انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 1 از 7:  1  2  3  4  5  6  7  پسین »

جبر و اختیار


زن

andishmand
 






بحث جبر و اختیار از حساس ترین، دقیق ترین و بحث برانگیزترین مباحث رایج میان اندیشه ها و جهان بینی ها در می باشد


حوزۀ فلسفه و کلام و عرفان



معنای لغوی و اصطلاحی

جبر

جبر، در لغت در برابر کسر (= شکستن) به معنی شکسته را بستن، شکسته‌بندی و استخوان شکسته را اصلاح کردن، نیز به معنی نیکوگردانیدنِ حال و وادار کردن به کار نیز آمده است. تفسیر اصطلاحی جبر، ناظر بر معنای دوم یعنی وادار کردن به کار است؛ زیرا جبر در اصطلاح و در برابر «قَدَر»، نفی فعل از انسان و نسبت دادن آن به خداست. مراد از فعل کارهای ارادی انسان است که در نظر اهل جبر، همانند وجود آدمی آفریدۀ حق تعالی است و آدمی در انجام گرفتن آن‌ها کمترین تأثیری ندارد

اختیار

اختیار، مصدر باب افتعال، از ریشۀ «خ ی ر»، در لغت به معنی انتخاب و گزینش ، انتخاب خیر، یا برگزیدن امری که در حقیقت یا به حسب گمان خیر به شمار می‌آید. اختیار، در اصطلاح، در برابر جبر قرار دارد و به معنی انتخاب یک چیز از میان دو یا چند چیز با اراده آزاد انسانی است، بدان شرط که انتخاب به اجبار و اکراه صورت نگیرد و آن سان که جمهور معتزله تصریح کرده‌اند، آدمی نه به اجبار، بل به اختیار کردارهای خود را انجام دهد که او خود، آفریدگارِ کردارهای نیک و بد خویشتن است و به همین سبب در جهان آخرت سزاوار کیفر ، یا شایستۀ پاداش الٰهی می‌گردد. از آن‌جا که فاعلِ مختار، همواره به گونه‌ای در کار ترجیح نهادن است، برخی از تعاریف اختیار بر بنیاد «ترجیح نهادن» و «تخصیص دادن» شکل گرفته است، به عنوان مثال:

یک ـ اختیار آن است که امری را بر امری ترجیح یا تخصیص دهند و یا آن را بر امری مقدم دارند.به بیان دیگر اختیار ترجیح دادنِ آزادانۀ امری از میان دو یا چند امر است.

دو ـ اختیار ترجیح دادنِ یکی از دو طرفِ مساوی (فعل و ترک) بر طرف دیگر است؛ دو طرفی که نسبت به قدرت فاعل مساوی است، اما هر یک با توجه به ارادۀ فاعل، ممکن است وجوب یابد و متحقق شود. سبب ترجیح داده شدنِ یکی از دو طرف بر طرف دیگر، حصول علم فاعل نسبت به وجود مصلحت ، و ارتفاع مفسده در آن است
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
نظریه ها

مساله ی جبر و اختیار اشاره به نقش اراده ی آدمی در انجام کارها و مناسبات و حوادثی است که برایش رخ می دهد. در واقع کوشش اصلی در بررسی ابعاد مساله ی جبر و اختیار معطوف به نقش انسان به عنوان موجودی مختار و صاحب اراده در عالم است. آدمی از ابتدای بشر تاکنون همواره دغدغه این موضوع را داشته است که در انجام فعالیتها و حوادث عالم آیا نقشی را داراست یا آنکه همه چیز بدون اراده و خواست او تحقق می یابد و او در این میان نقشی ندارد؟! پاسخ مناسب برای این پرسش می تواند انسان و نقش او در عالم را معین کند و بدین صورت انسان را برای انجام وظایف و مسئولیتهای خویش هدفمند و برنامه ریزی شده قرار دهد!

مشاهده ناملایمات فردی و اجتماعی سبب می شود که انسان در جستجوی آن باشد تا نقش آفریننده مطلق این دستگاه در پدیده های جهان هستی را بیابد. در واقع بررسی مساله ی جبر و اختیار از نظر ماوراء طبیعی دغدغه ی انسان الهی است که می خواهد کارهای بشری را از آن جهت که خداوند جهان و انسان نیز در آنها دخالتی دارد، مورد بحث قرار دهد در حالی که بررسی موضوع جبر و اختیار از منظر طبیعی بررسی کارهای بشری به خودی خود است که مربوط به وجدان و عوامل روانی و طبیعی می باشد. پرسش از جبر و اختیار در کارهای بشری در نسبت با پروردگار عالمیان پرسشی حکیمانه است که پاسخ بدان روشن می سازد که کارهای صادر از انسانها مخلوق خداوند است و انسان آلتی بیش نیست و یا آنکه انسان خود فاعل افعال خویش است.

جبر؛ یعنی این که انسان در افعال و کارهای خود مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد. متکلمان اشعری درباره افعال انسان، این گونه معتقدند که انسان در کارهای خود مجبور است و هیچ اراده و اختیاری از خود ندارد. آنها تمام اعمال و کردار انسان را به خدا نسبت می دهند. بنابر این طبق نظر آنها انسان مثل جمادات است و مانند سنگی است که از بالا به طرف پایین پرت می شود و این مسیر را بدون اختیار خود و جبراً طی می کند.
این عقیده از آن جا ناشی شد که بعضی از شبهات در مسئله را نتوانستند حل کنند، بنابر این سر از جبر درآوردند.
ما معتقدیم که این عقیده باطل است. چرا که اعتقاد این چنینی؛

1. با عدالت الهی سازگار نیست.
2. با اهداف انبیا منافات دارد.
3. با صریح برخی از آیات قرآن در تعارض است.
4. آثار و عواقب اجتماعی خطرناکی دارد.


«اختیار» در مقابل جبر است؛ یعنی افعال و رفتار آدمیان از روی اختیار تام و اراده کامل وی انجام می شود.
ما معتقدیم که این عقیده نیز باطل است چون با توحید افعالی خداوند سازگار نیست.

عقیده شیعه درباره افعال آدمی آن است که هر کاری که از انسان صادر می شود، هم فعل انسان است چون از روی اختیار او صورت گرفته، و هم فعل خداوند است چون اصل وجود و تمام قابلیتهای وجودی انسان را خداوند به او داده است، و به عبارت دیگر فاعلیت خداوند سببی، و فاعلیت انسان مباشری است. این نظریه در اصطلاح، نظریه «امر بین الامرین» است.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
واژه جبر

واژه «جبر» هنگامی که در اصول عقاید مطرح می شود بدین معناست که انسان در کارهایی که انجام می دهد، فاقد اراده و اختیار است، نه می تواند خوب را انتخاب کند و نه بد را، بلکه هر چه را انجام می دهد، به اراده و اختیار خداست.
بنابر این «جبریون» معتقدند که انسان در کارهای خود مجبور است و هیچ اختیاری از خود ندارد. «اختیار» در مقابل جبر است؛ یعنی افعال و رفتار آدمیان از روی اختیار تام و اراده کامل وی انجام می شود.
این گونه مباحث در میان مسلمین از نیمه اول قرن دوم و حداکثر از نیمه دوم آن قرن مطرح شده است. بدون شک علت اصلی پیدایش این افکار و عقاید در میان مسلمانان و علت ورود آنان در این گونه مباحث، آیات قرآن و کلمات پیامبر (ص) است. مسأله سرنوشت و هم چنین آزادی و اختیار انسان از مسایلی است که مورد علاقه هر انسانی است و چون این مسأله در قرآن مطرح شد آیاتی در کمال صراحت، سرنوشت را تأیید می کند و آیاتی دیگر به همین صراحت، بشر را مختار و آزاد معرفی می کند. این سبب شد تا مسلمانان به فکر و اندیشه در این مسایل بیفتند.
فرقه اشاعره از متکلمان مسلمان قائل به مسأله جبر هستند.

پیوند قدرت و اختیار

توانایی با انتخاب، یا قدرت با اختیـار ــ چـه در مورد انسان و چـه در مـورد خدا ــ پیونـدی ناگسستنی دارد. متفکران مسلمان، اعم از فیلسوفان و متکلمان، قدرت را ــ که صفتی است مؤثر در اراده و در پرتو آن موجودِ زنده امکان می‌یابد تا با ارادۀ خود کاری را انجام دهد، یا انجام ندهد [۱۶] و در مورد خدا صفتی است ازلی که چون به مقدورات تعلق گیرد در آن‌ها تأثیر می‌کند ــ از دو منظر (حالت فاعل و حالت فعل) تعریف کرده‌اند و از پیوند آن با اختیار سخن گفته‌اند:


حالت فاعل (دیدگاه فلاسفه)


در این دیدگاه، قدرتْ مشیت یا خواستِ فعل و ترک است، و قادرِ مختار کسی است که اگر بخواهد کاری انجام دهد، انجام می‌دهد و اگر نخواهد انجام نمی‌دهد: «اِن شاءَ فَعَلَ وَ اِن لَم یَشأ لَم یَفعَل».


حالت فعل (دیدگاه متکلمان)


بر طبق این دیدگاه، قدرت، صحت فعل و ترک است، و قادرِ مختار آن کس است که فعل به شرط وجود انگیزه (= داعی)، و ترک به شرط عدمِ انگیزه از سوی وی صحیح، یعنی ممکن و میسر است و می‌تواند کاری را انجام بدهد یا انجام ندهد.
گاه متکلمان به جای «صحت» از اصطلاح «مشیت»، و گاه از واژۀ «تمکّن» بهره می‌گیرند و از «مشیت یا تمکنِ فعل و ترک» سخن می‌گویند و فاعل مختار را فاعلی می‌دانند که اگر بخواهد، کاری را انجام می‌دهد و اگر نخواهد، آن را ترک می‌کند: «اِن شاءَ فَعَلَ وَ اِن شاءَ تَرَکَ».
مراد متکلمان از «صحت» فراتر از امکان، و به معنی «تحقق» است.
متکلمان برخلاف فیلسوفان که به قِدَمِ زمانی عالَم باور دارند، از حدوث زمانی عالم دفاع می‌کنند و برآن‌اند که خدا بود و با او هیچ نبود: «کانَ الله وَ لَم یکُن مَعَهُ شئ» آن‌گاه در پیِ نبودن‌ ها، ارادۀ حق به آفرینش تعلق گرفت که: «اِنَّما اَمْرُهُ اِذا اَرادَ شَیْئاً اَنْ یَقولَ لَهُ کُنْ فَیَکونُ» و با امرِ «کُن»، بی‌واسطه، به خلق موجودات پرداخت. بر این بنیاد، چون بودنِ جهان خبر از «صحتِ فعل» می‌دهد و لازمۀ اختیار، «صحتِ ترک» نیز هست، ترک آفرینش نیز مسلم است. از این رو، در حدوث زمانی عالم تردید نیست؛ و اختیار حق تعالیٰ، گواهی بر صحت ترک محسوب می‌شود.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
دیدگاه فیلسوفان در برابر دیدگاه متکلمان

در برابر دیدگاه متکلمان، فیلسوفان صحت ترک را لازمۀ اختیار به شمار نمی‌آورند. آنان به قدم زمانیِ عالَم باور دارند و از مشیتِ فعل، یعنی آفریدن سخن می‌گویند و مشیتِ ترک را ممتنع می‌شمارند. این از آن روست که در نگاه فیلسوفانه، ایجاد از لوازمِ ذاتِ حق تعالی است و صحت ترک یا مشیت ترک (نیافریـدن) ــ به معنـی یکـی از لوازم ذات حق تعالـی ــ عقلاً امری محال محسوب می‌شود.
در واقع، تخلفِ معلول (جهان) از علت تامه (آفریدگار جهان) محال است. فیلسوفان برآن‌اند که قضیۀ «ان شاءَ فَعَلَ، وَ ان لَم یَشأ لَم یَفعَل»، شرطیه‌ای است که مقدم آن در ازل تحقق یافته است، یعنی آفرینش که عبارت از فیضِ وجود الٰهی است و لازمۀ ذات خداست صورت پذیرفته است و تحققِ تالیِ این قضیه ضروری نیست چه، مشیتِ ترک، یعنی خلق نشدنِ عالم، در ازل از سوی خدا بدان ماند که خورشید باشد و نور نیفشاند و آتش نسوزاند.

ارتباط اختیار با اراده، قدرت، تفویض و قدر

اختیار از یک سو با اراده و قدرت پیوند دارد و از سوی دیگر با قَدَر و تفویض.

پیوند اختیار با اراده و قدرت

برخی از فلاسفه و جمعی از متکلمان، اختیار را مترادف با اراده به کار می‌برند و آن را بر اراده اطلاق می‌کنند. اما غالب فیلسوفان و اکثر متکلمان میان اراده و اختیار فرق می‌نهند و اختیار را اخص از اراده می‌شمارند؛ بدین معنا که از اراده به «صفت مُخصَّص» یا «صفت مرجِّح» تعبیر می‌کنند و اختیار را «عمل انتخاب» یا «عمل گزینش» به شمار می‌آورند.
همچنین برخی از متفکران اختیار را مترادف قدرت می‌انگارند و آن را بر قدرت اطلاق می‌کنند و قادر را «قادر مختار» می‌نامند، در حالی که برخی دیگر میان اختیار و قدرت نیز فرق می‌نهند و قدرت را از لوازم اختیار، یا صفت اختیار محسوب می‌دارند. اگر فاعل را مترادف قادر بدانیم و آن‌گاه فاعل را به موجَب (مجبور) و مختار تقسیم کنیم، وجه اختلاف و وجه اشتراک «اختیار» و «قدرت»، که از پیوند عام و خاص مایه می‌گیرد، روشن خواهد شد؛ بدین معنا که فاعلیت و قادریت، معنایی عام دارد که دو معنی خاص یعنی موجبیت و مختاریت را در بر می‌گیرد. نیز توجه بدین نکته که مقابلِ اختیار ایجاب است و مقابلِ قدرت عجز، روشنگر تفاوت معنای قدرت و اختیار خواهد بود.

پیوند اختیار با تفویض و قَدَر


کلماتِ اختیار، تفویض ، و قَدَر، به ظاهر، دارای یک معنا و یک مفهوم‌اند و در نتیجه واژه‌هایی مترادف به شمار می‌آیند، اما در واقع، سه اصطلاح‌اند در یک زمینه و در یک مجموعه که هریک وجهی از یک حقیقت را بیان می‌کنند و به همین سبب و به سه اعتبار به سه نام نامیده می‌شوند:

به اعتبار واگذاریِ کردارهای ارادی انسان

به اعتبار واگذاریِ کردارهای ارادی انسان ، از سوی خدا به انسان، که تفویض ــ چنان‌که معتزله تصریح کرده‌اند ــ بیانگر این معناست.

به اعتبار استنادِ کردارهای ارادی به انسان

به اعتبار استنادِ کردارهای ارادی به انسان یا به قدرت انسان، که قَدَر بیانگر این معناست. هرچند این واژه بر دو معنای متضاد ــ جبر و اختیار ــ دلالت دارد، معنای مشهور آن، ناظر بر اختیار است و از استنادِ افعال ارادی انسان به قدرت وی حکایت می‌کند.

به اعتبار انتخابِ آزاد و گزینشِ آزادانۀ انسان

به اعتبار انتخابِ آزاد و گزینشِ آزادانۀ انسان که اختیار بیانگر آن است و معنی آن انتخاب یک چیز بین دو یا چند چیز است از سوی انسان که آزادانه و با اراده صورت می‌گیرد.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
معماها و دشواری‌ها


این بخش شامل معماها و دشواری‌های برآمده از پذیرش هر یک از دو نظریۀ جبر و اختیار است. جبر و اختیار، مسئله‌ای کلامی ـ دینی و صوفیانه ـ عارفانه است که دامنۀ آن به حوزۀ فلسفه نیز گسترش یافته، و در جنب طرح کلامی ـ دینی، طرحی فلسفی ـ عقلی نیز پیدا کرده است. بنا براین، پرسش‌ها، معماها و دشواری‌ها در این مسئله، یا دارای رنگ کلامی ـ دینی و یا دارای حال و هوای فلسفی ـ عقلی است:

از منظر کلامی ـ دینی

خاستگاه کلامیِ دشواری‌ها و معماهای برآمده از نظریۀ جبر و اختیار، از دیدگاه متکلم، همانا قدرت بی‌کران خداست که هر مقدوری را دربر می‌گیرد و در سراسر عالَمِ هستی، چیزی از قبضۀ قدرت او بیرون نیست. متفکری که از این منظر به قدرت خدا بنگرد پرسش‌هایی، از این دست، در ذهن او شکل می‌گیرد: آیا انسان در انجام دادن کردارهای ارادی خود آزاد و مختار است، یا کردارهای ارادی انسان نیز همانند هستیِ او معلولِ قدرت و ارادۀ خداست؟

آیا بر انسان درِ اختیار گشاده است و می‌تواند رنج و راحت خود را رقم بزند و تعیین کند، یا هر رنج و راحت که برای او پیش می‌آید، جمله فعل خدا و برآمده از ارادۀ الٰهی است؟

آیا آن‌سان که در قرآن کریم تصریح شده است: «... لَیْسَ لِلْاِنْسانِ اِلّٰا ما سَعی»،
یا باز هم به تصریح قرآن: «... فَیُضِلُّ اللّٰهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهدِی مَنْ یَشاءُ وَ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ»

آیا نیک و بدِ انسان، نیکبختی و تیره‌بختیِ او تنها حاصلِ تلاش‌های او، و معلول ارادۀ اوست، یا خدای عزیز حکیم آن کس را که بخواهد تیره‌روز و تباه می‌سازد و آن کس را که بخواهد ره می‌نماید و نیکبخت می‌کند؟

آیا خالقِ کردارهای ارادیِ انسان ارادۀ انسانی است، یا این کردارها نیز همانند هستی انسان، آفریدۀ خداست که خود فرموده است: «وَاللّٰهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلوُنَ». در قرآن کریم، آیاتی ناظر بر جبر و مـؤید جبر است و آیاتی ناظر بر اختیار که نظر به اختیار را تأیید می‌کند.

برخی از آیات مورد استشهاد اهل جبر

علامه حلی ضمن ذکر برخی از آیات مورد استشهاد اهل جبر، از تأویل‌پذیری آیات ناظر بر جبر سخن می‌گوید و به طبقه‌بندی آیات مؤیّد اختیار در ده موضوع می‌پردازد:

۱. آیات ناظر بر اسناد فعل به انسان.
۲- آیات ناظر بر ستایش مؤمنان و نکوهش کافران.
۳. آیات ناظر بر تنزیه خدا از انجام دادن افعال همانند افعال انسان.
۴. آیات ناظر بر نکوهش انسان به سبب ارتکاب کفر و گناه .
۵. آیات ناظر بر تهدید و تخییر عتاب‌آمیز.
۶. آیات ناظر بر شتاب کردن مردمان برای کسب خیر پیش از فوت فرصت.
۷. آیات ناظر بر برانگیختن مردم به استعانت جستن از خدا.
۸. آیات ناظر بر استغفار انبیاء به سبب ترک اولی.
۹. آیات ناظر بر اقرار گناهکاران به گناهکاری.
۱۰. آیات ناظر بر حسرت کفار به سبب کفر ورزیدن.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
از منظر فلسفی ـ عقلی

منشأ فلسفی معماها و دشواری‌های برآمده از نظریۀ جبر و اختیار، از دیدگاه فیلسوف، قانونِ کلی و استثنا ناپذیرِ علیت است که هیچ رویدادی، از جمله کردارهای ارادی، از دایرۀ شمول آن، بیرون نتواند بود؛ قانونی که اندیشه‌ها و نظریه‌های فلسفی مستند بدان است و فیلسوف هیچ امری، حتی کردارهای ارادی انسان را، از سلطۀ این قانون رها نمی‌بیند و نمی‌تواند که ببیند. در جنب قدرت بی‌کران الٰهی ــ که ذهن متکلم را به خود مشغول می‌دارد و نیز در کنار قانون استثنا ناپذیر علیت، که ذهن و اندیشۀ فیلسوف معطوف بدان است، مسئلۀ «مسئولیت اخلاقی و دینیِ»

انسان، مسئله‌ای است که منطقاً تمام اذهان، اعم از اذهان کلامی و فلسفی و نیز اذهان وحدت‌اندیشان عارف‌پیشه را به خود مشغول می‌دارد. نیز این پرسش در نظر می‌آید که اگر قدرت خدا بی‌کران است و تخلفِ معلول هم از علت تامه محال، پس علت و آفریدگارِ کردارهای نیک و بد انسان یا پدیدآورندۀ ثواب و گناه کیست؟

و چنین است که دو راه در برابر انسان قرار می‌گیرد که هریک ملازم دو دشواری یا دو معمای لاینحل است:

۱. راه اول راه برگزیدن جبر است که از آن دو معما به بار می‌آید:

معمای الف ـ بی‌معنی شدن مسئولیتِ اخلاقی ـ دینی انسان.
معمای ب ـ خلق بدی‌ها و آفرینش گناهان از سوی خدا .

۲. راه دوم راه انتخاب تفویض (اختیار، قدر) است که از آن نیز دو معما پیش چشم می‌آید:

معمای جـ محدود شدنِ قدرت خدا و مخدوش شدنِ نظریۀ توحید افعالی ، از دیدگاه کلامی.
معمای د ـ استثناپذیری قانون کلی و استثناناپذیر علیت.

از دیدگاه فلسفی پیداست که پذیرش نظریۀ جبر معمای جو د را حل می‌کند و معمای الف و ب را لاینحل می‌گذارد، یعنی نه قدرتِ خدا محدود می‌شود، نه قانون استثناناپذیر علیت، استثنا می‌پذیرد؛ اما اولاً، مسئولیتِ انسان و دادنِ پاداش و کیفر (ثواب و عقاب) به وی بی‌معنا می‌شود و به صورت معمایی حل نشده باقی می‌ماند.

همچنین وقتی مسئولیت منتفی شود، ارسال رُسُل و انزال کتب آسمانی هم معنی نخواهد داشت. ثانیاً، از خداوند ــ که خیر مطلق است ــ برخلافِ اصلِ سنخیت، شرّ و گناه نیز صادر می‌گردد. در برابر این دیدگاه و این عملکرد، اگر نظریۀ جبر را مردود شماریم و به نظریۀ تفویض روی آوریم، به حل معماهای الف و ب توفیق می‌یابیم و در حل معماهای ج و د ــ که درواقع یک معماست که از دو دیدگاه کلامی و فلسفی با دو بیان گزارش می‌شود ــ فرو می‌مانیم. این از آن روست که وقتی از دیدگاه کلامی خالقیتِ انسان را بپذیریم و وی را در آفریدن کردارهای ارادیِ خود توانا بشماریم، ناگزیر به وجود آفریدگاری دیگر در جنب آفریدگار بزرگ باور داشته‌ایم و به توحیدِ افعالی خلل وارد ساخته‌ایم.
اگر موضوع را از دیدگاه عقلی ـ فلسفی بنگریم، با پذیرش نظریۀ تفویض به استثناپذیری و خلل‌پذیری قانون استثناناپذیر و خلل‌ناپذیر علیت گردن نهاده‌ایم. ابن‌رشد نیز به گونه‌ای به طرح معماهایی که از جبر و قدر برمی‌آید توجه کرده است.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
حل معماها و دشواری‌ها

این بخش به سه قسمت تقسیم گردیده، و در آن به حل معماها از سه دیدگاه کلامی، عرفانی، و فلسفی پرداخته شده است. نظریه‌پردازان جبر و تفویض و طرف‌داران راه‌های میانه، هریک از دیدگاه خود و با مبانی خویش، در کار حل معماها می‌کوشند. این نکته درخور توجه است که طرف‌داران جبر با پذیرش نظریۀ جبر معمایی حل‌نشده پیش روی خود نمی‌بینند و طرف‌داران نظریۀ تفویض هم با پذیرش این نظریه دشواری‌ها را رفع‌شده، و معماها را حل‌شده می‌یابند. معماها آن‌گاه چهره می‌نمایند که نه از درون و به عنوان یک جبرگرا یا باورمند به تفویض، بلکه از بیرون و در مقام یک منتقد به جبر و تفویض بنگریم و هر دو نظر را خردمندانه نقادی کنیم. بدین ترتیب، با نگرش از درون و از منظر یک جبرگرا یا تفویض‌گرا، جبر و تفویض را پاسخ معماها می‌یابیم و با نگرش از بیرون و از دیدگاهی منتقدانه راهی میانه می‌جوییم و حل معماها را از راهی میانه می‌طلبیم؛ و از آن‌جا که جبر و تفویض و نیز راه‌های میانۀ جبر و تفویض یا از منظر کلامی و عرفانی نگریسته می‌آیند، یا از منظر فلسفی؛ موضوع را از سه دیدگاه کلامی، عرفانی و فلسفی دنبال می‌کنیم:

جبر مطلق


جبر مطلق یا جبرگرایی خالص نظریۀ جهم بن صفوان (ه‌ م) رهبر فرقۀ جهمیه (ه‌ م) و پیروان اوست. بر طبق این نظریه، قدرت انسان‌ به‌طور مطلق و تأثیر ارادۀ وی در انجام گرفتنِ افعالِ ارادی، به طور کامل نفی می‌شود و اعلام می‌گردد که انسان در کردارهای ارادی خویش هم یکسره مجبور است و قدرت و ارادۀ آدمی، به هیچ روی در ایجاد (خلق) یا در «کسبِ» کردارهای ارادی وی مؤثر نیست. این سخن بدان معناست که آدمی را نه یارای آن است که به ارادۀ خود کاری انجام دهد، نه حتی توانایی کسب کردارهای ارادی خویشتن در اوست. این ناتوانی و بی‌ارادگی تا بدان پایه است که می‌توان کردارهای انسان را به حرکات جمادات مانند کرد. بر این بنیاد است که باورمندان به جبر مطلق، میان حرکت دست لرزان بیمار گرفتار به بیماری لرزش با حرکت دست شخص سالم فرق نمی‌نهند و حرکت دست شخص سالم را به همان اندازۀ حرکت دستِ مبتلا به بیماری رعشه نه از قدرت و ارادۀ او، که از قدرت و اراده‌ای دیگر (خدا) می‌دانند. جهمیه پیرو نظریۀ جبر مطلق یا جبر خالص‌اند، و جهم بن صفوان، بنا به گزارش کتب کلام و فرق، نخستین کسی است که در عالم اسلام از جبر سخن گفت. جهم تصریح می‌کند که انتسابِ کردارهای ارادیِ انسان به انسان انتسابی مجازی است و درست و راست به انتساب برآمدن و فروشدن به خورشید ، یا انتساب گردیدن به آسیاسنگ می‌ماند. ابو تمام از فرقه‌ای به نام بطیخیه نام می‌برد که پیرو جبر مطلق‌اند و همانند جهمیه قدرت و ارادۀ انسان را در انجام گرفتن کردارهای ارادی او نفی می‌کنند و برآن‌اند که: «اِنّ العبادَ لافَعلَ لَهُم».

غزالی به قصد بیان درآمدی بر نظریۀ کسب به تبیین نظریۀ جبر می‌پردازد و با تکیه بر این معنا که ماسوی الله، و از جمله کردارهای انسان، ممکن الوجود است و لاجرم مقدور قدرت خدا ست، نتیجه می‌گیرد که افعال ارادیِ انسان نیز فعل حق و آفریدۀ اوست که به تصریح قرآن کریم آفریدگاری جز خدا در کار نیست: «اَللّٰهُ خالِقُ کُلِّ شَی...»، و «وَاللّٰهُ خَلَقَکُمْ وَ ما تَعْمَلونَ» و چنین است که خدا آفریدگار موجودات و کردارهای ارادی آنان نیز هست. فخرالدین رازی، برعکس غزالی، بی‌آنکه سخن خود را درآمدی بر نظریۀ کسب جلوه دهد، جبری خالص را به ابوالحسن اشعری نسبت می‌دهد. وی تصریح می‌کند که از دیدگاه ابو الحسن اشعری، «فعلِ بنده به ذات و جملۀ صفات واقع است به قدرت خدای تعالی؛ و قدرت بنده را هیچ اثر نیست در تکوین و تحصیلِ» این فعل.

دیدگاه‌ های کلامی

مکاتب کلامی را، غالباً، به سه مکتب اشاعره ، معتزله و شیعه تقسیم می‌کنند و اشاعره را جبرگرا، معتزله را تفویض‌گرا (اختیارگرا)، و شیعه یعنی شیعۀ امامیه را طرف‌دار نظریۀ میانۀ موسوم به «بین الامرین» یا «امرٌ بین الامرین» می‌شمارند، اما از آن‌جا که دامنۀ جبرگرایی، گسترده‌تر از اشعری‌گرایی است و برخی از متکلمان شیعه به نوعی به اختیار نیز توجه کرده‌اند،

بحث را تحت سه عنوان جبرگرایی، تفویض‌گرایی، و راه‌های میانه دنبال می‌کنیم:

جبرگرایی

جبر در برابر تفویض و نیز در برابر قَدَر قرار دارد و آن عبارت است از نسبت دادنِ کردارهای ارادی انسان به خدا ، یا به ارادۀ الٰهی، بدان سان که ارادۀ انسان تأثیری در انجام گرفتنِ کارهای ارادی وی نداشته باشد، یا تأثیری اندک در جهت کسب کردار ارادی به عهده گیرد. همین امر موجب شده است تا جبرگرایی به جبرگرایی خالص (مطلق) و جبرگرایی نسبی (کسب) تقسیم شود.

جبر نسبی

جبر نسبی، یا جبر میانه، و یا نظریۀ کسب (ه‌ م)، دیدگاهی است که بر طبق آن برای انسان در فعل ارادی، کسب در نظرگرفته می‌شود بدین معنا که قدرتی برای وی اثبات می‌گردد که آفریننده و پدید آورندۀ کردارِ ارادی نیست، اما کسب‌کنندۀ آن هست. هدف از نسبت دادن این توانایی به انسان، جستن راهی میانۀ جبر و تفویض است تا مگر معمای الف و ب یعنی معمای مسئولیتِ اخلاقی ـ دینیِ انسان و خلق گناه از سوی خدا حل شود. تأکید صاحبان نظریۀ کسب بر این معنا که توانایی انسان تواناییِ کسبِ فعلِ ارادی است و نه تواناییِ خلقِ آن، با هدفِ حلِ معمای ج، یعنی رفع محدودیت از قدرت بی‌کران خداوند صورت می‌پذیرد؛ قدرتی که در قرآن کریم مکرر بدان تصریح شده است
نظریۀ کسب را ابوالحسن اشعری (ه‌ م) رهبر اشاعره (ه‌ م) و پیش از او نجاریه و ضراریه مطرح کردند. اشعری خود، تعریفی کوتاه و مبهم از کسب به دست داده است: کسبْ انجام دادنِ کردارِ ارادی از سوی انسان است، در پرتو قدرتی حادث که به هنگام انجام گرفتن کردار ارادی در او پدید می‌آید «حقیقة الکسبِ وُقوعُ الشئ مِنَ المَکتَسِبِ لَهُ بِقُوَّةٍ مُحدَثَةٍ».
به نظر اشعری مشکل‌گشا عادة الله است. بدین معنا که جریان عادة الله، نخست، اسباب و سپس مسبّبات را پدید می‌آورد. اشعری بر این معنا تأکید می‌ورزد که سببیت و علیتی جز عادة الله در کار نیست؛ جریانی که در پرتو آن، گونه‌ای توانایی و اختیار در انسان پدید می‌آید و انسان به مدد آن کردار ارادی خود را کسب می‌کند که خدا خالق افعال ارادی انسان است و انسان کاسبِ این گونه افعال، اعم از نیک و بد محسوب می‌شود. چنین است که به نظر طراحان نظریۀ کسب می‌توان از سلطۀ جبر مطلق و معماهای به بار آمده از آن رهایی یافت.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
اشعریانِ مفسر کسب

با آن‌که اشعری معنای محصلی از کسب به دست نداده است، پیروان وی (اشاعره) نظریۀ کسب را به مثابۀ راه میانۀ جبر و تفویض پذیرفته‌اند؛ و به رغم آن‌که برخی از متفکران آن را سخنی بی‌معنا و حتی هذیان [ دانسته‌اند و برخی دیگر این نظریه را همراه با نظریۀ حال و طفره (ه‌ م م) غیرقابل فهم و از شگفتی‌های دانش کلام به شمار آورده‌اند، متکلمان اشعری در کار تبیین و تفسیر این نظریه کوشیده‌اند. مبنای تفسیرهایی که از کسب به دست داده‌اند، تقسیمِ ــ البته نامساویِ ــ قدرت و اراده، بین خدا و انسان و شرکت دادن انسان، به نوعی، در پدید آوردنِ فعل ارادی اوست. برای تحقق این امر اشعریانِ مفسر کسب، در تفسیرهای خود اصل تفکیک «خالق و فاعل» را پیش چشم داشته‌اند:

ابوبکر باقلانی

به اعتقاد باقلانی اصلِ کردارِ ارادیِ انسان، آفریدۀ خداست (خالق)، اما اتصاف کردارِ ارادیِ آفریدۀ خدا به صفت نیک و بد، و طاعت یا معصیت به شمار آمدنِ آن معلولِ قدرتِ انسان (فاعل) است.

ابواسحاق اسفراینی


اسفراینی کردارهای ارادیِ انسان را معلول دو قدرت می‌داند: قدرت خالق یعنی خدا ، و قدرت فاعل یعنی انسان. قدرتِ حادثِ انسان در پدید آمدن فعل ارادی وی نقش ایجادی ندارد، بلکه معین و مددکار است، و در جنبِ تأثیرِ ایجادیِ خداوند مصداق اجتماع دو مؤثر مستقل بر یک اثر ــ که امری است مُحال ــ محسوب نمی‌شود.

محمد غزالی


غزالی در کتاب قواعد العقائد تقریباً سخنان اسفراینی را گاه با تعبیراتی دیگر تکرار می‌کند. او بر این معنا تأکید می‌ورزد که یگانه آفریدگار در پهنۀ هستی خداست. کردارهای ارادی انسان هم آفریدۀ خداست، اما این کردارها نه بر سبیل خلق، که بر سبیل کسب مقدور انسان نیز هست و تصریح می‌کند که قدرت وصف عبد است و خلق وصف رب. به نظر غزالی، بدان سبب که آشکارا بین حرکت ارادیِ دست و حرکت دستِ مبتلا به بیماریِ رعشه فرق است، جبر محض حاکم نیست و مؤثر در کردارهای ارادی انسان ــ آن‌سان که ابواسحاق اسفراینی نیز معتقد است ــ همانا مجموع قدرت خالق و فاعل، یعنی مجموع قدرت خدا و انسان است.
وی کسب را عبارت از اقتران قدرت انسان با قدرت خدا، یعنی تقارن قدرت خالق و فاعل هنگام انجام گرفتن فعلِ ارادی می‌داند و بر این معنا تأکید می‌ورزد که تعلقِ قدرت انسان به فعل ارادی، تعلقِ تأثیری و ایجادی نیست و درست و راست به تعلق علم به معلوم می‌ماند. بدین‌سان، غزالی نیز همانند اسفراینی از اجتماع دو قدرت یا دو مؤثر ــ که یکی مستقل و دیگری غیرمستقل است ــ بر یک مقدور و یک اثر ــ که همانا فعل ارادی انسان است ــ سخن می‌گوید. همچنین غزالی سوزاندن، یعنی عمل آتش را که جبر محض است در برابر عمل خداوند که اختیار محض است، قرار می‌دهد تا بدین نتیجه برسد که کردارهای انسان، منزلتی میان دو منزلت جبر و اختیار قرار دارد؛ زیرا مجبور به اختیار است. اهل حق از این منزلت میانه به کسب تعبیر می‌کنند که جامع جبر و اختیار است.

ابن‌تیمیه


ابن‌تیمیه نیز با تکیه بر اصل تفکیک خالق و فاعل نظر باقلانی را مبنی بر این‌که ذاتِ فعل از خالق است و اتصافِ آن به نیکی و بدی از فاعل، با بیانی دیگر تکرار می‌کند. وی با توجه به معمای خلق گناه (معمای ب) می‌گوید: زشتی کردارِ فاعل (انسان)، به هیچ روی، به معنای خلق زشتی از سوی خالق (خدا) نیست. به عنوان مثال خالق خوردن و نوشیدن را در غیر خود خلق می‌کند و پیداست که خوردن و نوشیدن، قائم به ذات او نیست؛ بلکه قائم به فاعل خوردن و نوشیدن است و همین فاعل، به صفت نوشیدن و خوردن متصف می‌گردد. ابن‌تیمیه با ذکر مثال‌هایی از این دست و با تأکید بر اتصاف فاعل (انسان) به صفات گوناگون، خلقِ بدی‌ها را از ذات حق سلب می‌کند و به انسان نسبت می‌دهد.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
تفسیر دیگر از کسب

تفسیرهای دیگری نیز از کسب به دست داده‌اند که از جملۀ آن‌ها این تفسیر است که چون انسان عزمِ طاعت کند، عادة الله جریان می‌یابد و فعل نیک طاعت را ــ که از انسان سر می‌زند ــ در پیِ عزمِ او می‌آفریند و چون آهنگِ گناه کند، عادة الله جریان می‌یابد و در پی عزم انسان فعل ناپسندیدۀ معصیت پدید می‌آید؛ و بدین‌سان امر و نهی و نیک و بد متوجه انسان می‌گردد و او را سزاوار ثوابو عقاب می‌سازد. تلاش و تأکید نجاریه (پیروان محمد بن حسین نجار )، ضراریه و حفص الفرد، مدت‌ها پیش از اشعری، بی‌آنکه از اصطلاح «کسب» استفاده کنند، از جواز صدور یک فعل از دو فاعل سخن گفتند و مسئله را چنین توجیه کردند که خدا در حقیقت، آفریدگارِ کردارهای انسان است و انسان نه بر سبیل مجاز ، که بر سبیل حقیقت ، فاعل کردارهای خویش به شمار می‌آید.

عقیده طرف‌داران نظریۀ کسب


طرف‌داران نظریۀ کسب، فعل ارادیِ انسان را که کسبِ اوست، چونان دیگر رویدادها برآمده از ارادۀ خدا می‌دانند و بر این معنا تأکید می‌ورزند که هیچ رویدادی از حوزۀ ارادۀ خدا بیرون نیست و هر چه روی می‌دهد، برآمده از قضا و قدر الٰهی و حاصلِ اراده و مشیت اوست، خواه نیک باشد و خواه بد، خواه ایمان باشد و خواه کفر ؛ چه، «هر چه آن خسرو کند، شیرین بود» و نه چنان است که هر چه در نظر ما شیرین است و ما آن‌ را می‌پسندیم و نیک می‌شماریم، خدا موظف است که انجام بدهد.
در قرآن کریم براین معنا تأکید شده است که کسی از خدا بازپرسی نمی‌کند و این انسان است که از سوی حق‌تعالی مورد بازپرسی قرار می‌گیرد. بدین‌سان، مشکلِ خلقِ گناه (معمای ب) را ــ حتی اگر چونان پیروان جبرمطلق به کسب هم قائل نباشند ــ حل می‌کنند که اساساً با این نگاه مشکلی نمی‌بینند. همچنین در تأیید نظر خود بر این نکته نیز تأکید می‌ورزند که ظلم تصرف در مِلک و مُلک دیگران است و چون مالکِ اصلی خداست و هر چه هست مِلک و مُلک اوست، هر چه کند ــ حتی اگر به کیفر رساندن مؤمنان باشد و مزد و ثواب بخشیدن به کافران ــ جمله نیک است و عین دادگری است.

دیدگاه ماتریدیه


ماتریدیه پیروان ابومنصور ماتریدی سمرقندی به جبری معتدل باور دارند که حد وسط نظر اشعری و دیدگاه معتزلی است. به نظر ماتریدی انسانْ نوعی فاعلیت دارد و فعل ارادی وی با قدرت و اختیار صورت می‌گیرد. ماتریدیه، برخلاف اشاعره ، برآن‌اند که فعل و مفعول متفاوت است، فعل انسان غیر از فعل خداست و برخلاف فعل خدا، ایجاد و احداث نیست. آنان براساس تفاوت فعل و مفعول از دو منظر به کردار انسان می‌نگرند. فی‌المثل می‌گویند: نشستن و برخاستن فعل انسان است، اما ایجاد آن فعل خداست. مرادشان این است که ذات نشستن و برخاستن، آفریدۀ خدا، اما عمل نشستن و برخاستن کردار انسان است؛ کرداری که انسان آن را کسب می‌کند.
به نظر ماتریدی و پیروان او، کسبْ چیزی جز اختیار یا قصد نیست. براساس این تفسیر چون انسان قصد کند که کرداری نیک یا بد انجام دهد، خداوند قدرت انجام دادن آن را در او می‌آفریند؛ (سلامت اعضا و اندام‌های پیکر) به قدرت میسّر تعبیر می‌کند. این قدرت، که برخلاف قدرت ممکن که مقدم بر فعل است، مقارن فعل و پس از قصد انسان نسبت به انجام دادن فعل، در او می‌آفریند. ماتریدی بر آن است که اگر انسان قصد انجام دادن فعل نیک و بد نکند، خدا هم قدرت انجام گرفتن فعل در او نمی‌آفریند. ملاک و معیار ثواب و عقاب ، در نظر ماتریدی، نه خود فعل، که قصد فعل از سوی انسان است؛ قصد فعل نیک، ثواب به بار می‌آورد و قصد فعل بد، عقاب در پی دارد که: «اِنّما الاعمالُ بالنیّات» و چنین است که ماتریدی با طرح نظریۀ کسب به معنی قصد و طبقه‌بندی قدرت به ممکن و میسر معماهای قدرت خدا، خلق گناه و مسئولیت انسان را حل می‌کند.
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 

اختیارگرایی




اختیار که انتخاب آزادانۀ یک چیز از میان دو یا چند چیز از سوی انسانِ مختارِ آزاد است، به سبب پیوند با قَدَر و تفویض، به اعتباری و با نگاهی قدرگرایی، و به اعتباری دیگر و با نگاهی دیگر تفویض‌گرایی نام می‌گیرد. اعتقاد به اختیارِ انسان با تعبیر قدرگرایی، در عصر امویان. آغاز شد و با انتخاب عنوان تفویض از سوی معتزله ، با هدف طرح نظریۀ اختیارگرایی استمرار یافت:

قدرگرایی


قَدَر چون همراه با قضا به کار رود، بیانگر معنای جبر است و قضا و قدری کسی است که به جبر گردن نهد و چون در برابر جبر قرار گیرد، معنی اختیار می‌دهد.
پرهیز از «مجوسِ امت اسلام به شمار آمدن» آن‌سان که در حدیث «القَدَریّةُ محبوسُ هٰذهِ الاُمّة» اعلام شده است، موجب شد تا معتزله، اشاعره را قَدَری بنامند و اشاعره، معتزله را قَدَری به‌شمار آورند. به گواهی تاریخ اِعلام این معنا که انسان مجبور و اسیر سرنوشت نیست و سرنوشت خود را خود تعیین می‌کند و در انجام دادن کردارهای ارادیِ خویش، صاحب اختیار است، با جنبش قدریان یا قدریه (ه‌ م) در عصر اموی آغاز شد و آنان که از تواناییِ انسان در آفریدنِ کردارهای ارادیِ خود سخن گفتند، قدری یا قدرگرا خوانده شدند.
پیشوا و پیشروِ قدرگرایی مَعبدِ جُهَنی (مق‌ ۸۰ق/ ۶۶۹ م) است. وی در برابر جبرگرایی، که مقبول امویان و به سود حاکمیت آنان بود، ایستاد و نسبتِ افعالِ خیر و شر را به قضا و قدر انکار کرد و اعلام داشت که انسان آزاد است و پیش از آن‌که دست به کاری بزند، توانا و در انجام دادنِ کردارهای خود مختار و مستطیع است، و خداوند افعال و اعمالِ بندگان را به خود ایشان واگذاشته، و به سبب همین واگذاری، او را مسئول دانسته است.

غیلان دمشقی، یونس اسواری و جعد ابن درهم نیز از جمله کسانی بودند که از نظریۀ قَدَرگرایی معبد جهنی پیروی کردند. قدرگرایان مورد اذیت و آزار عمال اموی و متفکران طرف‌دار آنان قرار گرفتند و غالباً کشته شدند. آن دسته از صحابه که هنوز حیات داشتند، از آنان تبری جستند و به پیروان خود توصیه کردند که به عیادت بیماران قدرگرا نروند، بر جنازه‌های آنان نمازنگزارند و حتی به آنان سلام ندهند.قدرگرایی روز به روز طرف‌داران بیشتری یافت و پذیرش این نظریه از سوی واصل بن عطا (۸۰-۱۳۱ق/۶۹۹-۷۴۹م)، پیشوای ایرانی‌نژاد معتزله ، نهضتی عظیم در عالم اسلام پدید آورد و به وسیلۀ واصل و نهضت او، اختیارگرایی تحت عنوان نظریۀ تفویض ادامه یافت.

تفویض‌گرایی معتزله

نظریۀ تفویض عبارت از واگذاری توانایی و ارادۀ انجام دادن کردارهای ارادی انسان از سوی خدا به انسان است تا انسان بتواند به گونه‌ای آزاد و مستقل، کارهای نیک و بدِ خود را انجام دهد و در قبال آن‌ها مسئول باشد. کردارهای انسان بر بنیاد قصد و دانش و توانایی او صورت می‌گیرد. بدین ترتیب که خداوند تواناییِ انجام دادنِ کردارهای ارادی را به انسان می‌بخشد و به تعبیر بغدادی در او ‌خلق می‌کند تا بتواند به انجام دادن کارهای ارادی خود بپردازد، اما به‌هیچ روی افعال انسان را در او خلق نمی‌کند. بنا به باور معتزله، انسان بدین امر که با اراده و قدرت خود کردارهای ارادیِ خویش را انجام می‌دهد، علم دارد؛ علمی که از دیدگاه ابو الحسین بصری، ضروری و بدیهی است و از دیدگاه اکثر معتزله اکتسابی و استدلالی است. تأکید معتزله بر این معنا که خداوند قدرت را در انسان خلق می‌کند، اما افعال انسان را در او خلق نمی‌کند، بدان سبب است که از نظر متفکران معتزلی خداوند خالقِ کفر و گناه و به‌طورکلی، آفریدگارِ بدی‌ها نیست و آنان که خدا را خالق افعال انسان می‌دانند، سخت در اشتباه‌اند. معتزله با طرح کردن نظریۀ تفویض کوشیده‌اند تا معماهای برآمده از جبر، یعنی «معمای خلق گناه، یا آفرینش بدی‌ها» و معمای مسئ
ناگهان رسیدی
و خوشبختی شیشه ی عطری بود
که از دستم افتاد
و در تمام زندگیم پخش شد!
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
صفحه  صفحه 1 از 7:  1  2  3  4  5  6  7  پسین » 
مذهب
مذهب

جبر و اختیار

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA