انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

خواهرانه


مرد

 
قسمت دوم

خواب آلوده و منگ از اتاق خواب اومدم توی حال . با سر و صدای آرمین از خواب بیدارشده بودم . بشدت خسته و کوفته بودم. رفتم سمت دستشویی کارم که تموم شد ،خواستم پاشم تازه جزئیات دیشب یادم اومد.
آبی به دست و صورتم زدم، برگشتم توی حال
خدا خدا میکردم که خواهرم هاجر به تنظیمات کارخانه برنگشته باشه.
صبح بخیر گفتم ، جوابم رو داد اما با بی حوصلگی.
ریده شد تو حالم، انتظارم کاملا بیهوده بود.
صبحانه خوردم رفتم خونه خودمون .
چند روزی با سردی و بی محلی رفتار می‌کرد.
حتی خودش هم برای برش نمی‌موند .معلوم بود عذاب وجدان گرفته. نمیخواستم بهش فشار بیام ولی دست تنها اذیت میشدم. زنگ زدم بهش گفتم کلی آسمون و ریسمون بافت که نمیشه و نشده و فلان. نمی‌خواست با من تنها بمونه‌. آخرش راضی شد . دوسه روز بی تفاوت رفتار کردم ببینم خودش به رو نمیاره ،که دیدم اصلاً انگار نه انگار.

به سرم زد دست مالیش کنم که هم ی کمی حال کنم هم ببینم نرم میشه یا نه. موقع برش زیاد پیش میومد با هم تماس بدنی داشته باشیم اما اتفاقی وکوتاه . باراول گذاشتم بره پایین میز که فاصله اش از دیوار کمتر بود. از پشتش رد شدم کاملا کیرم رو روی کونش تنظیم کردم با ی مکث تقریبا طولانی رد شدم . هیچ تغییری تو صورتش ندیدم . چند بار بعدشم اونقدر کامل نبود. فقط دستم رو تو گودی کمرش گذاشتم ،یا با پشت دست کون خواهرم هاجر رو می مالوندم . تحریک شده بودم و سفتی کیرم کاملا تو شلوارم مشهود بود.
برش تقریبا تمام شده بود وباید ی کاری میکردم.

این بار از پشتش که رد شدم کاملا ایستادم و با دستام پهلوهاشو گرفتم و کیرم رو چاک کونش فشار دادم
وقتی دیدم هیچ واکنشی نشون نمیده ادامه دادم . کم کم حالت تلمبه زدن گرفتم . صورتش رو نمیدیدم . دست راستم رو روی شکمش حرکت دادم و رسوندم به سینه اش هنوز کامل سینه اش رو توی مشتم جدا نداده بودم که با ی حرکت سریع خودش رو جدا کرد. رفت سمت کمد کیفش رو برداشت رفت سمت در.
نیمه از پله ها رو بالا رفت برگشت سمت من روی
گونه هاش قرمز شده بود و حالش بهتر از من نبود.
نگاهی پر از بغض داشت. چیزی نگفت رفت خونه. منم کارم رو تموم کردم. رفتم با دوستام بیرون ساعت حدود ده ونیم بود که ی پیام طولانی برام فرستاد. تو کل پیام میخواست بگه هر چی اونشب گذشت اتفاقی بود تقصیر هردومون بوده و دیگه علاقه به تکرارش نداره . بهم گفته بود اگه میخوام برم کارگاه حواسم به رفتارم باشه.
این کارش رفت تو اعصابم، نه قلیون کشیدم نه عرق خوردم . برگشتم خونه و چند روز حسابی تو لک بودم.

یک ماه میشد کاری بهم نداشتیم .تو کف بودم البته ی بار هم، خانم محمودی رو تو خونه باباش کرده بودم ولی بغیر از بحث تابو و ممنوعه بودنش ؛از وقتی مزه‌ی گوشت نرم و تنگ خواهرم هاجر زیر کیرم رفت بود دیگه اون کس گشاد حال نمی‌داد.

من ول کن نبودم باید این جاده رو هموار میکردم. کاملا حواسم بهش بود و برنامه براش داشتم .
چند روزی رنگش بریده بود و میگفت کمر درد دارم فهمیدم که پریوده . چند روز باید صبر میکردم برای نقشه ام .

هفته بعد پنجشنبه بعداز ظهر رفتم دنبال بچه ها ی کمی نشستم تا رها آماده بشه مرتب سوال می‌کرد
" دایی چرا مامان خودش زنگ نزد."
من هم می‌پیچوندمش. آرمین هم حساب از دست رها عصبی بود میدونست به هاجر بگم نه میاره وکنسلش میکنه .
بلاخره خانم حاضر شد عجب دافی شده بود با اون سن و سالش . خواستم بهش گیر بدم برای لباس پوشیدنش اما منصرف شدم . تو بغل گرفتمش بوسیدمش. ی دستمالی ریز و نامحسوس رفتم. کون خوش‌فرمی داشت. حس کردم فهمید ولی ناراضی نبود بهش گفتم: چه خوشگل شدی رها خانم .
گل از گلش شکفت.
این بار از پشت بغلش کردم و چسبیدم بهش و گذاشتم ی کمی کیرم رو حس کنه بقدری شهوتی بودم که نمی‌فهمیدم چیکار می‌کنم. قبل از این که وضعیت خطرناک بشه عذاب وجدان گرفتم بی خیال شدم.

از عمد گوشیم رو جا گذاشتم خونشون . سوار ماشین شدن رفتم خونه ی مادرم. رسیدم گفتم : رها فکر کنم گوشیم رو خونتون جا گذاشتم و کلیدهای رها رو ازش گرفتم. برگشتم کارگاه چند دقیقه بعد به خواهرم گفتم مادر دلتنگ بچه ها بود بردمشون خونه مادر. ی کمی اخم هاش رفت توی هم ولی چیزی نگفت.
عمدا گفتم آبجی هر وقت خواستی بری بگو برسونمت
تا ببینیم برنامه اش چیه؟
گفت : مرسی خودم میرم ؛ باید برم خونه ی دوش بگیرم
خداحافظی گرفتم برگشتم خونشون. تو اتاق آرمین قایم شدم
بیست دقیقه طول کشید تا خواهرم هاجر اومد خونه. عجله داشت تو هال در حال در آوردن لباس و پرت کردنشونبود اما داشت لحظه به لحظه منو دیوونه تر میکرد . شدید تو کف کردنش بودم بزور جلو خودم همونجا نکردمش. تا حالا هیچ چیزی حتی کردن خود هاجر اینقدر منو تحریک نکرده بود . با شورت و سوتین سفیدش تو حال با گوشی حرف میزد . شلوارش به رون های سفیدش گیر کرده بود و کیر من تو شورتم داشت خفه میشد. اینقدر کونش تو شورت سفید دیوانه کننده بود که داشتم وسوسه میشدم ی دست جق بزنم تا حموم کنه. بلاخره رفت زیر دوش ، .
صدای آب باز شد چند دقیقه بعد رفتم پشت در حمام خیلی عادی صداش زدم گفتم" گوشیم جامونده بود اومدم بردارمش". منتظر می مونم بیای باهم بریم .
حمامش ی ربع طول کشید . به محض بیرون اومدن چند قدمی که از حمام اومد بیرون اومد پاشدم و راه افتادم دنبالش. میدونست بی برو برگرد باید سکس کنیم .خیلی مغموم و ناراحت سشوار برداشت و موهاشو شروع به خشک کردن کرد فقط میخواست خیسیش از بین بره یا شاید هم منتظر امداد غيبی بود.
چند دقیقه طولش داد بعد با بی حوصلگی سشوار رو ی گوشه انداخت باصدای که پر از التماس و ناامید بود گفت:
_: میشه بری بیرون میخوام لباس بپوشم؟
+:شرمنده آبجی برم بیرون، دیگه هر کاری کنم در روم باز نمی کنی
_: باشه پس منتظر بمون تا من جلوت حوله ام رو دربیارم و لخت بشم
+: خودت هم میدونی که من تا کار که ميخوام رو انجام ندم از اینجا نمیرم. نهایتا روم رو برمیگردونم سمت دیوار تا لباس بپوشی

خودش هم میدونست امروز رو باید کنار بیاد از توی کمد سوتین شورت برداشت و پوشید مثل ملکه‌ی بزرگ اما بازنده و شکست خورده خیلی آروم رو تخت اتاق نسبتا تاریکش خزید، پشت من روی تخت خوابید. بوی شاپو خوش عطرش شهوتم رو نوازش می‌کرد
دیدن بدن توپر و سفیدش دیوونه کننده بود. کون برجسته و گودی کمرش تو حالتی که خوابیده بود رو هیچ شکل آناتومی حتی نمی‌تونست تجسم کنه چه برسه به طراحی . جوری سرشو تو متکای تخت فشار میداد که انگار اولین باره تو همچین بزنگاهی گرفتاره و قراره بکارتش رو از دست بده .
کنارش نشستم شورت و سوتین تیره اش با بدن سفیدش تناقض زیبای داشت. لبهام رو روی پلهوش گذاشتم بسمت بالا کشیدم .لرزش خفیفی تو بدنش پیچید. با کف دستم خیلی باسن بزرگ و سفیدش رو لمس میکردم هاجر خواهرم واقعا کون بی‌نظیری داشت. کمی کونش رو دستمالی کردم و دستم رو به سینه اش رسوندم . با آرامش کامل از روی سوتین با سینه های خواهرم بازی می‌کردم. هیچ اثری از تحریک نمیدیدم. لبهام به به لاله ی گوشش رسوندم با خیسی موهاش هنوز عرق شرم روی پیشونیش نشسته بود با لمس دندون‌هام روی لاله گوشش اشکی از گونه های برجسته اش به پایین چکید.
با نا امیدی تمام پاشدم تو دوراهی شرافت و شهوت سرگردون و بلاتکلیف بودم تا نزدیک در رفتم تصمیم فقط سکس با رضایت بود دستگیر در رو گرفتم اما شهوت فقط می‌تونست از من ی بیشرف بسازه و ساخت کمتر یک لحظه هم ساخت .
لباسهام رو در اوردم با شورت کنارش به پهلو دارز کشیدم.دست چپم رو از زیر بدنش رد کردم و زیر سوتینش بردم. اون‌یکی دستم رو بردم سمت کسش پاهاشو محکم بهم چسبوند و تو شکمش جمع کرد. بزور انگشتهامو رسوندم به بالای کسش شروع به حرکت‌های دورانی کردم .کمی گذشت حالت چرخش رو چوچولش رو تغییر دادم انگار که اثر کرد کس خواهرم رفته رفته داشت داغ میشد و اینکار بهم انرژی داد.با نوک زبونم با لاله ی گوشش ور میرفتم. احساس کردم کونش رو بیشتر به کیرم فشار میده ی کمی فاصله گرفتم که اخم جذابی روی صورتش نشست. کیرم رو توی همون حالت لای پاهاش گذاشتم وسرعت انگشتم رو بالاتر بردم با دستی که از زیر گردنش رد کرده بودم سینه هاشو چنگ میزدم . خواهرم نمیتونست تحمل کنه به ناله افتاده بود .
شهوتش به بیشترین حد خودش رسیده بود شروع کرد تو حالت گریه فحش دادن:
کثافت
آشغال عوضی
حرومزاده پست
کثافت این تجاوزِ
دوست ندارم داری بزور بهم دست‌ میزنی
نمیخوام تو ارضام کنی
ایییی
آخ آخ
ایییی
بشدت لرزید و و تند تند نفس میکشید .بعد از چند لحظه آروم شد.
رفتم پاین تخت پاهاشو از هم باز کردم رد خیسی کسش کاملا مشهود بود.
با صدای بی حال میگفت: میدونم کار خودتو می‌کنی اما تورو خدا فقط آروم
گفتم:" آبجی جون فعلا زود قراره کلی حال کنی"
سرمو بردم بین پاهاشو کسش رو از رو شورتش آروم گاز میگرفتم
پیچ وتابی که به خودش میداد نشون میداد. موتورش گرم شده شورتش رو در آوردم . چاک کسش پرآب بود زبونم رو روی کسش حرکت میدادم و رعشه به بدنش افتاده بود. ناله می‌کرد و با موهام بازی می‌کرد
زانوهاشو تا کردم و پاهاش تو شکمش فشار دادم و زبونم توی سوراخ کسش فشار میدادم اینقدر ادامه دادم تا با ی جیغ بلند ارضا شد و خیسی کسش چند برابر شد شورتم رو در آوردم به کیرم خیره شدم منظورم رو کاملا فهمید.
با حالت قهر گفت : سرم رو بِبُری حاضر نیستم برات بخورم
قید ساک رو زدم، کیرم که داشت می‌ترکید ، رو چاک کس خواهرم بالا و پایین کردم .فشار رو بیشتر کردم چهره اش درهم شد از درد.
آروم آروم فرو کردم تا اخر کیرم تو کس خواهرم نشست.
صورتش رو بین دستهام گرفتم لبهاش رو شروع کردم به مکیدن
آروم کیرمو تو کسش عقب جلو میکردم هاجر با اینکه درد داشت اما حسش برگشته بود و لبهام رو ول نمیکرد تلمبه هام سنگین تر کردم و لب هام رو جدا
آروم زیر لب میگفت: "محکمتر . فقط پاره ام کن"
نزدیک پنج دقیقه بود کرده بودم توش . دوست داشتم پوزیشن عوض منم اما زمان نبود و مهمتر اینکه نمیتونستم جلوی خودم رو بگیرم. سرعتم رو بیشتر کردم
دوباره خواهرم محکم خودشو بهم فشار داد . منم خودم تو بغلش رها کردم و کیرم رو محکم ته کسش فشار دادم باتمام قدرت آبم رو تو کس خواهرم تخلیه کردم
بی جون روی بدنش خوابیدم و بدنش رو خیلی نرم ماساژ می‌دادم

باهم رفتیم زیر دوش دلم میخواست ی بار دیگه بکنمش اما قبول نمیکرد فقط با کونش بازی کردم. بزور ی کمی زبونمو رو سوراخ کونش کشیدم و فرو کردم .لذتی مافوق باور داشت خودش دستم رو چاک کسش گذشت و گفت:" همین جور ادامه بده ولی حواست به اینجا رو یادت نره" .
حسابی خوردمش و مالیدم دستش رو رسوند به کیرم گفت: " این خرطوم کلفت رو میخوای بکنی تو کس خواهر جونت " کشید و گذاشتش لاپاش منم بی‌رحمانه فرو کردم تو کسش
تلمبه های سنگین کل بدنش نرم تپلش رو می‌لرزوند چندتا اسپک آروم رو کونش زدم که زمزمه می‌کرد "محکم تر" تلمبه‌هامو محکم و سریعتر کردم با خشم عجیب رون پام رو چنگ زد گفت :" بیشرف سیلی رو محکم تر بزن روی این کون"
این بار محکم تر و سریع تلمبه میزدم و رو کونش سیلی میزدم زیر دو دقیقه با جیغ و فریاد ارضاشد

ی دوش سریع گرفتیم و لباس پوشیدیم .
با خنده گفت:" نشدی. سفت شده و نمی خوابه"
با ی حیله گری خاص گفتم: نگران نباش به فکرش هستم فعلا شرایطش مهیا نیست.
راه افتادیم بین راه دوتا معجون ی شاخه گل گرفتم.
وقتی سوار ماشین شدم گفت: "آقا ولخرج شدیا"
گفتم: باید به آبجی گلم برسم بدنش خالی نکنه
در ضمن کادو بمونه طلبت.
رسیدم خونه بعد از شام ی قرص گیاهی شهوت زا با ی لیوان اب که با عرصه گل سرخ ترکیب کردم و جلوی بچه‌ها بهش دادم و گفتم: مگه سردرد نداشتی آبجی
با تعجب نگاهم کرد ولی ضایع نکرد و خوردش و تشکر کرد
موقع خواب آروم رفتم کنارش گفتم: آبجی جون اگه دیدی گرمته و خوابت نمیاد بیا اتاقم
رفتم اتاقم زمان زیادی گذشت از اومدنش ناامید شدم و خوابیدم.
تو خواب دستی رو کیرم حس کردم پاشدم هاجر با صورتی سرخ و بدنی داغ جلوم نشسته بود
با صدای بی حال و پر شهوت گفت " آخرش منو از راه بدر میکنی. پاشو آرومم کن که بتونم بخوابم "
افتادم به جونش چون نمیشد صدا کنیم و استرس داشتیم برای همین خیلی بیشتر حال میداد. ی دل سیر کس خواهرم رو کردم کلی پوزیشن عوض کردیم تلافی غروب رو در اوردم . خواهرم دوبار ارضا شد منم تمام آبم رو توش خالی کردم. هاجر روی پاهاش بند نمیشد بزور خودش رسوند پیش بچه ها و خوابید.

صبح با صدای هاجر بیدارم شدم خیلی سر حال وشاد بود گفت: حمید داداش ما رو میرسونی خونه؟
گفتم: نه آبجی بمون ناهار کباب مهمون خودمی

ی سرک به راهرو کشید. نشست کنارم و گفت:حمید من خیلی فکر کردم راضی به این رابطه نبودم اما منم نیاز دارم. دنبال بی آبروی هم نیستم و البته مطمئنم تو برام کم نمیزاری پس به زور خودم راضی کردم، اما اولا باید حواسمون باشه هیچ کسی نفهمه و ابرو ریزی نشه. دوما ی کمی مراعات کن اصلا علاقه ندارم ازت بچه دار بشم پس مواظب باش
گفتم: چشم خواهر گلم
در عین ناباوری لبای صورتی شو رو توی لبهام گذاشت لبهای که این بار بدور از شهوت بوی عشق ممنوعه میداد.
پاشد که بره دستی به کونش کشیدم گفتم :میدونی این بهشت فوق‌العاده است ؛ تکه، من میمیرم برای این کونت هاجر ، کی میشه...
تو حرفم پرید با خنده گفت: این یکی تو دلت میمونه
گفتم:تموم تنت مال منه خواهیم دید...
ادامه دارد...
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
داستان سکسی ایرانی

خواهرانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA