ارسالها: 12860
#771
Posted: 6 May 2020 18:58
قانون مخفی جمهوری اسلامی برای دروغگویی و مخفیکاری
داستان ورود ویروس کرونا به ایران از همان ابتدا با پنهانکاری دولت و دیگر نهادهای حکومتی و هرج و مرج مدیریتی آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد. نخست وجود بیماری انکار شد و پس از آن نیز خودداری از قرنطینه قم و اماکن مذهبی این شهر و یا انتشار خبرهای نادرست پیرامون ابعاد بیماری، سبب گسترش آن به سایر مناطق نیز گردید. حتی چگونگی رسیدن ویروس به قم هم از همان زمان موضوع مناقشه بود. به خاطر همه تناقضات و ابهامات، باور عمومی این هنوز است که دولت آنچه را میداند، از مردم پنهان میکند.
برای مثال هنوز هم کسی بهطور شفاف نمیداند آیا واقعاً طلاب چینی در انتقال ویروس تأثیر داشتند و یا نقش دستگاه اجرایی، روحانیون، نیروهای امنیتی و نظامی و دولت موازی در مدیریت پرده اول بحران چه بوده و آیا سیاست پنهان کردن بیماری بهخاطر برگزاری انتخابات مجلس بوده و یا سهلانگاری و بی کفایتی مدیریتی سبب عدم برخورد جدی با این بیماری شده است. پس از گذشت هفتهها از شیوع همهگیری، هنوز هم اطلاعرسانی دولت و و نهادهای رسمی مبهم و ضد و نقیض است.
همین روایت پیرامون آمارهای دولتی درباره بیماری و بیماران کرونایی صدق میکند. دولت به سبک و سیاق کشورهای دیگر، هر روز آماری را بهطور رسمی به اطلاع عموم میرساند که برای کمتر کسی در داخل و خارج از کشور و یا حتی سازمان بهداشت جهانی باورکردنی است. مسئولان در اعلام آمار واقعی تا آن اندازه ناشیانه عمل میکنند که گاه به نظر میرسد هیچ نگرانی هم از بیرون افتادن تناقضات حرفها و آمارهای مهندسیشده خود و بازتاب منفی آن در افکار عمومی ندارند.
برای مثال، آنها از یک سو آمار کلی را در سطح کشور اعلام میکنند و از سوی دیگر میگویند آمار به تفکیک استانها وجود ندارد و در جداول ناقص منتشرشده، اعداد مربوط به استانهای اصلی درگیر با بیماری (البته بنا بر مصلحت) ذکر نمیشود. موضوع بیاعتمادی به آمار دولتی فقط به جامعه فرو کاسته نمیشود، مراکز دیگر رسمی مانند مرکز پژوهشهای مجلس و یا دانشکدههای پزشکی و مسئولان بهداشت و بیمارستانی استانی گاه آمار بسیار متفاوتی با آمار دولتی را اعلام میکنند یا به نادقیق بودن آمار رسمی اشاره میکنند. حکومت حتی مراکزی مانند گورستانها، بیمارستانها و یا ثبت احوال را که میتوانند منابع معتبری برای راستیآزمایی آمار رسمی باشند، سانسور میکند. همه این رفتارها پرسشبرانگیزند و دولت و دستگاههای امنیتی هم بهجای پاسخ دادن به ابهامات و تناقضات و پرسشها، کسانی را که در خبرها و آمار دولتی تردید وارد میکنند، به «تشویش اذهان عمومی» و «بر هم زدن امنیت روانی جامعه» متهم میکنند و کسانی حتی با این اتهامات دستگیر شدهاند.
پرسش مهمی که مطرح میشود این است که چرا حکومت با وجود عدم اعتماد افکار عمومی و دروغ دانستن آمار رسمی یا سایر اخبار مربوط به اپیدمی از سوی مردم، با سماجت به سیاست عدم شفافیت و آمارسازی خود ادامه میدهد؟ کسی همچنین نمیداند چرا آمار رسمی باید از صافی نیروهای نظامی و امنیتی عبور کند؟ پرسش مهم دیگر این است که آیا حکومت از پیامدهای منفی و ویرانگر آمارسازی و پنهان کردن واقعیتها در مسئلهای که با سلامت و بهداشت مردم سروکار دارد، آگاه نیست؟ آیا حکومت نمیداند که راههای گوناگونی برای راستیآزمایی آمارهای دولتی وجود دارد و دیر یا زود میتوان به آمار واقعی دست یافت؟ پاسخ به این پرسشها فقط با طرح فرضیهها ممکن است، چرا که دالان هزارتوی قدرت حکومتی، پاسخگو نبودن مسئولان و نهادها و عدم شفافیت در بسیاری از امور سبب میشود دسترسی به همه دادههای عینی برای یک داوری منصفانه بسیار دشوار و حتی ناممکن باشد.
اولین فرضیه این است که دولت و نهادهای حکومتی به دلایل سیاسی و بهخاطر مصلحت نظام و در پیش بودن انتخابات، واقعیتهای این بیماری را چند هفته پنهان کردند و در حقیقت وارد یک بازی غیرصادقانه با جامعه شدند و آن را ادامه دارند.
فرضیه دوم این است که آنچه در مدیریت بحران کرونا دیده میشود، فقط نوک کوه یخی است که بخش اصلی آن که در زیر آب پنهان است، به تنشها و درگیریهای درون حکومت بازمیگردد. در حقیقت، مدیریت کرونا مانند همه رویدادهای دیگر، قربانی این دوگانگی فلجکننده حکومتی و بازی قدرت در پس پرده و پنهانکاری جناحهای درون حکومت شده است.
فرضیه سوم این است که ناتواناییها و هرجومرج مدیریتی و وحشت از پیامدهای ویرانگر اقتصادی و اجتماعی، حکومت را بهناچار به بیراههٔ پنهان کردن ابعاد واقعیتها و یا کم اهمیت جلوه دادن بحران کشانده است.
فرضیه چهارم این است که حکومت در دام دروغ آغازین خود افتاده و دیگر اصلاح دادهها و بیان شفاف آنچه گذشته و میگذرد غیر ممکن شده و آنها ناچارند در چرخه دروغ و عدم شفافیت باقی بمانند.
فرضیه پنجم آن است که حکومت مانند گذشته دچار نوعی دشمنهراسی پارانویاگونه است و تصور میکند که گفتن واقعیتها و آشکار شدن ضعفها «سوء استفاده» دشمن را در پی میآورد.
معنای طرح چند فرضیه متفاوت این نیست که یکدیگر را نفی میکنند و یا فقط یکی از آنها درست است. هر پنج فرضیه و یا بخشهایی از آنها میتوانند رفتار حکومت را توضیح دهند. حال اگر برای پاسخ به پرسشهای خود به سراغ رفتارشناسی حکومت در جریان رویدادهای دیگر و نوع رابطه حکومت با افکار عمومی برویم، شاید عناصری از پاسخ خود را بیابیم. عدم شفافیت و پاسخگو نبودن در این جمهوری اسلامی موضوع تازهای نیست. در ماههای گذشته دو رویداد مهم، یعنی اعتراضات مردمی در دهها شهر ایران و سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی و دروغهای حکومتی پیرامون آنها، بازتاب گستردهای در جامعه ایران داشتند. با گذشت ماهها از این دو حادثه، مسئولان حکومتی هیچ تمایلی به شفافسازی و راستگویی از خود نشان ندادهاند. برای مثال، حتی کسی نمیداند که چند نفر، چرا و چگونه در اعتراضات مردمی جان خویش را از دست دادند و آیا کسانی که به سوی مردم تیراندازی کردند، مورد بازخواست قرار گرفتند یا نه. در مقابل، روزی نیست که خبرهای جدید در مورد محکومیت کسانی که در این تظاهرات یا سایر اعتراضات دستگیر شدند، منتشر نشود. در حادثه شلیک به هواپیمای اوکراینی، نه تنها هیچ خبری از پیگیری فنی و قضایی این حادثه نیست که مسئولان برخلاف قوانین بینالمللی و به بهانههای مختلف از تحویل جعبه سیاه هواپیما به مسئولان اوکراینی طفره میروند و به روی این پرونده هم بهتدریج مهر محرمانه میخورد و روانه صندوق بزرگ اسرار حکومتی میشود.
اگر به سالهای دورتر برویم، میتوان از دهها و صدها پرونده و رویداد ریز و درشت سخن به میان آورد که هیچگاه افکار عمومی نتوانست از چندوچون آنها بهصورت شفاف باخبر شود و یا نهادهای رسمی خود را ناچار به پاسخگویی بدانند. رازهای سربهمهر در حکومتی که در آن پنهانکاری قاعده است و شفافیت استثنا، پرشمارند و قوه قضائیه در ایران هم اصولاً کاری به این نوع پروندهها ندارد. تجربه سالهای گذشته نشان میدهند که موضوعات اینچنینی بیشتر در «منطقه ممنوعه» حکومت قرار میگیرند و کسی نباید در مورد آنها چندوچون کند و قضایا را «کش» دهد. اگر رابطه جامعه با حکومت را نوعی قرارداد اجتماعی و اخلاقی بدانیم که به انسجام عمومی در جامعه معنا میبخشد، در ایران این پیمان بهخاطر عدم شفافیت و پنهانکاری حکومت بهشدت آسیب دیده است.
بخشی از این پنهانکاری به این موضوع برمیگردد که دولتِ در سایه در ایران، بخش مهمی از قدرت را بدون آنکه به کسی پاسخگو باشد، در دست دارد. بخش انتخابی حکومت هم به این قاعده بازی تن داده و در حقیقت شفاف نبودن و عدم پاسخگویی به صورت اصول نانوشته قدرت سیاسی در ایران درآمده است. به سخن دیگر، رویه «دروغ مصلحتآمیز به از راست فتنهانگیز» به فلسفه راهبردی حکومتی در جمهوری اسلامی تبدیل شده است.اصل طلایی اول و آخر در جمهوری اسلامی «مصلحت نظام» است. مصلحت نظام هم چیزی نیست جز مجوز دائمی برای فرار از حقیقت، قانونشکنی، و پنهان یا وارونه کردن واقعیتها. در حقیقت، بخش مهمی از حکومت نه به مردم اعتماد دارد و نه مشروعیت خود را از مردم میگیرد. برای بسیاری، رابطه با مردم به همان شرکت تودهها در راهپیماییها و اللهاکبر گفتن در نمازجمعه و تظاهرات دولتی و دنبالهروی کورکورانه از رهبران فرو کاسته میشود. برای آنها مفهومی بنام شهروند مستقل و دارای حق، قابل درک نیست.
پاسخگو نبودن و عدم شفافیت حکومت در ایران تا حدودی هم امری «قانونمند» است و به ساختار قدرت باز میگردد. دخالت دین در حکومت، در عمل، مرزهای مشروعیت عرفی و دینی را مخدوش کرده است. برای مثال، وقتی سخن از اطاعت بیچونوچرا از ولایت مطلقه فقیه میشود، معنای آن این است که حتی قانون هم تابع ولایت فقیه است و بیقانونی و مصلحتاندیشی مشروعیتش را از دین و نمایندگان دینی میگیرد.کسی که بیش از همه در این حکومت قدرت دارد، در برابر هیچکس، دستکم در این دنیا، پاسخگو نیست. این تناقض کلیدی در قانون اساسی سبب شده مجلس خبرگانی که کارش نظارت بر رهبری است، در عمل زیر نظر او کار کند. همین حکایت پیرامون دستگاههای عریض و طویل وابسته به نهاد رهبری صدق میکند که غیرشفاف و دارای قدرت فراقانونی هستند بدون اینکه پاسخگوی کسی باشند. در این ساز و کار حکومتی، نهادهای انتخابی مانند مجلس و قوه مجریه هم در عمل به زیرمجموعههای «ذوب در ولایت» تبدیل شدهاند و چارهای جز اطاعت مطلق ندارند.
بنابراین دروغگویی و شفاف نبودن بهصورت یک فرهنگ و امر نهادینهشده درآمده، چرا که پنهانکاری در این نظام امری ضروری و گریزناپذیر و بخشی از اکوسیستم سیاسی ایران است. در این حکومت همه میدانند که همهچیز را نمیتوان و نباید گفت و برای ماندن در قدرت باید به فرهنگی گردن گذاشت که بر دالان هزارتوی قدرت حاکم است. این گونه است که عدم شفافیت و مهندسی بیمارگونهٔ خبرها و دادهها، در عمل، به یک رفتار سیاسی هنجار و یک فرهنگ تبدیل میشود. به عبارت دیگر، امروز این رویه به آن اندازه عادی و درونی شده که دیگر کسی پیرامون آن چندوچون نمیکند. کسی دیگر نگران قانونشکنی نیست، به زشتی دروغ نمیاندیشد و دغدغه پاسخگویی به جامعه و یا آسیب دیدن اعتماد عمومی را ندارد. آنچه مصلحت نظام به شمار میرود، به «حقیقتِ» حکومتی هم تبدیل میشود. تبدیل شدن پنهانکاری و دروغ و عدم شفافیت به فرهنگ حکومتی، بهمعنای مرگ قرارداد اخلاقی بین جامعه و حکومت، و شتاب گرفتن روندهای مشروعیتزدایی از نهادهای رسمی است. اتفاقی هم نیست اینکه حکومت و دستگاههای رسمی و رسانههای آن نزد جامعه به چوپان دروغگو تبدیل شدهاند و دیگر کسی حرف حاکمان را نمیپذیرد و همه در جای دیگری به دنبال دستیابی به واقعیتها هستند.
سعید پیوندی (جامعه شناس، استاد دانشگاه در فرانسه)
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#772
Posted: 6 May 2020 20:40
کرونایاب سپاه؛ چرا حکومت ایران از علم سردرنمیآورد؟
درباره رونمایی از دستگاه ویروسیاب «مستعان ۱۱۰»، اختراع مورد ادعای سپاه پاسداران، طی همین چند روز گذشته بسیار گفتهاند و بسیار نوشتهاند. دستگاهی از سرهمبندی آنتن رادیویی و دیش کوچک که به ادعای حکومت ایران، تا شعاع ۱۰۰ متری و در مدت ۵ ثانیه قادر به شناسایی و کشف ویروس کروناست. تعابیری چون کشف ویروس دوقطبی با کمک امواج الکترومغناطیس، به قدری دور از منطق و واقعیت علمی بود که بسیاری از جمله انجمن فیزیک ایران را وادار به واکنش کرد و این انجمن، ادعای چنین اختراعی را در رده ادعاهای شبهعلمی دستهبندی کرد.
ادعاهای بزرگ و عجیب و خارقالعاده شبهعلمی کم نیستند و مدعیان آن نیز بسیارند. ادعای اختراع خودرویی که بدون سوخت و با آب کار میکند، ادعای ساخت ماشین حرکت دائمی و بدون نیاز به انرژی، ادعای کشف انرژی هستهای در آشپزخانه و داستانهای علمی و تخیلی نظیر آنها اگرچه برای دستگاه تبلیغاتی حکومتی، کاملاً عادی به نظر میرسد، در نظر متخصصان و جامعه علمی، یک اختلال شناختی یا تلاش سازمانیافته تبلیغاتی برای فریب عمومی است. ادعاهای بزرگ شواهد بزرگ میطلبند و همانگونه که انجمن فیزیک ایران اشاره کرده، مدعیان اختراع چنین دستگاهی باید مستندات مرتبط با شیوه کار این وسیله را در اختیار متخصصان و دانشمندان این حوزه بگذارند. مستنداتی که طبیعتاً وجود ندارند و به بیان دیگر، اساساً دستگاهی وجود ندارد که مقامات سپاه بخواهند آن را در معرض آزمون و بررسی متخصصان بگذارند. تنها شاهد و گواه آنها برای اثبات ادعای خود، صحبتهای پراکنده مقامات سپاه پاسداران است که اعلام کرده اند این دستگاه ۱۰ روز در حداقل ۱۰ بیمارستان و مرکز درمانی درگیر بیماران کرونایی در کشور، تست و آزمایش شده و سطح و میزان دقت آن در تشخیص و کشف کرونا بین ۷۰ تا ۸۰ درصد است. ادعایی که سند و مدرکی جز خود گوینده ندارد و صدق و کذب آن نیز مانند هر ادعای شبهعلمی دیگری قابل آزمون نیست.
نگاهی به پیامدهای تبلیغاتی پس از رونمایی از مستعان نشان میدهد که روند کار برخلاف انتظار سپاه پاسداران بوده و جعلی و مضحک بودن عملکرد این دستگاه، تنها طی چند ساعت در شبکههای اجتماعی ردیابی شد و معلوم شد که مستعان، در واقع، دستگاهی است که کلاهبرداران بینالمللی از سالها پیش با عناوین مختلف دستگاه سوختیاب، دستگاه بمبیاب، دستگاه هپاتیتیاب، ایدزیاب و ردیاب مواد جامد و مایع، به کشورهای مختلف دنیا فروختهاند و از محل فروش آن میلیونها دلار نیز درآمد کسب کردهاند.
تنها چند سال پس از انقلاب اسلامی، مقامات حکومت ایران که تا آن زمان تصور میکردند بر اساس فقه و آموزههای حوزه علمیه قادر به اداره کشورند، بهتدریج دریافتند که مسائل کشور بهمراتب پیچیدهتر از آن است که بتوانند برای آن پاسخ و راهحلی داشته باشند. اقتصاد و بانکداری با احکام فقهی مکاسب شیخ انصاری و با همه آنچه روحانیون از احکام مُزارعه و مُساقات و مُغارسه در حوزه علمیه آموخته بودند، قابل مدیریت نبود. صنعت و تولید، تخصص علمی میطلبید. حال آنکه با وقوع انقلاب اسلامی، بسیاری از اساتید و دانشجویان پاکسازی و نیروهای متخصص از کار بر کنار شده بودند. این همان نقطه تاریخی است که ریشه اصلی رسوایی دستگاه کرونایاب مستعان را میتوان در آن جستوجو کرد.
در چنین دورانی مقامات حکومت دست به دکتراسازی کردند. در همین دوران، نه تنها مدارک حوزوی سطح چهار حوزه علمیه بر اساس مصوبات شورای عالی انقلاب فرهنگی قابل معادلسازی با مدرک دانشگاهی دکترا شد بلکه پاسداران و سایر مقامات حکومتی فرصت ایجادشده را غنیمت شمردند و برای خود مدارک تحصیلی کارشناسی ارشد و دکترا دست و پا کردند و تعداد سردار-دکترها و حجتالاسلام-دکترها روزبهروز بیشتر شد. اما در این بین یک تناقض بنیادین سر بر آورد و آن هم این بود که این افراد، در واقعیت، افراد تحصیلکرده و دانشگاهی نبودند و تیتر دکترا صرفاً یک رانت حکومتی و برای تقسیمبندی سمتهای دولتی بود و نه نشان دانش و تخصص این افراد. از این رو، ناآشنایی این افراد با علم و روش علمی، به تدریج باعث اظهارنظرهای غیرعلمی و بعضاً مضحکی میشد که با عنوان دانشگاهی دکترا همخوانی و سازگاری نداشت.
از همین روست که حسن روحانی در جایگاه رئیسجمهور حکومت اسلامی از این صحبت میکند که ابر به پایینش نگاه میکند و میبیند خبری نیست و کویر است، میرود جای دیگر میبارد. محمود احمدی نژاد از کشف یک دختر ۱۶ساله دانشآموز در تولید انرژی هستهای در آشپزخانه سخن میگوید.
این معضل فقط در مقامات رده اول حکومتی دیده نمیشود و به نظر میرسد یک رویه رایج در بین سطوح مختلف حاکمیت است. از امامان جمعه گرفته تا دادستانها و مقامات قضایی، با اظهارنظرهای غیرعقلانی خود درباره مسائل علم و فناوری و موضوعاتی که کمترین اطلاعی درباره آن ندارند، به سوژه طنز شبکههای اجتماعی تبدیل شدهاند. بیاطلاعی مقامات حکومت از مسائل محیط زیستی و نحوه عملکرد دوربینهای تلهای فعالان محیط زیست، اما دیگر سوژه طنز نیست و به بهای زندانی شدن و رنج و شکنجه فعالان محیط زیست تمام شده است. فعالان محیط زیستی که اینک بیش از هشتصد روز است در زندان به سر میبرند و قربانی شک و بدبینی حکومتی هستند که درکی از علم و کار علمی ندارد. حکومت افراد فاقد سوادی که دوربینهای رصد محیط زیستی برای رصد یوزپلنگها با برد حداکثر ۵۰ متر را به سبب اینکه سنسور مادون قرمز و فلش و سنسورهای حرکتی و صوتی و نوری دارند، ابزار جاسوسی دانستهاند.
تئوری توطئه مقامات حکومت ایران از صدر تا ذیل ریشه در دوری آنها از علم دارد و ناآشنایی آنها با مسائل علمی.
حدود دو سال پیش حسن فیروزآبادی، در مصاحبهای، از استفاده غربیها از سوسمار، مارمولک و آفتابپرست برای جذب امواج اتمی و شناسایی تأسیسات اتمی حکومت ایران صحبت کرده بود. همان زمان برای سنجش چنین ادعایی با پروفسور استیون اندرسون Steven C. Anderson دانشمند آمریکایی و استاد بازنشسته دانشگاه پاسفيک که کتابهایی درباره خزندگان ایران تألیف کرده تماس گرفتم. پروفسور اندرسون با رد این ادعای شبهعلمی مبنی بر جذب امواج اتمی با پوست خزندگان برای شناسایی معادن اورانیوم، به نکته جالبی نیز اشاره کرد و گفت که اساساً در اکوسیستم ایران آفتابپرست نداریم. نکتهای که مقام حکومتی اساسا نمیدانست، اما به خود اجازه داده بود درباره آن ابراز نظر کارشناسی کند.
سامانه کرونایاب مستعان اولین و آخرین نمونه از بیسوادی آشکار مقامات حکومتی نیست؛ مقاماتی که بهرغم ناآشنایی با علم و فناوری، تلاش میکنند زبان خارجی بیاموزند و یا از کلمات علمی و فناوری استفاده کنند، و بدون آنکه بدانند سانتریفیوژ یا اینترنت پرسرعت G5 چیست درباره آنها اظهارنظرهای کارشناسی کنند. اما مسئله اصلی بر سر این است که هیچکس با به کارگیری این کلمات و اظهارنظر درباره موضوعات علمی، تبدیل به فردی با سواد نمیشود؛ نهایتا ترکیبی کارتونی و اسباب استهزای سایرین از چنین اظهارنظرهایی بیرون خواهد آمد.همچنانکه شبکههای اجتماعی پر شده از کارتونها و کاریکاتورها و ویدئوهای طنز، و کاربرانی که اختراع جعلی سامانه هوشمند مستعان را دست میاندازند و برخی رسانههای بینالمللی که از این توهم مقامات رژیم ایران، سوژهای برای طنز و خنده میسازند. همانگونه که دن کیشوت با خواندن داستان شوالیهها تبدیل به شوالیه نشد و تنها در توهم شوالیه بودن به سر برد، جلسه رونمایی از یک سری دیش و آنتن رادیویی، از افراد مخترع نمیسازد بلکه صرفاً توهّم اختراع و پیشرفت علمی ایجاد میکند.
عرفان کسرایی (پژوهشگر مطالعات علم و فناوری، عضو انجمن فلسفه علم آلمان)
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#773
Posted: 8 May 2020 18:40
آیا کرونا از قدرت دلار علیه جمهوری اسلامی کاسته است؟
حسن روحانی در بخش پایانی سخنان خود در روز چهارشنبه، ۱۷ اردیبهشت، که در پایان جلسه هیئت دولت و به بهانه طرح گزارش مقابله با عوارض کرونا مطرح کرد، ضمن تهدید تلویحی خروج از برجام و کلید زدن فرایند عبور از ریال به تومان به عنوان واحد پولی کشور، گفت: «با وجود تحریمها، بحمدالله از مشکلات عمده اقتصادی عبور کردیم.» اظهارات حیرتانگیز روحانی، بهخصوص درباره پشت سر گذاشتن مشکلات عمده اقتصادی که اغلب ناشی از کاهش فاحش درآمدها و ادامه بحران تولید و صادرات نفت خام و فراوردههای پالایشگاهی است، در شرایطی طرح میشود که بنا به گزارش تازه مرکز پژوهشهای مجلس، بودجه سال جاری دولت، در بهترین شرایط، با کسری ۵۰درصد روبهروست.
بحران مالی دولت که در وضعیت کرونازدهٔ ایران تشدید شده، علاوه بر هزار و یک عامل داخلی، متأثر از یک عامل بزرگ خارجی است: اجرای سیاست «فشار حداکثری» دولت ترامپ بعد از اعلام خروج آمریکا از توافق جامع اتمی. آمریکا طی ده سال گذشته قدرت دلار را به عنوان اهرم مؤثر و کمهزینه برای تأمین هدفهای سیاست خارجی خود و تثبیت تسلط جهانی بر بازارهای سرمایه و خدمات بانکی به کار گرفته و دولت ترامپ کاربرد موفق این اهرم را، بهخصوص علیه جمهوری خلق چین و جمهوری اسلامی ایران، به نمایش گذاشته است. کاربرد دلار در اِعمال فشار آمریکا علیه چین و تأمین نسبی خواستههای واشینگتن، دو پایه اصلی دارد؛ یکی قدرت خرید و واردات کالا و خدمات از آن کشور، و دیگری ذخایر بزرگ ارزی چین به دلار که تضعیف و وارد کردن لطمه به آن را به خودزنی تبدیل خواهد کرد. در مورد جمهوری اسلامی هیچیک از این دو اهرم مطرح نیست و در عوض تسلط آمریکا بر بازارهای سرمایه و اِعمال کنترل بر مبادلات تجاری بر پایه دلار است که دست آمریکا را بر گلوی جمهوری اسلامی میفشارد.
دولت آمریکا با استفاده از دو ظرفیت بزرگ جهانی، یکی سیستم پرداخت دلار به عنوان پایه مبادلات تجارت جهانی و دیگری سوئیفت (SWIFT ) یا جامعه جهانی ارتباطات مالی بین بانکی، مبادلات بانکی جهان را کنترل و مؤسسات بانکی و تجاری را به اجرای سیاستهای مورد علاقه خود وامیدارد. هیچیک از مؤسسات پولی و تجاری جهان مایل به قطع دسترسی به مبادله بر پایه دلار آمریکا نیست و در عین هر نوع نقل و انتقال قانونی بانکی در جهان بدون استفاده از ظرفیت سوئیفت عملاً غیرممکن است.
بانک مرکزی و چندین مؤسسه بانکی دیگر در ایران تا ۱۱ نوامبر سال ۲۰۱۸ که استیون منوچین، وزیر خزانهداری آمریکا، اجازه ارائه خدمات سوئیفت به بانک مرکزی ایران را قطع و نهادهای مالی ایران را به لیست تحریمهای آمریکا اضافه کرد، از این ظرفیت استفاده میکردند.
با استفاده از اهرم دلار، آمریکا بهتنهایی تصمیم میگیرد و احکام خود را قویتر از قطعنامههای شورای امنیت سازمان ملل، به بانکها و مؤسسات تجاری و تولیدی جهان ابلاغ میکند. آمریکا هزینههای تأمین هدفهای سیاسی خود را نیز بر مؤسسات مالیِ «خاطی» تحمیل میکند، چنانکه مطابق گزارش خبرگزاری رویترز در ۲۷ سپتامبر ۲۰۱۷ و بنا بر تحقیقات یک مؤسسه مالی معتبر مستقر در هنگکنگ، جریمههای اعمالشده توسط نظام پولی آمریکا (و اروپا) علیه مؤسسات مالی و بانکهای متخلف از سال ۲۰۰۹ به این سو، ۳۴۲ میلیارد دلار برآورد و پیشبینی شده بود که این جرایم در سال ۲۰۲۰ به ۴۰۰ میلیارد دلار رسید.
دولت روحانی در بودجه سال جاری خود، برای صادرات یک میلیون بشکه نفت خام در روز و قیمت فروش هر بشکه ۵۰ دلار حساب باز کرده که نه حجم صادرات نزدیک به ارقام پیشبینیشده در بودجه است و نه قیمت فروش کنونی که هر بشکه ۱۵ تا ۲۰ دلار است. در نتیجهٔ اِعمال تحریمهای آمریکاست که نه تنها وجوه مربوط به صادرات کنونی روزانه حدود ۲۰۰ هزار بشکه نفت خام به دست دولت نمیرسد که صادرات کالاهای غیرنفتی ایران نیز تحتتأثیر تحریمهای بانکی آمریکا به شدت کاهش یافته است.
جمهوری اسلامی به دلیل عقبماندگیهای پیوسته از ظرفیتهای طبیعی ایران و ضعفهای مزمن مدیریتی، نقطهقوت خود را عموماً در نقاط ضعف رقیب جستوجو میکند و با این رویه و نگاه، ازجمله امیدوار است که کاهش مصرف نفت در جهان، گردش پولی بر پایه دلار را که پول مورد محاسبه در تعیین قیمت نفت است کاهش دهد و از این طریق، دلار قدرت جهانی خود را تا اندازهای از دست بدهد، اما این نوع گشایش حسابهای سیاسی، گشایش خاصی در گره کار دولت روحانی ایجاد نمیکند.
اقدام خزانهداری آمریکا در روز جمعه اول ماه مه، مبنی بر اعلام تحریمهای تازه علیه شماری از مؤسسات و افراد ایرانی و دوتابعیتیها، و در همان روز مبادرت به ضبط ۱۲.۳ میلیون دلار دارایی که در پرده شرکتهای پوششی توسط امیر دیانت و کامران لجمیری به قصد خرید یک نفتکش در رابطه با نیروی قدس سپاه برای آن تامین اعتبار شده بود، نشان داد که حتی در وضعیت بحران کاهش تقاضا برای نفت نیز فشارهای آمریکا علیه جمهوری اسلامی کاهش نیافته و دولت آن کشور حتی از راه نفوذ در شرکتهای پوششی، عوامل جمهوری اسلامی را تعقیب و مجازات میکند.
در وضعیتی چنین دشوار، ادعای حسن روحانی مبنی بر پشت سر گذاشتن مشکلات عمده اقتصادی، بیشتر شبیه داعیه عبور دادن ایران از بحران ناشی از شیوع ویروس کروناست که نه زمان شروع آن (یافتن بیمار صفر) تاکنون روشن شده، نه نقطه اوج آن (پیک) ترسیم گردیده و نه از طرح تثبیت وضعیت بعد از عبور از بحران (راهبرد خروج یا exit strategy) خبر موثقی در دست است. به این ترتیب تنها میتواند نوعی دلداری دادن به خود تلقی شود!
رضا تقی زاده
تحلیلگر سیاسی و مسائل ایران
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#774
Posted: 12 May 2020 20:25
بازگشایی مساجد؛ تلاقی الهیات سنتی و قدرت بنیاد خامنهای
آیتالله خامنهای با حضور در جلسه مجازی ستاد مقابله با کرونا، ضمن برخورد تبلیغاتی با عملکرد جمهوری اسلامی در مدیریت بحران زیستی ویروس کرونا، کدهایی در خصوص بازگشایی مساجد در شبهای قدر در ماه رمضان صادر کرد. البته او در خلال صحبتهایش تصریح کرد که «هیچ پیشنهادی در این باره ارائه نمیکنم و تابع نظر و تشخیص کارشناسی ستاد ملی مبارزه با کرونا هستم» اما عمل کردن به نظر کارشناسی را به متخصصانی مشروط کرد که «حقیقت و ضرورت دعا و توسل را درک میکنند»!
این سخنان تناقضنما با توجه به برجستگی «رفتار دوگانه» در سمتگیریهای علنی رهبری جمهوری اسلامی و پیچیدگی و فریبکاری حاکم بر هندسه کلام وی با هدف بازگشایی سریع مساجد در نقاط قرمز کشور ایراد شد. پیام دستور کدوار و دوپهلو در واکنش سریع سعید نمکی بیشتر نمایان شد که به یکباره و فوری «از دستیابی به راهکار مناسب برای حضور مومنین مشتاق به مساجد با رعایت دستورالعملهای محکم خبر داد». در ادامه نیز تولیتهای آستانهای مقدس ایران بیانیهای صادر کرده و آمادگی خود را برای برگزاری مراسم شب قدر طبق دستورالعملهای بهداشتی لازم اعلام کردند.
این موضعگیری برگ تأیید دیگری از مسئولیتگریزی رهبری است که خواستهاش را بدون پذیرش مسئولیت و بیان صریح بر نظام سیاسی تحمیل میکند تا نظام جمهوریاسلامی نظامی استثنایی باشد که در آن قدرتمندترین فرد نظام نه پاسخگوست و نه مسئولیت اقدامات حکومت را میپذیرد، در حالی که مسئولان و نهادهایی که در ظاهر مسئولیت دارند، فاقد اختیارات و قدرت لازم هستند! سمتگیری رهبر جمهوری اسلامی، آخرین حلقه از زنجیرهای از فعالیتهایی است که در ماه رمضان برای پایان دادن به تعطیلی مساجد و آغاز عبادتهای جمعی در ماه رمضان شکل گرفت. ابتدا منصور ارضی در مسجد ارک بنای نافرمانی را گذاشت و برای چند روز بیاعتنا به ممنوعیتها مراسم دعاخوانی را برگزار کرد که در نهایت متوقف شد. سپس حجت الاسلام عباس رفعتی نائینی، سخنگوی آیت الله علیرضا اعرافی مدیر حوزههای علمیه که از نیروهای نزدیک به بیت رهبری است، در نامهای سرگشاده به روحانی خواهان تجدیدنظر در سیاست بسته شدن مساجد و بقاع متبرکه شد و در اظهار نظری عجیب مدعی شد کارشناسان وزارت بهداشت در جلسه ستاد مقابله با کرونا سهم مراکز مذهبی در اشاعه ویروس کرونا را کمتر از نیم درصد ارزیابی کردهاند! او خواهان عذرخواهی حسن روحانی به دلیل بستن زیارتگاهها شد.
در ادامه آیتالله سیدمحمدمهدی میرباقری از فقهای نزدیک به خامنهای و عضو مجلس خبرگان به میدان آمد و مدعی شد در مورد کرونا بزرگنمایی میشود و او این ویروس را چه طبیعی باشد و چه دستساز انسان، زمینهساز رویارویی تمدنی غرب علیه اسلام معرفی کرد! و خواهان توجه خاص و متفاوت پزشکان ایرانی از نسخههای تجویزی سازمان بهداشت جهانی شد. میرباقری سالهاست که مدعی ضرورت تبعیت علم از مبانی معرفتی اسلام است تا گونه ویژهای از قبیل علم شیمی اسلامی و یا فیزیک اسلامی خلق شود!؛ البته او تا کنون جز حرفهای شعاری هیچ تولید قابل اعتنایی در عرصه علمی نداشته است.
به نظر میرسد مقاومتهای اولیه که منجر به تأخیر در بسته شدن مراکز مذهبی بخصوص در شهر قم شد و نقش انکارناپذیری در گسترش بیماری کووید-۱۹ داشت، اکنون به بازگشایی زودهنگام این مراکز تغییر جهت داده است. گویا متولیان امر تصور کردهاند که زنجیره انتقال ویروس کرونا کند شده و الان دیگر برای آنها هزینه چندانی ندارد تا خواهان بازشدن مساجد و زیارتگاهها شده و بار دیگر نقش دعا، توسل به ائمه شیعه و شفاعت آنها در حل مشکلات جسمی و روحی انسانها را برجسته کنند؛ تا به این ترتیب آسیبی که به برداشتهای غالب در فقه شیعه دوازده امامی رسیده بود، جبران شود! البته آنها در میانه راه تسلیم شدند چون کاملاً و به صورت عینی نادرستی ادعای مصونیت حرمها در برابر کووید-۱۹ معلوم میشد. حال تصور میکنند خطر گذشتهاست، لذا برای رونق دوباره متاع خود در جستجوی انداختن بار تقصیرها بر دوش دولت و وزارت بهداشت و کلاً مسئولانی هستند که به زعم آنها باوری به تأثیر مناجات و برخی باورهای مشهور شیعه اثنی عشری ندارند.
باور به شأن فراانسانی امامان و بزرگان شیعه دوازده امامی و کرامات گذشته و حال آنها حلقه مشترک بین نگرش سنتگرایی و بنیادگرایی اسلامی است. جمهوری اسلامی از سوی بخشی از نیروهای سنتی مذهبی جامعه تحت فشار بوده و به نوعی مشروعیت مذهبیاش به دلیل تعطیلی موقت مراکز مذهبی مورد چالش قرار گرفته است. اما بنبست الهیات سنتی شیعه فقط پاسخگوی دستور عملی خامنهای برای بازگشایی سریع مساجد نیست؛ بلکه عناصر قدرت-بنیاد و هویتی و اقتصادی نیز مطرح هستند. شبهای قدر و کلا ماه رمضان یکی از دو موعد بزرگ طلاب شیعه برای تبلیغ در کل کشور و سخنرانیهای مذهبی است که هم درآمد مالی برای آنها دارد و هم گفتمان مورد نظرشان را ترویج میکنند. جمهوری اسلامی با کنترل منابع مذهبی بخش عمده اعزام روحانی و طلبه در موعدهای مذهبی را در اختیار گرفتهاست. تعطیلی مساجد در کل ماه رمضان آنها را از این فرصت اقتصادی، سیاسی و گفتمانی محروم میکند.
اما عامل اصلی که برای نهاد ولایت فقیه مشکلساز است، زیر سؤال رفتن پایههای فقه امامیه است. در صورتی که یکی از شالودههای این مکتب یعنی توسل، عبادات جمعی و آئینهای نمایشی به اهداف مورد نظر منتهی نشده و یا امکان بروز نداشته باشند، آنگاه صحت و درستی تئوری ولایت فقیه که بر اساس یک روایت ضعیف از احادیث امامان شیعه است، بیشتر مورد تردید و شک قرار میگیرد؛ بنابراین خامنهای با آگاهی از این تنگنا بستهماندن بیشتر امکان مذهبی را به مصلحت نمیبیند.
در این چارچوب او با عبور کشور از نقطه اوج بیماری کووید-۱۹، زمان را برای باز کردن مساجد مناسب ارزیابی کردهاست منتهی باز جانب احتیاط را رعایت کرده تا مسئولیتی در صورت بروز مشکل متوجه او نشود، در عین حال اگر اوضاع بسامان شد، اعتبارات به حساب او گذاشته شود. همچنین در سطح نظری و گفتمانی نیز پذیرای بنبست الهیات شیعه نشود و به اصطلاح عامیانه شتر دیدی ندیدی! مشکل بستن مراکز مذهبی نیز کار غلطی بوده که متخصصان غربزده و بی اعتقاد به سنتهای شیعه دوازده امامی بر نظام و جامعه مذهبی کشور تحمیل کردند! به این ترتیب وجه دیگری از بیاعتنایی عامدانه رأس هرم قدرت جمهوری اسلامی به حفظ جان و سلامت مردم و قربانی کردن آنها در پای نگرشهای ایدئولوژیک و هویتطلبانه و منافع سیاسی روشن میشود.
علی افشاری
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#775
Posted: 12 May 2020 21:53
سالگرد پایان فاشیسم؛ ساعت صفر ایران کی و چگونه خواهد بود؟
هشتم ماه مه روز شکست کامل حکومت فاشیست نازی و روز رهایی ملت آلمان است یا آنچنانکه مجلس ایالتی برلین در ۲۰۰۵ اعلام کرد، روز دموکراسی آلمان. ۷۵ سال پیش در چنین روزی، نيروهاى متفقين، ورماخت یا همان ارتش حکومت آلمان نازی را مجبور به تسلیم بی قیدوشرط کردند و جنگ جهانی دوم پایان یافت. آلمان در دوران پس از سقوط نازیها با مشکلات و مصائب بسیار روبهرو بود. شروعی دوباره برای کشوری که طی چند سال جز آشوب و کشتار، دستاوردی برای مردم جهان نداشت ابداًساده نبود و بدون قطع پیوند با گذشته شوم تاریخی ناممکن به نظر میرسید.
در فرهنگ و زبان آلمان پس از جنگ جهانی دوم، مفهومی وجود دارد به نام Stunde Null (ساعت صفر) که بر اساس آن تمام تنظیمات کشور و قراردادهای اجتماعی و سیاسی بهکلی از شرایط رژیم قبلی جدا شد. بر اساس این مفهوم (که البته بسیار مناقشهانگیز و مورد بحث است)، نیمهشب هشتم ماه مه سال ۱۹۴۵ زمانی است که حلقه زنجیر پیوند فرهنگی عاطفی سیاسی آلمان با تمام فجایع و خاطرات دوران حکومت وحشت نازیها قطع میشود و آلمان برای ساخت کشوری پیشرفته، توسعهیافته، قانونمند و آزاد آماده میشود. مقصود از ساعت صفر این است که هیچ میراثی از آن دوران وحشت به دوره جدید منتقل نشود و این میراث معیوب یک بار برای همیشه نابود شود. از ساعت صفر و از قوانین دنیای مدرن چه درسهایی میتوان آموخت؟ ساعت صفر ایران چه زمانی خواهد بود؟
درباره آینده سیاست ایران و مسیر تحولات احتمالی بسیار سخن گفتهاند. کسانی که خواهان بقا و استمرار نظام هستند، عمدتاً آینده ایران بدون جمهوری اسلامی را سیاه و هراسآور جلوه میدهند و اغلب از سناریوهای عراق شدن، لیبی شدن یا سوریهای شدن ایران صحبت میکنند. صرفنظر از اینکه هیچ کشوری، به لحاظ تاریخ و محتوای فرهنگی و سیاسی، با هیچ کشور دیگری قابلقیاس نیست، بیان چنین پیشبینیهای خامدستانهای بهخصوص در بین ایدهپردازان هوادار جمهوری اسلامی در داخل و خارج از ایران بسیار رایج است. محور اصلی استدلال گروه اخیر این است که ایران، با تغییر رژیم، تبدیل به سوریه دوم خواهد و از آن نتیجه میگیرند که باید با همین جمهوری اسلامی ساخت. در عین حال، شکاف عمیق بین حکومت و اکثریت مردم بهخصوص پس از کشتار وحشیانه آبانماه، عملاً هیچ جایی برای اصلاح یا رفرم در چارچوب نظام کنونی باقی نگذاشته و به نظر میرسد برنامهریزی برای اصلاح یا بهبود اوضاع سیاسی و اقتصادی کشور تنها پس از نابودی تمامیت حکومت جمهوری اسلامی ممکن خواهد شد.
از لحظه تماس چرخ هواپیمای ایرفرانس حامل روحالله خمینی با باند فرودگاه مهرآباد در ساعت ۰۹:۳۳ روز دوازدهم بهمن ماه ۱۳۵۷، سنگی به ته چاهی افتاد که با گذشت چهار دهه تا کنون درآوردن آن میسر نشده است. در ایران پیش از بهمن ۱۳۵۷ مناقشات سیاسی و قانونشکنی و تحدید آزادیهای سیاسی کم نبوده، اما روند توسعه فرهنگی و اقتصاد و صنعت کشور، بهعلاوه وجود آزادیهای مدنی، روند نسبتاً مطلوبی داشته است. ایران در یک سناریوی تاریخ جایگزین (Alternate history)، در حالتی بدیل که در آن روحالله خمینی به ایران نمیآمد و انقلابیون ۵۷ شکست میخوردند، به احتمال بسیار جایی بهمراتب بهتر برای زیستن و شادمانی و رفاه مردم بود. با این حال، زمان برگشتپذیر نیست و تاریخ هرگز به عقب برنمیگردد و تنها امکان خردمندانه، درس گرفتن از اشتباهات گذشته و راه تکرار بر خطر بستن است. ایران تنها کشوری نیست که چنین سنگی به چاه تاریخش افتاده است. آلمانیها، ژاپنیها، رومانیاییها، صربها و بسیاری کشورهای دیگر در باتلاقی گرفتار شده بودند که رهایی از آن برای مردمان این کشورها تاوان سنگینی داشت. ساعت صفر، صرفنظر از اینکه جمهوری اسلامی چه زمانی و به چه روشی فرو میپاشد یا سقوط میکند، شرط لازم توسعه ایران آینده است.
دنیای مدرن و تبادلات فرهنگی، اقتصادی و روابط سیاسی با دنیای آزاد، حکومتی مدرن میطلبد که با شرایط کنونی جهان امروز هماهنگ است. ایران بر اساس قواعد فقهیِ نفی سبیل و صدور انقلاب و اسرائیلستیزی و آمریکاستیزی و قواعد حقوقی جزاییِ بدوی همچون قطع ید و اعدام و رجم، هیچ بختی برای توسعه نخواهد داشت. اگر روزی ساعت صفر ایران فرا برسد، راهی جز قطع کردن کامل حلقه زنجیری که ایران را به جمهوری اسلامی متصل میکند، نیست. سیاستهای خرد و کلان داخلی و خارجی حکومت جمهوری اسلامی که ایران را بارها به پرتگاه سقوط و تحریم کشانده و زیر سایه جنگ کشانده، کمترین حلقه واصل و کمترین راه نفوذی به ایران آینده نباید بیابد. برای توسعه ایران آینده و پیریزی حکومت قانون، به معنای واقعی کلمه نیازمند ساعت صفر هستیم. میراث دوره وحشت و سرکوب و اعدام در دوران سیاه روحالله خمینی و علی خامنهای اگر کمترین راهی به آینده بیابد، ایران آینده را نیز به پرتگاه سقوط خواهد کشاند.
در چنین شرایطی که دیر یا زود آن را از سر خواهیم گذراند، رونویسی و ترجمه از قوانین اساسی ممالک مترقی دنیا ناممکن و بیحاصل خواهد بود. با وجود این، میتوان از قوانین دنیای مدرن درسهای بسیار گرفت. به جای هراس اصلاحطلبانه از سوریه و لیبی شدن ایران، میتوان اصول بنیادین دموکراسی و ظرافتهای حقوقی را از دموکراسیهای بزرگی چون ایالات متحده، انگلستان و آلمان آموخت. از قانون اساسی آلمان میتوان روح انسانگرایانه و غیرقابل تفسیر بودن را آموخت. سندی ارزشمند که در ۱۲ فصل و ۱۴۶ ماده صورتبندی شده و ضامن آزادی و حقوق شهروندان است. در سند فرانکفورت، تمام روزنهها در برابر ورود دیدگاههای فاشیستی و نژادپرستانه بسته شد. آنها که تجربه تلخ و سیاه دیکتاتوری هیتلر را از سر گذرانده بودند، این بار روی ریزترین جزئیات تنظیم متن حقوقی حساس شدند و با دقت و وسواس بسیار، به تنظیم قانون اساسی پرداختند.
تجربه ظهور حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران در ۱۹۳۳ که به ویرانی کشور و آتش جنگ و میلیونها قربانی منجر شده بود، به آلمانیها آموخت که قوانین سختگیرانهای در برابر احتمال ظهور فاشیسم وضع کنند. از چیدمان احزاب و نحوه ورود به پارلمان این کشورها نیز بسیار میتوان آموخت. برای نمونه، از اینکه احزاب کوچک چگونه میتوانند به پارلمان راه یابند. (نظیر قانون Fünf-Prozent-Hürde در آلمان یا Vier-Prozent-Hürde در اتریش که به منظور کارآمدی دولت، احزاب بدون دستیابی به چهار یا پنج درصد آراء قادر به ورود به پارلمان نیستند.) هرچند انگلستان قانون اساسی مکتوبی ندارد و قانون اساسی در این کشور در واقع همان قوانین پارلمان و آییننامههای دولتی و تصمیمات قضایی و همچنین قواعد عرفی است، باز هم میتوان از نظام پیچیده و دقیق دموکراتیک این کشور آموخت. به ویژه از مکانیسمهای حقوقی دقیقی که مانع تجمع قدرت و حکومت تکحزبی میشود. از دموکراسی ریشهدار ایالات متحده امریکا نیز بسیار میتوان آموخت. از جزئیات دقیقی که در صورتبندی این قوانین لحاظ شده (برای نمونه، در نظر گرفتن شش نماینده ناظر بدون حق رأی در مجلس ۴۳۵ نفره نمایندگان یا قوانینی که به نتیجه رسیدن استیضاح را به رأی موافق دو سوم از مجلس سنا مشروط میکند). رونویسی و ترکیب قانون اساسی کشورهای مدرن برای کشوری با محتوای تاریخی و سیاسی و اقتصادی متفاوت چون ایران، تقریباً ناممکن است. اما از دقت نظر و وسواس در بهکارگیری ترمهای حقوقی در دموکراسیهای بزرگ میتوان آموخت.
نوع حکومت آینده، مکانیسم حقوقیای که از ظهور استبداد جلوگیری میکند و آزادی و برابری را تضمین میکند، دغدغه بزرگی است. مهمتر از آن اما شاید این باشد که ایران آینده، ساعت صفر را بگذراند؛ ساعتی که در آن تمام پیوندهای تاریخی ایران آینده با دوران سیاه جمهوری اسلامی قطع شود و حتی جزئیترین میراث حکومت روحانیون به دوران آینده منتقل نشود. میراث حکومت روحانیون جز فقر و تحریم و نابودی محیط زیست و فساد سیستماتیک و کشتار و اعدام و شکنجه و خطر جنگ، حاصلی برای ایران و ایرانیان نداشته است.
عرفان کسرایی
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#776
Posted: 3 Jun 2020 22:53
آیتالله خمینی؛ «عوامترین» حاکم تاریخ ایران
قرار گرفتن آیتالله خمینی در پیشانی اعتراضات سیاسی برای بیش از یک دهه و سرانجام رهبری انقلاب بهمن ۵۷ و استقرار نظام جمهوری اسلامی در شکلی اقتدارگرایانه بدترین اتفاق تاریخ معاصر ایران است که جهت تحولات را از مسیر رشد و بهبود مرحلهای به مسیر قهقرایی و تاریک سوق داد. البته این پدیده تنها با عاملیت و خواست آیتالله خمینی رخ نداد و عوامل متعددی چون اشتباهات دولتهای وقت آمریکا و بریتانیا، اقتصاد سیاسی نفت در دنیا، پایمال کردن مشروطه توسط شاهان پهلوی، اقبال برخی از روشنفکران و اقشار تحصیلکرده به الگوی توسعه آمرانه، نفوذ گفتمان مارکسیسم-لنینیسم در ایران، توجه به وجوه روبنایی مدرنیته، سرعت زیاد تغییرات فرهنگی و اجتماعی توسط حکومت پهلوی، قدرت گرفتن بنیادگرایان اسلامی در حوزههای علمیه و اسلامگرایی ایدئولوژیک اثرگذار بودند و خواسته و ناخواسته فضا برای رهبری یکهسالارانه آیتالله خمینی مساعد شد.
این روند در ادامه با نقشآفرینی او به پشتوانه جایگاه اجتماعی که پیدا کردهبود، کشور در مسیری غلط ریلگذاری شد و در نتیجه میهن و جامعه در حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی، مذهبی، اخلاقی، توسعهای و اجتماعی به سمت تباهی حرکت کرد. در واقع فضایی که در آن آیتالله خمینی کاریزما شد، در تغییر مسیر غلط پهلویها و ترمیم آن به بیراهه رفت و مسیر بسیار بدتری را شکل داد که در حکم بیرون آمدن از چاله و افتادن در چاه بود. البته این واقعیت را باید در نظر گرفت که اشتباهات بزرگ محمدرضا شاه پهلوی و مقاومت شدید در برابر توسعه سیاسی و امتناع هدفمند از نقش آفرینی در جایگاه «شاهمشروطه» بخصوص بعد از تشکیل حزب رستاخیز در بر آمدن آیتالله خمینی در سپهر سیاسی ایران نقش داشت؛ از این رو علی رغم ضدیت آیتالله خمینی با محمدرضا شاه پهلوی، جایگاهی که در انقلاب پیدا کرد را به میزان زیادی مدیون او است. اما در ادامه این بحث به فرصت دیگری موکول شده و توضیح داده میشود چرا آیتالله خمینی استثنایی در حکمرانان تاریخ ایران است تا جایی که وی را میتوان عوامترین حاکم تاریخ ایران دانست.
آیتالله خمینی یک فقیه، عارف و حکیم در معنای سنتیاش بود که به نظریات فلاسفه قدیم که در قالب حکمت اسلامی دگرگونی یافته بود، آشنا بود. به مکاتب عرفانی در اسلام تبحر داشت و همچنین ریاضیات و علم هیئت (ستارهشناسی سنتی) را به خوبی فراگرفته و بر آنها مسلط بود. اما همه دانش او در علوم قدیمی منحصر و محدود میشد که تناسبی با علوم جدید نداشتند و قرنها با فنون زمانه و پاردایم علمی معاصر فاصله داشتند. از علوم جدید آیتالله خمینی تنها آموزش دبیرستان و آشنائی با نظریه داروین در محضر میرزا محمدرضا نجفی را تجربه کرده بود. او مشابه نگرش غالب بر حوزه نسبت به علوم انسانی جدید نظر منفی داشت و تصور میکرد که فقه و علوم تدریسی در حوزههای علمیه برای دانش و معرفت کافی است. البته آیتالله خمینی بیش از یک فقیه متعارف از علوم قدیمی مطلع بود. معمولاً فقها نسبت به فلسفه و عرفان نظر منفی داشتند اما او این سه امر متضاد را توامان دنبال کرده بود و شهرت کلاسهایش در حوزه علمیه قم بیشتر مسائل عرفانی، اخلاقی و حکمت (فلسفه سنتی) بود. البته او بخصوص در دوره جوانی کتب جدید و مطرح در زمانه خودش مانند نوشتههای دکتر تقی ارانی را مطالعه کرده بود اما آگاهی و شناختی نسبت به علوم جدید از منظر آکادمیک و بخصوص مبانی استدلال، استنتاج و روشهای تحقیق و فلسفه علم جدید نداشت.
او نه تنها نسبت به علوم جدید ناآگاه بود بلکه مخالف آنها بود و رویکردی ستیزهجو را دنبال میکرد. به نظر آیتالله خمینی علوم طبیعی و انسانی که بعد از تحولات در رنسانس شکل گرفته بودند باعث تباهی انسان بودند. او در رویکردی ایئولوژیک به علم خواستار مقید شدن مرزهای دانش به تفاسیر الهیاتی شیعه با چاشنی عرفان و بخصوص تلقی «وحدت وجود» شد. این سخنان به خوبی نگاه ایشان به علم را بازتاب میدهد: «تمام علوم، چه علوم طبیعی و چه غیر طبیعی، به علوم الهی و توحید برگشت کند. یعنی هر چه را که میبیند خواه طبیعت باشد یا ماده، خدا را در آن ببیند.» این نگاه در پارادایم علم زمانه یک بینش ضد علمی است و او را در قرن بیستم نه تنها نمیتوان یک چهره علمی نامید بلکه بیان درست مسئله «عصیان و ستیزه علیه علم جدید از کانون علوم قدیمی و متعلق به اعصار سپری شده است». او یک ضد علم بود و در موقعیت حاکمیتی پیامدهایی بدتر از یک فرد ناآشنا و بیاطلاع از علم جدید ویا بیسواد را رقم زد.
فقه به دلیل اصرار بر قواعد و اصولی که مرتبط با گذشته بوده و با عقلانیت زمانه سازگار نیستند و از سوی دیگر به مسائل نقلی نیز وابسته هستند و میخواهند مناسبات گذشته بر حال و آینده حکمفرمایی کنند، در محدوده علم نمیگنجد. ممکن است آشنایی و تسلط بر آنها دشوار باشد و یا کسب مهارت در اجتهاد مدت زمان زیادی را بطلبد اما تحصیل در آنها موجب رشد و یا شکوفایی علمی نمیشود. از سوی دیگر نهاد و مرجع آموزش فقه و علوم قدیمی منقضی شده در حوزههای علمیه با موازین و ساختارهای جهان شمول و لازم برای آموزش علمی معاصر تعارض دارند. اما معضل این نگرش در نظریه ولایت فقیه به مراتب غامضتر میشود. طبق این نظریه که البته در بین اقلیتی از فقهای متقدم حامیانی داشت، در دوران غیبت امام زمان، فقیه صاحب صلاحیت میتواند اختیارات معصوم از جمله حکومت را در اختیار بگیرد. آیتالله خمینی بدعتی هم ایجاد کرد که شأن ولایت فقیه را مشابه شأن ولایت رسولالله به شمار آورده و بالاترین ارزش دینی را حفظ حکومت دینی دانست.
در این منطق ولی فقیه «جامع علوم» پنداشته میشود و در نتیجه بنیادهای اداره کشور و ساختارهای آموزشی و فناوری مجبور به تطبیق و یا همزیستی با نگرش قرون وسطایی و متعلق به اعصار سپری شده میگردد چنان که شد البته نتوانست به شکل کامل سیطره پیدا کند. این مسئله کنه و اساس ضرر و آسیب بزرگ آیتالله خمینی به ساختار حکمرانی در ایران را آشکار میسازد که به مراتب از یک فرد عامی بیشتر بود. نظام تحت حکمرانی ارشد آیتالله خمینی در تلفیق با نگرش برخی از روحانیون تحصیل کرده مانند آیتالله سید محمد حسینی بهشتی در تقدم تعهد بر تخصص اتفاق ویژهای در تاریخ ایران را رقم زد که بیسابقه بود. نگرش بهشتی تقلیدی از نظام سیاسی شوروی سابق بود که به جای کمونیسم تلقی ایدئولوژیک از فقه شیعه اثنی عشری را قرار دادهبود. پیامد کار اما فاجعهبارتر از شوروی و بلوک شرق سابق از کار درآمد. اگرچه چپهای ارتدوکس علم را در پای ایدئولوژی قربانی کردند، اما عقاید دگم آنها شکلگرفته دنیای مدرن بود و دنبال بازخوانی و بازسازی مناسبات و نگرشهای متعلق به ۱۴ قرن پیش و یا سدههای میانی نبودند. همچنین حتی در بلوک شرق برخی از حوزههای اداره جامعه در اختیار متخصصان و اهل فن بود.
در واحد سیاسی-جغرافیایی ایران از طلیعه شکلگیری امپراطوری هخامنشی تا پایان حکومت شاهانشاهی پهلوی، غیر از عرصه حکمرانی، دیگر حوزههای جامعه توسط متخصصان و اهل فن اداره میشد؛ کسانی که سرآمد زمانه بودند. مانند جمهوری اسلامی نبودند که در هر حوزهای ایدئولوگهای نظام که در واقع باورمندان به سنتگرایی ایدئولوژیک بوده و هستند و خرافات و ضدیت با تجدد را با هم درآمیخته بودند، امور را اداره کنند. البته در تاریخ قدیم ایران تا پیش از پیروزی جنبش مشروطه، قواعد اداره جامعه، دادگستری و آموزش توسط حوزههای علمیه تدوین میشد. اما زمانه ظهور آیتالله خمینی هنگامی بود که پایههای قوانین و مناسبات مدرن در جامعه ایران گذاشته شده بود. مدارس جدید و دانشگاهها تثبیت شده بودند. همچنین در گذشته، قانون و مطالب آموزشی از طریق حوزهها تدوین میشد اما کشور توسط دیوانسالاران اداره میشد که فنون، دانش و مهارتهای زمانه را در فضاهای خودش آموخته بودند و ارتباطی با حوزههای علمیه نداشتند. شاید بحث فیلسوف-پادشاه افلاطون به ذهن خطور کند. اما آن ایده که هیچوقت عملی نشد و مخالفان جدی داشت، در مورد آیتالله خمینی صدق نمیکند. آخرین زمانهای که میتوانست یک فقیه با این ادعا مدعی حکومت شود، زمان سلطنت آغا محمدخان قاجار بود که خود نیز دانشآموخته فقه امامیه بود، اما علاوه بر آن مطالعاتی در علوم و فنون زمانه خودش نیز داشت. البته اگر آن اتفاق در همان زمان هم رخ میداد باز مشکلساز میشد، چون حکمرانی به مهارت و دانشی فراتر از فقه نیاز داشت. اغلب قریب به اتفاق پادشاهان و حاکمان قدیم ایران از بزرگان یک ایل و یا ولیعهد بودند و در این چارچوب قبل از حکومت آموزشهای لازم برای رهبری را کسب کرده و در عمل تجربه کرده بودند.
حکمرانی و حکومت یک فن ویژه با تمرکز بر قابلیتهای مدیریتی و توانایی ایجاد انگیزش اجتماعی است و تنها با آموزش محض و تحصیل و تدریس به دست نمیآید بلکه نیازمند تجربه و رشد مرحلهای از سطوح کوچک به بالا است. خواجه نصیرالدین طوسی در زمانه قدیم سیاست حکمرانی را این چنین تعریف میکند: «تدبیر حیات جمعى و علم سازماندهى و ساماندهى، راهبردى و راهبرى یک اجتماع سیاسى، اعم از شهر، کشور و جامعه جهانى و بینالمللى تا از وضع موجود به وضع مطلوب حرکت شود». اما آیتالله خمینی هیچیک از این فنون و مهارتها را نیاموخته بود. نگاهی به دروس ولایت فقیه او در نجف در درک عامیانهاش از سیاست، روشنگر است. او در آن صحبتها مکرر به زمانه امام علی ارجاع میدهد که در دکه القضاء در مسجد کوفه مینشست و امور قلمرو بزرگ جهان اسلام را اداره میکرد! این ذهنیت دچار دو خطای بزرگ است. اولاً شناخت غلطی از همان دوران دارد که حضرت علی و یا دیگر خلفای راشدین حکومتشان را بر اساس عقاید اسلامی اداره نمیکردند، بلکه قواعد و ارزشها از اسلام میآمد اما مابقی براساس فنون حکمرانی وقت و اتکا به بوروکراسی مناطق فتحشده از امپراطوریهای ساسانی و بیزانس بود. دومین خطای بزرگ زمانپریشی تاریخی است که به تفاوتهای بزرگ دنیا و فنون حکمرانی در طی ۱۴ قرن بیاعتنا است.
آیتالله خمینی در بخش دیگری از صحبتهای یادشده مرتب به سرزنش و تحقیر رضاشاه میپردازد که او «یک قزاق بیسواد بود که شاه شد چرا ما اهل علم نتوانیم حکومت تشکیل دهیم!!!» او خود را به تجاهل و یا تغافل میزد که اولاً رضا شاه قدم به قدم در ساختار نظامی مدرن ایران دانش، مهارت و تجربه کسب کرده و بعدها در دولت قاجار به فنون اداره کشور و مسائل مدیریتی آگاه شده بود. درکی از علوم جدید نیز پیدا کرده بود. منتهی هیچ دولتمردی در دنیا در قرون ۲۰ و ۲۱ نیاز نداشت که دانشمند باشد، بلکه نیاز بود که اصل رجوع به کارشناس و آشنایی با اصول کلان علوم، مدیریت و دانش زمانه را دانسته و سر سازگاری با آن داشته باشد. پیرامون رضا شاه جمعی از بهترین متخصصان ایرانی حضور داشتند. پادشاهی و استقرار حکومت پهلوی مدیون تلاش رجال علمی و سیاسی چون محمدعلی فروغی، تیمورتاش، سردار اسعد سوم، کاظمزاده ایرانشهر، حسن تقیزاده، علیاکبر داور، محمد تدین و از همه مهمتر مخالفت مراجع تقلید وقت و روحانیون با تأسیس نظام جمهوری بود. رضا شاه سواد آکادمیک و نظری نداشت اما مهارتهای عملی بالایی به صورت تجربی کسب کردهبود.
آیتالله خمینی پیش از آنکه ولی فقیه شود، هیچ تجریه مدیریتی نداشت؛ حتی در حد مراجع تقلید اعلم که دفاتر بزرگی برای توزیع شهریه طلاب داشتند و حوزههای علمیه و مراکز مذهبی را اداره میکردند، هم نبود. او هیچوقت مدرسهای در حوزههای علمیه قم و نجف را اداره نکرد و دفتری نداشت و تعداد اندکی از روحانیون مدیریت کلاسها، دریافت وجوهات و پرداخت شهریه به جمع محدود شاگردان و روحانیون مربوطه را انجام میدادند. علاوه بر اینها حکمرانی نیازمند حضور در عرصه اجتماع، سفر و آشنایی با محیطهای مختلف است. در حالی که آیتالله خمینی اکثر اوقات زندگیاش را در منزل میگذراند و از حضور در جامعه و تماشای محیط و مراکز فرهنگی-اجتماعی گریزان بود. حتی خامنهای از این لحاظ بر آیتالله خمینی برتری دارد، چون پیش از رهبر شدن سابقه هشت سال ریاست جمهوری، نمایندگی مجلس، حضور در شورای عالی دفاع و تجربه کارهای مدیریتی را داشت و از همه مهمتر فردی اجتماعی بود. بنابراین با توجه به توضیحات یادشده میتوان آیتالله خمینی را عوامترین حاکم تاریخ ایران به شمار آورد که نه تنها درکی از فنون حکمرانی زمانه نداشت، بلکه بر انکار و نفی آنها در موضعی ستیزهجویانه و تقابلی اصرار داشت.
علی افشاری
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 12860
#777
Posted: 5 Jun 2020 06:31
چرا نفوذ بیشتر سپاه در مجلس مهم است؟
مجلس شورای اسلامی در همه دورهها شاهد سطوح متفاوتی از حضور فرماندهان سپاه پاسداران بوده است. حضور سپاه در مجلس بعد از پایان جنگ و از دوره چهارم مجلس به این سو بهتدریج بیشتر شده و در برخی دورهها، برخی فرماندهان سرشناس از جمله فرماندهان لشکرهای سپاه، فرماندهان سپاههای استانی، فرماندهان بسیج و اعضای سرویسهای اطلاعاتی و امنیتی سپاه از نمایندگان مجلس بودهاند. حتی در سه دوره، یعنی دورههای هشتم تا دهم، علی لاریجانی رئیس مجلس بود که پیشتر سمتهای معاون پارلمانی سپاه و جانشینی ستاد مشترک سپاه را تجربه کرده بود. بسیاری از فرماندهان ارشد سپاه نیز در روز پایانی فعالیت او در مجلس به دیدارش رفتند و از او بابت حمایت ۱۲سالهاش از سپاه و نیروهای مسلح قدردانی کردند. با وجود این سوابق، آنچه نفوذ سپاه در مجلس یازدهم را مهمتر میکند، دستکم چند مورد مشخص است که به آن میپردازیم.
نخست آنکه افزایش نفوذ سپاه در مجلس به لحاظ کمی و کیفی میتواند به افزایش قدرت لابیگری و رایزنی برای اختصاص بودجههای بیشتر به سپاه پاسداران منجر شود. این امتیاز، سپاه را بهنسبت دیگر سازمانها و وزارتخانهها و نیز در مقایسه با وضعیت ارتش، در موقعیت بهتری از گذشته برای دریافت بودجه قرار میدهد، بهویژه آنکه ارتش فاقد چنین حجمی از نمایندگان در مجلس است. نکته دوم آنکه وجود شبکهای از اعضای سپاه و بسیج در مجلس، امکان تصویب قوانین بیشتر به نفع سپاه و زیرمجموعههایش را بیشتر میکند و امکان نظارت مؤثر مجلس بر سپاه را که از گذشته نیز دشوار بوده، دشوارتر میکند. نکته سوم آنکه رئیس مجلس برای نخستین بار یکی از فرماندهان نیروهای چهارگانه نظامی سپاه است و تا حالا چنین فرمانده ارشدی از سپاه، رئیس مجلس نبوده و این خود نشانگر افزایش سطح نفوذ سپاه در مجلس است. باقر قالیباف هنوز عضو شبکهای از فرماندهان ارشد سپاه پاسداران است که با یکدیگر جلسات مشترک و همیشگی دارند و در برخی تحولات سیاسی نیز مواضع مشترک اتخاذ میکنند. این شبکه از فرماندهان سپاه حالا یک عضو خود را رئیس مجلس و برخی دیگر از فرماندهان سپاه و بسیج را در هیئت رئیسه و صحن مجلس میبیند. نکته چهارم آنکه حالا یکی از اعضای شبکه فرماندهان سپاه، رئیس یکی از قوای سهگانه مقننه، قضاییه و مجریه در جمهوری اسلامی شده است. این موفقیت و موقعیت برای سپاه و شبکه فرماندهان آن در وهله اول اهمیت نمادین و نمایشی دارد، اما فقط به این جنبههای ظاهری محدود نیست. در سالهای اخیر، نشست سران قوای سهگانه و تصمیمات آن در بسیاری از موارد جایگزین تصمیمات مجلس و دولت شده است. بنابراین، سپاه حالا فرماندهی در این سطح از تصمیمگیری در جمهوری اسلامی دارد. نکته پنجم دیدگاهها و تجارب شخص قالیباف در سرکوب معترضان است. جمهوری اسلامی در سالهای اخیر با پدیده تکرار اعتراضات بزرگ مردمی علیه حکومت در شهرهای مختلف روبهرو شده و حالا شورش شهروندان ناراضی و ضرورت سرکوب آنها برای بقا و حفظ جمهوری اسلامی یکی از مهمترین دغدغههای مقامات ارشد است.
قالیباف یکی از فرماندهان همیشگی این سرکوبها بوده است. او دستکم در جریان سه مورد از اعتراضات ضددولتی در سالهای ۱۳۷۸، ۱۳۸۲ و ۱۳۸۸ نقش عمدهای در سرکوبها ایفا کرده و منتشرنشدن سندی در مورد دخالت او در سرکوب خونین اعتراضات آبان ۱۳۹۸ لزوماً بهمعنای عدم شرکت او در این سرکوب نیست. قالیباف در سال ۱۳۷۸، هنگامی که دانشجویان کوی دانشگاه تهران به اعتراضات خیابانی روی آوردند و توسط اعضای بسیج و سپاه سرکوب شدند، یکی از فرماندهان سرکوبگران در خیابانها بود. او تأیید کرده که همراه با قاسم سلیمانی، فرمانده پیشین نیروی قدس، سوار بر موتورسیکلت و با چوب، مشغول سرکوب معترضان بوده است. فرماندهان سپاه از جمله قالیباف در سال ۷۸ با اعلام اینکه دفتر آیتالله خامنهای خط قرمز آنهاست، تهدید کرده بودند که معترضان در صورت نزدیک شدن به آنجا هدف تیراندازی قرار خواهند گرفت و فرماندهان آماده کشتن صدها معترضاند. قالیباف همچنین در آن واقعه، نویسنده نامه تهدیدآمیز ۲۴ فرمانده ارشد سپاه به محمد خاتمی، رئیسجمهوری وقت، بود که او را تهدید به دخالت نظامی سپاه برای سرکوب دانشجویان و مردم معترض کرده بودند.
سوابق موجود، از جمله فایل صوتی سخنان خود قالیباف، نشان میدهد که او در سال ۱۳۸۲ نیز در سالگرد سرکوب اعتراض دانشجویان در سال ۷۸، بار دیگر تهدید به تیراندازی به دانشجویان کرده است. قالیباف که در سال ۱۳۸۲ فرمانده نیروی انتظامی بود، تهدید کرده بود که با حمله «گازانبری»، دانشجویان معترض را سرکوب و «لوله خواهد کرد». در سال ۱۳۸۸ نیز که اعتراضات گسترده مردمی پس از انتخابات ریاستجمهوری، تهران و شماری دیگر از شهرهای ایران را فرا گرفت، قالیباف بهعنوان شهردار تهران امکانات شهرداری را در اختیار دوستان و همکارانش در شبکه فرماندهی سپاه گذاشت که تا دو ماه کنترل تهران را به دست گرفته بودند و سرکوب معترضان را فرماندهی میکردند. یکی از آن فرماندهان سرتیپ حسین همدانی، فرمانده سپاه تهران، بود که بعدها تأیید کرد چهار تا پنج هزار نفر از افراد سابقهدار و خلافکار و به گفته او «اراذل و اوباش» را برای سرکوب مردم معترض سازماندهی کرده بود و در سینماها و تالارهای اجارهای برای این کار، آنان را آماده سرکوب نگه داشته بود. حسین همدانی سال ۱۳۹۴ در جنگ حلب در سوریه کشته شد.
قالیباف با چنین سوابقی از مشارکت عملی و گسترده در سرکوب معترضان و درحالیکه شورشهای مردمی به مهمترین نگرانی جمهوری اسلامی تبدیل شده، در سمت ریاست مجلس و نیز عضویت در سایر نهادهای عالی کشور به عنوان رئیس مجلس، عملاً یکی از ارکان تقویت بیشتر سپاه و «سازمان سرکوب جمهوری اسلامی» محسوب میشود.
نکته ششم و مهمتر، نقش رئیس جدید مجلس و دیدگاهایش در سیاست خارجی جمهوری اسلامی بهویژه چالش با آمریکا و سیاست خاورمیانهای ایران است. قالیباف از نزدیکترین دوستان قاسم سلیمانی بوده است. قاسم سلیمانی «نماد سیاست خارجی سپاهمحور» و رویارویی جمهوری اسلامی با آمریکا، اسرائیل و عربستان در خاورمیانه بود. قالیباف در نخستین نطق خود به عنوان رئیس مجلس گفته است تلاش خواهد کرد تا راه سلیمانی را پیگیری کند و درصدد گرفتن انتقام او برآید. برخلاف علی لاریجانی، رئیس پیشین مجلس که در سیاست خارجی بیشتر به حسن روحانی نزدیک بود، رئیس جدید مجلس از منتقدان سرسخت روحانی و سیاست خارجی اوست.
البته مجلس در سیاست خارجی ایران بازیگر و تصمیمگیرنده مهمی نیست و سیاست خارجی کشور بیش از آنکه تابع نظر مجلس و حتی رئیسجمهور و وزیر خارجه باشد، در اختیار رهبر و فرماندهان سپاه بهویژه نیروی قدس، بخش خارجی سپاه، است. با این حال و در شرایط کنونی، سرتیپی از سپاه رئیس مجلس است که علاوه بر مطیع رهبر بودن (که ویژگی همه مقامات ارشد است)، عضو شبکه فرماندهی سپاه پاسداران است، از دیدگاههای دوست نزدیکش قاسم سلیمانی در چالش با آمریکا و اسرائیل دفاع میکند، بر طبل مخالفت با مذاکره با آمریکا میکوبد و در نهایت همشهری و دوست نزدیک اسماعیل قاآنی، فرمانده جدید نیروی قدس، است. قاآنی در جنگ ایران و عراق معاون قالیباف بود و پس از او فرمانده لشکرهای ۲۱ امام رضا و پنج نصر. جدای از روابط ویژه و شخصی آیتالله خامنهای با قاسم سلیمانی، هیچ مقام جمهوری اسلامی و هیچ فرمانده سپاهی به اندازه قالیباف به فرماندهان پیشین و کنونی نیروی قدس نزدیک نبوده است.
مراد ویسی
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 465
#778
Posted: 28 Jul 2020 22:51
aliazad77: با درود مجدد
ترامپ هرچه هست برای ملت امریکاست و دوساله که تحریم کرده ...تازه بیشتر تحریمهاش گلوی جمهوری اسلامی رو فشارداده ..ما الان چهل و دوساله که در تحریم ایران و آخوندا هستیم ..بهتره چای انتقاد از ترامپ ...به جنایتکاران وطنی بپردازیم که 42 ساله دارن جنایت می کنند .. سال 94 ..همکارم زنش سرطان خون داشت ..آمپول 5000 تومنی انگلیسی رو 9 میلیون از ناصر خسرو می خرید ...چه ربطی به ترامپ داشت ..اون موقع دلار بود 1000 یا 3هزارو خوردی ...این دارو ها از طریق سپاه و هلال احمر به ناصر خسرو می رسید ...هیچ راهی نداریم جز سر نگونی جمهوری اسلامی .....اگه از آسمون الماس بباره به ملت که چیزی نمی رسه ..هزاران دلیل برای انتقاد هست که جاش نیست این جا همه رو بیان کنیم ....اینها باید سرنگون بشن ..از همون 57 تا حالا هر روزش یک توطئه و یک دزدی و یک مدل جنایت رو داشتن تا حالا ...ترامپ باید گلوی این رژیم رو فشارش بگیره و خفه اش کنه ..دراصل این من و تو هستیم که باید پاشیم ..اینها دارن ما رو نابود می کنند دارن ایرانو نابود می کنن ...صحبت از تخریم ها گذشته ..اگه امروز این رژیم رو نابود نکنیم فردا خودمون نابود میشیم ...این رژیم غارتگر می خواد همه مونو نابود کنه مخصوصا حالا که داره ایران را به دام سوسمار خورای کمونیست میندازه ...وقتی خودمون نمی تونیم جراتشو نداریم بلندشیم دیگه باید یکی کمکون کنه ...من دقیقه به دقیقه لحظه به لحظه این رژیمو می دونم .
لزومی به بلند شدن نیست وقتی که گزینه ای مثل اصلاح طلبی هست
البته الان اصلاح طلبها محبوبیتی دیگه ندارند اما این تنها مسیری هست که میشه وضع رو بهبود داد خیلی ها درک نمی کنند که براندازی یعنی ایجاد مشکل هم برای امنیت مردم وهم تمامیت ارضی ایران
کشورهایی هستند که به حرکتهای براندازانه چشم دوختند تا نسخه ایران رو برای همیشه بپیچند
معمولااین تندروهای داخلی وبراندازها هستند (یک اتحاد نانوشته)که از سیاست تحریم ایران حمایت میکنند چون منافع اونها رو تأمین میکنه ولی منافع اغلب مردم ایران که دارند فقر،بیکاری،تبعیض روتحمل میکنند از راه اصلاح واقعی امور ونه تحریم ونه براندازی امکان پذیره
این خیلی ساده دلانست که فکر کنیم خب سیستم رو سرنگون میکنیم و ایران شرایط بهتری پیدا خواهد کرد، اصلا وابدا همچین پیش بینی درست از آب درنمیاد
مردم ایران دنبال دموکراسی نیستند واصلا دموکراسی مدل غربی هم به درد ایران نمیخوره وکارایی نداره
دموکراسی غربی در کشورهای خاورمیانه جواب نمیده
شاید کشوری مثل ترکیه یا مالزی الگوی خوبی برای ایران باشه وبا راه اصلاح طلبی واقعی این امکان پذیره
هم تحریم و هم براندازی فقط کشور رو به سمت هرج ومرج وفروپاشی پیش می بره
دسترسی من به سایت غیرممکن شده..
وجود من خیلی چیزها به لوتی اضافه کرده بود وبدین ترتیب لوتی خودش رو از یک نعمت گرانبها و ارزشمند محروم کرد، حیف شد.
ویرایش شده توسط: Steratulanch
ارسالها: 23327
#779
Posted: 28 Jul 2020 23:20
سلام شب همگی خوش 
Steratulanch: لزومی به بلند شدن نیست وقتی که گزینه ای مثل اصلاح طلبی هست
البته الان اصلاح طلبها محبوبیتی دیگه ندارند اما این تنها مسیری هست که میشه وضع رو بهبود داد خیلی ها درک نمی کنند که براندازی یعنی ایجاد مشکل هم برای امنیت مردم وهم تمامیت ارضی ایران
کشورهایی هستند که به حرکتهای براندازانه چشم دوختند تا نسخه ایران رو برای همیشه بپیچند
معمولااین تندروهای داخلی وبراندازها هستند (یک اتحاد نانوشته)که از سیاست تحریم ایران حمایت میکنند چون منافع اونها رو تأمین میکنه ولی منافع اغلب مردم ایران که دارند فقر،بیکاری،تبعیض روتحمل میکنند از راه اصلاح واقعی امور ونه تحریم ونه براندازی امکان پذیره
این خیلی ساده دلانست که فکر کنیم خب سیستم رو سرنگون میکنیم و ایران شرایط بهتری پیدا خواهد کرد، اصلا وابدا همچین پیش بینی درست از آب درنمیاد
مردم ایران دنبال دموکراسی نیستند واصلا دموکراسی مدل غربی هم به درد ایران نمیخوره وکارایی نداره
دموکراسی غربی در کشورهای خاورمیانه جواب نمیده
شاید کشوری مثل ترکیه یا مالزی الگوی خوبی برای ایران باشه وبا راه اصلاح طلبی واقعی این امکان پذیره
هم تحریم و هم براندازی فقط کشور رو به سمت هرج ومرج وفروپاشی پیش می بره
مخاطب شما جناب ایرانی بودند عذرخواهی میکنم دخالت میکنم.ولی واقعا برام جای سوال هستش شما هنوز به فکر این هستید که بین بد و بدتر انتخاب کنیم؟ البته بازم اصول گراها شرف داشتند نسبت به اصلاح طلب ها چون تکلیف مردم با اصول گراها مشخصه.
بعدشم با ترس و لرز اینکه ایران تجزیه میشه بذاریم یک رژیم دیکتاتوری کل ایران نابود کنه؟! مردم دارند هر روز می میرند و فقر و فساد جامعه رو گرفته اونوقت شما می فرمایید که همه چیز تقصیر ترامپ؟!
دوست عزیز اصلاح طلب ها و در راسشون سعید حجاریان باعث تمام بدبختی های مردم ایران هست اونوقت شما می گید بازم به اصلاح طلب ها تکیه کنیم؟ گنده اصلاح طلب ها شیخ خندان محمد خاتمی بود که تویه قضیه سال 78 و حمله به کوی دانشگاه هیچ غلطی نکرد بازم شما می فرمایید از یک سوراخ ملت هزاران بار گزیده بشه!
این کاربر به دلیل توهین به مدیریت بن شد.
ویرایش شده توسط: sepanta_7
ارسالها: 3703
#780
Posted: 28 Jul 2020 23:48
sepanta_7: مخاطب شما جناب ایرانی بودند عذرخواهی میکنم دخالت میکنم.ولی واقعا برام جای سوال هستش شما هنوز به فکر این هستید که بین بد و بدتر انتخاب کنیم؟ البته بازم اصول گراها شرف داشتند نسبت به اصلاح طلب ها چون تکلیف مردم با اصول گراها مشخصه.
بعدشم با ترس و لرز اینکه ایران تجزیه میشه بذاریم یک رژیم دیکتاتوری کل ایران نابود کنه؟! مردم دارند هر روز می میرند و فقر و فساد جامعه رو گرفته اونوقت شما می فرمایید که همه چیز تقصیر ترامپ؟!
دوست عزیز اصلاح طلب ها و در راسشون سعید حجاریان باعث تمام بدبختی های مردم ایران هست اونوقت شما می گید بازم به اصلاح طلب ها تکیه کنیم؟ گنده اصلاح طلب ها شیخ خندان محمد خاتمی بود که تویه قضیه سال 78 و حمله به کوی دانشگاه هیچ غلطی نکرد بازم شما می فرمایید از یک سوراخ ملت هزاران بار گزیده بشه!
سلام بر سپنتای عزیز ....خواهش می کنم
من نظرم اینه که مردم پاشن ..یک حکومت دموکراسی و سکولار تشکیل بدن ..قبلش باید رژیم جمهوری اسلامی سرنگون شه
من فکر کنم درجملات بعدی مخاطبت من نبوئم ..چون من مخالف ترامپ نیستم ..مخالف دموکراتهای امریکا هستم
حق با شماست و من و تو با هم همعقیده ایم ...این رژیم نه دین داره نه وطن ...مشتی دزد و جنایتکار دارن بر ایران حکومت می کنند .هنوز سه چهار درصد از ملت مغز فسیل شده دارند با استفاده از همونا دارن حکومت می کنن ...من خداپرستم نمازمو می خونم ..ولی این بی شرمها دارن از دین که چی بگم از مغز پلاسیده شیعیان صفوی سوء استفاده می کنند .
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود