انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

حسرت


مرد

 
دروغ که زیاد داره ولی باحال بود مرسی
     
  
مرد

 
قسمت هجدهم
ساکت شدم ، نمیدونستم چی بگم هم دلم میخواست هم نمیدونستم چی در انتظارمه شیرین گفت
-عزیزم اگه نمیخوای اشکالی نداره
-نه نه ، میخوام میخوام
-عزیزم میدونستم پسر خودمی ، یه سورپریز هم برات دارم الانم پاشو برو تو دستشویی و همونطوری که فروزان یادت داده خودت رو خالی کن تا منم سورپریزت رو بیارم
منم پاشدم رفتم دستشویی ، فکر میکردم که الان فقط رضا رو میاره ، وقتی کارم تموم شد و کامل خودمو شستم اومدم بیرون و تا وارد حموم شدم شوکه شدم ! شیرین ، رضا ، فروزان ، مینا و کیوان همشون لخت منتظر من بودن وقتی هم وارد شدم همشون باهام گفتند سورپریییییزززز
شیرین اومد جلو و منو که خشکم زده بود آورد داخل پیش همه ، رضا کیرش کامل سیخ شده بود الان میتونستم ببینم چقدر بزرگ و کلفته ، وای این تو کون من جا میشه؟
-خجالت نکش پسرم تو دیگه عضو خونواده سکسی ما هستی الانم میخوام اولین سکست رو با ما تجربه کنی
-یعنی چی مامان؟
- الان متوجه میشی پسرم
بعد خودش روبروی رضا زانو زد و به ما هم گفت همین کارو بکنیم بعد کیر رضا رو کرد تو دهنش و شروع کرد به ساک زدن بعد رو‌ به من گفت
-میدونی به این کار چی میگن؟
-نه
- میگن ساک زدن
-بیا الان نوبت توعه
بعد صورتمو بردم جلو ،شیرین هم کیر رو با دستش داشت میمالید بهم گفت
-ببین الان میکنی تو دهنت با زبونت بکش روش و بمک ، فقط حواست باشه دندونات بهش نخوره که دردش میاد ، فهمیدی؟
-باشه سعیمو میکنم مامان
بعد شیرین کیر رو هدایت کرد تو دهن من ، منم شروع کردم به مکیدن و لیسیدن ، چند بار دندون زدم که رضا گفت آی دندون نزن ، ولی زود یاد گرفتم،وقتی من داشتم ساک میزدم شیرین انگشتش رو هنوز داشت تو کونم میکرد ، یکمی بعد گفت نوبت فروزانه ، فروزان داشت ساک میزد که شیرین گفت دستت رو بذار لب وان و دولا شو و پاهات رو از هم باز کن بعد هم به انگشتش ژل زد و اینبار بیشتر تو کونم میکرد ، حالا دیگه نوبت کیوان بود یه نگاه کردم دیدم داره برا باباش ساک میزنه ، شیرین الان داشت دو انگشتی تو کونم میکرد ، مینا هم حسابی برا باباش ساک زد، چشمام رو بسته بودم و داشتم از انگشت شدنم لذت میبردم، چند دقیقه ای که گذشت شیرین گفت
-خب رضا بیا آماده س
رضا یکمی ژل زد رو کیرش و شروع کرد مالیدن رو سوراخم ، کیر رضا از اون دیلدو پلاستیکیه کلفت تر بود ، شیرین اومد جلو من و سرمو آورد بالا و گفت
- آماده ای پسرم؟
-آره مامان
-رضا یواش یواش توش کن
رضا خیلی یواش شروع کرد به داخل کردن کلاهک کیرش، شیرین کف دستاش رو گذاشته بود دو طرف صورتم و داشت چشمام نگاه میکرد ، وقتی کلاهک کیر یکمی وارد کونم شد درد شروع شد ، چهره ام درهم شد بلند گفتم
-آییییی، درد دارهههه
شیرین نوازشم میکرد و میگفت
-عزیزم تحمل کن الان خوب میشه
قبلا دوبار فروزان دیلدو تو کونم کرده بود ولی اون نازک تر بود ، قبل از اینکه رضا شروع به کردن بکنه شیرین حسابی کونم رو آماده کرده بود برای همین دردم خیلی زیاد نبود و قابل تحمل بود، رضا خیلی آروم و با احتیاط داشت کیر گنده ش رو داخل کون من میکرد، نصف کیرش که رفته بود داخل دست نگه داشت تا کونم عادت کنه بعد دوباره شروع کرد به ادامه دادن ، احساس میکردم کونم کامل پر شده، دوباره درد شروع شد ، اشک تو چشمام حلقه زده بود زدم زیر گریه و گفتم
-مامان درد دارههه
شیرین لبش رو گذاشت و لبم و بعد گفت
-تحمل کن عزیزم الان تموم میشه تحمل کن
داشت اشکام رو پاک میکرد که حس کردم بدن رضا کامل به کونم چسبیده بعدش هم رضا خم شد روم و دستاش رو دورم حلقه کرد ، با یکی از دستاش کیرم رو گرفت و شروع کرد به مالیدن کیرم ، درد داشت کم کم جای خودشو به حس خوب و لذت بخش میداد ، شیرین که دید گریه نمیکنم گفت
-عزیزم خوبی ؟ دیگه درد نداری؟
-اره مامان خوبم بهتر شد
-الان لذت هم میبری ، رضا ادامه بده
رضا شروع کرد به کیرش رو عقب و جلو کردن ، اولش حس کردم اذیت میشم ولی دو سه تا تلمبه که زد دیگه هیییچ خبری از درد نبود و کاملا داشتم از کون دادن لذت میبردم چشمام رو دوباره بسته بودم و روی ابرا بودم، برخورد لگن و شکم رضا به کونم حس فوق العاده ای داشت، شیرین رفت تو وان و کصش رو گرفت جلوی صورت من که من بلیسم ، منم از خدا خواسته شروع کردم به لیسیدن ، الان کیر رضا تو کونم بود ، داشت برام کیرمو میمالید و منم داشتم کص شیرین رو می لیسیدم
-مامان میشه یه کاری کنی
-چیکار کنم پسرم
-میشه با مینا و فروزان و کیوان جیش کنید تو صورتم
-اره عزیز دلم چرا نشه؟ مینا جیش داری دخترم؟
-اره مامان
-تو چی فروزان خاله؟
-اره دارم
کیوان گفت منم دارم
-پس بیاید کنار من
وقتی اومدن، دخترا با دستشون کصشون رو میکشیدن بالا که شاششون بریزه تو صورت من کیوان هم دست به کیر ، چند ثانیه بعد شروع کردن به شاشیدن ، واقعا هیچی برام از این بهتر نبود ، یه کیر تو کونم و سه نفر بشاشن روم ، گرمای شاششون نهایت لذت رو برام داشت، وقتی شاشیدنشون تموم شد ، از مینا شروع کردم به لیسیدین کصش بعدش فروزان و بعد هم شیرین و حتی کیر کیوان هم ساک زدم، رضا با شدت داشت تو کونم تلمبه میزد....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
مرد

 
قسمت نوزدهم
شیرین گفت بیاید پوزیشن رو عوض کنیم ، رضا کیرش رو از کونم درآورد ، شیرین رفت سه تا دیلدو که کمربند داشت آورد خودش بست ، الان شیرین هم یه کیر پلاستیکی داشت، کمک کرد که مینا و فروزان هم ببندن، بعد به من گفت کف حموم به پهلو بخوابم بعد هم کیوان رو آورد پشت به من خوابوند من کیرم شل شده بود یکمی واسم ساک زد ولی فایده نداشت ، بعد گفت مینا احسان رو از عقب انگشت کن و همزمان خودش برام ساک میزد ، سریع کیرم شق شد ، خودم تعجب کردم که چقدر به کونم حساسم ، شیرین سریع لای کون کیوان رو چرب کرد و کیر منو هدایت کرد داخل کونش ، برای اینکه کیر کوچیکم به سوراخش برسه به کیوان گفت پاهات رو داخل شکمت جمع کن ، بعد هم رضا پشت من خوابید و کیرش رو راحت داخل سوراخ گشاد شدم فرو کرد رضا داشت تو کون من تلمبه میزد من هم به زور تو کون کیوان ، داشتم فکر میکردم دخترا چیکار میکنند؟ سرم رو آوردم بالا و دیدم مینا داره میکنه تو کون باباش شیرین هم تو کون مینا و فروزان هم تو کون شیرین ، صحنه خیلی عجیبی بود، چند دقیقه‌ای تو کون همدیگه تلمبه زدیم ، بعد رضا گفت پاشید همتون دستاتون بذارید به دیوار و دولا بشید فروزان شیرین من و کیوان به ترتیب کنار همدیگه دست به دیوار بودیم ،رضا از فروزان شروع کرد به کردن ، شیرین هم داشت ازش لب میگرفت ، مینا هم سرشو آورد جلو و شروع کرد از من لب گرفتن ، بعد نوبت شیرین شد ، بعد هم مینا ، کیوان سرشو آورد سمت من تا لب بگیریم ، تا حالا از پسر لب نگرفته بودم ، ولی دیگه دلم میخواست همه چیزو تجربه کنم ، شروع کردم به لب گرفت که حس کردم کیر رضا رفت تو کونم ، به جرات میگم طبق تجربه ای که سال های بعد بدست آوردم لذتی که توی دادن هست توی کردن نیست، بشدت داشتم از کون دادن و لب گرفتن از یه پسر لذت میبردم ، رضا کیرش رو درآورد که بره سراغ کون کیوان پنج دقیقه ای هم کون کیوان رو گایید بعد بلند گفت همتون بشینید داره میاد ، منکه نمیدونستم جریان چیه دیدم همشون کنار هم نشستند، شیرین هم دست منو گرفت و نشوند رو پاش ، رضا ایستاده بود و داشت کیرش رو روبروی ما میمالید شیرین و فروزان و مینا و کیوان سرشون رو آوردن جلوتر ، رضای شروع کرد به ناله کردن و با شدت آبش رو میپاشید رو هر چهار تاشون اون آخرش هم مینا سریع صورت منو هدایت کرد سمت کیر رضا که به صورت من هم بپاشه ، بعد مینا و فروزان شروع کردند لیسیدن منی ها روی صورت همدیگه شیرین هم صورت منو کیوان رو می لیسید ، یهو حس کردم داره رو صورتم آب گرم ریخته میشه ، بله رضا داشت رو صورت ما میشاشید ، اوج شهوت و لذت رو داشتیم ، شیرین گفت احسان آب که تو دهنت میریزم رو قورت بده پسرم بعد هم آب منیا که از رو صورت خودمو کیوان تو دهنش جمع کرده بود رو ریخت تو دهنم ، منم بدون اینکه شک کنم حرف شیرین که الان حکم خدا رو برام داشت گوش کردم و قورت دادم ، بعدش مینا و فروزان و کیوان هم هر چی آب منی جمع کرده بودن رو تو دهنم ریختند و منم قورت دادم ، بعد پاشدیم و خودمون رو شستیم و رفتیم بیرون.
دیگه ظهر شده بود و همه گرسنه بودیم غذا رو همونجوری هممون لخت خوردیم ، بعد از غذا شیرین گفت احسان بیا یه سری چیزایی هست که باید قبل از برگشتن به خونه بهت بگیم ، روی مبلا نشستیم من روبروی بقیه روی یک میل تکی بودم ، شیرین شروع کرد به حرف زدن
-ببین پسرم همونطور که دیدی تو خانواده ما سکس آزاده ، من میدونم تو هم از همه این کارا لذت بردی ، ما هممون نودیست هستیم
-نودیست؟
-اره یعنی برهنه گرا
-یعنی چی؟
-یعنی دوست داریم همیشه لخت باشیم ، البته علاوه بر نودیست بودن به سکس آزادانه با همه هم اعتقاد داریم
-متوجه شدم مامان ، منم عاشق اینم که لباس نپوشم ، از سکس با بقیه هم لذت میبرم
-میدونم پسرم ، برا همینم انتخابت کردیم
-انتخابم کردین؟
-آره، یادته گفتم که کیوان بهم گفت که تو با همکلاسیات چیکار میکردی ؟
_آره
-ما تصمیم گرفتیم تو رو به خونواده مون اضافه کنیم
-خب اینو قبلا بهم گفتین فقط نگفتین چرا باید یه غریبه رو بیارید؟
-ببین پسرم تو بعدا با بقیه اعضا این خونواده و رسوماتمون آشنا میشی چیزایی هست که ممکنه برات عجیب باشن ، یکی از این مراسما اینه که هر خونواده ایی باید یه دختر و یه پسر رو از بیرون از خونواده به جمع خودشون اضافه کنند ، این سفر هم برا این بود که برا اضافه شدن به جمع ما تست بشی ، کسی که تو جمع ما میاد باید نودیست باشه ، کونی باشه ، از جیش بدش نیاد ، چون تو مراسمای ما از این کارا زیاد داریم ، من به فروزان گفته بودم که تو رو آماده کنه و ببینه که تا کجا حاضری پیش بری که خوشبختانه تا آخرش با ما بودی
-باعث افتخارمه که تو خونواده شما هستم
-عزیزم ما هم به تو افتخار میکنیم ، فقط چند تا نکته رو باید بهت یادآواری کنم، اول اینکه تو مجبور نیستی هر کاری که ما میکنیم تو هم انجام بدی ، هر موقع که دوست نداشتی به من بگو
-چشم مامان
-چشمت بی بلا پسرم ....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
قسمت بیستم
-دوما به هیچ وجه هییییچ حرفی به هییییچ کسی درباره اتفاقاتی که تو خونواده می افته نگی
-نه مگه دیوونه ام، عمرا بگم
-دور از جونت ، منظورم فقط خانواده ات نیست ، دوستات و هر کسی که میشناسی نباید بگی
-چشم اونم قول میدم هرگز چیزی نگم
-آفرین پسرم گلم ، میدونستم انتخاب خوبی کردم، حالا بگو ببینم نظرت درباره کون دادن چیه؟
با اینکه تو این چند ساعت همه کاری با هم کرده بودیم ولی بازم از کلمه کون دادن خجالت کشیدم و سرمو انداختم پایین
-قرار نشد که خجالت بکشی ، حیا تو خونه ما جایی نداره
-چشم مامان ، راستش فکر نمیکردم اینقدر دوست داشته باشم ، اولش یکمی اذیت شدم ولی بعدش فقط لذت بردم
-عزیزم خوشحالم که لذت بردی ، الان تو بالغ نشدی و آبت نمیاد برا همین کون دادن برات لذت بخش تره، حالا اینبار رضا آبش رو نریخت تو کونت ، اگه بریزه لذتش هم برات بیشتر میشه
-کی بالغ میشم ؟
-عجله نکن عزیزم ، هر کسی متفاوته تا ۱۵ سالگی حتما بالغ میشی ولی بعضیا زودتر میشن ، با این حشریت که تو داری فک کنم چند سال زودتر بشی
-آخ جووون
یک ساعت بعد حرکت کردیم به سمت خونه اینبار فروزان رفت جلو و شیرین اومد کنار من ، انگار میدونست که من غمگین میشم ، تو راه خیلی غمگین شدم داشتم به این فکر میکردم که از بهشت دارم میرم جهنم ، جایی که من سه روز کامل لخت زندگی کردم الان باید برمیگشتم تو خونه ای که دقیقا برعکس بود ، بغض کرده بودم ، شیرین منو به خودش چسبوند و گفت
-چی شده پسرم ، کشتیات غرق شدن؟
-نه چیزی نیست فقط ناراحتم که باید ازتون جدا بشم
منو محکم به خودش چسبوند ، سرمو گذاشتم رو سینه هاش ، شیرین دستمو گرفت و گذاشت رو کصش منم شروع کردم به مالیدن کص شیرین از روی لباس ، یواش یواش تو همون حالت خوابم برد و متوجه نشدم کی رسیدیم ، شیرین داشت صدام میکرد
-پسرم احسان جان پاشو رسیدیم
در رو باز کردند و رفتیم داخل خونه ، تازه آفتاب غروب کرده ، رضا گفت من به بابات قول دادم تا ساعت ۶ بذارمت خونه ، رفتم لباسا رو دراوردم و لباسای خودم رو پوشیدم و اومدم ، شیرین و بچه ها لخت شده بودن ، وقتی دیدمشون بغضم ترکید و پریدم بغل شیرین ، شیرین اشکام رو پاک کرد و گفت
-گریه نکن پسرم بازم میای اینجا ، تو دیگه عضو خانواده مایی ، کلی برنامه برات داریم
-چشم مامان
-نمیخوای با عشقت خدافظی کنی؟
فهمیدم که کصش رو میگه ، صورتم رو محکم چسبوندم رو کص شیرین و شروع کردم بوس کردن و بعد هم لیسیدن بعد هم از شیرین لب گرفتم ، بعد رفتم سراغ فروزان اونم کصش رو بوسیدم و ازش لب گرفتم ، بعد رفتم سراغ مینا ، مینا رو محکم بغل کردم کصش رو بوسیدم و در گوشش گفتم مینا خیلی دوست دارم ، بعد رفتم پیش کیوان ، کیوان رو بغل کردم بعد هم کیرش رو گذاشتم دهنم و دو سه تا لیس محکم براش زدم ، رضا لباسش تنش بود رفتم جلوش و گفتم آقا رضا خیلی دوستون دارم ، خیلی باهام مهربون بودین ، اجازه هست باهاش خدافظی کنم؟ رضا فکر نمیکرد که بخوام اینکارو بکنم برا همین با مکث جواب داد حتمااا ، زیپش رو باز کردم و کیرش رو درآوردم و شروع کردم به ساک زدن ، کیرش کامل شق شده بود ، به شیرین گفتم ساعت چنده؟ ساعت ۵:۳۰ بود ، گفتم میشه بکنیدم؟ میخوام اینبار آبتون رو بریزید توش ، رضا یه نگاه با تعجب کرد ، شیرین بهش اشاره کرد انجام بده ، رضا گفت باشه پسرم ، من پشتمو کردم و شلوار و شرتمو باهم کشیدم پایین ، البته چون میدونستم میخوام چیکار کنم قبلش خودمو خالی کرده بودم ، به رضا گفتم خودمو خالی کردم راحت بکن توش ، شیرین ژل آورد و مالید رو سوراخ من و کیر رضا ، اونم شلوارش رو داد پایین و کیرش رو کرد تو کون من ، هنوز یکم سخت میرفت تو ولی نه مثل دفعه اول ، رضا شروع کرد به تلمبه زدن ، من گفتم مینا میای جلو، مینا رو خیلی دوسش داشتم دلم میخواست کصش رو بازم بخورم ، سرمو گذاشتم رو کصش و در حالی که داشتم کون میدادم کص مینا رو میلیسیدم ده دقیقه ای که تلمبه زد بهم گفت آماده ای که آبم بیاد؟ گفتم مینا برگرد و دولا شو ، مینا هم برگشت و روبروی من دولا شد ، سرمو کرد لای کونش و گفتم اره آبتو بریز تو کونم ، بعد چند تا تلمبه محکم رضا خودشو محکم چسبوند به من و با ناله های بلند تو کون من ارضا شد ، شیرین راست میگفت ، اون حس نبض زدن کیر توی کون عالیه ، حس آب داغ که میریزه داخلت لذت بخشه ، یکی دو دقیقه ای رضا چسبیده بود بهم ، بعد ازم جدا شد ، شیرین گفت
-پسرم برو دستشویی خودتو خالی کن
-نه مامان بذار تا خونه توم باشه
- پس رسیدی خونه حتما خالی کن خودتو
بعد هم دوسه تا دستمال اوردم تا کرد و گذاشت رو سوراخم گفت
-تا اونجا ازت میاد بیرون شلوارت رو کثیف میکنه
-ممنون مامان
شلوارم رو کشیدم بالا ، دیگه احساس غصه نداشتم ، حس عالی ای که آب منی تو کونم به من میداد مستم کرده بود،رفتیم سوار ماشین شدیم و به سمت خونه رفتیم....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
مرد

 
مثل همیشه عالی
     
  
مرد

 
قسمت بیست و یکم
وقتی رسیدم خونه ، خبری از خوشحالی و استقبال و ... نبود ، سلام کردم خیلی سرد مامان جوابمو داد ، بابام هم گفت
-سلام، نمازتو خوندی؟
تو دلم یه فوش آبدار دادم و گفتم نه الان میخونم ، اگه میگفتم آره تابلو بود دارم دروغ میگم ، لباسمو عوض کردم و سریع رفتم دستشویی ، شیرین گفته بود آب رو خالی کنم ، دستمال رو انداختم سطل زباله ، دلم نمیخواست آب رو از کونم خالی کنم حس خوبی بهم میداد ، انگشتم رو کردم تو کونم ، آخ‌خ‌خ ، چشمام بستم و انگشتم و عقب و جلو میکردم ، نمیشد زیاد بمونم ، خودمو خالی کردم و شستم و اومدم بیرون ، چقدر این خونه برام بی روح بود ، خواهرام حتی بیشتر مواقع روسری داشتن، هنوز هیچی نشده دلم برا کص و پای لخت زن تنگ شده بود. فردا تو مدرسه کیوان مثل همیشه بود اصلا نشون نمیداد که تو خونه شون چجوریه ، شب بابام گفت عصرا برو کلاس قرآن !!! اینو کجای دلم میذاشتم ، مار از پونه بدش میاد دم لونه اش سبز میشه ، هر چی بهونه آوردم فایده نداشت ، چاره ای نبود ممکن بود اگه لج کنم اونام با من لج بازی کنن و دیگه نتونم برم خونه کیوان و این کابوس من بود ، تصمیم گرفته بودم خودم رو دقیقا برعکس اونچه که هستم نشون بدم ، از فرداش باید میرفتم کلاس قرآن تو مسجد محل ، کلاس از ساعت ۷:۳۰ شروع میشد ، به بابام گفتم قبلش میرم خونه کیوان که درس بخونم بعد از اونطرف میرم ، خوشبختانه مخالفتی نکردند ، بعد از چند روز دوری از عشقام دوباره داشتم به دیدنشون می رفتم ، وقتی رسیدم و در و باز کردن و رفتم داخل ، توی سالن کسی نبود! صدا زدم مامان ، میناا ،کیوان ، بالاخره مینا در حالی که تاپ دامن تا زانو پوشیده بود اومد پریدم بغلش ، محکم همدیگه رو بغل کردیم
-دلم واست خیلی تنگ شده بود مینا
-منم دلم برات تنگ شده بود، خوبی؟
-ممنون خوبم ، مامان کجاس؟
-بابای فروزان اینجاس تو اتاقشونن
-خب پس بریم پیش کیوان
-نه مامان گفت بگم اول بیای اونجا
-آهان باشه پس بریم
-نه تو برو من بالا دوستم اومده تنهاش نذارم
بعد هم محکم لبم رو بوسید و رفت، رفتم به سمت اتاق مامان و بابا ، ذهنیتی از اونچه که چه کاری باهام دارن نداشتم ، فقط قبل از باز کردن در یه استرسی گرفتم که نکنه بهم بگن دیگه نیا، چرا مینا لباسش پوشیده بود!!! در زدم ، رضا بلند گفت بیا داخل ، رفتم داخل و دیدم که رضا دقیقا روبروی در روی یه مبل تکی لخت نشسته و داره کیرش رو میماله
-سلام
-سلام پسرم بیا تو
تا در رو بستم و تخت دو نفره اومد توی خط دیدم ، چشمام گرد شد ! شیرین چهار دست و پا (داگی) روی تخت بود و یه مرد غریبه که تا حالا ندیده بودمش ، از پشت داشت شیرین رو میکرد ، اونقدر تعجب کردم که یکمی طول کشید تا متوجه بشم که کیوان هم زیر شیرینه و سرش به سمت کص شیرین و داره کص شیرین که در حال گاییده شدنه رو میلیسه ، شیرین هم داشت کیر کوچولوی پسرش رو ساک میزد ، سرش رو برگردوند سمت من و با خوشحالی گفت
-سلام پسر گلم بدو بیا
-سلام مامان چشم
رفتم پیش شیرین و اون همونطوری که داشت کص میداد سرم رو آورد سمت خودش و یه بوسم کرد و گفت
-خوبی عزیز دلم؟
-ممنون مامان ، دلم واستون تنگ شده بود
-عزیزم ما هم دلمون واست تنگ شده بود
-چطوری کیوان خوبی؟
-عالیم مگه میشه آدم کص مامانشو بخوره و عالی نباشه؟
بعد هم همشون بلند زدن زیر خنده
-پسرم ایشون آقا سپهرن بابای فروزان
-سلام آقا سپهر
-سلام پسرم ، پس احسان تویی
رضا گفت
-احسان جان لباسات رو دربیار و بیا اینجا پیش من
-چشم بابا
لخت شدم و رفتم سمت رضا ، اونم با دستاش منو هدایت کرد رو پاهای خودش ، حس عجیبی بود تا نشستم رو پای رضا سوراخ کونم شروع کرد به نبض زدن ، انگار داشت بهم میگفت کیر میخوام، خجالت رو گذاشتم کنار و یکمی رفتم بالاتر که کونم روی کیر رضا باشه ، دیگه رضا نمیتونست کیرش رو بماله ولی خب در عوض یه کون سفید روش بود ، شروع کردم به کونم رو تکون دادن ، رضا فهمید که کونم میخاره و چاره ش کیره ، در گوشم گفت خودت رو خالی کن و بیا ، بدون معطلی از اتاق رفتم بیرون و تو دستشویی خودم رو خالی کردم و برگشتم پیش رضا ، رضا داشت رو کیرش ژل روان کننده میمالید ، تا منو دید کمرم رو گرفت و به سمت خودش کشوند ، قبلش مبل رو برگردونده بود و پشتش به سمت تخت بود به من گفت دو زانو رو مبل بشینم جوری که سرم به سمت تخت بود و میتونستم سکس سپهر و شیرین رو ببینم ، کونم رو قمبل کردم که رضا راحت تر سوراخم رو ببینه ، رضا یه مقدار ژل ریخت رو سوراخم و یکمی با انگشت مالید بعد هم آروم شروع کرد سر کیرش رو داخل کردن ، دیگه مثل دفعات قبل حتی اولش هم برام درد نداشت ، حتی از همون اول با لذت همراه بود ، رضا که کیرش رو تا دسته تو کونم فرو کرده بود شکمش رو به پشتم چسبوند و سرش رو آورد کنار گوشم و شروع کرد به تلمبه زدن ، میتونستم نفس زدن هاش رو کنار گوشم بشنوم ، همزمان داشتم گاییده شدن شیرین توسط سپهر میدیدم ، کیوان هم با لذت کص مامانش رو لیس میزد...
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
مرد

 
عالیییییییییییی مرسی
     
  
مرد

 
قسمت بیست و دوم
کاش منم میتونستم همین الان همزمان با کون دادن کص مامان شیرین رو هم لیس بزنم ، ده دقیقه ای شد که رضا داشت تو کونم تلمبه میزد ، سپهر گفت آبمو کجا بریزم ؟ کیوان گفت بریز رو کص مامان من لیس بزنم ، چند ثانیه بعد سپهر کیرشو کشید بیرون و آبشو پاشید رو کص و کون شیرین ، کیوان هم شروع که به لیس زدن ، رضا هنوز داشت تو کون من با شدت تلبمه میزد ، رضا سرشو آورد نزدیک گوشم و گفت
-آماده ای ؟ بریزم توش؟
-آره بریز تو کونم
رضا با ناله های بلند تو کونم ارضا شد و بی حال خم شد روم ، کیرش هنوز تو کونم بود ،کوچیک شدن کیرش تو کونم رو حس میکردم ، وقتی کیرشو درآورد یه دستمال گذاشت رو سوراخم ، منم با دستم نگه داشتم که آبش نیاد بیرون ، رفتم پیش شیرین و کیوان ، کیوان همه ی آب منی ها رو با زبونش از روی کص مامانش جمع کرده بود ولی هنوز قورت نداده بود، سرمو بردم نزدیکش و گفتم همشو بریز تو دهن من اونم لبش رو گذاشت رو لبم و آب منیا رو ریخت تو دهنم ، لبم رو ازش جدا کردم و تو چشای شیرین نگاه کردم و قورت دادم شیرین بغلم کرد و گفت
-فدای پسرم بشم که آب منی دوست داره
بعد هم یه لب محکم و طولانی ازم گرفت ، در حین لب گرفتن بودیم که حس کردم یکی داره کونم رو میماله ، بعد هم دستمال رو از روی سوراخم برداشت و انگشتش رو کرد داخل کونم ، وای که چه حس خوبی بود ، آب منیای رضا باعث میشد حرکت انگشتش روون باشه، سرم رو برگردوندم دیدم سپهره که داره با کونم ور میره ، منم یه لبخند رضایت بهش زدم و دوباره مشغول لب گرفتن از مامان شیرینم شدم ، سپهر گفت
-جووووون چه پسر سفید و خوشگلی ، چه کون تپل و قشنگی داری ، میشه ما هم یه دور باهاش بزنیم؟
شیرین لبش رو ازم جدا کرد و گفت
- تو مگه هنوز جوون داری؟ نیم ساعت داشتی منو میکردی
-آرررره که دارم ، اجازه هست آقا احسان؟
من فقط برگشتم نگاه کردم و خندیدم
-فروزان خیلی از کونت تعریف میکرد میخوام ببینم چجوریه
-پس بذارید برم خودمو خالی کنم بیام
-نههه نمیخواد ، آب آدم غریبه که نیست ، آب آقا رضا خودمونه ، تازه روون هم هست
رضا اومد اومد جلوش زانو زد و گفت
-بده من تا برات راستش کنم تا الان تو کص زنم بوده سیر نشده
بعد هم شروع کرد به ساک زدن کیر سپهر ، کیر سپهر حتی از رضا هم بزرگتر بود ، کیوان و شیرین هم رفتند جلوی سپهر زانو زدن و یه ساک گروهی برای سپهر زدند تا اینکه بعد چند دقیقه شیرین گفت
-الان دیگه آماده س ، بیا جلو پسرم
منم حسابی دولا شدم تا بکنتم ، سپهر شروع کرد به وارد کردن کیرش تو کون من و بعد هم تلمبه زدن، شیرین رفت رو تخت جلو من ایستاد که بتونم کصش رو لیس بزنم ، اینکه از قبل تو کونم پر از آب بود و دوباره داشتم کون میدادم حس لذت مضاعفی بهم میداد، چند دقیقه‌ای که گذشت مامان شیرین خسته شد و رفت اونطرف سرم رو برگردوندم و دیدم که رضا پشت سر سپهر در حال کردنشه ، خیلی از این حالتا خوشم میومد ، سپهر گفت خودتو نگهدار همزمان آبمون بیاد ، چند دقیقه‌ بعد هم گفت آماده ای؟ و رضا هم گفت آره ، بعد هم با ناله هر دوشون ارضا شدن ، سپهر تو کون من و رضا هم تو کون سپهر ، اونقدر آب تو کونم جمع شده بود که وقتی سپهر کیرش رو درآورد حس کردم داره میریزه بیرون سریع صدا زدم
-مامان مامان ، میشه یه دستمال بذاری رو سوراخم ، آبا داره میاد بیرون
-آره عزیزم
بعد هم اول با انگشتش آب منیا که اومده بود بیرون رو پاک کرد و دستمال رو لوله کرد تو کونم ، بعد اومد جلو و انگشتش رو گرفت جلو دهنم ، حتی ازش نپرسیدم چیکار کنم، بدون معطلی انگشتش رو کردم تو دهنم و هر چی منی رو بود و پاک کردم ، شیرین گفت قورت ندی ، تو دهنت بچرخون و بده من ، بعد هم لبش رو آورد جلو ، منم هر چی تو دهنم بود ریختم تو دهنش ، شیرین هم یه مقدار تو دهنش چرخوند و به کیوان اشاره کرد که بیاد جلو بعد هم ریخت تو دهن کیوان و گفت
-بخور پسرم ، آب باباته و عمو سپهر
کیوان هم همشو قورت داد، به شیرین گفتم:
-مامان چرا مینا نیومد پیشمون ؟
-مهمون داره عزیزم
-آره بهم گفت ولی آخه یعنی مهمونش غریبه س؟ آخه لباس هم پوشیده بود
-عزیززم قراره یه خواهر دیگه داشته باشی فقط باید صبر کنی
-یعنی چی؟
-یادته گفتم هر خونواده باید یه پسر و دختر رو بیارند تو خونواده شون؟
-آره یادمه
-خب تو پسرمون شدی ، قراره دوست مینا هم دخترمون بشه
-آخجووووون ، ولی پس چرا مینا لباس داشت؟ مگه قرار نیست مثل ما باشه؟
-چقدر عجولی پسرم ، یه دفعه نمیشه به یه غریبه گفت بیا تو جمعمون و سکس کن
-آخه من زودی اومدم
-عزیززززم تو از بس خوبی ، ولی خب پسر با دختر فرق داره ، باید ببینیم قابل اعتماد هست یا نه ، اتفاقا برا اینکار تو هم باید بهمون کمک کنی
-مثل فروزان که منو آماده کرد؟
-آره گلم تقریبا مثل همون، البته نقش اصلی رو خود مینا به عهده داره
-من باید چیکار کنم؟
-عجله نکن عزیزم به زودی بهت خبر میدم ، نمیخوای خودتو خالی کنی؟
-نه میخوام همینجوری برم کلاس قرآن....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
مرد

 
قسمت بیست و سوم
شیرین گفت
-پس لباس بپوشید بریم بیرون تا دوست مینا هم ببینی
-اسمش چیه مامان ؟
-سحر
لباسامون رو پوشیدیم رفتیم بیرون ، شیرین به من و کیوان گفت برید تو اتاق بازی که اون دوتا هم بگم بیاند، شیرین یه دامن تا زانوش پوشیده بود و یه تاپ حلقه ای که نافش هم پیدا بود ، شیرین رفت مینا و سحر رو صدا کرد اونام اومدن ، مینا منو که دید یه چشمک زد، سحر یه لباس راحت تو خونه ای پوشیده بوده یه شلوار و بلوز ، وقتی منو کیوان رو دید معلوم بود یکمی جا خورده، انتظار نداشت دو تا پسر با شلوارک اونجا باشن ، شیرین هم اومدش ، ما رو به سحر معرفی کرد و گفت احسان مثل پسرمونه و منو بغل کرد و بوسم کرد، سحر با تردید نشست ، مینا سریع کنار نشست که شادی هم کنارش بشینه بعد هم کیوان و شیرین و بعد من ، ولی کار خاصی نکردیم ، بعد از بازی سحر رفت تو اتاق مینا که لباسش رو عوض کنه و بره ، شیرین به منو کیوان گفت بیاید و از اتاق کنار وارد یه کمد شدیم یه شیشه بود که اونطرفش اتاق مینا پیدا بود شیرین اشاره کرد ساکت ، سحر اومد داخل ، و شروع کرد شلوارش رو در آوردن ، شیرین از پشت شلوارک منو کیوان رو کشید پایین من سمت راستش بودم و کیوان سمت چپ ، اون شیشه آینه تو اتاق مینا بود که از اونطرف آینه بود و از این طرف میتونستی تو اتاق رو ببینی ، شیرین کیر جفتمون رو داشت میمالید سرمون رو آورد نزدیک و آروم گفت -خووب نگاه کنید ، ببینید چه پاهای سفید و قشنگی داره ، اگه بتونیم بیاریمش تو جمعمون چقدر خوب میشه
کیوان: کاش کصش هم پیدا بود
شیرین:کصش هم میبینی پسرم فقط باید صبر کنیم ، احسان دوست داری کصش رو بخوری؟
-آره خیلییی
سحر بلوزش رو هم دراورد ، سینه های لیموییش پیدا شدن ، شیرین دستمو گرفت گذاشت رو کصش و گفت
-ببین پسرم ، باید هر کاری که میگم بکنی تا به بدن سحر برسیم
-چشم مامان
سحر لباساش رو پوشید و ما هم رفتیم بیرون ، سحر لباس بیرونیاش خیلی پوشیده بودن ، وقتی رفتش شیرین شروع کرد همه لباساش رو درآوردن و گفت
-آخیییییش داشتم خفه میشدم
مینا هم بالا لخت شده بود و اومد ، کیوان هم لخت شد
شیرین:احسان پسرم نمیخوای که با لباس باشی؟
-نه مامان منم الان درمیارم
کلا هممون لخت شدیم ، شیرین گفت تو و کیوان برید یکمی درس بخونید تا بعدا بهتون بگم چجوری باید مخ سحر رو بزنیم، یه نیم ساعتی منو کیوان نشستیم پای ریاضی ، بعد شیرین صدامون کرد رفتیم سر میز ناهارخوری، شیرین میوه و ... آورده بود گفت
-بچه ها بیاید درس خوندن کافیه ، باید رو نقشه مون کار کنیم
برام جالب بود که چجوری دارند برنامه ریزی میکنند تا سحر هم به جمعمون اضافه بشه، شیرین شروع کرد به گفتن
-ببینید بچه ها سحر یه دختر سکسیه که پتانسیلش رو داره که مثل ما بشه ولی نباید عجله کنیم ، ممکنه زده بشه یا عذاب وجدان بگیره و ... ، پس مثل پروژه احسان پیش نمیریم
-پروژه من چجوری بود مامان
-خیلی ساده بود ، بیشتر کار بر عهده فروزان بود ، از همون مهمونی که اولین بار دیدیش شروع کرد بهت نزدیک شدن و خیلی سریع تو هم جواب دادی ، هر چی هم فروزان پیش میرفت ما هم همزمان سکسی تر میشدیم ، خوبیه تو این بود که اصن نیازی نبود که یه موقع راضیت کنیم یا باهات حرف بزنیم ، هر چی میگفتیم تو هم از خدات بود
-آره من عاشق لخت بودنم
- ولی سحر رو ما اطلاعات زیادی درباره ش نداریم ، فقط میدونیم که پدر و برادر نداره که این خودش کمک میکنه ، تا اونجایی هم که میدونیم مادرش گیر نمیده بهش
-حالا چی شد که سحر رو انتخاب کردین ؟
-سحر داشته با یکی از دوستاش درباره کیر و پسر و کردن و ... با دوستش صحبت میکرده، بعد اون دوستش زیاد مشتاق نبوده ، ظاهرا سحر دوست داشته درباره این چیزا حرف بزنه، مینا هم اتفاقی صحبت هاشون رو می‌شنوه و میاد به من میگم ، چند وقت پیش که رفتم مدرسه اشون و دیدمش خیلی ازش خوشم اومد
مینا : آره یبار هم شنیدم که داشت میگفت پسرعموش تو عروسی از پشت داشته میمالیده بهش اونم میتونسته کیرش رو حس کنه ، می گفت خیلی حال میده ، ولی دوستش اصلا خوشش نمیومد، منم کم کم بهش نزدیک شدم و باهاش دوست شدم البته بعد از اینکه مامان دید و تایید کرد
شیرین: امروز روز اولی بود که اومد اینجا باید یواش یواش بهش نفوذ کنیم
کیوان:خب چجوری؟
شیرین : من یه فکری دارم ، ببینید سحر داشته تعریف میکرده که پسرعموش از پشت مالیده بهش و اونم خوشش اومده ، خب ما هم باهاش همین کارو میکنیم
احسان: چجوری؟
شیرین: اتفاقا اینکار بر عهده توعه ، ببین باید یه نفر باشه خارج از خانواده ، یه موقع ناراحت نشیا تو عین پسرمی ، ولی از نظر اونا تو دوست کیوان هستی
-خب دقیقا من باید چیکار کنم مامان؟
-ببین تو همون نقشی رو داری که فروزان داشت ، دفعه بعد که سحر اومد اینجا ما یه شو میذاریم و بعدش هم برنامه رقص رو راه میندازیم ، من اتاق رو تاریک میکنم تو باید از پشت بچسبی به سحر طوری که برجستگی کیرت رو روی کونش حس کنه و بفهمه....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
مرد

 
قسمت بیست و چهارم
وقتی شیرین داشت با هیجان بهم میگفت که چجوری باید از پشت بمالم به سحر هم خوشحال بودم هم دوباره اون حس حسرت که چرا من همیشه نمیتونم اینجا پیش کسایی باشم که عین من فکر میکنند ، اومد سراغم
-احسان متوجه شدی چی گفتم ؟
-اره مامان ، فقط باید یکاری کنید که تو موقعیتش قرار بگیره وگرنه ممکنه واکنش منفی نشون بده
-اره حالا تو رقص یکاری میکنم که بچسبیم به همدیگه ، دو حالت داره یا سحر خوشش میاد که چه بهتر همونی میشه که ما میخوایم ، یا ناراحت میشه ، اگه ناراحت بشه هم دو حالت داره یا همونجا شروع میکنه به جیغ جیغ کردن که بعید میدونم یا اینکه بعدا به من یا مینا اعتراض میکنه ، در هر دو صورت نترس ما هواتو داریم یه جوری ماجرا رو سرهم بندیش میکنیم و میریم سراغ یه نفر دیگه
-چشم مامان ، من خودم استاد از پشت چسبوندم
-کی دیگه میتونی بیای اینجا احسان؟
-فکر کنم پس فردا بتونم بیام
-خب تا فردا مطمئن که شدی تو مدرسه به کیوان بگو تا مینا هم به سحر بگه بیاد
-چشم مامان ، مامان من باید برم ، همین کلاس قرآن رو کم داشتم
کیوان : برو شاید هدایت شدی
-فعلا مینا بیا بغلم که دلم واست یه ذره شده بود
مینا اومد رو پام نشست ، محکم چسبوندمش به خودم و شروع کردم پستونای کوچولوش رو مالیدن ، یکمی که مالیدم به مینا گفتم پاشو واسه، قبل رفتن یکمی کصت رو بخورم ، راستش مینا رو از همه بیشتر دوس داشتم دلم میخواست همیشه پیشم باشه ولی متاسفانه نمیشد ، دیگه باید میرفتم خیلی دیر شده بود ، تو راه آب هایی که تو کونم بود خیلی بهم حال میداد ، تا شب که برم خونه هم تو کونم بود ، شب به بابام گفتم پس فردا برم خونه کیوان آخه امروز فرصت نشد کامل بخونیم ، قبل از اینکه بابام جواب بده مامانم پرید وسط و گفت
-لازم نکرده هر روز هر روز میری اونجا ، من اصن ازشون خوشم نمیاد ، آدمای معتقدی نیستند ، مگه مامان کیوان رو ندیدی چجوری لباس میپوشه؟
-آخه مامان من چیکار به مامانش دارم من میرم اونجا درس میخونم ، مگه نمیبینی ریاضیم خوب شده
-حالا پس فردا رو نرو باید کمک من کنی
-مامان من اون هفته امتحان دارم باید بخونم
-حالا یه روز دیرتر بری طوری نمیشه که
-حالا چکار باید بکنم ؟
-پنجشنبه قراره دعا بگیریم تو خونه باید واسی کمک کنی
-از ساعت چنده؟
-از ساعت ۷
-خب وقت میشه دیگه بعدش میرم
مامانم دیگه جواب نداد انگار لج کرده باشه ، مشخص بود از خونواده کیوان خوشش نمیاد ، توی دلم صد تا فوش به دعاشون دادم، فردا تو مدرسه به کیوان گفتم
-باید زودتر برنامه رو بذاریم و از مدرسه با هم بریم خونه شما، تا قبل هفت هم من باید
خونه خودمون باشم
- چرا ؟
-مامانم دعا گرفته منم باید کمکشون کنم
-آها باشه ، عصری به مامان میگم، فردا هم نتیجه اش رو به تو میگم، اگه قرار شد اینجوری که میگی باشه ظهر با هم میریم خونه ما
فردا صبح تو مدرسه کیوان گفت که مینا دیروز عصر رفته خونه سحر و راضیش کرده که فردا بیاد خونشون بعدش هم بهم گفت
-آماده ای کیرت رو به کون سحر بمالی
-وای کیوان نگو الان شق میکنم ، اینقدر دوست دارم از پشت بمالم به زنا
-تو خیلی حشری هستی ، زود هم شق میکنی ، من اگه مامانم کلی برام بماله تازه شق میکنم
-آره متوجه شده بودم ، وای نمیدونم چجوری تا ظهر صبر کنم
ظهر وقتی رفتیم خونه کیوان مینا و سحر هنوز نیومده بودن ، آخه بابای کیوان رفته بود دنبالشون و قرار شده بود که یکمی تو خیابون بچرخونتشون تا ما فرصت آماده شدن داشته باشیم ، شیرین خودش یه دامن خیلییی کوتاه پوشیده بود وقتی منو دید دامنش رو داد بالا دیدم یه شورت توری پوشیده بود که کصش کامل پیدا بود ، دویدم سمتش و یه بوس محکم به کصش کردم و سرم رو گذاشتم روش شیرین گفت
-پسرم وقت نداریم برید سریع لباسا که گذاشتم رو بپوشید الانه که مینا و سحر بیاند
-چشم مامان
منو کیوان رفتیم لباسایی که مامان شیرین گذاشته بود رو پوشیدیم و اومدیم ، هر دوتامون یه شرت بود تا بالای زانو ولی چسبون بود که اگه شق میکردیم کامل پیدا بود ، من که همون موقع هم شق کرده بودم شیرین گفت
-ببینید بچه ها نیم ساعت که دخترا با هم بودن من برا استراحت میارمشون تو اتاق تا برقصیم ، مینا هم یه لباس کوتاه میپوشه برا سحر هم یه تی شرت و ساپورت نازک گذاشتم، احسان وقتی چسبیدی بهش اگه واکنش بدی نشون نداد محکم تر بهش بچسب جوری که قشنگ کیرت رو حس کنه
-چشم مامان کارمو بلدم
-آفرین پسر گلم ، وقتی دخترا اومدن شماها تو دید نباشید که سحر لباساش رو بپوشه
-چشم حله مامان
چند دقیقه بعد رضا سحر و مینا رو آوردشون و بعد هم خودش خدافظی کرد و رفت ما منتظر بودیم تا شیرین دخترا رو بیاره ، چند دقیقه بعد مینا اومد پیشمون و گفت
-وای سحر خجالت میکشید این لباسا رو بپوشه دیگه با هزار تا کلک بهش پوشوندمش
-آفرین دختر گلم، الان برو بالا من برا استراحت میام پیشتون
مینا رفت تو اتاقش ، من داشتم کیرم رو میمالیدم ، شیرین گفت
-حسابی برا کون سحر تیز کردیا.....
من یه بی غیرت کونی و زن جنده ام
     
  
صفحه  صفحه 4 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

حسرت

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA