انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 219 از 718:  « پیشین  1  ...  218  219  220  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۸۶

آن را که بود تیغ زبان بی لب نان نیست
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست

محتاج به دریا نبود گوهر سیراب
در ملک قناعت دل و چشم نگران نیست

بر درد کشان ظلمت ایام بود صاف
بر خاطر ما ابر شب جمعه گران نیست

این پخته نمایان همه خامند سراسر
یک داغ جگرسوز درین لاله ستان نیست

دل را تهی از شکوه به گفتار توان کرد
بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست

از قرب کجان، راست برآرد به ستم دست
از تیرچه اندیشه، چو در بحر کمان نیست؟

امید خراج از عدم آباد، فضولی است
ما را طمع بوسه ازان غنچه دهان نیست

نگذاشت نفس رات کنم عمر سبکسیر
آرام درین قافله چون ریگ روان نیست

کوتاه نظر عاقبت اندیش نباشد
تیری که هوایی است مقید به نشان نیست

یکرنگ بود سال و مه کوی خرابات
اینجا شب آدینه و روز رمضان نیست

کفاره تقصیر بود خواب پریشان
ما را گله ای صائب از اوضاع جهان نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۸۷

لب بسته ما بیخبر از راز جهان نیست
بسیار بود حرف کسی را که زبان نیست

از شرم در بسته روزی نگشاید
روزی ز دل خود بود آن را که دهان نیست

جانها همه از شوق عدم جامه درانند
آرام درین قافله ریگ روان نیست

عاشق خبر از کعبه و بتخانه ندارد
این تیر سبکسیر مقید به نشان نیست

از بستر نرم است گرانخوابی مخمل
بالین اگر از سنگ بود خواب گران نیست

از سنگ سبکبار شود نخل برومند
بر خاک نشینان سخن سخت گران نیست

با اینهمه نعمت که بر این سفره مهیاست
صائب لب بی شکوه به غیر از لب نان نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۸۸

منظور من آن موی میان است و میان نیست
رزق من ازان تنگ دهان است و دهان نیست

فریاد که آن دلبر شیرین سخن از شرم
چون غنچه سراپای زبان است و زبان نیست

از بوالعجبیهاست که شیرینی عالم
مستور در آن تنگ دهان است و دهان نیست

این با که توان گفت که سررشته جانها
وابسته به آن موی میان است و میان نیست؟

فریاد که از بی دهنی درد دل ما
وقوف به تقریر زبان است و زبان نیست

نوری که بود روشن ازو دیده عالم
چون مهر جهانتاب عیان است و عیان نیست

آن جام جهانی که جهان در طلب اوست
از دیده ادراک نهان است و نهان نیست

هر چند که با هم نشود سیر و سکون جمع
در صلب گهر، آب روان است و روان نیست

از بی بصری در نظر تنگ خسیسان
یوسف به زر قلب گران است و گران نیست

آن پیر سیه دل که مقید به خضاب است
در چشم خود از جهل جوان است و جوان نیست

این طرفه که صائب دل صد پاره ما را
شیرازه ازان موی میان است و میان نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۸۹

بوی سر زلف تو به شیدایی من نیست
آوازه حسن تو به رسوایی من نیست

هر چند که حسن تو درین شهر غریب است
در عالم انصاف به تنهایی من نیست

در دست فلاخن نکند سنگ اقامت
زلف تو حریف دل هر جایی من نیست

چون کشتی طوفان زده آرام ندارم
هر چند که عاشق به شکیبایی من نیست

در صبح ازل سیر کنم شام ابد را
کوته نظری پرده بینایی من نیست

دستم رود از کار ز دامان تو دیدن
مژگان تو هر چند به گیرایی من نیست

در چشم تو هر چند که چون خواب گرانم
رنگ رخ عاشق به سبکپایی من نیست

ایام خزان گرمتر از فصل بهارم
واسوختگی سرمه گویایی من نیست

دارم خبر از راز شرر در جگر سنگ
زنگار بر آیینه بینایی من نیست

بی پرده تر از راز دل باده کشانم
صائب کسی امروز به رسوایی من نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۹۰

در موج پریشانی من فاصله ای نیست
امروز به جمعیت ما سلسله ای نیست

فریاد که اسباب گرفتاری ما را
چون حلقه زنجیر ز هم فاصله ای نیست

بی دیده بینا چه گل از خار توان چید؟
رحم است به پایی که در او آبله ای نیست

موقوف به وقت است سماع دل عارف
هر روز در اجزای زمین زلزله ای نیست

از ظرف حریفان نتوان سر به در آورد
در بزم شرابی که تنک حوصله ای نیست

بوی گل و باد سحری بر سر راهند
گر می روی از خود، به ازین قافله ای نیست

صائب ز سر زلف سخن دست ندارد
هر چند به جز گوشه ابرو صله ای نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۹۱

در معرکه عشق ز جرأت خبری نیست
غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست

در قافله فرد روان بار ندارم
هر چند به جز سایه مرا همسفری نیست

در پله سنگ است گهر بی نظر پاک
بیزارم ازان شهر که صاحب نظری نیست

خود را بشکن تا شکنی قلب جهان را
این فتح میسر به شکست دگری نیست

چون شیشه بی می، نبود قابل اقبال
باغی که در او بلبل خونین جگری نیست

شب نیست که بر گرد تو تا روز نگردم
هر چند من سوخته را بال و پری نیست

سرگشتگی ما همه از عقل فضول است
صحرا همه راه است اگر راهبری نیست

صائب چه کند گر نکند روی به دیوار؟
جایی که لب خشکی و مژگان تری نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۹۲

زین نقطه بود گردش پرگار فلکها
هر چند که ما را ز سویدا خبری نیست

این خواب پریشان گل پوشیدن چشم است
بیدار دلان را ز تمنا خبری نیست

در عالم باطن نرسد زاهد بی مغز
کف را ز نهانخانه دریا خبری نیست

در گوشه دلتنگی ما گوشه نشینان
از جبهه واکرده صحرا خبری نیست

آسوده بود سرو ز بیطاقتی آب
این سر به هوا را ز ته پا خبری نیست

از نافه خبر آهوی رم کرده ندارد
وحشت زده را از دل شیدا خبری نیست

صائب نکند آه اثر در دل سنگین
از سوز شرر در دل خارا خبری نیست

در چشم و دل پاک ز دنیا خبری نیست
در عالم حیرت ز تماشا خبری نیست

کوته نظری پرده بینایی روح است
در دیده سوزن ز مسیحا خبری نیست

در جان هوسناک زلیخاست عروسی
در خلوت یوسف ز زلیخا خبری نیست

قاف عدم آوازه تراش است، وگرنه
در عالم ایجاد ز عنقا خبری نیست

تن بیخبرست از دل پرشور، که خم را
از جوش نشاط می حمرا خبری نیست
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۹۳

از عکس خود آن آینه رو بس که حیا داشت
در خلوت آیینه همان رو به قفا داشت

چون معنی بیگانه که وحشت کند از لفظ
همخانه دل بود و ز دل خانه جدا داشت

از بی ثمری سبز درین باغچه ماندم
چون سرو، مرا دست تهی بر سر پا داشت

می کرد قیامت سخن ما ز بلندی
تا قامت او ریشه در اندیشه ما داشت

هر جغد در او خال رخ سیمبری بود
از روی تو ویرانه من بس که صفا داشت

در خامه نقاش ازل نقطه خالت
چون چرخ دو صد دایره بی سر و پا داشت

گرد دل من گر هوس بوسه نگردید
اندیشه ازان چهره اندیشه نما داشت

تاج است گران بر سر آزاده، وگرنه
چون بیضه مرا زیر پر و بال، هما داشت

صائب نشد از منزل مقصود کس آگاه
از نقش قدم گر چه فزون راهنما داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۹۴

در ظاهر اگر پشت به من همچو کمان داشت
لیک از ته دل روی توجه به نشان داشت

آن عهد کجا رفت که آن دلبر پرکار
ما را به ته دل، دگران را به زبان داشت

اکنون نظرم کاسه دریوزه اشک است
آن رفت که غمخانه من آب روان داشت

نرگس طرف چشم سخنگوی تو گردید
از بی بصران شرم توقع نتوان داشت

پیوسته درین باغ، دلم چون گل رعنا
رویی به بهار و رخ دیگر به خزان داشت

دلگیری من نیست ازین باغ، نوآموز
در بیضه مرا شوق قفس بال فشان داشت

انگشت نما بود ز نادیدگی خلق
هر کس چو مه نو لب نانی ز جهان داشت

هرگز به سر خود قدمی راه نرفتم
در بادیه زنجیر مرا ریگ روان داشت

تا چشم گشودم من دلسوخته صائب
چون داغ، مرا لاله عذاری به میان داشت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۲۱۹۵

رگ در تنت از پاکی گوهر نتوان یافت
در آینه صاف تو جوهر نتوان یافت

هر موی خط سبز ترا پیچش خاصی است
یک حرف درین صفحه مکرر نتوان یافت

نقشی به فریبندگی آن خط موزون
در سلسله موجه کوثر نتوان یافت

این فتنه که در نرگس نیلوفری توست
در پرده نه طارم اخضر نتوان یافت

غافل مشو از حسن خط یار که این دور
چون عهد جوانی است که دیگر نتوان یافت

تا شانه صفت سر ننهی در سر این کار
سر رشته آن زلف معنبر نتوان یافت

در جام می آویز که در عالم هستی
بی نشأه می، عالم دیگر نتوان یافت

راز دل عشاق چو خورشید عیان است
یک نامه پیچیده به محشر نتوان یافت

در فکر اثر باش که جز آینه امروز
شمعی به سر خاک سکندر نتوان یافت

گردن مکش از تیغ که جز حلقه فتراک
در خلد ره از رخنه دیگر نتوان یافت

تا بر دل صد پاره خود تنگ نگیری
چون غنچه گل، دامن پر زر نتوان یافت

در ابر تنک، جلوه خورشید عیان است
چون حسن ترا در ته چادر نتوان یافت؟

کوتاه زبان شو که ز دندان ندامت
زخمی به لب خامش ساغر نتوان یافت

امرو به جز کلک گهربار تو صائب
شاخی که دهد میوه گوهر نتوان یافت
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 219 از 718:  « پیشین  1  ...  218  219  220  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA