انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 514 از 718:  « پیشین  1  ...  513  514  515  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۰

نقش و نگار مار بود سرنوشت خلق
با زهر کرده اند همانا سرشت خلق

هر خوشه صد زبان ملامت کشیده است
زنهار چشم رزق نداری ز کشت خلق

از بهر نان در آتش حرصند روز و شب
بود از گل تنور همانا سرشت خلق

مردم ز بیم آتش دوزخ درآتشند
مارا خدا پناه دهد از بهشت خلق

سوزن به دل ز رشته مریم شکسته ام
برزخم من چه بخیه زند دست رشت خلق؟

چون غنچه بالشم سر زانوی وحدت است
در زیر سنگ نیست سر من زخشت خلق

با صد چراغ می طلبم عیب خویش را
کو فرصتی که فرق کنم خوب وزشت خلق؟

در تنگنای بیضه عنقا گریخته است
صائب ز بس رمیده از اطوار زشت خلق
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۱

آزرده است گوشه نشین ازوداع خلق
غافل که اتصال حق است انقطاع خلق

در اختلاط خلق ضررهاست، زینهار
بگذر ز خلق و صحبت بی انتفاع خلق

جانسوزتر زمرگ طبیعی است فوت وقت
کاین انقطاع حق بود آن انقطاع خلق

بر اجتماع خلق مکن تکیه کز غرور
گوساله را خدای کند اجتماع خلق

صائب به یاد حق ز جهان صلح کرده ایم
فارغ نشسته ایم ز صلح ونزاع خلق





·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆·-·-☆





غزل شماره ۵۱۹۲

در دل خلد چو تیر قضا هر ادای خلق
رحم است بر کسی که شود آشنای خلق

صبح قیامت است جبین گشاده شان
برق فناست خنده دندان نمای خلق

در شوره زار ریختن آب زندگی است
از عمر آنچه صرف کنی دررضای خلق

در چار موجه لنگر کشتی است بادبان
آسودگی طمع مکن ازآشنای خلق

مرغی است کز گسستن دام است دلگران
آن ساده دل که شکوه کند از جفای خلق

درآب زیر کاه خطر بیشتر بود
از ره مرو به ظاهر صلح وصفای خلق

هرکس که برتو پشت کند مغتنم شمار
کز روی کار خلق بود به، قفای خلق

تارو به خلق داری، پشتت به قبله است
بر خلق پشت کن که شوی مقتدای خلق

سیری ز حرف پوچ ندارندمردمان
بی دانه سیر و دور کند آسیای خلق

از پنبه ناز مرهم کافور می کشد
گوشی که شد گزیده زآواز پای خلق

دلسوزیش به اشک ندامت سرشته بود
بستیم چشم یکقلم از توتیای خلق

تا وحشتم به وادی تنها روی فکند
برمن دهان شیر بود نقش پای خلق

در دیده ها سبک نشوی تا چو برگ کاه
ازجا مرو به جاذبه کهربای خلق

صائب به درد خویش ز درمان کن اختصار
کز درد بی دواست گرانتر دوای خلق
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۳

صبح قیامت بود چاک گریبان عشق
شور دو عالم بود گرد نمکدان عشق

کورسوادان عقل محو کتابند و لوح
سینه روشن بود لوح دبستان عشق

هر سو مو بر تنش شمع تجلی شود
دررگ هرکس دوید باده سوزان عشق

خاک وجودش شود همسفر گردباد
درقدم هرکه رفت خار بیابان عشق

چون نتواند گرفت گردش خود راعنان ؟
نیست اگر گوی چرخ زخمی چوگان عشق

آینه اهل دل نقش نگیرد به خود
فلس ندارد به تن ماهی عمان عشق

آب شود هرکه دید چهره شرمین حسن
محو شود هرکه یافت چاشنی خوان عشق

از پی رزق اهل عقل گرد جهان می دوند
ازجگر خود بود روزی مهمان عشق

تیغ ستم دل شکافت ناوک غم دیده دوز
کیست که آید دلیر برسر میدان عشق؟

ریخت چو برگ خزان ناخن تدبیر را
عقده سر درگم زلف پریشان عشق

خامه صائب عبث عرض سخن می دهد
پای ملخ راچه قدر پیش سلیمان عشق
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۴

در زلف تو آویخت دل از قید علایق
سررشته پیوند بود تاب موافق

پهلو به حیات ابدی می زند آن زلف
این است سوادی که به اصل است مطابق

از عشق شکایت گنه حوصله ماست
باکودک بدخو چه کند دایه مشفق؟

دیگر نشود جمع به شیرازه محشر
هردل که پریشان شود ازناله عاشق

همت ز دل وعرض تجمل بود ازدست
منت ز خلایق بود و رزق ز خالق

ای سرو مزن باقد او لاف رعونت
کاین جامه به هر بی سرو پانیست موافق

آگاه ز عیب و هنر خویش نگردد
تاچشم نپوشد کسی ازعیب خلایق

نشگفت اگر ازتیغ تو وا شد دل صائب
جان تازه کند صحبت یاران موافق
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
ک


غزل شماره ۵۱۹۵

از ملامتگر ندارد یوسف بی جرم، باک
گرد تهمت پاک می سازد ز رخ دامان پاک

عیب می گردد هنر در دیده های پاک بین
نور ماه ناقص از روزن تمام افتد به خاک

از سر تقصیر ما ای محتسب گر نگذری
مرحمت کن حد ماباری بزن با چوب تاک

چرب نرمی سد راه سیل آفت می شود
باده زورین نمی سازد کدو را سینه چاک

هست ماه عید، صیقل درنظر آیینه را
عاشق پر دل نمی اندیشد از تیغ هلاک

خاکساری سرکشان رابر سر رحم آورد
ورنه تیر آن کمان ابرو نمی افتد به خاک

گلعذاری کز تراش خط صفا دارد طمع
زنگ را با دامن تر می کند ز آیینه پاک

دیدن وضع جهان بارست بر روشندلان
نیست صائب شکوه ای ما را ز چشم خوابناک
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۶

عاشق سرگشته را از گردش دوران چه باک ؟
موج دریا دیده را از شورش طوفان چه باک ؟

کشتی بی ناخدا رابادبان لطف خداست
موج ازخود رفته را ز بحر بی پایان چه باک ؟

سد راه عشق نتواند شدن تدبیر عقل
سیل بی زنهار رااز تنگی میدان چه باک ؟

نیست وحشت ازغبار تن دل آگاه را
پرتو خورشید را از خانه ویران چه باک ؟

نیست درکنعان زیوسف دور بوی پیرهن
روح بالا دست را از عالم امکان چه باک ؟

پاکدامانی است باغ دلگشا آزاده را
یوسف بیجرم را از تنگی زندان چه باک ؟

فارغند از خصمی اختر ملایم طینتان
میوه فردوس را از تیری دندان چه باک ؟

از محک پروا ندارد نقره کامل عیار
خود حسابان رازروز محشر ودیوان چه باک ؟

می کند رسوا ترازو جنس ناسنجیده را
مردم سنجیده را ازشکوه در حشر از میزان چه باک ؟

نیست گردون منفعل از تلخکامیهای خلق
میزبان سفله را از شکوه مهمان چه باک ؟

رو نمی تابد ز حرص ازنان سوزن دار، سگ
دیده های نرم را از تیزی دربان چه باک ؟

شمع می لرزد به جان خویش از بیمایگی
شعله پرمایه را ز افشاندن دامان چه باک؟

سرو ازبیمهری باد خزان آسوده است
صائب آزاده را از سردی دوران چه باک ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۷

زلف کافر کیش راز آزار دین چه باک ؟
دل سیاهان را ز آه و ناله ونفرین چه باک ؟

دل نشد از گریه نرم آن خونی انصاف را
دامن قصاب را از پنجه خونین چه باک ؟

دیده خفاش را میلی است هر خط شعاع
مهر عالمتاب را از دیده بدبین چه باک؟

چون درون خانه رنگین است گو بیرون مباش
خشت اگر باشد خم پرباده را بالین چه باک؟

اشتهای آتش افزون می شود از چوب منع
چشم شوخ حرص را از جبهه پرچین چه باک؟

در نظرها عزت طوطی ز طاوس است بیش
نیست گر رنگین سخن را جامه رنگین چه باک؟

حرف شیرین تنگ شکر می کند منقار را
کام طوطی گر نسازند از شکر شیرین چه باک؟

جان غافل را ملالی نیست از زندان تن
خواب غفلت برده را از پستی بالین چه باک؟

حسن مستور ازنگاه خیره چشمان ایمن است
غنچه نشکفته را از غارت گلچین چه باک؟

خار سازد ریشه محکم، نیست هرجا سوزنی
هرکه را غمخوار باشد ازدل غمگین چه باک؟

ریشه نتواند دواندن در دل آیینه نقش
ساده چون افتاده دل، از خانه رنگین چه باک؟

نافه مستغنی است از آهو چو خونش مشک شد
گر نپردازد به دل آن آهوی مشکین چه باک؟

از شفق گلگونه ای درکار نبود صبح را
گرنباشد دست سیمین ازحنارنگین چه باک؟

هر چه را فهمند کوته دیدگان تحسین کنند
گر کلام مابود بی بهره از تحسین چه باک؟

تیر برگردد به آغوش کمان صائب ز سنگ
هرکه را دل سخت گردیده است، از نفرین چه باک؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۸

می توان با تازه رویان شد قرین از چشم پاک
در گلستان است شبنم خوش نشین از چشم پاک

برندارد شاخ نرگس ازحجاب حسن او
با کمال شوخ چشمی آستین از چشم پاک

جویبار از صافی سرچشمه می گیرد صفا
میشود حسن نکویان شرمگین از چشم پاک

ترک شوخی کن که در بزم بهشت آیین گل
شبنم افتاده شد بالانشین از چشم پاک

می توان از پاک چشمی حسن را تسخیر کرد
شد صدف گهواره درثمین از چشم پاک

تلخ شد بر شور چشمان خواب، تابادام کرد
بستر و بالین خود راشکرین از چشم پاک

میکند آب گهر را تلخ در کام صدف
قطره اشکی که افتد بر زمین از چشم پاک

دایم از گرد یتیمی روزگارش تیره است
نیست حسنی راکه ابری درکمین از چشم پاک

می کند دندانه تیغ آتشین برق را
خرمن حسنی که دارد خوشه چین از چشم پاک

شبنم از تردامنی می گیرد ازگل بوسه ها
بلبل بیچاره می بوسد زمین از چشم پاک

می نشیند زود نقش ساده لوحان برمراد
بوسه ها بردست خوبان زدنگین از چشم پاک

هرکه چون آیینه صائب شست دست ازآرزو
درحریم حسن شد زانو نشین از چشم پاک
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۱۹۹

کیست آرد پشت گردون ستمگر را به خاک
می زند این کهنه کشتی گیر یکسر را به خاک

غوطه زن دربحر سیل از کدورت پاک شو
تابه کی خواهی کشیدن دامن تررا به خاک ؟

روزی ماشد چو موران عشرت روی زمین
از قناعت تا بدل کردیم شکر را به خاک

خاک راهند این خسیسان، آبرو و آب گهر
چند ریزی ای ستمگر آب گوهر را به خاک؟

از پشیمانی زپشت دست خود سازد گزک
کوته اندیشی که ریزد درد ساغر را به خاک

حسن عالمسوز را پروای آه سرد نیست
می کشد این شعله بیباک صرصررا به خاک

در تلاش نعمت دنیا عرق ریزی مکن
ای بهشتی رو چه ریزی آب کوثر را به خاک؟

می توان تا تشنه ای را چون صدف سیراب کرد
نیست ازهمت فشاندن آب گوهر را به خاک

سیل از ویرانه با رخسار گرد آلود رفت
زود می مالد فلک روی ستمگررا به خاک

هر که نقش خویش را در خاکساری دیده است
می نهد چون بوریا پهلوی لاغررا به خاک

سعی دارد در زوال آفتاب عمر خود
هرکه اندازد درخت سایه گستر را به خاک

مور گویا را سلیمان پایتخت ازدست داد
می کشند اکنون سبک مغزان سخنور را به خاک

با سیه بختی شدم خرسند، تادیدم که چرخ
می کشد گیسو کشان خورشید انور را به خاک

نقد خود را نسیه کردن صائب ازعقل است دور
بهر زر تاچند مالی روی چون زر را به خاک؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۰۰

می شود خرج زمین چون میوه خام افتد به خاک
وای برآن کس که اینجا ناتمام افتد به خاک

از طلوع واز غروب مهر روشن شد که چرخ
هرکه رابرداشت صبح از خاک شام افتد به خاک

بی تأمل از لب هرکس که حرفی سرزند
مست خواب آلوده ای از پشت بام افتد به خاک

هست بیرنگی همان در گوهر اوبرقرار
پرتو خورشید اگر رنگین ز جام افتد به خاک

نیست کبر و سرکشی در طینت روشندلان
پرتو خورشید پیش خاص و عام افتد به خاک

بس که دارد سرو اورا تنگ در برسرکشی
نیست ممکن سایه آن خوشخرام افتد به خاک

هست از دشمن تواضع ریشه مکرو فریب
کی بود از خاکساران گر چه دام افتد به خاک ؟

در وصال از حسرت سرشار من دارد خبر
هرکه را در پای گل ازدست جام افتد به خاک

از نوای دلخراش من به یاد گلستان
اشک گردد دانه و از چشم دام افتد به خاک

از هوا گیرد سخن را چون طرف باشد رسا
مستمع چون نارسا کلام افتد به خاک

دم زدن کفرست در بزم حضور خامشان
برهمن پیش صنم جای سلام افتد به خاک

دیده های پاک سازد ناتمامان را تمام
نور ماه ناقص از روزن تمام افتد به خاک

می فتد از پختگی برخاک هرجا میوه ای است
جز سخن صائب که چون افتاد خام ،افتد به خاک
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 514 از 718:  « پیشین  1  ...  513  514  515  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA