انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

داستان بازی ( صوتی) با صدای داروک


مرد

 
بازم ادامه بدید
f2
     
  
مرد

 
داروک

آی دی تلگرام
@shahrooz_shahrooz
     
  
مرد

 
با درود و عرض ادب خدمت داروک عزیز و محترم،
امیدوارم حالتون خوب باشه و همیشه سلامت باشین،
غرض از مزاحمت،یه پیشنهادی داشتم،
اونم اینکه شما با پرتو خانوم(البته اگه کنارتون باشن)، تو برنامه‌ی castbox یه پادکست اختصاصی واسه خودتون ایجاد کنین، تا ما که مخاطب شما هستیم، بهتر بتونیم از صدای شیوا و جذاب شما و سواد و علم و افکار ناب‌تون بهره ببریم،
به عنوان کسی که عاشق مطالعه‌ام، و با اینکه زیاد اهل داستان سکسی و اینا نیستم، با این‌حال روایت داستان شما این‌قدر خوب بود که بنده‌ی حقیر رو مجذوب خودش کرد،
دروغ نگفتم اگه بگم دقیقاً ۱۲ ساعت نشستم پشت گوشی تا زود تمام داستان‌های شما رو بخونم!
خلاصه که خیلی عالی میشه اگه یه فکری درمورد پیشنهاد بنده بکنین،
ممنون🌹
شب‌ است،
شبی بس تیرگی دم‌ساز با آن
به روی شاخ انجیر کهن "داروَک" می‌خواند،
به هر دم خبر می‌آورد طوفان و باران را،
و من اندیشناکم..
نیما یوشیج
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
مرد

 
داروک

آی دی تلگرام
@shahrooz_shahrooz
     
  
مرد

 
Arsham_Deli

درود بر شما

سپاس از لطفتون.
راستش پرتو نیست که بخوام چنین کاری بکنم.
فعلا همین پادکستهای یک نفره رو دارم تو یوتیوب آپلود میکنم.
تا ببینیم چی میشه.
داروک

آی دی تلگرام
@shahrooz_shahrooz
     
  ویرایش شده توسط: darvack   
مرد

 
داروک

آی دی تلگرام
@shahrooz_shahrooz
     
  
مرد

 
داروک

آی دی تلگرام
@shahrooz_shahrooz
     
  
مرد

 
     
  ویرایش شده توسط: incboy   
مرد

 
darvack
عالی بود
اوف
     
  
زن

 
صبح بخیر گفت و گفت که به محمد امین گفته منو بیدار نکنه که بذاره بیشتر استراحت کنم. تشکر کردم ازش و بعد از اینکه دست و صورتم رو شستم خواستم برم که گفت نه صبحانه بخور بعد برو. منم قبول کردم و دیدم نشسته و داره با من صبحانه میخوره عجیب بود برام چرا با پسرش نخورده بود ولی حرفی نزدم چون حالش خوب نبود و از زیر چشم هاش معلوم بود که گریه کرده. همینطور که مشغول خوردن بودیم دیدم رو کرد به سمتم و گفت آرمین جان زندگی خیلی سخته و کلی دردسر داره تو انتخاب هات خیلی دقت کن که مثه من پشیمون نشی . منم دل زدم به دریا و گفتمش منظورتون از انتخاب ، انتخاب همسره که دیدم سرش رو انداخت پایین و شروع کرد خیلی آروم گریه کردن . منم واقعا اعصابم خراب شده بود و از یه جهت ناراحت بودم وقتی می دیدم اون دونه های الماس داره از چشمش می چکه. میخواستم یارو شوهرش رو پیدا کنم و مث سگ بزنم چون نمی فهمیدم چطور نمیتونه دوستش داشته باشه و ناراحتش کنه. وقتی دیدم داره گریه میکنه رفتم یه لیوان آب دادم دستش گرفت و ازم تشکر کرد منم نشستم کنارش و نمیدونستم چی بگم مجبور شدم بهش بگم هما خانوم چطور آدمی نمیتونه شمارو دوست نداشته باشه چطور آدمی میتونه با شما بد رفتاری کنه و هرچی صفت خوب داشت بهش گفتم که دیدم ایندفه خیلی ناراحت شد و دوباره گریه کرد ولی اینبار نتونستم جلو خودم رو بگیرم و بغلش کردم و حرفی نزد. همینطوری که اون اندام ظریفش تو دستای بزرگم بود اروم گرفت کم کم و من با دستم اشک ها رو از چشماش پاک کردم و نگاهم کرد و هیچی نگفت ولی از نگاهش فهمیدم چی میگه. و همونطور که نگاهم میکرد فوری لب هاش رو بوسیدم . بوسه طولانی بود و هما دستش رو تو موهام کرده بود و فشار میداد انگار که میخواستم فرار کنم. بلندش کردم و بردم رو مبل . همش تو چشم هام نگاه میکرد و عشق رو تو نگاهش دیدم و بعد عشق بازی کردیم. ببخشید نمیتونم بگم هیچکدوم از جزئیات رو چون واقعا براش ارزش قائلم و نمیتونم براتون توصیفش کنم فقط بدونید که ما عاشق هم شدیم و بعدش بهم گفت آرمین عاشقت شدم و نمیتونم باهات باشم بخاطر دلایلی که معلومه و نتونستم هیچ بگم انکار لال شده بودم. برای همین واسه امتحان شیمی نرفتم خونشون که یه وقت همدیگه رو نبینیم و به همین خاطر هم بود که محمد امین شیمی رو افتاد. آخرین باری هم که دیدمش آبان ماه بود که یه درگیری شدید با پدر محمد امین داشتم. آبان داشتم میرفتم خونه محمد امین که سری بهشون بزنم و البته که طاقتم تموم شده بود با ندیدن هما. ساعت چهار بود خونشون رفتم و دیدم سر و صدای زیادی میاد کلی در زدم که دیدم شوهرش در رو باز کرد و گفت تو کی هستی چه میخوای و شروع کرد به توهین کردن و دیدم که هما با صورت خونی و کبود اومد جلو در و گفت برو از اینجا. که دیدم دوباره زد تو صورتش و گفت برو داخل تا بیام درستت کنم وقتی دیدم هلش داد و زد تو صورتش به کلی عقلم از دست دادم و یه مشت خوابوندم تو صورتش طوری که تعادلش بهم خورد و نزدیک بود بیفته. دیدم یه لحظه همه ساکت شدن و محمد امین که از ترس صورتش مثل گچ شده بود انگار صدای من رو فهمیده بود اومد بیرون نگاه کنه که هما بردش تو اتاق که نبینه چیزی. همین لحظه دیدم رضا شوهرش حمله کرد بهم و من هم کم نذاشتم و زدم سه تا از دنده هاش و فکش رو تو درگیری شکستم و اگه همسایه ها نمی اومدن احتمالا کشته بودمش. خلاصه با تشکیل پرونده و دادن دیه و امضا برگه تعهد و دادن سند خونه خودمون به کلانتری نذاشتن تو بازداشتگاه بمونم شب رو. الان هم چند ماهی میشه که محمد امین باهام حرف نزده و خیلی ناراحتم و بیشتر از اون ناراحت اینم که ممکنه هیچ‌وقت نتونم عشقم رو ببینم دوباره
     
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستان بازی ( صوتی) با صدای داروک

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA