انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
مذهب
  
صفحه  صفحه 2 از 19:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  16  17  18  19  پسین »

"مرگ اتفاقي كه فقط يكبار مي افتد،وقتی اين كلمه را می شنوید به چه مي انديشيد؟"


زن

 
به اسايش هميشگي فكر مي كنم
     
  
مرد

 
هركسی برداشتی از مرگ و دنیای بعداز اون داره ولی همیشه این حس توی همه ادمها مشترك باقی مونده كه مرگ بدون وجود دنیایی دیگر یا زندگی بعداز مرگ زندگی الان ما رو بی هدف جلوه میده .
همیشه لازم نیست كه با كمك علوم و اثبات دلایل علمی به یك نتیجه برسیم خیلی وقت ها باید باور داشته باشیم . وقی كه باورداشتی - فقط یك باور كوچولو - برای خودت كافیه .
بسیار سفر باید تا پخته شود ... خامی صوفی نشود صافی تا درنکشد جامی
گر پیر مناجاتست ور رند خراباتی ... هر کس قلمی رفته‌ست بر وی به سرانجامی
     
  
زن

 
bilbilak: آنگاه شما وقتی نمیدونی قبل از تولد كجا بودی چجوری میخوای با منطق اثبات كنی بعد از مرگ كجا میری ؟
من قصد ندارم با منطق ثابت كنم كه كجا بودیم كجا میریم من فقط می خوام بدونم هر كسی وقتی اسم مرگ میاد به چی فكر میكنه و اگر هم چیزی میگم فقط نظر شخصی خودمه. قصد اثبات چیزی رو ندارم


استفان هاوکینگ : فكر به مرگ قریب الوقوع زندگیم را دگر گون كرد
استفان هاوکینگ ریاضیدان، فیزیکدان نجوم و نابغه کیهان شناسی در سخنرانی نادری که در «رویال آلبرت هال» لندن انجام داد گفت: تا 8 سالگی قادر به خواندن و نوشتن نبودم.

به گزارش خبرگزاری مهر، استفان هاوکینگ که با تئوریهای مربوط به سیاه چاله ها به شهرت رسید یک نابغه علم کیهان شناسی است که از بیماری فلج مغزی رنج می برد. وی در سخنرانی نادری که در «رویال آلبرت هال» لندن و با کمک یک دستگاه ترکیب کننده صدا که یکی از همکارانش در کمبریج در سال 1985 برای وی ساخت از داستان زندگی خود گفت.

مهمترین دانشمند حال حاضر انگلیس در این سخنرانی با بیان 15 واژه در دقیقه موفق شد برای اولین بار درباره 69 سال زندگی خویش سخن بگوید. وی در پاسخ به این سئوال که چرا یک مغز تا این حد فاضل باید در بدنی اینچنین نامطلوب زندانی شود، گفت: «نمی دانم. اما می دانم که فکر به مرگ قریب الوقوع زندگی مرا دگرگون کرد. بسیار زیباست وقتی بفهمی که درد ماندن در دنیا با ارزش است. من نابغه ام چون از ترس از مرگ همواره همراه من است.»

این کیهان شناس انگلیسی افزود: «من پسربچه ای باهوش و بسیار تنبل بودم. درس خواندن مرا به وجد نمی آورد. من خواندن و نوشتن را در 8 سالگی آموختم. خواهرم فیلیپا همیشه بسیار با استعدادتر از من بود. زمانی که کشف کردم بیمار هستم با خودم حساب کردم که کلی کار برای انجام دادن دارم و ناگهان تمایلم به انجام این کارها شکوفا شد.»

هاوکینگ در دبیرستان با همکلاسی های خود درباره خدا و بی انتهایی حرف می زد. در 13 سالگی اولین سوزش ها و دردها در دستهایش را احساس کرد اما به وی توضیح دادند که این دردها از اثرات رشد است و جای هیچ نگرانی نیست و او باور کرد. وی در این خصوص گفت: «بسیار بد می نوشتم. به طوریکه معلم زبان انگلیسی ام را به کل نا امید کرده بودم. اما همکلاسیهایم من را انیشتین صدا می زدند.»

به این ترتیب به خاطر نبوغی که در فیزیک از خود نشان داد درهای آکسفورد به رویش باز شد. «یک ساعت در روز درس می خواندم. باورم شده بود که یک فرد با استعداد هستم و نباید خودم را به طور جدی مشغول درس خواندن کنم.»

به تدریج، دردها غیرقابل تحمل شد. به همین دلیل هاوکینگ را بستری کردند. تشخیص اولیه، بیماری «اسکلروز جانبی آمیوتروفیک» را نشان داد که اشتباه بود. این تشخیص باعث شد که 3 سال امید به زندگی را از دست بدهد. اما پس از آن شروع به مطالعه کردن، فهمیدن، کشف کردن و نوشتن درباره کیهان از «بیگ بنگ تا سیاه چاله ها» کرد و به این ترتیب تحولی در دنیای فیزیک نجوم به وجود آورد.

سپس وارد دانشگاه کمبریج شد و در همانجایی که زمانی «اسحاق نیوتن» بود یک کرسی ریاضی به دست آورد. سپس ازدواج کرد که حاصل آن سه فرزند بود. در سال 1985 به دلیل بیماری التهاب ریه پزشکان نای وی را قطع کردند و از آن زمان دیگر نتوانست حرف بزند. باوجود این 43 سال داشت و هنوز زنده بود و مغزش شگفتی دانشمندان زمین را برمی انگیخت.

به گفته «جیم الخلیلی» استاد فیزیک دانشگاه «سوری» که هاوکینگ را در این کنفرانس همراهی کرده بود این بیماری نقش چندانی در بروز نبوغ وی نداشت. وی در این باره گفت: «به اعتقاد من استفان فردی است که سرنوشتش از قبل مقدر شده است. شاید ترس از مرگ موجب شد که وی در یک دوره خاص توجهش را به علم افزایش دهد اما به اعتقاد من به وضوح معلوم است که وی انسانی متفاوت از دیگران است.»

براساس گزارش لاستمپا، در رویال آلبرت هال لندن پس از پایان سخنرانی هاوکینگ، تماشاچیان به مدت دو دقیقه وی را تشویق کردند. هاوکینگ با تبسم عجیبی حضار را تماشا کرد و گفت: «فکر می کنم که مردم از تضادی که میان قدرتهای فیزیکی تا این حد محدود من و عظمت طبیعت جهانی که با آن کار می کنم وجود دارد به وجد می آیند.»

در این میان خانمی که در ردیف اول نشسته بود بدون هیچ خجالتی شروع به گریستن کرد.

تاریخ انتشار خبر: ۱۳۸۹/۰۷/۳۰

منبع: خبرگزاری مهر
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
ترس همه وجودمو میگیره
This is alone girl...
     
  
مرد

 
plangton31: من قصد ندارم با منطق ثابت كنم كه كجا بودیم كجا میریم من فقط می خوام بدونم هر كسی وقتی اسم مرگ میاد به چی فكر میكنه و اگر هم چیزی میگم فقط نظر شخصی خودمه. قصد اثبات چیزی رو ندارم
درسته حق باش شماست
سوالی هم که من پرسیدم تنها در راستای حرفهای شما بود اینکه نمیخواهید اثبات کنید مقولش جداست

من فقط خواستم بگم انسان برخلاف حیوانات داری تصورات هستش و با این تصورات هستش که جهان خودش رو میسازه در صورتی که حیوان همون غریزه ی خودش رو دنبال میکنه اما انسان قدرت کنترل و تغییرش رو داراست.
اینکه ما مرگ رو با فلسف بافی های مختلف برای خودمون اماده میکنیم اول باید یادمون باشه این فقط تصورات ماست .
مثلا رمز و راز ساختن از مرگ فقط تصور ماست همچنان که خود شما میتونید با تصورت از یه مقوله رمزی بسازی که اذهان رو مشغول کنه و غیره.
دنیای بعد از مرگ تنها تصور انسان هستش اما تنها چیزی که انسان نمیشه منکرش بشه به قول سهراب سپهری :

و اگر خنج نبود، لطمه می‌خورد به قانون درخت
و اگر مرگ نبود، دست ما در پی چیزی می‌گشت.
و بدانیم اگر نور نبود، منطق زنده پرواز دگرگون می شد.
و بدانیم که پیش از مرجان، خلائی بود در اندیشه دریاها.
و نپرسیم کجائیم،

ما وابسته به طبیعتیم و قوانین اون همچنان که منظومه های کیهانی هم عمری رو دارا هستن هیچ چیزی جاودانه نیست هیچ، و نمیتونه برای بعد از خودش که کسی نیست فلسفه ای ببافه تنها چیزی که میشه بهش جلا داد تصور هست و بس
این كاربر به درخواست خودش بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  ویرایش شده توسط: bilbilak   
مرد

 
من همیشه برای مرگ آماده هستم حتی همین الان
من برگشتم
     
  
زن

 
به مرگ فکر کردن از همه چیز آسان تر است.

--------------------------------------------------------------------------------

وقتی كسی رادوست داری، گفتن آسان تر است، شنيدن آسان تر است، بازی كردن آسان تر است، كار كردن آسان تر است و وقتی كه كسی تو را دوست دارد، خنديدن آسان تر است و اگر تنهای تنها باشی، به مرگ فكركردن از همه چيز آسان تر است.
من هم خدایی دارم
     
  
مرد

 
هيچي فعلا كه زنده ام چرا به مرگ فكر كنم
من اينقدر موضوع واسه فكر كردن دارم كه مرگ توش گم شده
این كاربر به علت تخلف در قوانین انجمن بن شد
مدیریت انجمن پرنس و پرنسس
     
  
زن

 
تاثیر متفاوت فكر كردن در مورد مرگ بر روی زنان و مردان
هوشیاری از مرگ چه ارتباطی به حال و هوای انسان دارد؟

کاملاً آشکار است که به یاد آوردن آدم ها از اینکه یک روز خواهند مرد بر احساسات آنها اثر می گذارد. اما آیا مردها و زن ها واکنش متفاوتی نسبت به این واقعیت تلخ زندگی نشان می دهند؟

روانشناسان اجتماعی در یک تحقیق بیشتر از 15 سال بر روی واکنش انسانها نسبت به یادآوری مرگ کار کردند. برای این منظور از آنها خواسته شد یک پاسخ کوتاه به دو مورد مربوط به مرگشان بنویسند (مثلاً، "لطفاً احساسات و افکاری که یاد مرگ در شما ایجاد می کند را به دقت شرح دهید".)

در کمال تعجب این محققان به این نتیجه رسیدند که یاد مرگ (نسبت به سایر موضوعات آزاردهنده) موجب تغییر حال و هوا و احساسات نمی شود. تحقیقات متعددی نشان داد که زنان و مردان بعد از اینکه مرگ به آنها یادآوری شد احساست متفاوتی گزارش نکردند. تفکر استاندارد مربوطه این است که یادآوری ها از مرگ تاثیر چندانی بر احساسات آنها ندارد، گرچه گاهی تاثیرات دیگری به دنبال دارد (مثلاً افزایش پیشرفت در زندگی، نیاز به یکپارچگی و دفاع از جهان بینی).

رابرت کاستنباوم نویسنده روانشناسی مرگ و پروفسور دانشگاه آریزونا در این تحقیق به دنبال ردپایی از احساسات در نوشته ها و پاسخ های شرکت کننده ها بود. به عبارت دیگر، شاید پرسیدن اینکه مردم احساسات عمیق را چطور حس می کنند برای تشخیص واکنش های احساسی آنها کافی نیست. این مورد مخصوصاً درمورد مردها که درمقایسه با خانم ها معمولاً کمتر احساسی هستند و احساسات خود را کمتر بیان می کنند صدق می کند.

نتایج این تحقیق نشان داد که 68 مورد از خانم ها در پاسخ های خود گزارش دادند که یاد مرگ و فکر کردن به آن موجب بروز اضطراب در آنها می شد، در حالیکه این آمار برای مردان فقط 36 مورد بود. درمقابل، 53 نفر از خانم ها گزارش دادند که یاد مرگ موجب ناراحتی آنها می شود و این تعداد برای آقایان 45 نفر بود. همنچنین محققین متوجه شدند که تنها 11 نفر از خانم ها بیان داشته اند که یاد مرگ هیچ تاثیری بر آنها نداشته درحالیکه این تعداد برای آقایان 22 نفر بود.

جالب توجه است که 44 نفر از خانم ها احساسات مثبتی را در پاسخ های خود ذکر کردند (کلماتی مثل جالب، مفتخر، راضی، لذت بخش) ولی فقط 30 نفر از مردان چنین حسی را گزارش دادند.

نکات مختلفی در این یافته ها دیده می شود. اول اینکه، به نظر می رسد یاد مرگ موجب بروز واکنش های احساسی می شود حتی اگر روش های قدیم برای ارزیابی حال و هوا قادر به تشخیص این نکته نبوده اند. دوم اینکه، یاد مرگ نه تنها موجب ترسیدن انسانها نمی شود بلکه برای آنها ناراحت کننده نیز هست. سوم اینکه، خیلی ها از به یاد آوردن اینکه روزی می میرند خوشحال می شوند! و آخر اینکه، زنان احساسات مثبت و منفی بیشتری نسبت به مردان گزارش دادند که با تحقیقات جدید که نشان می دهد احساست مثبت و منفی در کنار هم وجود دارد مطابقت دارد.

مرگ از همه پنهان است. مردم معمولاً ترجیح می دهند درمورد آن حرف نزنند یا به آن فکر نکنند مخصوصاً وقت هایی که ناراحت و غصه دار نیستند یا به خاطر بیماری یا هر چیز دیگر مرگشان را نزدیک نمی بینند. اما متاسفانه چیزهایی که انسانها را یاد مرگ می اندازد همه جا وجود دارد.

و این تحقیق نشان می دهد که یادآورندگان مرگ می توانند تاثیر احساسی عمیقی بر روی زندگی روزمره مردم داشته باشد. بااینحال، افراد کمی هستند که تصور می کنند که نگرانی از مرگ یکی از نگرانی های مهم انسانهاست.



گردآوری : پایگاه اینترنتی پرشین وی
من هم خدایی دارم
     
  
زن

 
برنامه ریزی برای عمر جاویدان خیلی سخته

مساله مرگ و سلامت روان
فکر کردن راجع به مرگ خود یا مواجه شدن با واقعیت مرگ عزیزان کار بسیار دشواری است اما به هر حال باید بپذیریم که روزی همه ما با این دشواری‌ مواجه می‌شویم و بنابراین دانستن مطلبی در این خصوص به حفظ سلامت روان ما کمک می‌کند...
نحوه واکنش ما به مرگ، بستگی به شرایط آن و باورهای شخصی و تاثیرات فرهنگی‌مان دارد. از آنجایی که مرگ، درک ما از راز حیات را به چالش می‌کشد، همیشه در برابر آن نوعی حس بیم و احترام داریم. خود فرآیند مردن هم چالش‌برانگیز است. کشفیات جدید علمی و پیشرفت‌های پزشکی مرگ و مردن را به دلیل الزام بیشتر افراد به تصمیم‌گیری در مورد گزینه‌های درمان که در گذشته‌ها در دسترس نبودند، بیش از پیش پیچیده ساخته‌اند.



درک این موضوع بسیار مهم است که مرگ یک موضوع کاملا متفاوت از فرآیند مردن است. مرگ نقطه پایان حیات است اما مردن، بخش پایان زندگی است. مردن می‌‌تواند سخت و عذاب‌آور باشد و شکل آن بستگی به تاریخچه پزشکی فرد، واکنش وی به فشارهای عصبی، ماهیت بیماری و تعامل او با دیگران حین مردن دارد. تاثیرات فرهنگی و سامانه‌های اعتقادی فرد هم در این مساله نقش مهمی بازی می‌کنند.
برای بسیاری از افراد در حال احتضار، تجربیات زندگی هنوز هم دارای معنا و اهمیت قابل ملاحظه‌ای هستند. درک فرآیند مردن می‌تواند به افراد مبتلا به بیماری‌های لاعلاج و خانواده و دوستان آنها در کنار آمدن با این اوقات بسیار دشوار کمک‌کند.




ابتلا به بیماری لاعلاج


راه‌هایی که به مرگ ختم می‌شوند به اندازه زندگی‌های قبل از آن با هم متفاوت هستند. گاهی اوقات مرگ به طور ناگهانی و بدون هر گونه هشدار قبلی روی می‌دهد. در موارد دیگر، افراد بخشی از زندگی خود را با یک مرگ قریب‌الوقوع پشت سر می‌گذرانند. در مورد بیماری لاعلاج، فرد در حال مرگ، پزشک بیمار و مجموعه‌ای از دوستان و آشنایان به اندازه کافی فرصت دارند تا خود را برای مرگ آماده کنند. آنها می‌توانند راجع به موضوعات مهمی از جمله: آغاز یا توقف حمایت‌های تغذیه‌ای، احیا و درمان‌هایی مثل دارو، سرم یا دیالیز به بحث و گفتگو بپردازند. در خلال یک بیماری لاعلاج، فرد در حال مرگ، اغلب می‌تواند نظر خود را در مورد موضوعاتی مثل کالبدشکافی، اهدای عضو، مراسم کفن و دفن، از جمله به خاک‌سپاری و مسایل حقوقی روشن کند.
حقیقت مردن می‌تواند برای بسیاری، رعب‌آور باشد اما با حمایت و دلگرمی، افراد در حال مرگ و خانواده‌های آنها می‌توانند به فرصت‌ها و امکانات قابل‌ملاحظه‌ای دست یابند که تنها در چنین لحظاتی از زندگی وجود دارند.
خانواده‌ها هم در مواقعی که یکی از عزیزان‌شان دچار بیماری لاعلاج می‌شود، مجبور به چیره شدن بر واکنش‌های عاطفی پیچیده و دردناک هستند. هر کسی به شیوه‌ای مخصوص به خود، از پس این معضل برمی‌آید. در برخی موارد، فرد سوگوار ممکن است سعی کند مرگ حتمی عزیز خود را به فراموشی سپرده یا انکار کند و از هر گونه صحبت راجع به آن، حتی با شخص در حال مرگ امتناع ورزد. اگر چه مردن و حال احتضار برای افرادی که به نوعی درگیر آن هستند می‌تواند زجرآور و ناراحت‌‌کننده باشد اما از زاویه دیگر فرصتی است برای کنار آمدن و پذیرفتن واقعیتی به نام پایان زندگی. روزها و لحظه‌های پایانی عمر می‌تواند سرشار از یادآوری خاطرات خوشایند و مفاهیم امیدوارکننده باشد.


درباره مرگ با هم حرف بزنید


اغلب افراد در حال مرگ را می‌توان (و اصلا بهتر است) از مرگ قریب‌الوقوع‌شان مطلع ساخت. به جز در مواردی که یک آیین فرهنگی خاص، تاکید بر بی‌خبر نگاه داشتن فرد در حال مرگ از مرگ خویش دارد، به‌طور کلی افرادی که دچار بیماری لاعلاج هستند، مایل‌اند صادقانه و بی‌پرده راجع به وضعیت خود آگاه شوند. در اغلب موارد، آگاه ساختن فرد به شکل صحیح از بیماری‌ لاعلاجی که دارد، نه تنها او را تضعیف نمی‌کند که باعث تقویت بهداشت روان او هم می‌شود. به علاوه، این کار ممکن است به فرد در حال مرگ این فرصت را بدهد تا دیگران را ببیند و با آنها صحبت کند. کارهای ناتمامش را به انجام برساند و خاطراتش را به رشته تحریر درآورد یا فرایض مذهبی را به شکل کامل‌تری برگزار کند. البته منظور این نیست که دادن چنین اخباری یا هضم آن کار ساده‌ای است. افراد در حال مرگ اغلب از تنها ماندن، تحقیر شدن و دلتنگی‌های لحظات پایان زندگی سخت در هراس هستند. برخی هم از مردن در بیمارستان یا زیر دستگاه‌های قلب و ریه مصنوعی بیم دارند. یک سری هم از اینکه آخر عمری سربار و وبال گردن عزیزان خود شوند، احساس نگرانی می‌کنند و عده‌ای هم معتقدند در این دوران روابط فردی آنها خدشه‌دار می‌گردد و با آنها دیگر مثل یک انسان طبیعی رفتار نمی‌شود. این نگرانی‌ها، اغلب چنانچه به فرد در حال مردن، فرصت صحبت کردن راجع به احساس ترس و حیرت در هنگام مواجهه با مرگ داده نشود، تشدید می‌گردند. شخصی که مبتلا به یک بیماری لاعلاج است، ممکن است با افراد غیرفامیل راحت‌تر صحبت کند. فرد در حال مردن و خانواده او نیازمند بحث و گفتگو در مورد مسایل علمی هم هستند. آگاهی از مدت تقریبی فرآیند مردن، در صورت مشخص بودن، کمک شایانی می‌کند. آیا چند روز، چند هفته یا چند ماه به پایان زندگی فرد مانده است؟ آگاهی از این موضوع این امکان را به خانواده فرد می‌دهد تا کارهای خود را برنامه‌ریزی کنند یا از پیش، در فکر گرفتن مرخصی باشند.


فرآیند مردن


به طور کلی درد، چه جسمی و چه روحی، مهم‌ترین عامل ترس فرد از مردن است. خوشبختانه، روش‌های مختلف کنترل درد، این امکان را فراهم می‌سازند تا با تسکین فرد، بدون عوارض جانبی قابل ملاحظه، از در مخاطره قرار گرفتن عظمت و آرامش مرگ جلوگیری شود. برخی از بیمارستان‌های بزرگ دارای درمانگاه‌های ویژه درد هستند یا آسایشگاه‌هایی دارند که در آنجا افراد متخصصی در زمینه کنترل درد فعالیت می‌کنند.داروهای مسکن قادرند با موفقیت بیشتر دردهای جسمانی را کنترل کنند. درمان‌های دیگری مثل بیوفیدبک (پس خوراند زیستی) یا شل کردن عضلات از طریق تمرکز فکر هم می‌توانند موثر واقع شوند. این رویکردها به تنهایی ممکن است قادر به تسکین کامل درد نباشند، به ویژه دردهای عمیق روانی که برخی، هنگام مردن تجربه می‌کنند.


خبر مرگ


وقتی به کسی گفته می‌شود که او دچار یک بیماری لاعلاج است، ایجاد یک سری حالات متفاوت مانند شوکه شدن، خشم، انکار و افسردگی در وی پدیده ناشایعی نیست. فرد در حال مرگ ممکن است نوعی احساس تنفر نسبت به همه انسان‌ها پیدا کند و از کامیاب شدن از باقی‌مانده عمر خود بی‌بهره بماند. او ممکن است بپرسد «چرا من»؟ برخی از افراد سعی می‌کنند راجع به این امر اجتناب‌ناپذیر به مذاکره پرداخته یا آن را به تعویق بیندازند. شاید بتوان آن را نوعی چانه زدن با خدا یا سرنوشت قلمداد کرد. اغلب اوقات، این معامله و چک و چانه زدن نتیجه مطلوبی هم در پی دارد و آن نوعی احساس آرامش و بی‌دردی است که فرد در طی این دوره پیدا می‌کند. بعضی‌ها هم در کمال آرامش، اهمیت و ارزش روزهای باقی‌مانده را درمی‌یابند و مهم نیست که این دوره چه‌قدر طول بکشد.
من هم خدایی دارم
     
  
صفحه  صفحه 2 از 19:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  16  17  18  19  پسین » 
مذهب
مذهب

"مرگ اتفاقي كه فقط يكبار مي افتد،وقتی اين كلمه را می شنوید به چه مي انديشيد؟"

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA