ارسالها: 12930
#851
Posted: 22 Jun 2015 21:20
فاجعه غذایی در کشور: آبلیمو هایی که برای محیط زیست هم مضرند چگونه به سفره خانواده ها رفتند
عصر ایران- مهر ماه سال 93 بود که گزارشی مبنی بر تولید و توزیع آبلیموهای غیر مجاز با برند دست چین به سازمان تعزیرات حکومتی رسید.
قاضی این سازمان همراه با کارشناسان بهداشت به محل کارخانه مراجعه کرده و در بازرسی از این محل با مقادیر زیادی آبلیموی غیر مجاز که با مواد شیمایی تولید شده بود مواجهه شدند.
این موضوع سرآغازی بود تا با بررسی برندهای دیگر آبلیمو که در میان آنها نامهای معروفی نیز به چشم می خورد مشخص شود که مقادیر زیادی از آبلیموهایی که در بازار عرضه شده صرفا با مواد شیمیایی تهیه شده که برای سلامت انسان بسیار مضر هستند.
مرتضی خدایی رئیس شعبه ویژه رسیدگی به جرائم و تخلفات پزشکی و بهداشتی سازمان تعزیرات حکومتی تهران در گفت و گو با خبرنگار عصر ایران با بیان اینکه متاسفانه شرکت هایی وجود دارند که محصولات خود را به شکل غیر بهداشتی تولید و عرضه می کنند گفت: این شرکت ها اقدام به تولید و عرضه آبلیمو و آبمیوه حتی با آرم "استاندارد" در کشور می کنند.
وی ادامه داد: زمانی که محصول اینگونه شرکت ها را جهت بررسی به دانشگاه های علوم پزشکی ارسال کردیم مطابق نظر این مراکز مشخص شد که محصول تولیدی کاملا غیر مجاز بوده و به هیچ عنوان قابلیت مصرف انسانی را ندارد که در این مورد پروندهایی تشکیل شده و در حال بررسی جدی موضوع هستیم.
خدایی در مورد رسیدگی به پرونده شرکت دستچین که مبادرت به تولید آبلیموهای غیر مجاز می کرد نیز گفت: بعد از مراجعه به این شرکت در بررسی های انجام گرفته مشخص شد که 550 تن آبلیمو غیر بهداشتی از سوی این کارخانه تولید شده که بخشی از آن در بازار عرضه و 258 تن نیز آماده عرضه به بازار بود که با توجه به تولید بدون مجوز دستور توقیف محصولات در محل صادر و پرونده برای اظهار نظر در مورد قابلیت مصرف به دانشگاه علوم پزشکی ارسال شد.
وی ادامه داد: در برسی هایی که توسط دانشگاه علوم پزشکی انجام گرفت مشخص شد در تولید این آبلیموها که تحت 4 برند دست چین ، دادلی،گل دست و آدلین تولید و عرضه شده بود عدم استفاده از لیمو و استفاده از مواد شیمایی کاملا محرز بوده و این محصولات به دلیل آلاینده های شیمیایی به هیچ عنوان قابلیت مصرف ندارند و لذا دستور جمع آوری این محصولات از بازار به دانشگاه علوم پزشکی داده شد.
رئیس شعبه ویژه رسیدگی به جرائم و تخلفات پزشکی و بهداشتی سازمان تعزیرات حکومتی تهران در مورد چگونگی حکم صادره برای این شرکت گفت: این شرکت علاوه بر پرداخت جریمه به مبلغ 9 میلیارد و 200 میلیون ریال به معدوم شدن کلیه کالاهای کشف شده نیز محکوم شده است.
وی در پاسخ به پرسشی مبنی بر اینکه آیا با مسئولان این کارخانه متخلف برخورد قضایی هم انجام می شود یا خیر گفت: چون احتمال صدمات جانی در این پرونده می رود لذا بخشی از پرونده جهت رسیدگی به مرجع قضایی ارسال شد.
خدایی با بیان اینکه برای معدوم کردن آبلیموهای کشف شده در این کارخانه نیز با مشکل مواجه هستیم گفت: مطابق نامه ای که از سازمان حفاظت محیط زیست دریافت کرده ایم حتی معدوم کردن این محصولات نیز با آثار زیست محیطی شدید روبه روست و جالب است وقتی مضررات اینگونه محصولات حتی برای خاک نیز قابل تحمل نیستند به راحتی تولید و به مصرف انسانی می رسند!
حضور یک ناظر بهداشتی در کارخانجات تولید محصولات غذایی یک ضرورت است این ناظر وظیفه دارد تا در صورت روبرو شدن با تخلف موضوع را به وزارت بهداشت و دانشگاه های علوم پزشکی اطلاع دهد ولی نکته ای که در این میان به آن بی توجهی شده و باعث بروز چنین فاجعه هایی در حوزه سلامت می شود این است که این ناظران به هیچ عنوان رابطه استخدامی با دولت نداشته و از سوی کارفرما که همان صاحب کارخانه است استخدام و حقوق دریافت می کنند و لذا این موضوع یکی از ضعف هایی است که باعث می شود روند ارسال گزارش ها برخی از این ناظران شفاف نبوده و حتی در قبال تخلفاتی که در واحدهای تحت نظارت خود انجام می شود سکوت کنند.
جادارد تا با تدبیر مسولان دولتی در این زمینه راهکاری اندیشیده شود تا با نظارت شفاف بر روند تولید محصولات غذایی که مستقیم به سلامت خانواده ها باز می گردد جلوی سوء استفاده افراد سود جویی که با سلامت مردم بازی می کنند گرفته شده و با آنها به شدت برخورد شود.
در این پرونده و پروندهایی که در زمینه تولید آبلیموها و آبمیوه های شیمایی در محاکم مختلف در حال بررسی است تخلفات دستگاه هایی کاملا محرز است که عصر ایران به زودی و با انتشار این تخلفات در این زمینه اطلاع رسانی کاملی خواهد کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#852
Posted: 22 Jun 2015 21:23
"جیغ بزنی با چاقو میزنمت"
در ساعت 15:30 مورخه 27/03/1394 مأمورین کلانتری 118 ستارخان در حین گشت زنی در خیابان شهید گلاب به سرنشین یک دستگاه موتورسیکلت طرح هوندا 125 مشکی رنگ مشکوک می شوند .
با وجود صدور دستور ایست از سوی مأمورین ، سرنشین موتور اقدام به فرار از دست مأمورین کرده و نهایتا طی یک تعقیب و گریز ، موتورسیکلت متوقف و راننده آن دستگیر می شود .
در بازرسی از راننده موتورسیکلت بنام "سعید . و" ( متولد 1363 ) یک قبضه سلاح سرد ، یک عدد سیم چین ، یک کیف دستی حاوی یک عدد کارت عابر بانک متعلق به یک خانم و همچنین یک برگه کاغذ که در یک طرف آن نشانی آدرس منزل شخصی بنام آقای احمدی و در طرف دیگر آن جمله تهدید آمیز نوشته شده بود ، کشف شد .
پرونده در پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ :
با تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع "زورگیری" و به دستور قاضی کشیک دادسرای ناحیه 34 تهران ، پرونده بهمراه متهم در اختیار پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت .
شناسایی اولین مالباخته :
متهم در اظهارات اولیه مدعی شد که کارت عابربانک را در خیابان پیدا کرده اما با شناسایی مالک کارت و دعوت جهت حضور در پایگاه دوم آگاهی ، مشخص شد که کارت ایشان به شیوه زورگیری و با تهدید سلاح سرد سرقت شده است .
شاکیه پس از حضور در پایگاه دوم پلیس آگاهی بلافاصله اقدام به شناسایی متهم کرده و در اظهارات خود به کارآگاهان عنوان داشت : " در ساعت 14:00 مورخه 27/03/1394 ( روز دستگیری متهم ) ، در خیابان کاشانی به صورت پیاده در حال تردد بودم که یک دستگاه موتورسیکلت مشکی رنگ با یک نفر سرنشین به من نزدیک شد و یک کاغذ کوچک را به من نشان داد که بر روی آن نشانی یک خیابان نوشته شده بود ؛ در حالیکه بر روی برگه ، نشانی خیابان باستان نوشته شده بود ، راننده موتورسیکلت از من خواست تا پشت برگه را نیز بخوانم که ناگهان با متن تهدید آمیزی روبرو شدم که نوشته بود : "اگر جیغ بزنی ، با چاقو تورا می زنم" .
شاکیه در ادامه اظهارات خود به کارآگاهان گفت : "راننده موتورسیکلت بلافاصله برگه کاغذ را از من بازپس گرفت و پس از آن با تهدید چاقو اقدام به سرقت عابربانک بنده و گرفتن رمز آن کرد و به سرعت از محل متواری شد " .
تحقیقات پلیسی و شناسایی دهها مالباخته :
با توجه به شیوه و شگرد زورگیری با استفاده از برگه تهدید آمیز ، کارآگاهان به بررسی سرقت های مشابه پرداخته و موفق به شناسایی تعداد دیگری از خانم هایی شدند که همگی به همین شیوه و شگرد مورد زورگیری و سرقت اموال قرار گرفته بودند .
با شناسایی تعدادی از شکات و حضور آنها در پایگاه دوم پلیس آگاهی ، متهم از سوی تمامی آنها مورد شناسایی قرار گرفت ؛ "سعید . و" که پس از شناسایی از سوی شکات و همچنین سلاح سرد و متن تهدید آمیز بدست آمده چاره ای جز اعتراف نداشت ، صراحتا به دهها فقره زورگیری از زنان در مناطق مختلف مرکزی ، غرب و شمال غرب تهران بویژه در مناطق ستارخان ، شهرزیبا ، صادقیه ، میدان فاطمی و همچنین چند فقره سرقت مشابه در شهرک ولی عصر تهران اعتراف کرد.
در ادامه تحقیقات و با بررسی ارکان هویتی موتورسیکلت توقیف شده نیز مشخص شد که متهم تمامی سرقت های خود را با استفاده از موتورسیکلت های مسروقه انجام داده است ؛ متهم در این خصوص نیز به کارآگاهان گفت : " هر بار پس از سرقت یک دستگاه موتورسیکلت طرح هوندا 125 اقدام به چندین فقره سرقت می کردم ؛ پس از انجام چندین فقره سرقت ، موتورها را در شهرستان اسلامشهر ( محل سکونت متهم ) رها کرده ، مجددا به تهران آمده و موتورسیکلت جدیدی را سرقت و زورگیری از زنان را انجام می دادم . آخرین موتورسیکلت را نیز در خیابان جمهوری سرقت کرده بودم که در روز دستگیری مأمورین به من مشکوک شدند ؛ قصد فرار از دست آنها را داشتم که دستگیر شدم " .
سرهنگ کارآگاه داوود مرادی ، رئیس پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ ، با اعلام این خبر گفت : " با توجه به اعتراف صریح متهم به دهها فقره زورگیری از زنان با استفاده از دست نوشته تهدید آمیز و تهدید سلاح سرد که در چندین فقره نیز همراه با ضرب و شتم مالباختگان بوده است ، از کلیه شکات و مالباختگانی که بدین شیوه مورد تهدید ، ضرب و شتم و سرقت اموال قرار گرفته اند دعوت می شود تا جهت شناسایی متهم و پیگیری شکایات خود به نشانی پایگاه دوم پلیس آگاهی تهران بزرگ واقع در خیابان آزادی – خیابان زنجان شمالی مراجعه نمایند " .
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#853
Posted: 22 Jun 2015 22:22
دخترک، قربانی عصبانیت پدر
شیرین دستش را روی دهانش گذاشت تا صدایش در نیاید، اما هق هق گریههایش به گوش میرسید. مرد جوان با فریاد گفت: «صدای گریهات را نشنوم» اما تلاشهای شیرین بیفایده بود، درد ضرباتی که چند لحظه قبل به بدن نحیفش وارد شده بود، اجازه نمیداد تا گریه نکند.
مرد جوان با عصبانیت به طرفش آمد و با چاقویی که در دست داشت چند ضربه به او وارد کرد. صدای جیغ دختر 14 ساله برای چند لحظه سکوت محله را درهم شکست و بعد از آن بازهم همه جا را سکوت فرا گرفت. مرد جوان ساعاتی بعد جنازه شیرین را داخل خودرواش گذاشت و آنجا را ترک کرد.
ساعت یک بامداد آخرین روزهای اردیبهشت امسال، زن جوانی سراسیمه به اداره آگاهی رفت و از قتل هولناکی خبر داد. این زن به افسر کشیک گفت: «من از راز جنایتی هولناک با خبر هستم، اما می ترسم آن را برملا کنم. همسرم، امروز دخترم را کشت و مرا تهدید کرد که اگر از این ماجرا حرفی به کسی بزنم، مرا هم خواهد کشت. می دانم اگر همسرم بفهمد که من این موضوع را به پلیس گفته ام؛ مرا به قتل می رساند اما از طرفی حس مادری اجازه نمی دهد تا راز این قتل را برملا نکنم. برای همین تصمیم گرفتم که این ماجرا را به پلیس اطلاع دهم. شب منتظر ماندم تا همسرم به خواب برود و بعد از این که خوابش کمی سنگین شد، مخفیانه از خانه خارج شدم و به اینجا آمدم.»
راز یک جنایت
او ادامه داد: «همسرم فردی عصبی است و سر کوچک ترین موضوعی دعوا راه می انداخت و دختر 14 ساله ام را کتک می زد. دیروز دوباره شوهرم عصبانی شد و دخترم به نام شیرین را کتک زد. شیرین گریه می کرد و سعی داشت تا با التماس پدرش را متقاعد کند که دیگر او را کتک نزند. اما گریه های شیرین همسرم را عصبی تر کرده بود. من سعی می کردم که همسرم را آرام کنم، اما او به قدری عصبانی بود که مرا داخل اتاقی حبس کرد. فریاد می زدم و از او می خواستم مرا آزاد کند اما این کار را انجام نداد. لحظه ای بعد صدای جیغ شیرین را شنیدم و بعد از آن صدا قطع شد. با التماس از همسرم خواستم در اتاق را باز کند، وقتی از اتاق بیرون آمدم با جسد دختر 14 ساله ام مواجه شدم.»
او ادامه داد: «نمی دانستم چکار باید انجام دهم، خواستم با اورژانس و پلیس تماس بگیرم اما همسرم مرا تهدید کرد که اگر حرفی بزنم و کسی از این ماجرا با خبر شود، مرا می کشد. از ترس جان مجبور شدم سکوت کنم. بعد از آن شوهرم، جنازه شیرین را داخل پارچه ای قرار داد و او را به بیرون از خانه انتقال داد. وقتی همسرم به نام شهاب به خانه برگشت، لباس های خونی اش را عوض کرد. از او پرسیدم با جنازه شیرین چکار کرده؟ او پاسخ داد که جسدش را زیر یخچال مغازه اش دفن کرده است. تا شب با خودم در جدال بودم که از این ماجرا حرفی بزنم یا نه! اما بالاخره تصمیم گرفتم که واقعیت را بیان کنم.»
به دنبال اظهارات زن جوان، موضوع به کارآگاهان جنایی پلیس آگاهی استان کرمانشاه اعلام شد و اکیپی از کارآگاهان جنایی رسیدگی به این موضوع را به عهده گرفتند. در نخستین گام باید بررسی می شد که اظهارات زن جوان صحت دارد یا خیر. در تحقیقات شبانه مشخص شد که زن جوان دختری به نام شیرین دارد که از صبح همان روز به صورت ناگهانی ناپدید شده و دیگر کسی او را ندیده است. ناپدید شدن شیرین تائیدی بر این ماجرا بود، از طرفی در تحقیقات شبانه، چند شاهد عنوان کردند که روز حادثه صدای داد و فریاد دختر جوان راشنیده اند که به طور ناگهانی قطع شده است. آنها مدعی بودند که شهاب، مردی عصبی بوده و بارها صدای فریاد او را از خانه شنیده بودند و از آنجایی که او مدام دعوا می کرد، مشاجرات روز حادثه برای آنها شک برانگیز نبوده است.
جسدی در مغازه
با بررسی های صورت گرفته و صحت ناپدید شدن شیرین، کارآگاهان جنایی با بازپرس ویژه قتل تماس گرفته و با هماهنگی های انجام شده راهی مغازه سوپرمارکت شهاب شدند. مغازه ای که به گفته همسر شهاب، جسد داخل آن دفن شده بود.
کارآگاهان جنایی با کسب مجوز نبش قبر و حفاری، وارد مغازه سوپر مارکت شده و یخچال مغازه را به کناری کشیدند. خاک تازه و کاشی هایی که سیمان های بین آن هنوز خشک نشده بود، حکایت از آن داشت که محل بتازگی حفاری شده است. با برداشتن کاشی ها و حفر زمین کارآگاهان موفق شدند جسد دختر 14 ساله را کشف کنند.
بررسی های اولیه متخصصان پزشکی قانونی علت مرگ اصابت جسم نوک تیز بوده است. جنازه به دستور بازپرس پرونده به پزشکی قانونی انتقال داده شد. با کشف جسد و سرنخ های بدست آمده، شهاب در سحرگاه روز بعد بازداشت شد و تحقیقات از او صورت گرفت.
اعتراف به قتل
مرد جوان که ابتدا منکر جنایت بود، زمانی که با جنازه شیرین مواجه شد، به ناچار لب به اعتراف گشود و درباره جنایت گفت: «با کوچک ترین چیزی عصبی می شوم و تعادلم را از دست می دهم. زمانی که عصبی می شوم اصلا متوجه نیستم که چه کاری انجام می دهم. شیرین دختر بازیگوشی بود و کوچک ترین کار او مرا عصبانی می کرد.
روز حادثه نمی دانم چه شد که از دست او عصبی شدم و او را کتک زدم، شیرین شروع به التماس کرد که او را نزنم اما من دست بردار نبودم. التماس های او مرا اذیت می کرد، ناخودآگاه دستم به طرف چاقو رفت و چند ضربه به او زدم. بعد از آن برای این که کسی از جنایت با خبر نشود؛ جنازه را داخل مغازه ام دفن کردم.»
متهم باتوجه به مدارک به دست آمده و کشف جنازه دختر 14 ساله در مغازه اش با قرار بازداشت موقت روانه زندان شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#854
Posted: 22 Jun 2015 22:56
دستگیری قاتلی که قصد دریافت دیه قربانی را داشت
مرد جوان که در جریان درگیری با برادر معتادش مرگ او را رقم زده بود، با طرح شکایت دروغ از ماموران پلیس و زندان قصد دریافت دیه داشت که ناکام ماند.
جام جم آنلاین می نویسد : به گزارش پلیس آگاهی تهران بزرگ، ساعت ۹ شب سوم تیر ماه سال ۹۲، وقوع یک فقره درگیری در خیابان ابومسلم - خیابان ۲۵ متری محمودیان، به کلانتری ۱۵۷ مسعودیه اعلام شد؛ در مراجعه مأموران به محل و بررسی اولیه مشخص گردید که درگیری ما بین اعضای یک خانواده صورت گرفته است.
گزارش دعوای خانوادگی
در ادامه رسیدگی و انجام تحقیقات اولیه مشخص شد که درگیری بواسطه اعتیاد یکی از اعضای خانواده به نام «رضا» (متولد ۱۳۶۶) به مصرف موادمخدر و اعتراض سایر اعضای خانواده به این موضوع آغاز شده که با شدت گرفتن درگیری، رضا اقدام به تخریب قسمتی از اثاثیه منزل و درگیری با برادر خود کرده است.
یک مرگ مشکوک
با طرح شکایت خانواده از «رضا» و با تشکیل پرونده با موضوع تخریب عمدی و حسب دستور شعبه سوم بازپرسی دادسرای ناحیه ۱۴ تهران، متهم به زندان رجایی شهر منتقل شد اما پس از گذشت مدت کوتاهی از انتقال به زندان، به علت تشنج بیهوش و سریعاً به مرکز درمانی منتقل و با وجود انجام اقدامات درمانی فوت کرد.
پس از تشکیل پرونده مقدماتی با موضوع «فوت مشکوک» و طرح شکایت خانواده متوفی، با صدور قرار عدم صلاحیت، پرونده از دادسرای امور جنایی کرج به دادسرای امور جنایی تهران ارجاع و به دستور شعبه پنجم بازپرسی دادسرای ناحیه ۲۷ تهران، پرونده در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
شکایت از ماموران
با توجه به طرح شکایت خانواده متوفی مبنی بر طرح موضوع «انتقال نامناسب متوفی به کلانتری و زندان بعنوان علت مرگ»، تحقیقات در این خصوص در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و در تحقیقات از مأموران کلانتری، مأمور بدرقه و همچنین زندانیان همراه متوفی مشخص شد که در زمان انتقال متوفی به کلانتری و زندان هیچگونه رفتار نامناسب و ضرب و شتمی از سوی مأموران با این شخص انجام نشده است.
آغاز تحقیقات پلیسی
در بررسی پرونده فوت مشکوک متوفی مشخص شد که در زمان پیگیری پرونده در دادسرای امور جنایی کرج و حسب دستور قضایی، جسد متوفی برای تعیین علت مرگ به پزشکی قانونی منتقل و پس از بررسی های بعمل آمده، کمیسیون پزشکی قانونی تشکیل و علت مرگ متوفی «فشار بر عناصر حیاتی گردن» اعلام شده که در ادامه و با انجام بررسی های لازم، نظریه کارشناسی از سوی کمیسیون پزشکی قانونی اعلام شد: گاهی فشار بر عناصر حیاتی گردن به صورت آنی و در پی ضربه به مناطق حساس اتفاق می افتد که در مورد متوفی این امر بعید است و گاهی فشار بر عناصر حیاتی گردن با تأخیر و در پی ایجاد عوارض حادث می گردد که در این مورد، این زمان متفاوت بوده و تحقیقات قضایی و پلیسی راه گشا است .
انکار درگیری خانوادگی
با توجه به نتایج بدست آمده در طول تحقیقات بعمل آمده، تحقیقات از خانواده متوفی در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت؛ در تحقیقات نامحسوس از محل سکونت متوفی و خانواده وی مشخص شد که متوفی به علت اعتیاد به مصرف موادمخدر از نوع شیشه با خانواده اش درگیری داشته اما با این وجود اعضای خانواده متوفی در تحقیقات اولیه منکر هرگونه درگیری با متوفی می شدند. این در حالی بود که محتویات پرونده حکایت از آن داشت که در روز سوم تیر ماه ۹۲ و طی تماس این افراد با مرکز فوریت های پلیسی ۱۱۰ مبنی بر وقوع درگیری خانوادگی، مأموران کلانتری به محل سکونت آنها مراجعه و در ادامه و با طرح شکایت آنها پرونده با موضوع «تخریب عمدی» تشکیل و متوفی به زندان محکوم شده است.
اعتراف به قتل
به دنبال تحقیقات تکمیلی و با توجه به تناقضات موجود در اظهارات خانواده متوفی، تحقیقات مستمر و تحصصی از اعضای خانواده متوفی در دستور کار کارآگاهان قرار گرفت و سرانجام برادر متوفی بنام مسعود (۲۵ ساله) در جریان باز جویی های فنی و پلیسی به ماموران گفت : در روز حادثه زمانیکه به خانه آمدم، دیدم برادرم (متوفی) در حال کتک زدن خواهرم است؛ با توجه به اینکه برادرم به علت اعتیاد و بیکاری و متارکه از همسرش، سابقه درگیری با اعضای خانواده اش را داشت و به زور از اعضای خانواده برای تهیه مواد پول می گرفت، من به کمک خواهرم رفتم که رضا با برداشتن لوله جاروبرقی چند ضربه به سرم زد که سرم دچار شکستگی و خونریزی شد؛ در حالیکه عصبانی شده بودم، با دست راست گلوی برادرم را گرفته و چند دقیقه فشار دادم که رضا سست شد و به زمین افتاد؛ سپس با ۱۱۰ تماس گرفته و با حضور مأموران، رضا به کلانتری منتقل شد.
تحقیقات ادامه دارد
سرهنگ کارآگاه آریا حاجی زاده معاون مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران بزرگ، با اعلام این خبر به خبرنگار مهر گفت: با توجه به اعترافات صریح متهم و تحقیقات بعمل آمده مشخص شد که خانواده متوفی قصد داشته اند تا با سوء استفاده از فوت ناگهانی متوفی و طرح شکایت کذب، اقدام به دریافت دیه کنند که خوشبختانه با تحقیقات پلیسی در اداره دهم و بهره گیری از نظریه کارشناسی پزشکی قانونی، حقیقت مشخص و متهم اصلی پرونده (برادر مقتول) نیز با قرار قانونی و جهت انجام تحقیقات قانونی در اختیار اداره دهم پلیس آگاهی تهران بزرگ قرار گرفت.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#855
Posted: 22 Jun 2015 22:57
جدایی از چهارمین همسر /زن جوان در دادگاه خانواده: فرزندان همسرم ، زندگی ما را سیاه کردهاند
شهریار و فریده سالها بود که همدیگر را میشناختند و با هم رفتوآمد داشتند. آنها همسایه بودند و همیشه همدیگر را میدیدند، تا اینکه در همین رفت و آمدها به یکدیگر علاقهمند شدند. بعد از مدتی شهریار پیشنهاد ازدواج را مطرح کرد و جواب بله را از فریده گرفت.
همسر اول شهریار در یک تصادف جان خود را از دست داده بود و دوبار هم ازدواج ناموفق داشته و برای چهارمین بار تصمیم به ازدواج گرفته بود. فریده هم که با تنها دخترش زندگی می کرد قبول کرد که زن شهریار شود. خیلی زود مراسم عقد برگزار شد و آنها راهی خانه مشترک شدند. اوایل، زندگی خوبی داشتند اما کم کم مشکلات شروع شد تا جایی که بعد از گذشت 10 ماه تصمیم به جدایی گرفتند.
فریده وقتی روبه روی قاضی عموزادی، رئیس شعبه 268 دادگاه خانواده قرار گرفت، دلیل درخواست طلاق را این گونه بیان کرد: 10 ماه است که با شهریار ازدواج کرده ام. روزی که با او آشنا شدم می دانستم که همسر اولش در یک تصادف فوت کرده و بعد از او دو بار ازدواج ناموفق داشته است. شهریار برایم تعریف کرد که با دو همسر قبلی اش به اختلافات و مشکلات زیادی بر خورده و نتوانسته در کنار آنها زندگی کند. او وقتی مشکلاتش با دو همسر قبلی اش را برایم تعریف کرد قبول کردم با او ازدواج کنم. موضوع را با تنها دخترم در میان گذاشتم و او هم پذیرفت که با شهریار زندگی کند. ما با هم ازدواج کردیم و من و دخترم زندگی مشترکمان را با شهریار و دو دخترش آغاز کردیم. اما درست از همان روز اول دو دختر شهریار اذیت و آزارهای خود را شروع کردند و به هر نحوی بود من و دخترم را عذاب می دادند. اوایل سعی کردم تحمل کنم ولی به خاطر دخترم دیگر نتوانستم رفتارشان را تحمل کنم. وقتی موضوع را با شهریار درمیان گذاشتم با کمال تعجب فهمیدم که این دو دختر همین بلاها را هم سر دو همسر قبلی شهریار آورده و کاری کرده اند که آنها از زندگیشان بیرون بروند. وقتی این موضوع را شنیدم خیلی ناراحت و عصبانی شدم. چون اگر از اول می دانستم هیچ وقت با این مرد زندگی نمی کردم.
در این لحظه مرد جوان به قاضی گفت: وقتی با فریده آشنا شدم به او علاقه مند شدم. با خودم گفتم شاید این بار دخترانم کوتاه بیایند و اجازه دهند من با این زن زندگی خوبی داشته باشم. آنها بعد از مرگ مادرشان با ازدواج دوباره من مخالف بودند و می خواستند هر طور شده جلوی پای من سنگ بیندازند. همیشه هم موفق بودند. من به خاطر شدت علاقه ام به دخترانم نمی توانم حرفی به آنها بزنم و مجبورم تسلیم خواسته هایشان شوم. همیشه با خودم می گویم شاید این بار بتوانم موفق شوم و آنها را متقاعد کنم، ولی فایده ای ندارد. قبول دارم که آنها همسرم و دخترش را اذیت کردند ولی چکار کنم آنها دخترهایم هستند و من نمی توانم حرفی بزنم که ناراحتشان کند. برای همین علی رغم خواسته قلبی ام مجبورم که از فریده جدا شوم.
زن جوان هم در پایان گفت: این مرد مرا فریب داده و درباره علت طلاق همسران قبلی خود به من دروغ گفته بود. من نمی توانم دروغ های او را تحمل کنم و تنها درخواستم طلاق است. او با زندگی و روحیه من و دخترم بازی کرد و دخترم به خاطر آزارهای دختران او دچار مشکل اعصاب شده است. آنها زندگی ما را سیاه کردند.
وقتی صحبت های این زوج به پایان رسید قاضی، از مرد خواست دخترهایش را به دادگاه خانواده بیاورد تا شاید بتواند آنها را متقاعد کند. مرد هم قبول کرد و رسیدگی به این پرونده به جلسه بعد و در حضور فرزندان مرد موکول شد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#856
Posted: 22 Jun 2015 22:59
تجاوز گروهی به یک دختربچه؛ چرا جامعه سکوت کرده است؟
یک دختربچه ۱۱ ساله در زیر یک پل در شهر تهران، شب هنگام مورد تجاوز شش مرد قرار میگیرد. شاهدان عینی گفتهاند این مردان معتاد بودهاند. هنوز هیچ منبع رسمی درباره جزئیات این خبر چیزی منتشر نکرده است.
روزنامه "قانون" چاپ تهران، در شماره روز سهشنبه ٢٦خرداد (١٦ژوئن) خود، درباره تجاوز گروهی مرد بزرگسال به یک دختربچه ۱۱ ساله در تهران خبر داد.
روزنامه قانون نوشته است که این گزارش بر اساس روایتهای واقعی و زمان و مکان مشخص و تصاویر مستند تهیه شده است. یک شاهد عینی به "قانون" گفته که وقتی شبانه با جمعی دیگر در تهران پرسه می زده و به پل یکی از بزرگراههای این شهر رسیده، مشاهده کرده که شش مرد به یک دختر بچه تجاوز جنسی کردند. به عقیده این شاهد عینی، این شش مرد معتاد بودند زیرا از حالت عادی خارج شده بودند.
یک شاهد عینی دیگر نیز که از این دختر با تلفن همراه عکس گرفته، تجاوز جنسی را تأیید کرده است. همچنین به نوشته روزنامه قانون، بررسیهای پزشكی از شکنجه جسمی این دختربچه حكایت دارد.
در این گزارش اما اشارهای به این موضوع نشده که این شاهدان که یکی از آنان اقدام به عکسبرداری هم کرده چرا اقدامی برای جلوگیری از تجاوز به این دختر انجام ندادهاند و اصولا شرایط وقوع این حادثه به چه صورتی بوده که امکان جلوگیری از آن وجود نداشته است.
با گذشت چند روز از انتشار این خبر، هیچ واکنشی از سوی مردم، نهادهای مدنی و مسئولان امنیتی و قضایی برای پیگیری این مسئله و رسیدگی به آن انجام نشده یا لااقل خبری از آن در جایی منتشر نشده است.
در آخرین مورد تجاوز گروهی در هند که اولین آن هم نبود، و اتفاقی است که در آن کشور بیشتر از سایر کشورهای منطقه روی میدهد، اعتراضات مردمی آنچنان بالا گرفت که پای بالاترین مقامهای حکومتی را نیز به این موضوع باز کرد.
در ایران حادثه مشابه این رویداد، تجاوز گروهی در یک مجلس عروسی در خمینیشهر اصفهان بود. پس از انتشار خبر این واقعه نیز عکسالعمل درخوری از سوی مردم دیده نشد.
آیا جامعه ایران حساسیت خود را نسبت به این مسائل از دست داده است؟ آیا میتوان گفت فشار اقتصادی و خفقان سیاسی آنقدر بالا گرفته که قدرت واکنش را از مردم سلب کرده است؟
پروین بختیارنژاد کنشگر و پژوهشگر زنان معتقد است جامعه ایران هنوز به آن مرحله نرسیده که حساسیتش را نسبت به تجاوز جنسی آن هم به یک کودک از دست داده باشد. به نظر او مسائل دیگری هستند که مانع نشان دادن واکنش مناسب به این موضوع شدهاند.
خانم بختیارنژاد در گفتوگو با دویچهوله میگوید: «جامعه ایران درگیر بحرانهای متعدد است و هر روز بهنوعی یا بخشی از جامعه به دلیل حساسیتهایی که دارند مجبورند که در مقابل یکی از این بحرانها اعتراض بکنند، بایستند، صدایشان را به سایر مردم، به مسئولینی که به وظایفشان عمل نمیکنند برسانند و این است که در واقع مرتب در حال نقشآفرینی در نقشهای متعدد هستند.»
به عقیده این پژوهشگر اجتماعی، مردم بسته به منافعشان باید مرتبا در موقعیتهای گوناگون و ناشناخته برای اعتراض قرار بگیرند؛ برای تامین منافع اقتصادی در موقیعت اعتراض به ادامه تحریمها، برای تامین امنیت اجتماعی در موقعیت اعتراض به مثلا اسیدپاشی، برای تامین سلامتی در موقعیت اعتراض به خشک شدن دریاچهها همه اینها به نظر خانم بختیارنژاد باعث میشود تا خواستهها بسیار پراکنده باشد و در نتیجه در مواردی اصلا اعتراضی صورت نگیرد.
نقش سرکوب و اختناق
یکی از دلایلی که مانع تمرکز مردم و فعالان مدنی بر روی یک موضوع و پیگیری اعتراضات درباره آن میشود، سرکوب توسط دستگاههای حکومتی است. پروین بختیارنژاد در این باره میگوید: «زمانی که مردم در یک جا جمع میشوند و روی یک موضوع فوکوس میکنند، این افراد به راحتی سرکوب، بازداشت و روانه زندانها میشوند. ولی زمانی که این فعالان اجتماعی یا خود مردم مرتب از این نقطه به آن نقطه نقل مکان میکنند و از این اعتراض به آن اعتراض منتقل میشوند، این یک نوع در واقع بازی کردن است و باعث میشود که کمتر مورد شناسایی و مورد سرکوب و بازداشت و مسائل دیگر قرار بگیرند.»
به عقیده این کنشگر اجتماعی، آزادی عمل برای اعتراض به نابسامانیهای اجتماعی از مردم و از کنشگران سلب شده و به همین دلیل مردم هم در بسیار موارد ناچارند تنها در مواردی که ربط مستقیمی با منافع خودشان دارد، دست به اعتراض بزنند.
خاموشی مسئولان
این روزها شاید بیشتر از قبل شاهد "تحرکات" نمایندگان مجلس باشیم که در اعتراض به موضوعات گوناگون سیاسی و اجتماعی؛ از مذاکرات اتمی گرفته تا ورود زنان به ورزشگاهها یا ساپورت پوشیدن دختران اعلام موضع میکنند و این موضع نیز در اکثر موارد اعتراضی است.
اما در برابر خبر تجاوز گروهی به یک دختربچه ۱۱ ساله صدای اعتراض یا حتی قول پیگیری از هیچیک از نمایندگان مجلس شنیده نمیشود.
این در حالی است که این نمایندگان مجلس همواره تاکید کردهاند که مسائلی که در ارتباط با به گفته آنان "عفاف" باشد برایشان خط قرمز محسوب میشود اما ظاهرا تجاوز گروهی به یک دختربچه عبور از این خط قرمز به حساب نمیآید.
پروین بختیارنژاد تصریح میکند که به عقیده او نمایندگان مجلس روی "عفاف" جامعه حساس نیستند بلکه "تاکید لجبازانهای" بر روی خطوط قرمزشان دارند. این پژوهشگر اجتماعی میگوید: «ما پدیده تجاوز به کودکان کار و خیابان را سالهاست در ایران داریم. انجمن حمایت از حقوق کودکان، انجمنهای مختلف مربوط به کودکان کار و خیابان، بارها اعلام کردهاند که این بچهها هم مورد آزارهای جنسی قرار میگیرند و هم مورد تجاوز جنسی. ولی هیچ اقدام مشخص و قاطعی در رابطه با حمایت و امنیت این بچهها صورت نگرفته است».
علت عدم واکنش مناسب از سوی مسئولان به نظر خانم بختیارنژاد، ریشهای بودن مشکلات است. او میگوید مسئولان به خوبی میدانند که اگر بخواهند اقدامی در این زمینه انجام دهند باید پیش از هرچیز راههای ورود این کودکان به بازار کار و خیابان را مسدود کنند و این کاری نیست که فعلا در توان دولتمردان باشد.
نبودن نهادهای نظارتی برای بررسی کارنامه سیاسی نمایندگان مجلس نیز به نظر خانم بختیارنژاد باعث شده تا این نمایندگان با هر کارنامهای تنها با اتکا به نهادهای قدرت برای دورهای بعدی نیز به مجلس راه پیدا کنند.
روزنامه قانون به نقل از یافتههای پژوهش "سنجش رفتارهای پر خطر در کودکان کار و خیابان در ایران" که توسط سازمان بهزیستی انجام شده گزارش کرده که میانگین سن شروع روابط جنسی در دختران کار و خیابان، ۱۲ سال و پنج ماه و در پسران ۱۳ سال و هفت ماه است.
بر اساس این گزارش در مجموع، ٢١ درصد از کودکان کار و خیابان رابطه جنسی را تجربه کردهاند . اهانت و خشونت از سوی مردم، کتک خوردن، "ِخفْت شدن" و آزار جنسی از جمله تجربههای کودکان کار در زندگی خیابانیشان است که در گزارش سازمان بهزیستی به آناشاره شده است.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#857
Posted: 22 Jun 2015 23:22
۱۰سال زندان برای قاتل مادر
پسر جوانی که مادرش را در درگیری خانوادگی کشته بود دیروز در دادگاه با اعلام گذشت دو برادرش، به 10 سال حبس محکوم شد. این پسر علت درگیری با مادرش را فاش نکرد.
مهران 28 ساله بیستم بهمن 92 مادر 50 سالهاش به نام مهناز را در خانهشان در خیابان چهاردهم یوسفآباد خفه کرد و سپس با پلیس تماس گرفت.
این پسر دیروز در شعبه 71 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی عزیزمحمدی و با حضور چهار مستشار پای میز محاکمه ایستاد و وقتی با اعلام رضایت دو برادرش روبهرو شد، گفت: «نمیخواهم درباره انگیزه این قتل حرفی بزنم. فقط میگویم در یک لحظه کنترل اعصابم را از دست دادم و مادرم را خفه کردم و حالا خیلی پشیمانم.»
در پایان جلسه، هیات قضایی با توجه به اعلام رضایت اولیایدم و طبق ماده 612 قانون مجازات اسلامی مهران را به 10 سال زندان با احتساب روزهای بازداشت محکوم کردند.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#858
Posted: 22 Jun 2015 23:23
سیاهبازی در دادگاه
سیاهبازی شاگرد اخراجی یک آرایشگاه که پس از درگیری با آرایشگر سالخورده او را با ماشین زیر گرفته بود، برای فرار از حکم قصاص بیفایده بود و این مرد دیروز برای دومینبار با حکم قضایی به قصاص محکوم شد.
متهم پای میز محاکمه خودش را به دیوانگی زد و در مقابل سوالات هیات قضایی جوابهای بیربطی داد. رسیدگی به این پرونده از ظهر شانزدهم تیر 91 به دنبال مرگ مرد 68 سالهای به نام جواد در خیابان ستارخان در دستور کار پلیس قرار گرفت. بررسیها نشان میداد این پیرمرد قربانی تصادف رانندگی شده است.
وقتی کارشناسان پلیس راهنمایی و رانندگی، حادثه را عمدی تشخیص دادند، بهرام که راننده پراید و شاگرد مغازه آرایشگری جواد بود، بازداشت شد.
این مرد 32 ساله در اداره آگاهی گفت: «سالها در آرایشگاه جواد شاگردی کردم اما وقتی به مواد مخدر معتاد شدم و زن و بچهام مرا ترک کردند، صاحبکارم هم مرا از آرایشگاه اخراج کرد. چند بار با او صحبت کردم تا اجازه بدهد به سر کارم برگردم اما قبول نکرد. آخرینبار او را سوار ماشینم کردم تا با هم صحبت کنیم اما وقتی با بدخلقی از ماشینم پیاده شد دنده عقب رفتم و پیرمرد را با پراید زیر گرفتم.
به دنبال اعترافهای بهرام، او در دادگاه کیفری استان تهران پای میز محاکمه ایستاد و خودش را به دیوانگی زد و به پرسشهای هیات قضایی پاسخ نداد. هیات قضایی اما در پایان جلسه بهرام را به قصاص محکوم کرد. این حکم در دیوانعالی کشور تایید نشد و پرونده برای بررسی سلامت روانی بهرام به کمیسیون پنجنفره پزشکیقانونی معرفی فرستاده شد.
در حالی که پزشکیقانونی سلامت روانی بهرام را تایید کرده بود که این مرد دیروز برای دومینبار در دادگاه پای میز محاکمه ایستاد.
در این جلسه که در شعبه 84 دادگاه کیفری استان تهران به ریاست قاضی باقری و با حضور چهار مستشار تشکیل شد، اولیایدم برای بهرام حکم قصاص خواستند.
سپس بهرام پشت تریبون دفاع ایستاد و بار دیگر خودش را به دیوانگی زد. این مرد به سوالات هیات قضایی پاسخهای بیربطی داد و گفت: «اگر جواد در دادگاه حاضر شود و بگوید به دست من کشته شده قبول میکنم من او را با ماشینم زیر گرفتم.»
در پایان جلسه هیات قضایی وارد شور شد و با توجه به نظریه کمیسیون پزشکیقانونی و همچنین نظر کارشناسان پلیس راهنمایی و رانندگی، بهرام را به قصاص محکوم کرد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#859
Posted: 22 Jun 2015 23:24
۴ ترفند شبکه زورگیران برای شکار زنان خانهدار
دو مرد جوان و یک زن، گردانندگان شبکه زورگیران از زنان در مشهد بودند.
«امیر» و «مرتضی» 26 و 27 ساله با همدستی یک زن آشنا به پرسهزنی پرداخته و با بهانههای عجیبی به شکار طلاهای زنان سالخورده دست میزدند.
امیر و مرتضی که پسردایی و پسرعمه هستند، از سال 93 با شناسایی خانه زنان با چهار ترفند آنها را مقابل در خانه کشانده و پس از اطمینان از تنها بودن آنها در یک حمله غافلگیرانه طلاهای آنها را میدزدیدند.
سرتیپ «بهمن امیریمقدم» فرمانده پلیس خراسان رضوی درباره این سرقتها به شوک گفت: «این باند با ادعای اینکه قصد ازدواج دارند و برای تحقیق از دختر همسایه آمدهاند یا پسر همسایه به خواستگاری خواهرشان رفته یا برای گرفتن آدرس رمال و تحقیقات برای استخدام، طعمهها را از خانه بیرون میکشیدند و با استفاده از خلوتی کوچه «امیر» به سمت زنان حملهور شده و با گرفتن دهان آنها و ایجاد ترس و وحشت فرصتی را فراهم میکرد تا «مرتضی» سررسیده و طلاهای زنان را قیچی کرده و به سرقت ببرند.»
وی ادامه داد: «اعضای این باند تاکنون به 80 سرقت با این شگردها اعتراف کردهاند اما احتمال میرود که این سرقتها بیش از این باشد.»
با توجه به اینکه طعمههای این باند سن بالایی داشتهاند و حافظهشان برای چهرهنگاری دزدان یاری نمیکرد، پلیس خراسان رضوی برای دستگیری اعضای این باند با مشکلات زیادی روبهرو شد اما با توجه به اهمیت موضوع تیم عملیات ویژه پلیس آگاهی خراسان رضوی پیگیری موضوع را در دستور کار قرار داده و تحقیقاتش را آغاز کرد. سرانجام این دو جوان در حالی که سوار بر موتور بودند، هدف تعقیب و گریز پلیس قرار گرفتند. امیر در این صحنه موفق به فرار شد اما مرتضی بر اثر اصابت گلوله پلیس به پایش زمینگیر و دستگیر شد. کارآگاهان پس از تحقیقات فراوان، مخفیگاه امیر را در کرج شناسایی کردند و او را در حالی که قصد داشت با قرص سیانور خودکشی کند، به دام انداختند. این باند با پول طلاهای سرقتی، دو خودروی زانتیا، یک پراید و یک موتور خریدهاند و بقیه پولها را در قمار باختهاند. سرتیپ امیری مقدم خاطرنشان کرد: «با هماهنگی مقام قضایی تصویر این سارقان بدون پوشش چاپ می شود تا در صورتی که زنان دیگری طعمه این باند شدهاند نیز شناسایی و طرح شکایت کنند.»
گفتوگو با مالباختگان
زن 60 ساله که هنوز باور ندارد در دام دو پسر جوان افتاده است، به شوک گفت: حدود سه ماه پیش بود که دم در حیاط خانهمان نشسته بودم و منتظر فرزندم بودم تا به خانه بیاید. حوالی ظهر بود که دو پسر موتورسوار نزدیکم شدند و با خوشرویی سر حرف را با من باز کردند. آنها میگفتند شب گذشته برای خواهرشان خواستگار آمده و حالا میخواهند از وی و خانوادهاش تحقیق کنند و به همین خاطر از من خواستند تا همراهشان به کوچه بغلی بروم و خانه خواستگار را ببینم. وقتی وارد کوچه شدم، آنها خانه را به من نشان دادند و از آنجایی که همسایه و هممحلی هستیم، گفتم ثواب دارد و کمکشان کنم اما همینکه جلو رفتم تا زنگ خانه را بزنم، یکی از پسرها از پشتسر دهانم را گرفت و خواست تا طلاهایم را به آنها بدهم.
وی ادامه داد: چون مبتلا به بیماری آسم هستم، از آنها خواستم تا دستشان را از دهانم بردارند و النگوهایم را بگیرند و بروند، بعد از این پسر دیگر با قیچی النگوهایم را برید و سپس کوچه را ترک کردند. تا به خودم آمدم، آنها رفته بودند و بیحال روی زمین افتادم که به کمک همسایهها توانستم خودم را به خانه برسانم. خوشبختانه دوربین مداربسته در مقابل یکی از ساختمانها نصب بود که همین امر باعث شد دزدان را شناسایی کرده و به آگاهی شکایت کنیم.
«معصومه» 68 ساله که با همین شیوه از وی سرقت شده بود، در جریان شرح ماجرای این حادثه گفت: ساعت 12 ظهر حدود یک سال پیش بود. در حال خوردن ناهار بودم که ناگهان زنگ خانهمان به صدا درآمد. وقتی پرسیدم چه کسی است، پسر جوانی گفت برای امر خیر سؤالاتی دارد. بدینترتیب به جلوی در خانه رفتم و دو پسر جوان موتورسوار را دیدم که گفتند میخواهند از یکی از دختران همسایهمان که معلم است، تحقیق کنند. وقتی فهمیدم کار خیر است، خواستم تا کمکشان کنم. پسران با چربزبانی از من خواستند تا ابتدا در خانه خانم معلم را بزنم و سپس آنها تحقیق کنند. به محض اینکه خواستم زنگ خانه را بزنم، یکی از پسران دهانم را گرفت و با چاقو تهدیدم کرد که اگر حرفی بزنم مرا میکشد. سپس دوست دیگرش با قیچی النگوهایم را برید و من را زمین انداختند. شروع به داد و فریاد کردم که طلاهایم را دزدیدند و فرار کردند.
«اشرف» 70 ساله که در روز حادثه از مسجد محلهشان برمیگشت با دو پسر موتورسوار روبهرو شد.
این زن سالخورده در جریان این حادثه گفت: اکثر مواقع دیرتر از دوستان دیگرم از مسجد بیرون میآیم. 3 فروردین امسال بود که بعد از اذان ظهر از مسجد بیرون آمدم تا به خانهمان بروم که دو پسر موتورسوار جلوی راهم را گرفتند. پسران با جلب اطمینان شروع به داستانسرایی کردند و گفتند میخواهند از یکی از دختران همسایهمان به نام «فاطمه» خواستگاری کنند. اتفاقاً خانواده فاطمه را میشناختم، به همین خاطر خواستم کمکشان کنم و خانه آنها را که در یک بنبست بود به آنها نشان دادم، ولی پسران از من خواستند کمکشان کنم و من ابتدا زنگ خانه را بزنم. در کوچه بنبست و میان دو خانه نیز دو ماشین پارک بود، وقتی جلوی در رفتم یکی از پسران از پشت دهانم را گرفت. شوکه شده بودم و نمیتوانستم هیچ کاری کنم آنها مرا در میان دو خودرو روی زمین انداختند و با تهدید، النگوهایم را از دستم درآوردند و چون کوچه بنبست بود و هیچکس رفت و آمد نمیکرد، کسی متوجه نشد. تا به خودم آمدم آنها فرار کرده بودند و همسایهها نتوانسته بودند دستگیرشان کنند و فقط صدای موتور آنها آمد.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟
ارسالها: 12930
#860
Posted: 22 Jun 2015 23:26
زن، قاتل شوهرش را در دادگاه به آغوش کشید
زن جوان، قاتل همسرش را به آغوش کشید. برادر ٣٢ سالهاش روی پا بند نمیشد. او که پنج سال پیش شوهرخواهرش را به قتل رسانده بود، روز گذشته از قضات شعبه ٧٤ دادگاه کیفری استان تهران رای آزادی گرفت.
به گزارش باشگاه خبرنگاران، ساعت ١٠:٢٥ صبح دیروز متهمی را به شعبه ٧٤ دادگاه کیفری استان تهران آوردند که پنج سال پیش شوهرخواهرش را به خاطر طلاق دادن مخفیانه خواهرش با ضربات چاقو به قتل رسانده بود. صندلیهای مخصوص اولیای دم در جلسه خالی بود. آنها پیش از این با دریافت دیه ١٠٠ میلیون تومانی، رضایت داده بودند و قرار بود پرونده متهم از جنبه عمومی جرم بررسی شود.
جوان بلندقامت، چهرهای کشیده داشت و به زور حرف میزد. پشت سر او خواهرش نشسته بود. دستمال سفیدی در دست داشت و هرازگاهی آن را به گونههایش میکشید. با دستور قاضی عبداللهی، رییس دادگاه، نماینده دادستان کیفرخواست را قرائت کرد و سرجایش نشست. پس از آن متهم، علیرضا به جایگاه احضار شد. جوان ٣٢ ساله پنج سال از عمر خود را پشت میلههای زندان گذرانده بود. او درباره روز قتل شوهرخواهرش گفت: «حامد شوهرخواهرم بود. او با خواهرم اختلاف داشت اما من فکر میکردم از همین دعواهای زن و شوهری است. تا اینکه یک روز خواهرم با ناراحتی به خانه آمد. از او پرسیدم چه اتفاقی افتاده. او گفت شوهرش طلاقش داده تا با زن دیگری ازدواج کند. او حتی مهریهاش را هم بخشیده بود اما فایدهای نداشت و حامد او را طلاق داده بود.»
علیرضا به ساعتی رسید که حامد را به قتل رساند. او گفت: «نمیخواستم او را بکشم فقط میخواستم ثابت کنم خواهرم تنها نیست. به حامد زنگ زدم و در یک خرابه قرار ملاقات گذاشتم. وقتی آنجا رسیدیم به حامد گفتم چرا خواهرم را مخفیانه طلاق دادی؟ وقتی آمدی خواستگاریاش او خانواده داشت حالا خیال کردی وقتی میخواهی طلاقش بدهی نباید به کسی بگویی؟ داشتیم با هم بحث میکردیم که کنترل خود را از دست دادم و با چاقو به او زدم. حامد مجروح شد و به زمین افتاد. نمیخواستم بکشمش.» کلمات از بغض گلوی علیرضا به سختی عبور میکرد. رییس دادگاه نگاهی به خواهر قاتل انداخت و علت جدایی او از همسرش را پرسید.
زن جوان، صورتش را پاک کرد و گفت: «حامد میگفت زن را باید هر شش ماه یک بار عوض کرد. او میخواست دوباره ازدواج کند. میگفت قبل از ازدواج با من با چند زن دیگر هم بوده و به رابطههای زیاد عادت کرده. من جدایی را قبول نمیکردم اما او اصرار میکرد و زندگی را سخت کرده بود. بعد از مدتی حتی مهریهام را هم بخشیدم اما دست آخر به جدایی راضی شدم و توافقی طلاق گرفتیم.»
لحظهای سکوت بر جلسه حاکم شد. یکی از قضات به متهم گفت: «تو با چاقو سر قرار رفتی. چه تضمینی است که اگر آزاد شوی، بار دیگر این جرم را تکرار نکنی؟» علیرضا سرش را بالا آورد. کمی چین به صورتش افتاد و با بغض گفت: «من پشیمانم. توبه کردهام. الان پنج سال است در زندانم. نمیخواستم آن روز با قتل تمام شود. میخواستم ثابت کنم خواهرم تنها نیست.»
قاضی عبداللهی نگاهی به ساعت روی دیوار انداخت. ١٥ دقیقه از جلسه رسیدگی به پرونده گذشته بود. او از متهم خواست برای آخرین دفاع از جایش بلند شود اما علیرضا گفت هیچ دفاعی ندارد و پشیمان است. او گفت: «امیدوارم خانواده مقتول من را ببخشند. نمیخواستم آنطور تمام شود.»
قضات دادگاه، گوش خود را به زبان یکدیگر سپردند. میخواستند حکم متهم را صادر کنند. آنها اختیار داشتند از سه سال تا ١٠ سال زندان برای علیرضا ببرند. همهمه بر جلسه حاکم شد. صدای بستن دستبند بر دستان متهم در فضا پیچید. سرباز زندان میخواست او را ببرد که ناگهان یکی از قضات به جلو خم شد و گفت: «تو همین امروز آزاد میشوی». همه روی صندلیهایشان به عقب رفتند. پاهای علیرضا شل شد و خواهرش بیاراده از جا برخاست.
جلسه به پایان رسیده بود. پشت در شعبه ٧٤، خواهر مقتول، برادرش را به آغوش کشیده و میگریست. علیرضا در بهت فرو رفته بود و رنگ به رخسار نداشت. متهمان به قتل پروندههای دیگر که در انتظار برگزاری دادگاهشان بودند، خیره به آنها نگاه میکردند. یکی از متهمان که جای جراحت چاقو روی صورتش نمایان بود از علیرضا پرسید: «چه حکمی به تو دادند؟» علیرضا کمی این پا و آن پا شد و گفت: «آزاد شدم.» نگاه این متهم بر دهان علیرضا خشکید. صدای نفرین خانواده پسری که او کشته بود، از انتهای راهرو میآمد. او برخلاف علیرضا برای خود، مجالی برای زندگی دوباره نمیدید.
به راستی آیا این خداوند است که انسان را آفریده است یا عکس آن؟؟