داستان سکسی ایرانی

بعد از یکم استحراحت که در تخت کردیم بعدش بلند شدیم که بریم حمام اینو مادرم گفت که با...   »»

قسمت هفدهم جعبه شیرینی و دسته گل از دستش بر زمین افتاد نمیدانست آنچه را که می بیند...   »»

ازم پرسید: نیما خان خیلی ساکتی؟ به سرنوشت من فکر میکنی. خاطره تو خوندم نویسنده هم که هستی. پس...   »»

با محمد و همسرش هم دوستان صميمي شديم . اون مثل يه برادر واقعي با من رفتار مي كرد...   »»

و تو این مدت دیگه خودش میومد دنبالم و بعدشم منو میبرد میرسوند خونه. خوراکی های مقوی واسم می...   »»

سلام شرمنده دوستان عزیز که ادامه ندادم. راستش آدم تو زندگی اشتباهات زیادی میکنه که حتی تا مدتها ...   »»

نگار یه مدتی بود که میخواست چیزی رو بمن بگه اما روش نمیشد یه روز عصر زنگ زد شرکت...   »»

و سارا تو همون حالت نشسته سرشو گذاشته بود رو سینم ولی پاها و کمرش تو همون حالت بودن...   »»

روزان ابری (قسمت بیست و یکم) روزها از پی هم میگذشت و من هر روز هر روز...   »»

ماجراهای بهراد قسمت چهاردهم و پایانی سكس در خزر شهر 3 نیما : کس خول خوابیدی ؟...   »»

من آذر وسپیده قسمت هشتم و پایانی پشت سر آذر من هم وارد حموم شدم و قبل...   »»

منبع : به نقل دوستان آویزون ...   »»

قسمت آخر: خداحافظ. عاشقان خوب - خانم مدیری؟ - بله. - من اریک هستم. اریک یانسن. - بله....   »»

قسمت یازدهم قسمت آخر من یه نگاه به کیانا کردم و دیدم داره ما رو نگاه میکنه و...   »»

زير بازارچه – قسمت اخر پاييز کم کم از راه می رسيد و هوا گرفته و نيمه ابری بود.چند...   »»

قسمت یازدهم و پایانی فقط به مادرش خیره شدم با خجالت سرشو پایین انداخت و گفت روز اول...   »»

اشتباه : قسمت پانزدهم و پایانی . صبح که از خواب بیدار شدم مثل آدمای گیج...   »»

- مشكل خروجيم بر طرف شد. - پس فردا شب ميري؟ - آره عزيزم ميرم .اما اونجا كارام درست...   »»

فریب فریبا 10(قسمت آخر) ودقایقی پس از آن ...-من در اختیار توام چی دوست داری ؟/؟-مگه...   »»

یه خورده هم اینجوری کردمش. بعد همونطور توی بغلم بردمش خوابوندمش روی میز پذیرایی. میگفت مگه من دیس غذا...   »»