی دونست که در ابتدا و مقدمات کار چه جوری با هاش آشنا شه .. حس کرد که روی کسش و قسمت بالای اون یه حرکات و ارتغاشات لذت بحش خود کاری پیدا کرده .. دوست داره دست مردی روی اون قرار بگیره . مدتها بود که افشین بهش نرسیده بود .. وقتی فرزین در خواستشو تکرار کرد بنفشه گفت ..
-بفر مایید .. ولی من که تدارک زیادی ندیدم . شیرینی و شکلات و چای که دیگه این حرفا رو نداره ..
فرزین کمی شجاع تر شده بود . همین پا های لخت بنفشه بهش انرژی داده بود . قلب زن به شدت می تپید . واسش خیلی سخت بود سنتها و تا بو ها رو شکستن . اگه شوهرش افشین بهش می رسید اگه بهش خیانت نمی کرد امکان نداشت اگه سرش هم می رفت به همسرش خیانت کنه . وحالا بیش از اونی که بخواد به فکر تلافی باشه به نیاز و لذت و هوسش فکر می کرد . به این که اون چیزی رو که این روزا افشین ازش دریغ داره از جای دیگه ای تا مین کنه .. حس کرد فرزین داره بهش نزدیک میشه .. فرزین هم دیگه از این آسه برو آسه بیا ها خسته شده بود زمزه می کرد . .. اینا مال بر نامه های رمانتیک بازیه .. کیرش شق شده بود .. بنفشه یه لحظه زیر چشمی متوجه بر جستگی لا پا و کیر داخل شلوار فرزین شده بود .. حس کرد دلش داره از جا در میاد .. نههههه نههههههه اون نباید صدای ضربان قلبمو بشنوه .. فرزین کاملا متوجه اضطراب زن شده بود . از این که کیرش شق شده بود کمی خجالت کشید ولی اونی که دوست داشت کلنگ هوسو بر زمین بکوبه باید پی همه این چیزا رو به تنش می مالید ..حس کرد که فرزین بهش خیلی نزدیک شده . به سمت راست خود نگاه نمی کرد . فرزین دستشو آروم گذاشت دور کمر بنفشه ..
بنفشه با صدایی لرزان گفت چیکار داری می کنی ..
فرزین با همه خجالت و ترسی که در گذشته داشت کمی شجاع شده بود حس کرد که آهنگ صدای بنفشه داره از تمایل اون میگه .. دستشو آورد پایین تر و روی باسن بنفشه قرار داد . خیلی دلش می خواست به بهانه ای تلفن بزنه افشین رو از پیشرفتای خودش مطلع کنه .
و افشین در خونه مهناز و جمشید حسابی جا خوش کرده بود . زن , شوهرش و افشینو برای لحظاتی تنها گذاشت .. وقتی هم که بر گشت با یه دکلته نرم و فانتزی که پشتش خیلی کوتاه بود و جلوش بلند بر گشت .. اون زیر هم شورتی پاش نکرده بود .. جمشید با لذت به اون دو نفر نگاه می کرد .. خیلی دلش می خواست زنشو در آغوش افشین ببینه .. اون عادت داشت که این جوری به هیجان بیاد . ولی ماهها بود که نتونسته بود همچین زمینه ای برای خودش فراهم کنه .. و هر گز اون جوری هم که دوست داشت دوست پسر زنش نتونسته بود که اونو از کردن زنش سیراب کنه .. اون طرفدار هیجان بود .. صدای شنیدن فریاد و لذت بردن زنش جلوی چشاش .. و تشنه بودن مردی که داره زنشو می کنه . این که مردی در جا آبشو رو زنش خالی کنه و بره براش فایده ای نداشت .. هر چند بیش از سه چهار بار این صحنه ها رو ندیده بود ولی از اونجایی که نقطه ضعف خودشو به رخ این و اون کشیده بود خیلی ها این حس و حال اونو می دونستن ولی از بس قانون می ذاشت و با دی سیپلین پیش می رفت که خیلی از پسرا عطایش را به لقایش بخشیدن وافشین هم می خواست یک تیر دو نشون کنه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان مـــــتاهــــــــــل ۸

جمشید نگاهشو از رو صورت افشین بر نمی داشت . افشین هم می دونست که موضوع چیه .. می دونست که شوهره دوست داره که زنشو جلو چشاش سیر سیر بکنن و اون کیف کنه . . برای همین رفت توی حس . به محفل مهیجی فکر کرد که می تونست در اون یکه تازی کنه با کلی زن و دختر آشنا شه و به هم شماره بدن .. این جوری کارش خیلی راحت می شد و دیگه لازم نبود وقت زیادی رو صرف مخ زنی کنه . تا اون جایی که می تونست نباید پای زن دار بودن یا بی زن بودن رو پیش می کشید .
جمشید : چطوره .. این دکلته سبز بهش میاد نه ؟ خیلی اونو تو دل بروش می کنه . بهش میگم زن تو اینا رو تنت می کنی اصلا فکر منو می کنی ؟ اگه یکی تو رو ازم بدزده چی میشه ..
مهناز : حتما اون آقا دزده نیاز داشته دیگه ..
جمشید : یعنی من نیاز ندارم ؟
مهناز : حتما بیشتر از تو احتیاج داشته .
زن و شوهر داشتن با هم بحث می کردن . افشین هم کیرش واقعا شق شده بود و اتفاقا دوست داشت اون دو نفر متوجه این شق بودن کیرش بشن ..
افشین : حالا اون آقا دزده باید یه وقتی بیاد که آقا جمشید تشریف نداشته باشن . چون شوهر این جور مواقع گردن کسی رو که نگاه چپ به زنش کنه قطع می کنه .
جمشید : اتفاقا من روی ماهشو ماچ می کنم که شاید این جوری بتونه کمی عقل توی کله این زنمون بندازه ..
مهناز : واااااااااا پیش پسر مردم چرا آبروی آدمو می بری ؟ مگه من چه هیزم تری بهت فروختم ..
افشین : جمشید خان شما اینو جدی می فرمایید که کاری به کار اون دزده ندارین و حالشو نمی گیرین ؟
مهناز : اتفاقا من می خوام به اون دزده حال بدم .
افشین : چرا آخه ..
مهناز : از بس این شوهر گل من ثواب کاره ..
مهناز دستشو گذاشت روی دامنه دکلته و اونو داد بالاتر .. رون پای تپلش کاملا مشخص شده بود .
جمشید : مهناز بیا ببینم .. پشت کن ؟ واااااااییییی چی درست کردی ؟ همین کارا رو می کنی که دزد میاد به سراغ آدم .
نصف کون مهناز مشخص بود ..
مهناز : چیه جمشید جون . فرهنگ عقب افتاده داشتن یعنی همین دیگه .. الان تو مهمونیهای خارج , مردا و زنا که ندید بدید نیستن با دو تا چشمه از اینا رو دیدن , بخوان بیان سراغ هم ..
افشین دیگه یه جوری شده بود . جمشید دکلته زنشو از پشت داد بالا تا قالب کونش کاملا مشخص شه . می خواست این جوری دل افشینو بیشتر ببره و بیشتر آتیشش بزنه جمشید : وای افشین جان . می بینی ؟ آخخخخخخخخ .. این چه وضعشه . این زن حتی شورت هم پاش نکرده ..
کیر جمشید هم شق شده بود نه به این خاطر که هوس کردن زنشو داشته باشه .. بلکه به این دلیل که وقتی کیر شق شده افشینو می دید که می خواد از قفس شلوارش آزاد شه و بره سراغ زنش تصور اون لحظه ای رو می کرد که مهناز زیر کیر اون جوون غریبه دست و پا بزنه و با حرص و هوس از اون بخواد که اونو بیشتر بکنه و بهش حال بده .. خیلی دوست داشت با تماشای صحنه گاییده شدن زنش توسط مردی دیگه دستشو بذاره رو کیرش و با اون بازی کنه ..
و در سمتی دیگه زن افشین اسیر پسری مجرد شده بود . فرزین دستشو از رو باسن یا همون دامن بنفشه بر داشت گذاشت روی پای زن .. بنفشه کمرش سست شده بود . کاری رو که در حال انجامش بود ول کرد . کاملا سکوت کرده خیلی آروم نفس می کشید .زن با خود زمزمه می کرد :
نههههههه .. بنفشه .. نهههههه خیلی خطر ناکه .. خیلی .. اگه افشین سر برسه چی میشه .. ولی اون نمیاد .می دونم نمیاد . حالا خودم چی ؟ فقط برای همین یک بار .. دیگه به فرزین میگم نیاد .. دیگه میگم همه چی رو واردم ..
کف دست فرزینو حس می کرد که خیلی آروم از زیر دامنش داره حرکت می کنه به قسمتای بالای پاش . اون لحظاتی قبل دستشو از زیر دامنش رد کرده بود و حالا داشت دستشو از زیر شورت رد می کرد .. قلبش مثل قلب یک پرنده اسیر می زد . اون اسیر دستای اون پسر خوش تیپ و هوسباز و اسیر هوس و نیاز خودش شده بود .. اوووووهههههه نههههههه نههههههه کسسسسسم .. کسسسسسسم .. کیییییییرررررررر می خواد ولی چرا نمی تونم حرفی بزنم .. یعنی واقعا خیانت این قدر آسونه ؟ به همین راحتی ؟ یعنی آدما می تونن شیرینی گناه رو خیلی راحت بچشن ؟ واسه همین بود واسه همینه که افشین خیلی راحت میره دنبال این کارا ؟ چرا خیانت واسه یه مرد آسونه و واسه یه زن باید این قدر سخت باشه ؟! کف دست فرزین کس بنفشه رو در چنگ خودش داشت .. وقتی پسر اون انگشتا رو فرستاد توی کس زن .. بنفشه به این فکر می کرد که شاید به این دلیل خیانت واسه مرد راحت تره و اون بی خیال تر که وقتی کیر وارد کس یا هر قسمتی از بدن زن که میشه پس از بیرون اومدن میشه اونو شست و غسلش داد ولی درون زن .. عمق وجودش چی .. شایدم به این دلیله که یک زن با تمام وجودش دوست داره تسلیم مردی شه که عاشقش باشه حسش کنه .. آخه اثر اون وجودش در جسمش باقی می مونه ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
مــــــــــردان مجــــــــــرد زنــــــــــان متـــــاهــــــــــل ۹

حالا فرزین دوست داشت زود تر کارشو تموم کنه . چون رسیده بود به یه جایی که می دونست بنفشه هم می تونه با هاش همراهی کنه .. زن غرق در سکوت و هوس خود شده بود . نمی دونست واقعا نمی دونست که باید چیکار کنه . برای چند لحظه به این فکر کرد که به خاطر همین رفتار قهر آلود شوهرش از اون قهر کرده ولی حالا .. فرزین حالا چند تا انگشتشو کرده بود توی کس و با انگشتای دست دیگه اش با روی کس اون بازی می کرد .
-اووووووووووهههههه نههههههههه نهههههههه فرزین .. داری چیکار می منی معلوم هست ؟
-آره خیلی خوبم مشخصه ... نگو که خوشت نمیاد..
-نههههههه مگه نمی دونی من شوهر دارم . مگه نمی دونی باید حرمت یک زنو نگه داشت ؟
-من که به تو بی احترامی نکردم . شوهرت که چیزی نمی دونه . همون جوری که ممکنه تو از خیلی کارای اون بی خبر باشی یا شایدم بدونی ولی از دستت کاری ساخته نباشه ..
-نهههههه قلبم .. اصلا تو برای چی این جا هستی . تو اومدی که آزارم بدی .. نههههههه .. ولم کن ..
بنفشه می دونست که نه فرزین دست از سرش بر می داره و نه اون دلش می خواد که اون پسر نیمه کاره ولش کنه . شاید این جوری می خواست خودشو قانع کنه که اون در شکل گیری این رابطه هیچ تقصیری نداره .. فرزین زیپ دامن بنفشه رو کشید پایین . دامنو خیلی آروم پایین کشید ..
-واااااااااااووووووووو خانومی .. خوش به حال شوهرت . چه حالی می کنه هر روز . چه کیفی می کنه ... خوش به حالش ..
دل بنفشه دنیای آشوب بود . می خواست بهش بگه تویی که مجرد هستی قدرشو بهتر می دونی . تویی که از این چیزا دوری . افشین افتاده توی فراوونی و ناز و نعمت . نمی دونه که چه جوری از اون استفاده کنه . نمی دونه که چه جوری با هاش حال کنه . می خواست بهش بگه اگه افشین قدر این کونو می دونست که دیگه من این قدر راحت قبولت نمی کردم با یکی دیگه حال کنم . احساس غرور و اعتماد به نفس خاصی به بنفشه دست داده بود . اون که زن زیبایی نبود حالا داشت خودشو با ور می کرد .. این که تونسته یه جوون خیلی خوش تیپ و کم سن تر از خودشو وسوسه کنه .. فرزین سرشو گذاشته بود روی کون بنفشه ..
-چه کون گنده و بر جسته ای داری .. خوش به حال شوهرت .. خوش به حالش ... هر چی بازش می کنم تا نوک زبونمو بندازم روی سوراخ کونت اصلا مشخص نیست .. بنفشه می خواست بگه می تونی کسمو لیس بزنی . اون که جفت شکافش مشخصه . ولی بازم روش نشد چیزی بگه .. چرا این قدر زود .. ولی حس می کرد این همون چیزی بوده که از ته دلش اونو می خواسته .. گویی فرزین صدای نیازشو شنیده بود .. مرد فقط تونست نوک زبونشو بذاره روی سوراخ کون بنفشه و از اون جا اومد پایین تر زبونشو پهن تر کرد و اونو روی کس قرار داد .. حالا اون زبونو یه پهلو کرده قسمتی از اونو فرو کرد توی کس بنفشه .. زن احساس سستی می کرد .. دیگه حرفی نزد و اجازه داد که فرزین هر کاری که دوست داره انجام بده ولی حس کرد که باید از اون فضا دور شن .
و در مسیر دیگه در همین لحظات افشین اسیر زنی شده بود که حس می کرد می تونه اونو برسونه به محفل سکس دسته جمعی .. جایی که مردان مجرد و زنان متاهل با هم حال می کنن . اون می تونست در آن واحد با خیلی از زنای متاهل آشنا شه . آدرس اونا رو بگیره . سکس با زنای متاهل این خوبی رو داره که اونا به گردنت نمیفتن و اگه بندی آب داده شه میشه اونو انداخت گردن شوهره .. ولی دخترای مجرد ..اوخ اوخ از دستشون در رفتن کار حضرت فیله . اصلا نباید رفت سراغشون .
جمشید : به نظرت چه طوره افشین خان ..
افشین که متوجه شده بود شوهره با چه زاری نگاش می کنه که اون زنشو بکنه گفت صاحبش خیر ببینه ..
جمشید : داداش ما آدم بی مرامی نیستیم . مرام جوانمردی و لاتی در ذات ماست . ما اگه یه چیزی رو سفره مون پهن باشه دوست داریم همه ازش استفاده کنن . داداش ما در مقابل معرفت شما صاحب زن نیستیم ..
افشین : ببخشید جمشید خان شما از کیسه خلیفه که نمی بخشین . مهناز خانوم هم باید رضایت داشته باشن ..
مهناز : اجازه ما دست آقای ماست . شوهرم خیلی فهمیده و با فر هنگه ...
افشین : می دونی جمشید خان اگه این بخشش شما در سطح گسترده ای باشه چه لذتی داره .. چه کیفی میده ؟ من اون جوری دوست دارم . در اون صورت می تونم از این نعمتی که در اختیار من گذاشتین استفاده کنم .
افشین جریان محفل سکس مردان مجرد و زنان شوهر دار رو براش گفت و این که دوست داره مهناز به اون جا بره و خودشم به عنوان دوست پسرش باشه ... جمشید فوق العاده هیجان زده شد ..
جمشید : باشه هر چی تو بگی قبوله .. فقط امروز بهم حال بده . به زنم حال بده . ای کاش منم می تونستم بیام به اون محفل ..
افشین : شناسنامه شما , شما رو به عنوان یک مرد متاهل معرفی می کنه و این خلاف مقرراته ..
جمشید : باشه .. من قول میدم برات جور کنم . اجازه شو میدم که تو و مهناز برین .. فقط امروز بکنش .. جرش بده .. پیش من .. می خوام ببینم که چه جوری زیر کیرت دست و پا می زنه ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 1 از 12:  1  2  3  4  5  ...  9  10  11  12  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

مردان مجرد زنان متاهل


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA