انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 524 از 718:  « پیشین  1  ...  523  524  525  ...  717  718  پسین »

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۹۵

مدتی چون غنچه در خون جگر پیچیده ام
تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده ام

از سر هر خار صد زخم نمایان خورده ام
تا چو شبنم روشناس این چمن گردیده ام

خضر دارد داغها بر دل ز استغنای من
روی آب زندگی را برزمین مالیده ام

شعله بی مایه ام با خار و خس در دارو گیر
خورده ام صد زخم تایک پیرهن بالیده ام

از سر غیرت سپند آتش خود گشته ام
پیش اغیار از جفای او اگر نالیده ام

زود بر فتراک می بندد سر خورشید را
شهسواری راکه من در خانه زین دیده ام

پر برآورده است از درد طلب سنگ نشان
از گرانجانی همان من بر زمین چسبیده ام

می کند تیغ زبان شعله را دندانه دار
جامه فتحی که من از بوریا پوشیده ام

تا چو می صائب کلامم پخته و رنگین شده است
در حریم سینه خم سالها جوشیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۹۶

تا شده است از دوربینی عاقبت بین دیده ام
در ترازوی قیامت خویش را سنجیده ام

منت دست نوازش می کشم از دست رد
از قبول خلق از بس بی تمیزی دیده ام

کی نظر بندم به صحرا می کند چشم غزال
این نوازشها که من از سنگ طفلان دیده ام

می کند در پیش پا دیدن نگاهم کوتهی
بس که از شرم غدار او نظر دزدیده ام

بوده ذوق پاره گردیدن گریبانگیر من
جامه ای چون کعبه در سالی اگر پوشیده ام

برزمین ناید ز شادی پای من چون گردباد
تا خس و خاشاک هستی را بهم پیچیده ام

زینهار از کامجویی دست خود کوتاه دار
کز گل ناچیده من صد دامن گل چیده ام

کرده ام از بهر کاهش خویش را گرد آوری
چون مه نو ز التفات مهر اگر بالیده ام

مد احسان می شمارم پیچ و تاب ماررا
چین ابرویی که من از اهل دولت دیده ام

آیه رحمت شمارم سبزه زنگار را
از جهان نادیدنی از بس که صائب دیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۹۷

تا نظر از عارض گلفام او پوشیده ام
خار درچشمم اگر روی فراغت دیده ام

در بهم پیچیدن زلف درازش عاجزم
من که طومار دو عالم را بهم پیچیده ام

سالها در پرده دل خون خود را خورده ام
تا درین گلزار چون گل یک دهن خندیده ام

من که شمع محفل قربم درین وحشت سرا
کافرم گر پیش پای خویشتن را دیده ام

در دهان آتش سوزان به جرات می روم
جامه فتحی ز نقش بوریا پوشیده ام

باد می سنجم کنون و شکرطالع می کنم
در ترازویی که گوهر بارها سنجیده ام

می توان چون آب خواندن از بیاض چشم من
نامه او راز بس بر چشم تر مالیده ام

کوه در دامن نگنجد در فضای لامکان
زیر گردون حیرتی دارم که چون گنجیده ام

جبهه من غوطه در گرد کدورت خورده است
غیر پندارد که صندل بر جبین مالیده ام

در بیابان طلب در اولین گامم هنوز
من که چون خورشید بر گرد جهان گردیده ام

کی پریشان می کند خواب اجل صائب مرا
من که در بیداری این خواب پریشان دیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۲۹۸

این منم در دست زلف یار را پیچیده ام
در سخن آن شکرین گفتار را پیچیده ام

تن به خوی آتشین لاله رویان داده ام
در حریر شعله این طومار را پیچیده ام

سر اگر خواهند ازمن بی تامل می دهم
بهر وا کردن من این دستار را پیچیده ام

عاجزم در باز کردنهای آن بند قبا
من که قفل صد در گلزار را پیچیده ام

چون نفس صائب نیاید سرمه آلود از جگر
کم عنان آه آتشبار را پیچیده ام




☆·*¨*·.¸¸❤¸¸.·*¨*·☆



غزل شماره ۵۲۹۹

اشک را در پرده های چشم تر پیچیده ام
ساده لوحی بین که در کاغذ شرر پیچیده ام

من نه آن نخلم که ننگ بی بری بارآورم
سر ز بیم سنگ طفلان از ثمر پیچیده ام

گر چه مور لاغرم اما شکارم فربه است
رشته بی جانم اما بر گهر پیچیده ام

خود نمایی شیوه من نیست چون طفل سرشک
دود آهم در زوایای جگر پیچیده ام

نیستم چون کعبه در بند لباس عاریت
بید مجنونم که موی خود به سر پیچیده ام

چشم آن دارم که دامان مرا پر گل کند
پای پرخاری که در دامان تر پیچیده ام

گر کشند از سینه ام پیکان نگردم با خبر
بس که بر قاصد به تحقیق خبر پیچیده ام

از غرور بی نیازی بارها بال هما
بر سر من سایه افکنده است و سر پیچیده ام

شبنمم صائب ولی از قوت بازوی عشق
پنجه خورشید را بر یکدگر پیچیده ام

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۳۰۰

گاه گاه از دیده عبرت با دنیا دیده ام
کی به این هنگامه از بهر تماشا دیده ام

چرخ تر دامن که باشد دعوی عصمت کند
آفتابش را در آغوش مسیحادیده ام

پیش چشم من سواد شهر خون مرده ای است
نقش خود چون لاله در دامان صحرا دیده ام

تیغ اگر از آسمان بر فرق من باریده است
خار در چشمم اگر هرگز به بالا دیده ام

درته پیراهن هستی نگنجم چون حباب
قطره نا چیز خود را تا به دریا دیده ام

در کنار گل چو شبنم خار دارم زیر پا
روی گرمی تا ازان خورشید سیما دیده ام

سنگ خواهد داد مزد سخت جانیهای من
دیده نرمی که من از کارفرما دیده ام

نشاه صهبای عشرت را نمی دانم که چیست
خوشه ای از دور در دست ثریا دیده ام

نیست صائب هیچ کس در خرده بینی همچو من
صد سواد اعظم از خال سویدا دیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۳۰۱

آب حیوان من نهان در ظلمت شب دیده ام
نور بیداری همین در چشم کوکب دیده ام

گر بگویم خواب شیرین تلخ بر مردم شود
آنقدر فیضی که من در پرده شب دیده ام

لب که عقد اوست در افواه مردم سی و دو
در درون حقه اش سی ودو کوکب دیده ام

من که نتوانم سفیدی از سیاهی فرق کرد
شیشه گردون پر از جهل مرکب دیده ام

در گره چیزی ندارند این هوسناکان پوچ
رشته امیدها را رشته تب دیده ام

پای لغز صد هزاران عاشق لب تشنه است
چاه سیمینی که من در سیب غبغب دیده ام

جمله افاق جهان راقطع با سر کرده ام
تا چو ماه از مهر جام خود لبالب دیده ام

مهرتابان چون چراغ روز باشد پیش او
آفتابی را که من در پرده شب دیده ام

جای آرام و قرار از کوته اندیشان شده است
ورنه من روی زمین را پشت مرکب دیده ام

چون به تلخی نگذرانم روزگار خویش را
من که نوش خلق را در نیش عقرب دیده ام

به که مهر خامشی بر لب زنم اظهار را
من که صائب قتل خود در عرض مطلب دیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۳۰۲

عشرت روی زمین در بردباری دیده ام
نقش پایم نقش خود در خاکساری دیده ام

وای بر جانم اگر عزت پرستان پی برند
اعتباری را که در بی اعتباری دیده ام

خضر در ظلمت سرای چشمه حیوان ندید
آنچه من از فیض درشب زنده داری دیده ام

حسن در زندان همان برمسند فرماندهی است
من عزیز مصر را در وقت خواری دیده ام

لخت دل بسیار از چشمم به دامن رفته است
داغ چندین لاله چون بهاری دیده ام



☆·*¨*·.¸¸❤¸¸.·*¨*·☆




غزل شماره ۵۳۰۳

تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام
سرخ رو از باده بی درد سر گردیده ام

تا مگر داغی به دست آرم درین بستانسرا
همچو برگ لاله سر تا پا جگر گردیده ام

نیست چون شبنم مرا مانع کسی از قرب گل
از ادب من حلقه بیرون در گردیده ام

گر چه از پیوند گردد هر نهالی بارور
من ز پیوند علایق بی ثمر گردیده ام

از حریم قرب چون سنگم به دور انداخته است
چون فلاخن هرکه را برگرد سرگردیده ام

رویم از دل واپسی از قبله برگردیده است
در بیابان طلب تا راهبر گردیده ام

تلخ و شور بحررا بر خود گوارا کرده ام
تا به چشم خلق شیرین چون گهر گردیده ام

روزگاری خورده ام در تنگنای نی فشار
تا به کام خلق شیرین چون شکر گردیده ام

نفس سرکش همچنان گردن فرازی می کند
گر چه زیر پای موران پی سپر گردیده ام

داغ دارم توسن چوگانی افلاک را
تا درین میدان چو گو بی پا و سر گردیده ام

بی محل چون مرغ هنگام لب مگشا که من
چون جرس از هرزه نالی بی اثر گردیده ام

کی به آب شور این دلمردگان لب ترکنم
من کز آب زندگانی تشنه برگردیده ام

کرده است از بس که غفلت ریشه در رگهای من
همچو مخمل در گرانخوابی سمر گردیده ام

کرده ام صائب دل خود آب از آه آتشین
تا درین گلشن چو شبنم دیده ور گردیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۳۰۳

تا ز می قانع به خوناب جگر گردیده ام
سرخ رو از باده بی درد سر گردیده ام

تا مگر داغی به دست آرم درین بستانسرا
همچو برگ لاله سر تا پا جگر گردیده ام

نیست چون شبنم مرا مانع کسی از قرب گل
از ادب من حلقه بیرون در گردیده ام

گر چه از پیوند گردد هر نهالی بارور
من ز پیوند علایق بی ثمر گردیده ام

از حریم قرب چون سنگم به دور انداخته است
چون فلاخن هرکه را برگرد سرگردیده ام

رویم از دل واپسی از قبله برگردیده است
در بیابان طلب تا راهبر گردیده ام

تلخ و شور بحررا بر خود گوارا کرده ام
تا به چشم خلق شیرین چون گهر گردیده ام

روزگاری خورده ام در تنگنای نی فشار
تا به کام خلق شیرین چون شکر گردیده ام

نفس سرکش همچنان گردن فرازی می کند
گر چه زیر پای موران پی سپر گردیده ام

داغ دارم توسن چوگانی افلاک را
تا درین میدان چو گو بی پا و سر گردیده ام

بی محل چون مرغ هنگام لب مگشا که من
چون جرس از هرزه نالی بی اثر گردیده ام

کی به آب شور این دلمردگان لب ترکنم
من کز آب زندگانی تشنه برگردیده ام

کرده است از بس که غفلت ریشه در رگهای من
همچو مخمل در گرانخوابی سمر گردیده ام

کرده ام صائب دل خود آب از آه آتشین
تا درین گلشن چو شبنم دیده ور گردیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۳۰۴

سالها گرد زمین چون آسمان گردیده ام
تا چنین صافی دل و روشن روان گردیده ام

سبز گردیده است چون طوطی پروبالم ز زهر
تا درین عبرت سرا شیرین زبان گردیده ام

استخوانم را هما تعویذ بازو می کند
تا نشان تیر آن ابرو کمان گردیده ام

هر گلی داغی و هر خاری زبان شکوه ای است
گرد این گلزار چون آب روان گردیده ام

زندگی در چار دیوار عناصر چون کنم
من که در دامان دشت لامکان گردیده ام

سایه من گر چه می بخشد سعادت خلق را
از جهان قانع به مشتی استخوان گردیده ام

نیست آبی غیر آب تیغ با من سازگار
من که از زخم نمایان گلستان گردیده ام

ذره ام اما ز فیض داغ عالمسوز عشق
روشنی بخش زمین و آسمان گردیده ام

بی دماغی صائب از عالم مرا بیگانه کرد
با که سازم من که از خود دلگران گردیده ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
غزل شماره ۵۳۰۵

می دود اشک یتیمی بس که بر رخساره ام
سینه چون کشتی به دریامی زند گهواره ام

بس که درد او دل سخت مرا درهم فشرد
نقش می گیرد به خود چون موم سنگ خاره ام

سنگ طفلان چون فلاخن بال پرواز من است
سختی دوران چه سازد بدل چون خاره ام

نو نیاز عشق چون فرهاد و مجنون نیستم
بود از سنگ ملامت مهره گهواره ام

شرم رخسار تو می سوزد پرو بال نگاه
نیست حاجت روی گردانیدن از نظاره ام

دانه من چون شرار از سنگ می آید برون
فارغ است از فکر روزی مرغ آتشخواره ام

بیخودی چون غنچه در من دست و دل نگذاشته است
می کند باد سحر گاهی گریبان پاره ام

بیستون عشق چون من کارپردازی نداشت
حیرت دیدار او کرد این چنین بیکاره ام

نیست ریگ تشنه لب را سیری از آب روان
از غم عالم نیندیشد دل غمخواره ام

دیدن یک روی آتشناک را صد دل کم است
من به یک دل عاشق صد آتشین رخساره ام

بس که صائب ریزد از چشمم سرشک آتشین
رشته شمع است گویی رشته نظاره ام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 524 از 718:  « پیشین  1  ...  523  524  525  ...  717  718  پسین » 
شعر و ادبیات

Saib Tabrizi | صائب تبریزی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA