پر از زندگی
قسمت ۷
صبح با صدای گنجشکا که رو درختای حیاط داشتن کون هم میزاشتن بیدار شدم، با اینکه پنجره دو جداره انداختیم بازم صداشون میاد، از خواب بیدار شدم فکر کنم ساعت ده صبح بود، نیم ساعت طول کشید تا از تخت بیام پایین، سمانه هنوز خواب بود، این چرا نرفته مدرسه! که یادم اومد امروز جمعس همیشه به روی شکم میخوابه موهاش به هم ریخته بود اونقدر که صورتش دیده نمیشد، رفتم دستشویی خودمو تنظیم کردم. رفتم تو آشپزخونه بابا مامان داشتن با هم حرف میزدن، بابا نشسته بود رو صندلی داشت چایی میخورد، مامان ایستاده بود داشت ظرف میشست، سلام کردم نشستم پای میز غذا خوری، جواب سلاممو دادن، بعد مامان شروع کرد به حرف زدن، بابا فقط گوش میداد، مامان پشتش به ما بود یه شورت پوشیده بود پاهای سفیدو خوشگلشو انداخته بود بیرون، پیرهن بابا رو پوشیده بود که براش گشاد بود و باعث شده بود کونش رو قایم کنه، صحنه خیلی حشری کننده ای بود.
من نشستم کنار بابا طوری که مامان پشتش به من بود و منو نمیدید، اگه دستمو دراز میکردم راحت میتونستم کونشو لمس کنم، چشامو دوخته بودم به پاهای لخت مامان، خیلی برام تحریک کننده بود، الان که داشتم از اتاق میومدم بیرون، یکی از پاهای سمانه از زیر پتو اومده بود ولی تحریک کننده نبود, اما مامانم فرق میکرد تا حالا ده هزار بار هم پاهای لخت مامانمو دیده بودم ولی اینبار برام تحریک کننده بود. بابا متوجه نگاه من به پاهای لخت مادرم شد لباشو گاز گرفت و یه لبخند خوشگل تحویل من داد منم از دور یه بوسه براش فرستادم، بعد یه بوس برای کون مامان فرستادم، بابا داشت منو نگا میکرد و بیصدا میخندید زبونمو درآوردم، به حالت کس لیسی، گرفتم سمت کون مامان، که انگاری دارم کسشو میلیسم، مامان یه پارچ که دیشب توش دوغ ریخته بودیم رو شست، پارچ رو بلند کرد که بزاره طبقه بالای کابینت، پیرهن توی تنش بالا رفت، حالا میتونستم شورت مامانو ببینم، اخخخخ یه شورت هفتی با رنگ آبی کم رنگ پوشیده بود، شورت محکم کون مامانو بغل کرده بود، واقعا کون خوشگلی داره این جنده خانوم.
شورت رفته بود لای کونش، من محو تماشای اون صحنه بودم، لبمو گاز گرفتم واقعا دلم میخواست، همین الان پاشم کونشو بچلونم، تحریکش کنم، بعد کیرمو تا دسته بکنم تو کونش، مامان پارچ رو گذاشت، دستشو آورد پایین و دوباره پیرهن، کون مامانو قایم کرد. به بابا نگاه کردم با اشاره بهم گفت, این کون مال منه, منم دستمو انداختم به کیرم, یکم مالوندمش, بعد با انگشتم به کون مامان اشاره کردم, بعد دستمو مشت کردم و ادای گاییدنو درآوردم, که مامان یهو برگشت, منم به زور خودمو جمع کردم, مامان اومد سمتم, بغلم کرد, سرمو بوسید, رفت سمت یخچال, پنیر مربا رو از یخچال بیرون آورد, گذاشت جلوم, یه چایی هم بهم داد, منو بابا یکم با هم حرف زدیم و صبحونه رو خوردیم.
مامان رفته بود داشت تلویزیون میدید من خودمو تو اینستا غرق کردم، بابامم داشت روزنامه میخوند، آخه دیگه کی ابن روزا روزنامه میخونه!!!؟ بعدازظهر تو حال نشسته بودم، داشتم تلویزیون میدیم، دیدم سمانه شالو کلاه کرده داره میره بیرون، گفتم کجا به سلامتی؟ گفت پری اومده با هم بریم بیرون، منم تعجب کردم، گفتم پری که رانندگی بلد نیست، که جواب داد: نه سوسن، یکی از همکلاسیاموون ماشین داره، داریم میریم دور دور، ناسلامتی دیگه هیجده سالمونه، میتونیم گواهینامه بگیریم.
منم گفتم اها باشه عیبی نداره فقط اگه دلت خواست شماره اون سوسن همکلاسیتو بده، اگه کاری داشتم، باهاتون تماس بگیرم، سمانه هم یه دهن کجی کرد، خندید و از خونه رفت بیرون. منو مامان داشتیم با هم تلویزیون میدیدم، مامان پرسید: رابطه تو و پریا چطوره ؟ منم گفتم خیلی خوبه، ولی سمانه و حامد، فکر کنم به هم زدن و کلی در این مورد با هم حرف زدیم، ولی من زیر چشمی همش داشتم پاهای مامانو دید میزدم، زیر بلوز سوتین نبسته بود، کلا سمانه و مامان، اعتقاد چندانی به سوتین ندارن، اونقدر اندام مامان رو دید زدم، که آخرش کاملا تحریک شدم و مجبور شدم خودمو خالی کنم، رفتم تو حموم اتاقم، یه فیلم سوپر مادر و پسر باز کردم .
فردا وقتی از خواب بیدار شدم سمانه نبود رفته بود مدرسه، بابا هم رفته بود شرکت ولی مامان خونه بود، سلام کردم نشستم پای میز غذا خوری، شروع کردم به خوردن صبحونه، شروع کردیم به حرف زدن، مامان آدم پر حرفی نیست، ولی مثل بقیه خانوما عاشق حرف زدنه، پرسیدم چرا نرفتی باشگاه؟ گفت امروز میرم خرید واسه همون.
باشگاه رو بابا برای مامان باز کرد الآنم مامان و آبجی رویا دارن باشگاه رو اداره میکنن، درآمدشونم واقعا عالیه و صد البته اندامشون، هردوشون مربی تشریف دارن، مامان فکر کنم بیشتر از ده ساله باشگاه رو اداره میکنه، مامان یه تاب با یه شلوارک چسبون پوشیده بود، کون مامان تو اون شلوار خودنمایی میکرد، خیلی خوشگل بود، جنده هرزه، دلم میخواد بگیرم جرش بدم، نمیدونم چطور صبحونه خوردم، چون دائم چشمم به اندام مامان بود، تحریک شده بودم، آخه یه کون گنده، تو دو متریت قمبل کنه، تا از کابینت پایین یچیزی برداره، تو حشری نمیشی!؟ خم شده بود، داشت از کشوی پایین یه چیزی برمیداشت، کونشو قمبل کرده بود، طوری که خط شورتش و کسش معلوم بود، داشتم بدجور حشری میشدم، کیرم شق شده بود، پاشدم صبحونه رو جمع کنم، میخواستم وقتی از کنار مامان رد میشم، خودمو بمالم به کونش، اما وقتی از کنارش رد شدم مامان بلند شد و کونش از تیررس من خارج شد. صبحونه رو جمع کردم، بازم پشتش به من بود یا من جایی میرفتم که پشتش به من باشه، من ظرفای صبحونه رو تو سینک گذاشتم، مامان شروع کرد به شستنش، همونجور که داشت میشست و دستاشو تکون میداد، کونش هم داشت میلرزید، کون مامان سارا داشت جلوی چشم من مثل ژله میلرزید، دیگه داشتم دیوونه میشدم، قلبم داشت تندتر میزد، آروم بهش نزدیک شدم، دستمو بردم سمت کونش، دستم نزدیک کونش بود، ده سانتیمتر باهاش فاصله داشت، قلبم داشت از جاش کنده میشد، میتونستم بگیرمشون، بچلونمشون، تحریکش کنم، میتونم کس مامانو بگام، اگه الان کونشو بگیرم، نیم ساعت دیگه لخت تو بغل همیم، داریم با هم سکس میکنبم، مگه چیکار میتونه بکنه، من پسرشم، هیچکاری نمیتونه با من بکنه، دستم تقریبا داشت به کون مامان میچسبید، فقط چند سانتیمتر با سکس با مامان فاصله داشتم، لحظه آخر برگشتم به خودم گفتم: من نمیخوام به مادرم تجاوز کنم. زود دستمو از کونش دور کردم، نفس عمیق کشیدم، مامانو از پشت بغل کردم، از کنار صورتشو بوسیدم، یه لبخند خوشگل تحویلم داد، موهاشو بو کردم، بوی خیلی خوبی میداد، ازش پرسیدم، گفت یه سروم تقویت موی جدید خریده، منم موهاشو بو کردم، یه بوسه دیگه از موهاش برداشتم، برگشتم تو اتاقم ساعت ۱:۳۰ شده بود. ده دقیقه بعد سمانه اومد خونه، از مدرسه برگشته بود بهم سلام کرد اومد نزدیکم لوپمو بوسید، رفت لباساشو عوض کرد.
بعد از ظهر بود، بابا بهم زنگ زد گفت بیا بیرون یه لباس مناسب بپوش. لباس پوشیدم سمانه رو تخت داشت با گوشیش بازی میکرد، رفتم نزدیکش، گفت کجا میری منم گفتم، بابا زنگ زد، با اون میرم، نزدیکش شدم خم شدم لبامو چسبوندم به لبش و یکم لبای ناز آبجی رو بوسیدم، سمانه هم همراهیم کرد، بعد یه لبخند خوشگل رو لباش نقش بست، یکم قربون صدقش رفتم، بعد از خونه زدم بیرون، ده دقیقه بعد بابا رسید دم در خونه، سوار شدم، سلام کردم، بابا راه افتاد، یکم با هم حرف زدیم، بهش گفتم کم مونده بود به مامان تجاوز کنم. بابا هم یکم بهم چپ نگاه کرد، گفت میدونم آخرش کار دستمون میدی. منم خندیدم گفتم بابا بریم اداره؟ دلم کون میخواد، بابا با این حرفم خندش گرفت گفت:
+ یه پیشنهاد میدم خوشت نیومد، میریم اداره کونت میزارم بچه مادر جنده.
داشتیم باهم کل کل میکردیم گفتم:
_ هیچی کون بابای کسکش خودم نمیشه
+مطمئنی ؟
+ آره
که بابا خندید و گفت پس باشه پیشنهادمو نمیگم.
_بگو دیگه بابایی.
+نه بیخیال
دستمو انداختم به کیر بابا، کیرشو آروم فشار دادم، گفتم بگو دیگه بابا. اونم خندید، برگشت گفت، یه دست برام ساک بزن، بعد منم خندیدم گفتم، باشه یجا نگه دار برات بزنم، بابا با یه خنده خیلی خوشگل گفت، نمیخواد شوخی میکنم، حالا آماده ای سورپرایز شی؟؟؟ منم چشام قلمبه شد، گفتم چی شده، مامانو قراره بکنیم؟ گفت نه منم تعجبم بیشتر شد گفتم:
_پس چی نکنه قراره با محمد سکس سه نفره بکنیم؟
+ نه، اما پیشنهاد خوبیه شاید یروزی انجامش دادیم.
_ خب پس چیه؟
+ اون شب که من خونه نیومدم رو یادته؟
_ آره .
+ اونشب خونه دوست دخترم خوابیدم و صد البته کسشو جر دادم.
_ یعنی چی بابا! من داشتم از نگرانی سکته میکردم، تو کس میکردی؟
+ ای جانم، ببخشید عزیزم، قربون کیرخوشگلت بشم.
_ خب اسم اون جنده خانوم چیه؟
یکم با عصبانیت گفتم، بابام با این حرفم خندش گرفت،
گفت:
+نیلو.
_ جندس؟
+نه نیست، البته جنده منه، سی و هفت سالشه، یه دختر خوشگل، که فکر کنم نه سالشه، داره، اسم شوهرش فرهاده، که باید الان چهل ساله باشه.
خیلی خوشگلو سکسیه. درست مثل مادرت،
قدش صدوهفتادویک سانته، اون یک سانت خیلی مهمه.
_دوست دخترت شوهر داره؟
+آره.
_ سورپرایزت این بود که بهم بگی دوست دختر داری ؟
+نه، سورپرایزم اینه که، بگم : با نیلو حرف زدم، امشب بریم خونشون، یه دست دو نفری جرش بدیم.
با این حرف بابا. خیلی خوشحال شدم.
ای قربون بابا جونم شم
بغلش کردم، لپشو بوسیدم، کم مونده بود تصادف کنیم،
بابا گفت:
+هیجان زده نشو، بهشون نگفتم قراره سکس کنیم، فقط گفتم میایم مهمونی، میریم اگه شد، سکس میکنیم، اگه شد!!!.
_خب حالا شوهرش چی! امشب خونه نیست؟
+شوهر نیلو؟ از رابطه منو نیلو خبر داره، خودشم خوشش میاد، یجورایی مثل منه، اما حیف کونی نیست، کون خیلی خوبی داره، اما کون نمیده، فقط میکنه. و اینکه چطور با هم آشنا شدیمو، قضیش چیه رو بیخیال شو، خیلی پیچیدس بعدا بهت میگم.
_ آخه چطور ممکنه؟
+چی چطور ممکنه؟
_ من کونیم، بابام کونیه: مامانم جندس، دامادمون کونیه ،دوست دخترت جندس، شوهرش کسکشه، تو کسکشی، آخه چطور ممکنه اینهمه جنده و کسکش یه جا جمع شن؟
+یه بار بهت گفتم، ما همیشه آدمای شبیه خودمونو دورمون جمع میکنیم. یه ورزشکار، معمولا همه دوستاش وزرشکارن. یه دکتر دوستاش دکترن، نه معتاد خیابونی، یه دزد با خلافکارا میپره، میخوای ببینی کی هستی، ببین کی دوروبرته.
_درمورد من چی گفتی؟
+ همه چیو گفتم، نیلو و شوهرش راز نگه دار خوبین، امشبم میریم خونشون، ندید بدید بازی درنمیاری، شلوغ کاری نمیکنی، نیلو جنده هست ولی جنده اونجوری نیست که زود بگیری بکنیش، میریم خونشون، شاید آخر شب سکس کنیم، گفتم شاید، حرفی از سکس نزدم، فقط گفتم میایم با هم آشنا شیم، همه چیو درمورد سکس منو تو میدونن، پس گاف ندی.
تا شب ول چرخیدیم، بابا هم زنگ زد خونه به مامان، یکم دروغ تحویلش داد، خیلی ناراحت بود از اینکه بهش دروغ گفته، تا حالا بهش دروغ نگفته، این اولین باره داره دروغ میگه، بعد با نیلو تماس گرفت و همه چیزو باهاش هماهنگ کرد. رفتیم خونه فرهاد، درو زدیم درو باز کردن، استرس داشتم، یکمم دست پاچه شده بودم ولی یه نفس عمیق کشیدم و خودمو کنترل کردم، رفتیم تو، نیلو و فرهاد به استقبالمون اومدن، نیلو یه تاب و شلوار تنگ پوشده بود، از دیدن اندامش تعجب کردم، هیچ چیز از مامان کمتر نداشت،
پرید تو بغل بابا سامان، داشتن با هم لب میگرفتن، من با فرهاد دست دادم، فرهاد یه تیشرت و شلوار تنش بود، نیلو از بابا جداشد، منو کشید تو بغلش گفت بیا اینجا ببینم، بغلم کرد، به خودش فشار داد، اخخخ چه ناز بود، همون دم در تحریک شدم، یه زن خوشگل تو بغلم بود، همونجور که بغلش کرده بودم، دستامو دورش حلقه کرده بودم، صورتمو با دستاش گرفت، بهم نگاه کرد، گفت وایی چه نازی، چقده بزرگ شدی، وقتی دیدمت یه کوچولو بچه بودی. باهام مثل بچه کوچولو ها رفتار میکرد، صورتشو آورد نزدیک لباشو گذاشت رو لبام، اخخخ چه لبای داغی داشت، خوشمزه و ناز، ممه هاش به سینم چسبیده بود، یه لبخند بهم زد، ازم جدا شد، گفت بیان داخل، نشستیم رو مبل، نیلو برامون شربت آورد، خوردیم، نیلو خودشو انداخت تو بغل بابا، بابا هم دستاشو دورش حلقه کرد محکم چسبوند به خودش، شروع کردیم به حرف زدن، نیلو واقعا دختر نازی بود، خیلی سکسی و داغ به نظر میرسید. فرهاد و من نشسته بودیم کنار هم رو یه مبل، نیلو و بابا هم رو مبل تک نفره روبرویی نشسته بودن، تو بغل هم، نیلو روی پاهای بابا نشسته بود، پاهاشو انداخته بود روی هم، شلوار نازکی که پوشیده بود خیلی سکسی نشونش میداد، با اون تاب بندی، بدون سوتینش، ممه هاش واقعا حشری کننده بود، چشممو دوخته بودم به بدنش، بابا گفته بود ضایع بازی در نیارم، اما نمیشد، بابا بعضی موقع ها نیلو رو دست مالی میکرد، نیلو هم با یه لبخند و بوسه لب، جوابشو میداد، به فرهاد نگاه کردم، دیدم داره با لذت دست مالی شدن زنشو نگاه میکنه و داره از اینکه زنشو تو بغل یه مرد دیگه میبینه، خیلی لذت میبره.
تقریبا در مورد همه چیز با هم حرف میزدیم بغیر از سکس، سر شام نیلو روبروی بابا نشسته بود, من کنار نیلو و روبروی فرهاد نشستم، نیلو قرمه سبزی پخته بود، خوبو خوشمزه بود، غذا رو خوردیم، پای غذا کلی گفتیمو خندیدیم.
انتظار داشتم نیلو یه جنده باشه که لنگاشو باز کنه بچپونیم تو کسش. ولی خیلی نرمالو عادی بود و البته خیلی سکسی. زیر چشمی، همش چشمم به ممه هاش بود، غذا تموم شد، بابا و نیلو سفره رو تمیز کردن، فرهاد دست نزد، مثل چی نشسته بود، منم خواستم کمک کنم، نزاشتن، رفتم نشستم رو مبل تک نفره، فرهاد اومد نشست روبروی من، بهم گفت:
+خب آقا سعید چخبرا خوبی؟
_ممنون آقا فرهاد شما چطوری؟
+ ای میگذرونیم ولی شما انگاری کیفت کوکه
_اره خب داریم خوش میگذرونیم
+ آره چه خوش گذروندنی
_ولی خب شمام کیفت کوکه خانوم واقعا زیبایی داری همیشه خوشبخت باشین.
+ممنون آقا سعید، انشاالله شمام با یه دختر خوشگل ازدواج کنی، جلوی چشمت جندگی کنه.
با این حرف فرهاد هردومون خندمون گرفت. ازش پرسیدم حست چی بود وقتی نیلو خانوم تو بغل بابا بود.
+ حس خیلی خوبی داره ولی نمیشه حسو توضیح داد خودت یه زن میگیری، حسش میکنی.
بابا اومد نشست رو مبل کنار فرهاد، نیلو اومد بازم خودشو انداخت بغل بابا، من محو بدن سکسی نیلو بودم، تحملم داشت تموم میشد، میخواستم لختش کنم جرش بدم. یه لحضه متوجه شدم، همه دارن به من نگاه میکنن، نیلو دستشو انداخت به ممه هاش، برگشت گفت، چطورن سعید جون با این حرفش، همه خندیدن خیلی بد سوتی داده بودم، با یه خنده خجالتی، عذر خواهی کردم، نیلو فهمید من به شوخیهاشون عادت ندارم، بلند شد گفت: ای جووونم، قربونت شم، عزیزم، داشتیم شوخی میکردیم، اومد سمتم نشست رو پاهام، دستشو انداخت دورم، سرمو بوسید، بهش نگاه کردم یه لبخند زد و لباشو گذاشت رو لبام، اومممم لبای واقعا خوشمزه ای داره، لباشو جدا کرد پرسید خب نگفتی ممه هام چطوره، ! من یه کوچولو خندیدم گفتم خوشگله ، سایزشون چنده ،! که هممون خندیدیم، دستمو گرفت، گذاشت رو ممه هاش، گفت خودت بگو، آروم شروع کردم به مالوندن، ممه هاش خیلی نرم بودن، کیرم شق شده بود میخواست شلوارو پاره کنه، بره تو کس نیلو، یکم ممه هاشو مالوندم، گفتم فکر کنم سایزشون باید هشتاد باشه ، همه خندیدن ، نیلو گفت خوشم میاد حرفه ایی، منم داشتم ممه نیلو رو از روی لباس میمالیدم، دستمو کردم توی تابش و ممه های لختشو مالوندم نیلو، با من چشم تو چشم شده بود، لباشو چسبوند به لبام، با هم لب میگرفتیم، داشتم میسوختم داغ داغ بودم، نیلو لباشو ازم جدا کرد، از روم بلند شد، روبروم ایستاد، چند ثانیه بعد شروع کرد به رقص سکسی، بین سه تا مرد داشت بدن نمایی میکرد آروم کون نازو خوشگلو قر میداد، ما ساکت شده بودیم. یجورایی جادو شده بودیم، تا حالا هیچ دختری برام اینکارو نکرده بود روی مبل نشسته بودم، داشتم نگاه میکردم خون توی بدنم داشت میجوشید کونشو چرخوند سمت من قمبل کرد، آروم شروع کرد به قر دادن کونش، دستمو بردم سمت کونش کونشو لمس کردم، نیلو داشت همونجوری قر میداد، از من دور شد، نزدیک بابا شد کونشو چرخوند سمت بابا، نیلو به من نگاه میکرد و بین بابا و فرهاد ایستاده بود، بابا و فرهاد دستشونو دراز کردن سمت کسو کون نیلو، داشتن میمالیدنش، نیلو همونجوری که به من نگاه میکرد یه آه کوچیک کشید، کیرم کاملا شق بود، به شلوارم فشار میداد راحت برآمدگی کیرم دیده میشد، نیلو شروع کرد با ممه هاش بازی کردن، چهارتا دست داشتن کسو کونشو حال میدادن، دیدن دستایی که داشتن رو کس و کون نیلو حرکت میکردن، خیلی عالی بود، نیلو حشری شده با صدایی که داشت ازش شهوت میبارید، آه و ناله های آروم و حشری کننده ای میکرد، بابا دستشو انداخت به کون نیلو، با ناخونش پارچه نازک شلوار نیلو رو گرفت و شلوار تو تنش پاره کرد، چاک کون نیلو از پارگی شلوار معلوم شده بود، بابا ادامه داد و خشتک شلوار نیلو رو کامل پاره کرد، وایییی شلوار تو تن نیلو بود ولی کسش به راحتی دیده میشد، کسش کاملا خیس شده بود، بابا انگشتشو کرد تو کس نیلو، نیلو یه اخ گفت همونطور که نگاهش به من بود، ناله میکرد، من دیوونه تر میشدم، آروم تابشو بالا آورد ، همونطور که به بدنش موج میداد تابشو درآورد پرت کرد تو صورت من، بدن نیلو سفیدو خوشگل مثل یه تیکه بلور، ممه های نازو خوشگلش رو تو دستاش گرفت، میمالوند، آروم اومد سمت من، من خشک شده بودم، نزدیکم شد، خم شد انگشتشو گذاشت روی زانوی پای راستم، آروم با نوک انگشتش پامو نوازش کرد، همونجور دستشو آورد بالاتر رسوند به کیرم، کیرمو تو مشتش گرفت. نفسم بند اومده بود. ممه هاش جلوی صورتم بود، سرمو بردم لای ممه هاش، شروع کردم به لیسیدن، دیونه شده بودم، از من دور شد ولی من نمیخواستم همونجور که آروم سینه هاشو از من دور میکرد، منم سرمو جلوتر میبردم، کاملا از مبل جدا شده بودم، دستشو گذاشت رو سرم، منو دوباره به مبل چسبوند، بابا و فرهاد داشتن با هم حال میکردن لباشون تو لبای هم بود، بابا کیر فرهادو میمالید فرهادم کون بابا رو، من محو نیلو بودم ، بالا تنش لخت بود، دستشو برد سمت کسش با حرکات سکسی با کسش بازی میکرد، دستمو رسوندم به کسش، داغ داغ بود، خیسی کسشو زیر دستم حس میکردم، نیلو چرخید کونشو آورد نزدیکم، قمبل کرد، صورتمو بردم نزدیک تر چاک کونشو بوسیدم، نیلو یه اخ کوچیک گفت، صورتمو چسبوندم به کونش، از همون پارکی داشتم کسو کونشو میلیسیدم، دستمو انداختم شلوارشو بیشتر پاره کردم، یه اخ محکم گفت، کون نازش لخت جلوی چشمم بود، بغلش کردم کشیدمش سمت خودم، صورتمو چسبوندم به کونش، شروع کردم به لیسیدن کسو کونش، صدای آهو ناله های نیل بلند شده بود، داشت منو دیوونه میکرد، بابا شلوار فرهادو کشیده بود پایین داشت براش ساک میزد، من سرم توی کسو کون نیلو بود نیلو و فرهاد چشم تو چشم شده بودن، نیلو با لبخند شهوتناکش با چشمای خمار شدش، به فرهاد نگاه میکرد، فرهاد داشت از جندگی نیلو لذت میبرد، صدای آهو ناله های فرهادو نیلو خیلی لذت بخش بود، من دهنم از آب کس نیلو سیر نمیشد، نیلو خودشو از من جدا کرد، گفت بخواب زمین، خوابیدم، شلوارشو کامل از تنش درآورد لخت لخت بالای سرم ایستاده بود ، منظره واقعا حشری کننده ای بود، نیلو اومد نشست روی صورتم. من با دستام داشتم کونشو میچلوندم،.
بابا و فرهاد رفتن سمت حموم تا بابا کونشو تمیز کنه، من همونطور داشتم نیلو رو میخوردم، نیلو خم شد کیرمو کرد تو دهنش، من یه اخ محکم گفتم، نیلو هم گفت جووون بخور کسمو، داشت از کسش سیل میومد و من همه اون سیل رو میخوردم، بلند شد نشست روی کیرم، کیرم تا ته رفت تو کسش، شروع کردم به گاییدن کس نیلو جون جنده، صدای بابا و فرهاد از تو حموم میومد، اونا همونجا مشغول شده بودن. صدای آهو ناله های بابا بیشتر حشریم میکرد، خیس عرق بودم. نیلو آه میکشید، نفس نفس میزد، بیحال شده بود.
نیلو رو خوابوندم زمین، خودم رفتم روش سرمو بردم لای کسش شروع کردم به خوردن کس نازش،
اخخخ، آه. آه بخور کسمو، بخور مادر جنده، بخور پدر کونی، با اینحرفا بیشتر تحریک میشدم، رفتم بالا کیرمو جلو کسش تنظیم کردم، محکم کوبیدم تو کسش، یه آه از ته دلش کشید، شروع کردم به گاییدنش ، داشتم تو کسش تلمبه میزدم، لبامون رو هم بود. زبونمو میکردم تو دهنش، داشتم ارضا میشدم، سرعت تلنبه هامو بیشتر کردم ، کیرمو تا ته تو کسش فشار دادم، چشامو بستم ابمو با فشار پاشیدم تو کس نیلو، نیلو هم اخ گفت، از داغی آب کیرم حال میکرد، نفس نفس میزدیم، هردوتامون خندیدم شروع کردیم به لب گرفتن، زبونشو کرد دهنم، اومممم جنده خیلی حرفه اییه. بابا گفت خوش گذشت؟ به خودم اومدم، بابا و فرهاد هردوشون لخت نشسته بودن پیشمون، گفتم جات خالی، عجب کسیه این دختر،هممون خندیدم ، از روی نیلو کنار رفتم، هر چهارتامون نشسته بودیم رو زمین گفتم عزیزم قرص ضد بارداری میخوری دیگه؟ نیلو هم گفت نه، منم گفتم عالیه پس بچه دار میشم، که هممون خندمون گرفت، چشمم به کیر فرهاد افتاد ، کیر فرهاد خیلی خوشگل بود، خوابش بزرگ بود پرسیدم ماشاالله چند سانته که نیلو زود گفت هیجده سانت، فرهاد گفت سعید جان خوش گذشت؟ منم یه لب از نیلو گرفتم. گفتم عالی عالی عالی عالی با یه خانوم خوشگل خوش اندام و قد بلند، نیلو هم خندید گفت صدوهفتادویک سانت قدمه. خندید گفت اون یک سانت خیلی مهمه ، منم یاد حرف بابا افتادم و خندم گرفت. لبای نیلو رو بوسیدم و ازش تشکر کردم بعد لبای بابا رو بوسیدم و از بابا هم تشکر کردم که بهترین باباست