انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین »

Labkhand Siah | لبخند سیاه


زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۰

حس کردم بیش از هر وقت دیگه ای هوس سکس با همسرمو دارم . -نکن چیکار داری می کنی .. زخمم کردی .. -فتانه من که کاریت نکردم . گازت نگرفتم که دردت بیاد . این همه باهاش ور رفتم فقط یه خورده خیس کرده بود که اونم دیگه اگه سخت ترین آدماشم بودند تا این حد رو باید خوششون میومد . -فرهاد چرا این جوری شدی ؟/؟ ببینم این روزا چی می خوری که هوست زیاد شده .. -هیچی فقط دوست دارم تو روبخورم و تو نمی خوای اینو متوجه شی .. -بس کن چقدر سر به سرم میذاری .. -خیلی بی حوصله شدی . میری میشینی کنار کامپیوتر و تا نصف شب معلوم نیست داری چیکار می کنی اون موقع حوصله داری .؟. رفت چیزی بگه که منصرف شد . دیگه کوتاه اومدیم. نمی دونستم تا چه حد باید مراقب کاراش باشمو . بدون دلیل چی بهش می گفتم . ؟ هر چند کاندومی که مال من نبود می تونست بزرگترین دلیل خیانت اون باشه ولی اگه مهسا با دوست پسرش اینجا بوده باشه یا شایدم من اشتباه کرده باشم . نمی خوام/. نمی خوام باور کنم . اون فقط مال منه .. کسی که تمام پسرای کوچه خیابون و محل و چند منطقه و فامیل آرزوشو داشتن که یه لبخند بهشون بزنه حالا اومده و خیلی راحت داره شوهرشو دور می زنه . اونم منی رو که حداقل نیمی از دار و ندارمو به نامش کردم . و از هیچ تلاشی برای راحتی اون دریغ ندارم . شاید نباید این کارو می کردم . .. یکی دو روز بعد فتانه و مهسا رو با هم دیدم که اومدن خونه مون .. اصلا حال و حوصله سلام علیک کردن با این عوضی رو که فتانه رو از راه به در کرده بود نداشتم .. نهههه .. فتانه کلید ویلای شمالو می خواست که اون و مهسا و یکی دیگه از دوستان دو ران تحصیلشون برن دو سه روزی رو اونجا خوش بگذرونن . با این که خیلی ناراحت شدم ولی یه جرقه امیدی در دلم روشن شد . حس کردم که باید دوست پسر مهسا هم با اونا باشه ولی چرا زن من خودشو در این کارا دخالت میده . مگه مهسا خودش خونه نداره . چرا سکسشو میاره اینجا انجام میده .. چرا روحیه زن من عوض شده .. ممکنه از این که دوستش دوست پسر گرفته با هاش حال می کنه حسرتشو بخوره . ولی اون شوهر نداره .. از همسرش جدا شده .. روی روحیه اش حتما اثر گذاشته .. اگه دوست پسرش یه دوست دیگه ای داشته باشه و چهار تایی با هم برن بیرون چی . من چیکار کنم . نههههه خدایا .. نمی تونم نمی تونم .. با رفتن اونا موافقت کردم .. قرار بود فرداش برن . بچه رو هم که من و خونواده ام باید نگه می داشتیم . ولی بیشتر پیش مادرم بود . اون شب تا صیح این طرف و اون طرف می کرد . نمی دونم داشت چیکار می کرد ولی خودمو زده بودم به خواب و زیر چشمی مراقب کار هاش بودم . قشنگ ترین لباس خوابها و سوتین و شورتشو داشت می ذاشت تو ساکش .. نصف شبی صدام زد -فرها د ژیلت منو ندیدی ؟/؟ .. غلط نکنم می خواست زیر بغل و کسشو برق بندازه ولی اون که یکی دو روز پیش به خودش رسیده بود . با این افکار خودمو خیلی پریشون تر از قبل کرده بودم . هر کاری کردم بخوابم نتونستم . صبح روز بعد یه تیپی زده بود که من اونو این چند سالی به این میکاپ ندیده بودم . -فتان .. اونجا قراره مهمونی هم بگیرین ؟/؟ -ببین فر هاد من خودم می دونم دارم چیکار می کنم . مهسا یه عمری رو اون ور آب زندگی کرده من که نباید پیشش کم بیارم . اون داشت با من این جور حرف می زد ولی حس می کردم که قضیه باید خیلی بو دار تر از اینا باشه که اون فقط به خاطر این که پیش دوستش کم نیاره این جور داره رفتار می کنه . الان بهترین موقعی بود که بتونم چند گوشه خونه و به خصوص داخل اتاق خوابو دور بینایی کار بذارم و دستگاههایی که بتونه راحت از همه چی فیلم بگیره . با یه هارد خیلی راحت میشه این کارو کرد . منتها جا سازی اون که از دید پنهون باشه و جلب توجه هم نکنه خیلی کار می برد ولی با توجه به این که فتانه تازگیها حواسش جای دیگه بود و به ریزه کاریهای خونه اهمیت نمی داد می دونستم که نمی تونه به این سادگیها بفهمه که من چیکار کردم . چون همش سرش توی لپ تابش بود یا داشت با تلفن حرف می زد واس ام اس بازی می کرد و گاهی هم به ترانه های عاشقونه و سوزناک گوش می داد وفیلمهای عاشقونه می دید و اگه این وسط یه وقتی گیر می آورد یه چند دقیقه ای رو صرف تر بیت فرزندش می کرد یا این که مثل مجسمه های برهنه ثابت می شد و ازم می خواست که هر کاری که دوست دارم با هاش انجام بدم . تازگی ها حس می کردم که ازم خجالت هم می کشه یعنی ا زاین که خودشو در اختیار من بذاره سختشه احساس غریبی می کنه . دو سه روزی وقت داشتم که بتونم بر نامه ها رو طوری ردیف کنم که همه چی خوب استتار شده باشه . دیگه این جوری می شد به همه چی پی برد . می شد به اما و اگر ها خاتمه داد . مرگ یک بار شیون یک بار .. دیگه از این همه تردید کشنده خسته شده بودم . شاید بشه گفت یقینی که دوست داشتم خودمو به تردید بندازم . مردایی هستند که اهل خیانت و بی وفایی هستن تازه اونا عذاب می کشن از این که اگه شرایطی مثل وضعیت منو داشته باشن . دلشوره و نگرانی نمی ذاشت که من به حال خودم باشم . فقط دلمو به این خوش کرده بودم که همه چی ردیفه فیلمبرداری شروع شده و دو تا هارد در اتاق خواب و دو تا هم در قسمتای دیگه خونه داره کارشو انجام میده . برای من این جور هز ینه کردنها اهمیتی نداشت . باید می فهمیدم که اون داره چیکار می کنه . چرا روحیه اون تا این حد عوض شده . وقتی بر گشت شاد تر از همیشه به نظر می رسید . انگار زیر پوستش آب رفته بود . چهار تا کلام حرف زد رفت به عالم خودش . تماشای فیلمای عاشقونه .. گوش دادن به ترانه ها .. با موبایل دیگه ور نرفت .. خیلی سخته و درد ناک که در این جور موارد و مواقع یک مرد یا حتی یک زنی که بهش اجحاف شده بتونه خونسردی خودشو حفظ کنه ولی من به خاطر آبروم به خاطر پسرم به خاطر این که در صورت تایید خیانتش باید به یه شیوه خاصی با هاش بر خورد می کردم و اموالمو نجاتش می دادم مجبور شدم خیلی با متانت باهاش بر خورد کنم . . فکر می کردم با اون به پیری می رسم.. اتفاقا رسیدم .. خیلی زود ... این بار یه بهونه ای تراشیدم و گفتم اون هفته تو با دوستات رفتی بیرون این هفته من می خوام برم . شاید اگه در شرایطی عادی می بود می گفت که تو اهل رفیق بازی نبودی چه طور شد که می خوای با دوستات بری بگردی ولی این حرفو نزد و تازه برق خوشحالی رو هم در چشاش می شد خوند .. در فاصله پنجاه متری خونه جایی که بتونم به خوبی دید داشته باشم در ماشینی با شیشه دودی منتظر نشستم .. اون پس از رفتن من خیلی زود بچه رو احتمالا تحویل مادرم داد و بر گشت خونه .. دو ساعتی منتظر موندم . حوصله ام داشت سر می رفت . به ناگهان یه تویوتا کامری سفید جلو خونه مون ترمز زد . مهسا و یه مردی که نشناختمش از ماشین پیاده شدن . بی اختیار یه لبخندی گوشه لبام نقش بست ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۱

اون لحظه با این که هنوز اطمینان نداشتم که همسرم بیگناهه ولی اون قدر خوشحال شده بودم که حاضر بودم حداقل نیمی از ثروت خودمو صدقه بدم . شاید علت تمام سردی های زنم چیز دیگه ای باشه . شاید از اون جایی که می بینه مهسا دوست پسر داره تحت تاثیر قرار گرفته و روحیه اش عوض شده . شایدم دوست داره که منم مثل اون مرد جوون به سر و وضعم بیشتر برسم . کم سن تر نشون بدم . . نباید این جور در موردش قضاوت می کردم .. حالا فر هاد این قدر ذوق زده نشو . هنوز که هیچی مشخص نیست . شایدم این طور که فکر می کنی نباشه .. .. نه .. نه ...پسر مگه خودت ندیدی که مهسا با یه مرد دیگه وارد خونه شد . حتما جا نداشتن اومدن این جا .. ولی چی بهت بگم فتانه خونه منو که نباید هر زه خونه درست کنی . فربد اگه خونه باشه و این چیزا رو ببینه اون وقت چه فکری ممکنه بکنه . .. چشامو گذاشته بودم رو هم .. دلم می خواست از آرامش بگیرم و بخوابم . چقدر همه چی رو قشنگ می دیدم . زندگی قشنگ بود .. عشق و دوست داشتن قشنگ بود .. و فتانه رو زیبا تر از همیشه می دیدم . چرا باید این قدر بهش شک کنم . خب اون سرد مزاج شده . حرفای دوستش درش اثر داشته و منم حتما به اندازه کافی بهش توجه نداشتم . چقدر خسته بودم .. یه لحظه چشامو که بازکردم دیدم تویوتا کامری که مهسا و اون مرد رو پیاده کرده بود از کنارم رد شد . طوری هم رفت که متوجه نشدم آیا هر دو تا شون بر گشتند یا یکی شون متوجه آدما یا آدماش نشدم .. اون آرامش و شادی من کم رنگ تر شده بود . دوباره تردید مث خوره افتاده بود به جونم . اگه دو تایی شون رفته باشن که خوبه .. ولی اگه یکی اونجا مونده باشه چی ؟/؟ اگه مهسا و دوست پسرش می خواستن با هم حال کنن چرا زود بر گشتن . پس اونا نباید دو نفری بر گشته باشن . حس می کردم که مویرگهای سرم در حال ترکیدنه . مغزم داره از هم می پاشه . دلم داره از جاش در میاد . تردید و شک و انرژی منفی یواش یواش داشت میومد به سراغم . چه جوری می تونستم متوجه شم که آیا فتانه تنهاست یا نه ؟ من بهش گفته بودم تا فرداشب بر نمی گردم .. اگه یه تماس تلفنی می گرفتم چی می شد .. مثلا از یکی از این تلفن کارتی ها .. همین کارو کردم . گوشی رو نگرفت . شاید چون شماره واسش ناشناخته بود نگرفت ولی اون این جور عادت نداشت . تازه این چی رو می خواست ثابت کنه . اگرم مردی در خونه می بود می تونست بهش بگه ساکت باش . لعنت بر چشمی که بی موقع بسته شود .. شاید من چشامو خیلی وقته بسته باشم .. حس کردم دیگه فایده ای نداره .. می خواستم از شهرم دور شم و برم به ویلای خودم در شمال همون جایی که فتانه و مهسا هفته پیشو در اونجا گذرونده بودند ولی نمی دونم چرا حس می کردم هر قدر از شهرم دور می شم رنگ و بوی خیانت احتمالی بیشتر میشه با این که اون همین حالاشم می تونست این کارو انجام بده .. به ما کار آگاه بازی نیومده بود . رفتم به ساختمون نمایشگاه خودمون .. یه گوشه ای دراز کشیدم و به سر نوشتم فکر کردم . انگار هر دقیقه برام مث یه سال می گذشت . ولی هر چه بود گذشت . برای رسیدن به خونه هیجان داشتم و دیدن فیلمها .. ولی نمی تونستم جلو اون هارد رو بر دارم و ببینم . فتانه باید می رفت بیرون و من این کار رو انجام می دادم . اون همچنان زیبا بود .. موهاشو به سبک جدید و گیس گیس های نازک و رشته ای در آورده بود . مثلا مد بود ولی من از موهای افشون و صاف بیشتر خوشم میومد .وکاری به مد نداشتم . اون کی این کار رو کرده بود . شاید مهسا این کارو واسش انجام داده بود و خودشم وارد بود . -عزیزم خیلی خوشگل شدی .. -چشات خوشگل می بینه . هر قدر نازشو می کشیدم اون سرد تر نشون می داد . دیگه خیلی عصبی شده بودم . گاهی وقتا اگه با یکی که جنبه شو نداره بیش از حد مدارا کنی فکر می کنه کی باشه .. حالا که اون نمی خواد با من بسازه پس من هم باید رفتارمو تغییر بدم . باید بفهمم این جا چه خبر بوده ! خیلی شل گرفته بودم . باید تا حدودی اونو به سبک جنایت و مکافات داستایوسکی می بردم زیر سوال و می لرزوندمش تا یه جایی سوتی بده -ببینم فتانه من نبودم کسی هم این جا اومد ؟/؟ مهمون داشتی ؟/؟ یه بوی عطری میاد که فقط مردا می زنن و از یه قسمت دیگه بوی یه عطر زنونه هم میاد که تو ازش استفاده نمی کنی . به طرز خاصی نگام کرد .. بعد به گوشه ای خیره شد . انگار ترس برش داشته بود . هر چند من هنوز چیزی بهش نگفته بودم . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۲

انگار یه چیزی می خواست به من بگه ولی تردید داشت . -راستش مهسا و داداشش اینجا بودن .. -داداشش ؟/؟ مگه اون برادر هم داره . نزدیک بود از زبونم بپره که پس اونی که من دیدم داداش مهسا بوده ؟ که فوری جلو دهنمو گرفتم . پس مهسا برادر هم داره . حالا وضع کمی پیچیده تر شده بود . اونی که فکر می کردم دوست پسر مهساست داداشش بوده . یه برادر و خواهر که اگه مثل داستانهای سکسی بخوان با هم رابطه داشته باشن که جا کم نمیارن .. این افکار الکی روابط جنسی خواهر و برادر رو باید بندازم دور .. اون دو تا این جا بودند .. -عزیزم اونا رو نگه می داشتی حداقل کنارت بودن و از تنهایی درت می آوردند .. حالت صورتش یه جوری نشون می داد که انگاری ترسیده -نمی دونم چرا به اونا علاقه مند شدی ؟/؟ تو که تازگی ها حس می کردی مهسا رو من اثر بد داره.. -خب من نبودم و دلم نمیومد که تو حوصله ات سر بره . -اتفاقا اونا اومدن و یکی دو ساعت هم نبودن و رفتن .. به حالت نگاه و صورتش دقت کردم .. خیلی دشوار بود که متوجه شم که اون راست میگه با نه . با این که سالها بود که با هاش زندگی می کردم ولی اون شناختی که ازش داشتم اون جوری که حس می کردم اونو می شناسم مربوط به قبل از این جریانات بود . حالا نمی شد به درستی اونو شناخت ولی با توجه به روحیات اون و کاراش در گذشته حس کردم داره یه چیزی رو از من مخفی می کنه . چون حرفاشو پخته بر زبون نمی آورد و خیلی سریع هم از کنار مطلبش می گذشت و موضوع رو عوض می کرد . -بریم فربد رو بیاریم ؟ -نه فتانه .. من خودم اونو فر دا میارم . تو که می دونی اگه اونا نوه شونو برای همیشه هم نگه داشته باشن از خدا شونه . -چیه چرا این قدر خشن نشون میدی امشب .. -ببینم شامتو خوردی -آره -منم خوردم .. اونو بغلش کردم و گذاشتم رو دستام -چیکار داری می کنی -می خوام بکنمت .. کیرمو فرو کنم تو جفت سوراخات .. این حرفا رو با نوعی خشم و فشردن دندونام رو هم بر زبون می آوردم . ترسیده بود .. -من که حرفی ندارم . یه وقتی حالا ما رو نکشی ؟/؟ .. یعنی برادر مهسا و اون با هم رابطه جنسی دارن ؟/؟ نه .. اون چه ربطی به این موضوع داره . حتما کاری داشته اومدن رفتن .. لعنت بر من . کاش ترک پست نمی کردم .کاش نا امید نمی شدم و یک روز دیگه هم کشیک وای می ایستادم . شاید یکی دیگه میومد و وارد خونه مون می شد . انداختمش رو تخت .. دیگه توجهی به حرفاش نداشتم . دونه دونه هر چی رو که تنش بود در آوردم . حتی خودش باهام همکاری می کرد .. خودمو هم با سه سوت برهنه کردم . عجله داشتم برای این که ببینم میشه یه نقطه ضعفی در یه قسمت از بدنش پیدا کرد که به جایی رسید یا نه . من تا کی باید صبر می کردم تا شرایط خونه مساعد می شد و می تونستم فیلمو ببینم . اول یه نگاه اجمالی به قسمت جلو بدنش انداختم . سینه ها وبالای سینه هاشو خوب نگاه کردم زیر گلو و شکم و پهلو هاشو .. در نگاه اول چیزی به نظرم نرسید . حالا نوبت پشتش بود اونو به دمر روی تخت درازش کردم . . چی می شد اگه مث گذشته ها بازم می تونستم باهاش عشقبازی کنم . انگاری کونش خوشگل تر و خوش پوست تر از قبل شده بود .. واااااااییییییی نهههههههه .. دستمو گذاشتم رو قلبم . ضرباتش شدید و زیاد شده بود .. یه لک تقریبا واضح و بزرگ روی بر جستگی کون و قسمت برش سمت چپش می دیدم .. نباید حشره گزیدگی باشه . خون مردگی اون یه حالتی داشته که نشون میده سخت مکیده شده . اونم رو پوست سفید و حساس بدن فتانه . حتما حالیشون نبوده دارن چیکار می کنن . غرق هوس بودن .. -فرهاد داری چیکار می کنی ماتت برده .. خودمو به زحمت کنترل کردم .. -نه عزیزم دارم از نگاه کردن به کونت لذت می برم . دستامو گذاشتم رو دو تا قاچش .. اونا رو تا یه حدی بازش کردم که بتونم خوب نگاش کنم و سوراخارو از بیرون یه دیدی بهش بندازم شاید یه چیزی پیدا کردم که مکمل کشف و خون مردگی روی کونش باشه . چین دور کونش یه حالت خاصی داشت . انگار اون قسمت بیرون سوراخش یه زدگی داشت و یه حالتی که کناره هاش به طرف فضای بیرون یه بر جستگی و انحنای خاصی پیدا کرده . اون سوراخ و قسمت ابتدای مقعد از اون رنگ و حالت فابریک خودش خارج شده نشون می داد . انگاری که ملتهب شده باشه .. این کار من نبوده . دیگه از این واضح تر نمیشه .. حالا می تونم با فرو کردن انگشت توی کونش بیشتر متوجه جریان شم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۳

نه این سوراخی نبود که من آخرین بار ی که با دقت نگاش کرده بودم اونو به این صورت ببینم . از بس از درد کون می نالید و درد درد می کرد و منم رو حساب تعارف و تا حدودی هم مدارا دست از سر کونش بر داشته بودم دیگه حواسم نبود که به این مسئله دقت کنم . اگرم مشکلی در مقعدش وجود می داشت باید به من می گفت . باید مشخص می کرد . اون این جوری نبود که بیماری خودشو ازم مخفی کنه . اون مشکل دفع نداشت . باید یه چیزی توی کونش فرو رفته باشه . یه چبز کلفت .. داشتم از حرص دیوونه می شدم . نمی دونستم کدوم حرفشو می تونم باور کنم و به کدوم حرفش باید شک کنم . اونی که اومده بود خونه مون برادر مهسا بود .. چرا تا به حال در موردش چیز خاصی نگفته بود . اصلا اون چرا باید بیاد این جا .. یعنی دور و بر مقعد در قسمت بیرونی و ابتدای سوراخ کون ربطی به حرکات داخلش نداره ؟/؟ من باید بفهمم که اون داخل چه شرایطی داره . دوست داشتم اون کونو فقط اسیر خودم ببینم . فقط مال من باشه .. به هیشکی دیگه روی خوش نشون نده . حرص می خوردم . داشتم داغون می شدم . با این که دوست داشتم زمین دهن باز کنه و منو ببلعه .. با این که حس می کردم بیش از حد خرد و در هم شکسته شدم ولی نمی دونم چرا در کنار خون به جوش اومده ام , در کنار غیرت و مردانگی ام , احساس حسادت خاصی هم می کردم . دلم می خواست اونم طعم کیر منو از قسمت کونش بچشه . شاید تا حالا اشتباه کرده باشم . شاید باید کونشو می گاییدم به حرفاش توجه نمی کردم اونو با قدرت می کردم . این تقصیر خودم باشه که کار من تا به اینجا رسیده . من دوستش داشتم ولی حالا انگاری می خواستم با دستای خودم خفه اش کنم که اگه منم نمی تونم بهش برسم کس دیگه ای هم نتونه اونو از چنگ من درش بیاره . خیلی ناراحت و عصبی نشون می دادم . انگشتمو رو لبه کون گذاشتم . یه بند انگشتمو فرو کردم توی کون و اونو بیرون کشیدم و جلو بینی ام گرفتم . اون حتی تا می تونست به این قسمت از بدنش می رسید . غلبه با بوی عطر خوش و گرون قیمتی بود که در کنار یه دستبند طلا و سند یه آپار تمان روز تولدش بهش هدیه داده بودم و اون این عطر رو علاوه بر قسمتای دیگه تنش به سوراخ کونش هم مالیده بود تا دیگه تنش هیچ بوی بدی نده و پیش معشوقش سر بلند باشه . جز این دیگه چه نتیجه ای می شد گرفت . انگشت میانی دست راستمو یکبار دیگه فرو کردم توی کونش . اون بار تا یه بند انگشتو خیلی راحت تونستم فرو کنم توی کونش . می ترسیدم بیشتر به طرف جلو حرکتش بدم . آخه چند بار که قبلا این کارو کرده بودم و اون به من اجازه داد به جای کیر یه نمادی از کیریعنی انگشتمو فرو کنم اون داخل و همراه با دیدن قاچای کونش حال کنم این جور نبود که این قدر راحت بتونم انگشتمو حرکتش بدم . اگه کون خود به خود گشاد شه باید بیشتر آدمای دنیا یا همه شون کون گشاد باشن . هر لحظه منتظر بودم انگشتی رو که فرو کردم توی کونش به یه مانعی بخوره .حلقه کونش رو انگشتم کیپ شه نذاره انگشت به جلو حرکت کنه .. اما خیلی راحت انگشتم تا ته رفت . هنوزم جا داشت . اووووووففففف نه نهههههه این امکان نداره .. اگه اون چند ماه هم کون داده باشه .. باید خیلی زیاد داده باشه تا به این جا رسیده .. -آخخخخخخخ فرهاد داری چیکار می کنی دردم میاد . تو که جررررررم دادی .. دیگه خیلی داری بچه بازی در میاری . چند بار باید بگم کون شوخی بر دار نیست . اگه یکی دو تا از مویرگهای مقعد منو پارش کنی حداقل تا 6 ماه باید عذاب بکشم نمی تونم یه جا بشینم .. -دیگه حتی نمی تونی کون بدی .. اینو که گفتم چند لحظه ای یخ شد . من این کارو مخصوصا کردم که اونو بپیچونم و به فکر بندازمش .. اون هم می تونست بترسه از این که در مورد اون خیلی چیزا می دونم و هم این که می تونست این حسابو بکنه که من از این که اون در مورد کون دادن به من واهمه داره دارم به اون متلک میگم . خیلی زود بر خودش مسلط شد -حالا داری به من متلک میگی . من که جز یکی دوبار اونم نصفه و نیمه بهت کون ندادم . فکر کنم همون یک بار بوده باشه .. حالا داری منو اذیت می کنی ؟/؟ باشه هر جور دوست داری و عشقته . اگه دوست داری می تونی کیرت رو فرو کنی توی کون من و با هاش حال کنی و ببینی چه جوری درد می کشم . از درد کشیدن من لذت ببری .. خیلی مار مولک بود .. منم نکردم کم کاری و تعارفشو قبول کردم . دیگه اون سیاست رو در بایستی و خجالتو باید میذاشتم کنار .. عضلات کون زنم کمی شل به نظر می رسید و کیر منم بیش از اندازه داغ شده بود .به خودم زحمت ندادم که یه روغن یا کرمی هم به سر کیر یا دور سوراخ کونش بزنم . حس می کردم که باید راحت بشه اونو از کون گایید . ای کاش دردش می گرفت ای کاش بازم هنگاییدن کونش احساس تنگی می کردم .. ولی تقریبا اون انگشت همه چی رو برام ثابت کرده بود . به دستم نگاه می کردم . یعنی من لاغر شدم که انگشتو راحت می تونم توی کونش فرو کنم ولی نه .. نه نههههههه بهتره این قدر خودمو گول نزنم و واقعیتو قبول کنم . کیرم همون کلفتی رو داشت . تازه این روزا سیراب نمی شد . انگاری بازم آب داشت . هوس داشت . می خواست بره به یه سوراخی . سر شار از هیجان شه وبعد خالی شه . بازم خالی شه . ولی نه نه , اون به من لذت تکمیلی نمی داد . اون نباید بی شور و حال بوده باشه .. عشقشو .. شورشو .. هوسشو برای یکی دیگه گذاشته . برادر مهسا .. اون کی می تونه باشه . چه رابطه ای با اون داره .. آیا حقیقتو گفته ؟.. در این که اون مرد برادر مهسا بوده نباید شک می کردم . مواردی رو که گفتن حقیقت براش موردی نداشت و درد سر ساز نبود بیانش می کرد . -فرهاد زود باش کمرم درد گرفت خسته ام می خوام بگیرم بخوابم .. اصلا به فکر بچه اش نبود .. بی احساس شده بود .. سر کیرمو به سوراخ کونش چسبوندم . فقط یه فشار کوچیک آوردم . انگار حلقه کون شده بود شبیه ابتدای کس که هنگام پذیرایی از کیر خودشو باز می کنه . مثل لبای ماهی جا باز می کنه . کونشم همون طور شده بود . کیرمو خیلی راحت تا هفت هشت سانتی رو فرو کردم توی کونش . این مقدار برای کون خیلی زیاده . حداقل کونهایی که تجریه زیادی در زیر کیر رفتن نداشته باشن .. بازم با یه فشار دیگه دو سه سانت دیگه از کیرمو گذاشتم که بره .. -فرهاد زود باش . داری ارزیابی می کنی .؟. واااااااییییییی جر خوردم .. درد داره منو می کشه .. مویرگام پاره شد .. اوووووففففف زود باش خیس کن توی دلم گفتم .. لعنت بر تو و مرام تو زن دروغگو .. تو هنوز جا داری که بازم کیرمو جلو تر بفرستم و قاطعانه همین کارو هم انجام دادم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۴

کیرمو فرستادم جلو تر . نصف بیشتر کیرم رفت توی کونش . حدود ده سانتی می شد . -وااااااااییییییی فرهاد زود باش زود با ش اگه می خوای کاری کنی تمومش کن .. انگاری دیواره های مقعدم داره جر می خوره .. از هم می پاشه .. ولی من سعی کردم فکرمو ببرم جای دیگه . فقط فکر کنم به اون کیری که توی کون داره وول می خوره . خسته شده بودم از بس به حرفاش گوش کرده بودم . -زیاد حرف می زنی فتانه . اگه شلوغش کنی همچین جرت میدم که تا چند ماه نتونی تکون بخوری و اون وقت باید خونه نشین شی و یک پرستار هم باید واست بگیرم که ازت مراقبت کنه . البته من این کار رو می کنم چون هم پولشو دارم و هم این که دوست دارم اون پرستار علاوه بر این که کمک حالت میشه رفیقت هم باشه ولی اون که نمی تونه به جای تو خیلی کارا رو بکنه .. سکوت کرد .. -منظورت چی بود .. -منظورم این بود وقتی که کونت جر بخوره پرستار که نمی تونه به جای تو بره دستشویی . آروم گرفت . ترسیده بود . -عزیزم فتان من . تو که می دونی فر هاد چقدر دوستت داره پس به دل نگیر . کونتو بده و بذار منم حال کنم و هر وقت دلم خواست آبمو توی کونت خالی کنم . یه سکوتی کرد و گفت همچین به خودت میگی منم حال کنم که هر کی بشنوه فکر می کنه من از اون زنایی هستم که با یک مرد دیگه هم رابطه دارم . باز خوبه که تو منو می شناسی و می دونی که یک عمره که با صداقت و پاکی و نجابت کنار تو زندگی می کردم و تا سالها هم حاضر نبودم روسری از سرم بگیرم و خودت اصرار کردی .. -و دوستت مهسا .. -خب آره . ولی گفته های تو بی تاثیر نبود . از اون مار مولک های روز گار بود که لنگه نداشت . می خواست به من بگه که این من بودم که اونو وادارش کردم که به این روز در بیاد . به کونش نگاه می کردم . تصور این که یک کیر دیگه از اینجا رد میشه و میره تا انتها و بر می گرده دیوونه ام می کرد . کیری که واسه رفتن به این سوراخ مثل من نباید تا این حد ویزا و پاسپورت بده و مدام سوال پیچ شه . منت بشنوه . وقتی به این مسئله فکر می کردم که رقیب من و اونی که زجر کشم می کنه خیلی راحت داره اونو میگاد و کیرشو از همین مجرا عبور میده دلم می خواست بمیرم .. با این حال هنوز اطمینان نداشتم واز طرفی برای پسرم فربد باید زنده می موندم .و اونو بزرگش می کردم . نباید میذاشتم زیر دست مادری بزرگ شه که حال و روزش خرابه . و بد تر از اون زیر دست مرد نا مردی که می دونم پس از این که یه مدتی با زنم حال کرد اونو مثل تفاله یک میوه میندازه دور . یا مثل یه آدامسی که شیرینی اون جویده شده . سعی کردم حس بگیرم . کون تپل و بر جسته زنمو در دور نما و دیدگاه چشام قرار دام فقط به حلقه کونش نگاه می کردم و حرکت کیرم و به راهی که گشاد شده بود .. ای کاش همون کون تنگ بود . ای کاش بازم واقعا از درد می نالید و بازم اجازه نمی داد که من اونو بگام ولی در عوض فقط مال من می بود . عشق و هیجان من .. همه چیز من .. اما یه حسی به من می گفت که نبایددیگه به اون دلخوش باشم و به گذشته شیرینی که در واقع برام شده یک رویا . هرچند این رویا اگه به خاطره های تلخ تبدیل شه در واقع یک کابوس بیش نیست .دیگه به خودم فشار نیاوردم که جلوی آبمو بگیرم . کیرمو بازم به کون فتانه و سوراخش فشار دادم . یادش به خیر اون زمانی رو که پنج سانت هم جلو نمی رفت اما حالا بیشتر از ده سانت جا باز کرده بود . -آهههههههه عزیزم داره می ریزه .. داره میاد .. -حواست باشه که دور و بر نجس نشه .. تو که می دونی من به این چیزا چقدر اهمیت میدم .. نزدیک بود سرش داد بکشم و بگم بسه دیگه این قدر مومن بازی در نیار ولی هنوز فیلمو ندیده بودم .شونه هاشو داشتم و تا می تونستم خودمو بهش کیپ کردم .کیرم هنوز جا داشت . سه چهار سانت تا انتها راه داشت . ولی دیگه تر جیح دادم بیش از این بهش فشار نیارم . چه کیفی می کردم . چه انزال با حالی بود ! بیشتر هم لذت بخش تر می شد وقتی که به فریاد های اون توجهی نداشتم . وقتی هم که کیرمو بیرون کشیدم این یه تیکه رو به حرفاش گوش کردم . فوری با دستمال محدوده کونشو تمیز کردم و اون آبایی رو که در حال بر گشت بود پاکش کردم . چه حالی می داد تماشای این صحنه .. در بعضی از ماجراها و حوادث خیانت زن به مرد خونده بودم که زن در رابطه نا مشروع خود با مرد بیگانه که براش از هر آشنایی آشنا تر شده به جایی می رسه که سکس با شوهرش هم برای اون چندش آور به نظر می رسه . ,..-باز کن دهنتو .. بهت میگم باز کن .. لباشو به هم کیپ کرده بود ولی وقتی چهره مصمم منو دید ترسید و دهنشو باز کرد . کیرمو فرو کردم تو دهنش . هر چند اون حرکتی نمی کرد و دندوناش کیرمو آزار می داد ولی لذت بردم از این که تتمه آب کیرم که یه چهار قطره ای می شد خالی شد توی دهن زنم .. با یه فشار دیگه خشممو رو دهنش خالی کردم و اونو به حال خودش گذاشتم .. بد جوری حرص می خوردم .. فتانه وقتی که رفت حموم بهترین موقعیتی بود که من بتونم اون دستگاه رو از مخفی گاهش بیارم پایین و همین کارو هم کردم . دل تو دلم نبود با این که برای دیدن فیلم استرس داشتم ولی بی تابی هم می کردم . باید صبر می کردم که اون می خوابید و خودمو به یک جای دنج می رسوندم و به اتاقی دیگه که اونجا هم یه تلویزیون قرار داشت . تا موقعی که بخوام این فیلمو ببینم دلم هزار جور راه می رفت . نکنه فیلم خوب نیفتاده باشه .. نکنه مشکل خاصی پیش اومده .. فتانه بر گشت و خوابید و خوایش هم سنگین بود .. رفتم به اتاق بغلی . دیگه وقتش بود که همه چی مشخص شه . در رو از داخل قفل کردم . این جوری بهتر بوددلم می خواست از سینه در آد .. می تونستم حدس بزنم چه چیزایی می تونم ببینم . لعنتی فیلم باید به همین صورت جلو می رفت ..فیلمو زدم جلو .. چقدر شفاف بود .. همه جا سکوت بود .. زنم حرکات رفت و بر گشتی زیادی داشت . ساعتها فیلم الکی هم گرفته شده بود که وقتمو می گرفت .. ولی یه تیکه های جالبی هم درش بود ..یکی دو صدای شی خارجی در فیلم نشون می داد که میشه به این که یه چیزایی رو هم شنید امید وار بود .. . فتانه در یه صحنه با گوشی موبایل یه تماسی با یکی گرفته بود .. صدا کمی پایین بود ولی کاملا مشخص بود که چی داره میگه . مجبور بودم صدای گیرنده رو ببرم بالاو از هد فون استفاده کردم . این بهترین راهی بود که صدا رو تا آخرش ببرم بالا که بتونم یه چیزی بشنوم .. نههه اون از قسمت کس به پایین خودشو لخت کرده بود .-الوووووووو مهرام کسسسسسسم دارررررره واسسسسسست گریه می کنه .. پس کی می خوای بیای .. چییییییییی ؟ یک ساعت دیگه ..اوووووووفففففف بس کن .. چرا این قدر داری وقت تلف می کنی .. من خودم پا میشم میام اونجا پیش فک و فامیلات آبروتو می برما .. بیا من تنهام .. کاری نکن که تحریمت کنم . یادت رفت داشتی واسش می مردی ؟ ...تیکه بعد صداشو نداشتم .. ولی رفت جلو میز توالت .. فقط داشت به اندامش نگاه می کرد . به سینه هاش دست می زد . کونشو رو به آینه کرده بود تا یه ارزیابی از اون داشته باشه حالا خودشو کاملا لخت کرده بود . به اشکال گوناگون فتنه گری می کرد . اخلاقشو می دونستم . می خواست اینو حس کنه که در کدوم حالت می تونه جذاب تر و وسوسه انگیز تر باشه ...بد جوری کفری شدم . دیگه باید فیلمو می رسوندم به جایی که مهرام و مهسا وارد خونه شده باشن ... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی .
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۵

استرس و هیجان شدیدی بر من غلبه کرده بود . نمی دونستم باید چه احساسی داشته باشم . شاید مثل یه آدمی بودم که می خواد جواب یه آزمایشی رو بگیره که ببینه سرطان داره یا نه .. یه سرطان کشنده .. یه بیماری که جونشو بگیره .. ولی من باید اون لحظه مرگو با چشما م می دیدم که همسرم خودشو در اختیار یکی دیگه گذاشته . اونی که دم از مهر و محبت و عشق می زد . اونی که می گفت این چند سال اختلاف سن واسش مهم نیست . این فیلم چرا جلو نمیره .. چرا این قدر صحنه های اضافه داره . دلم مثل سیر و سرکه می جوشید . نکنه اون بیدار شه .. به جای این که اون از من بترسه من از این هراس داشتم که اون سر برسه و گند کاریهای خودشو ببینه . صحنه هایی رو که داشت با خودش ور می رفت و به خودش می رسید زدم جلو تا این که رسیدیم به جایی که زنگ در خونه رو زدند .. یه خورده حالش گرفته شد . اون که کاملا بر هنه بود خیلی تند لباساشو پوشید . اما یه دکلته ای تنش کرد که قسمت پایین اون در یه حالت اریب و چین داده تر کیب زیبایی به پا هاش می داد . به رنگ مشکی طرح دار که خیلی هم بهش میومد . سوتین هم نبسته بود . ولی دیدم که قبل از به تن کردن دکلته شورتی فانتزی پاش کنه .. نمی دونستم کدوم یک از شورتا رو پاش کرده ولی یه لحظه که رفت جلو آینه و کونشو به سمتش گرفت حس کردم که چیزی پاش نیست .. تصویر به خوبی مشخص نبود . فقط می تونستم قالب کونشو ببینم . دستشو که بالاتر گرفت با کمی دقت متوجه شدم لامبادای مشکی رو پاش کرده .. همونی که من خیلی خوشم میومد و کیر خوابیده منو در هر شرایطی بیدار می کرد .. آخخخخخخخخ .. دو دستی زدم تو سرم .. می دونستم که باید شاهد چه چیزی باشم .. نزدیکه اون لحظه ای برسه که من بخونم که من خود به چشم خویشتن دیدم که جانم می رود .. می دونستم از اونجایی که دیده مهسا هم با مهرامه لباس تنش کرده .. لحظاتی بعد خواهر و برادر وارد شدند . مهسا و فتانه همدیگه رو بغل کردند . بعدش فتانه صورتشو جلو آورد که مهرام اونو ببوسه .. صدا رو بردم بالاتر .. من فقط یکی ازهارد ها رو که زاویه دید بهتری می تونست از محیط داشته باشه آورده بودم .. اون یکی رو هم اگه می دیدم از نظر تصویری ممکن بود یه حالتهای خاص دیگه ای رو هم به من نشون بده . .. حالا صدا رو بهتر می شنیدم . مهسا : ناراحت نباش عزیزم من الان میرم شما دو تا پرنده عاشقو با هم تنها میذارم . فقط اومدم که داداشو برسونم و ماشینو با خودم ببرم . -ببینم مهسا می تونستی دوست پسرتو بیاری همین جا ..چهار تایی خوش بودیم دیگه .. -وووووویییییی چی داری میگی .. باید احترام داداش جونو نگه داشته باشیم دیگه .. مهرام : فتان جون حرفاشو جدی نگیر .. کنار خواهرش یه دستشو دور کمر زنم حلقه زد .. مهسا : اییییییی داداش ملاحظه منو نمی کنی که من گمراه شم . یه خورده احترام منو داشته باش .. لحن مهسا طوری بود که نشون می داد داره شوخی می کنه و اون و برادرش خیلی صمیمی تر از اینا هستند . -حالا دیگه پررو نشو برو دیگه من خیلی کار دارم -این جوری با من حرف نزن مهرام همین جا می مونم حالتو می گیرم . چیکار داری . انگار می خوای زمین شخم بزنی .. آخخخخخخخ می دونم که زمین فتانه چقدر نرمه . فتانه : چی داری میگی .. بده .. مهسا : خیلی کارا می کنی بد نیست . الان می خوای بری توبغل داداشم بد نیست .. باشه می دونم دل تو دلتون نیست و توی دلتون دارین منو فحش میدین .. تا بیشتر از این فحش نخوردم برم .. یه لحظه صدا قطع شد و متوجه نشدم چی دارن میگن .. نمی دونم چرا یه تیکه از صحنه قطع شده بود . دلم هری ریخت پایین . این روبرو شدن با تراژدی رو مرگ خودم می دونستم ولی دوست داشتم اون ضربه آخر . .. کشنده ترین ضربه هم بر من واردشه و تکلیف خودمو بدونم . به سیاهی برسم که بالاتر از اون رنگی نباشه .. رسید اون لحظه ای که من هفته ها بود تصورشو در اندیشه ام داشتم .. دستام یه حالت سستی پیدا کرده بود . یه سستی عصبی .. فتانه و مهرام مدتی در سکوت به هم هم نگاه می کردند . چشاشون که کاملا مشخص نبود ولی حالت نگاه و صورت به صورتشون نشون می داد که چه هوسبازانه عشقو واسطه خودشون قرار دادن . به دقت صحنه رو نگاه می کردم .. یکی دو بار فیلمو دادم عقب . نمی دونم چرا این قدر وسواس شده بودم . حتی این برام مهم بود که کی اول شروع کرده . کی هیجان بیبشتری داشته .. کدومشون کم طاقت تر بوده .. در حالی که در این شرایط این گونه شروع ها چیزی رو ثابت نمی کنه . اول دستای فتانه دور کمر مهرام حلقه شد .. و بعد مهرام هم دستشو رسوند به پشت زنم . حالا فتانه طوری حرکت کرده بود که در یک زاویه دید مناسب نسبت به دور بین قرار گرفته بود . دستای پسر رفته بود زیر دکلته زنم و اونو داد بالا . چه نرم بالا رفته بود .. نههههههه نهههههههه .. کاش می تونستم با دستای خودم خفه اش کنم . من آدمکش نبودم ولی نمی دونم چرا در اون لحظه دلم می خواست که اون بمیره . مرگ اون زجر آور بود . پسرمو یتیم می کرد .. نه این که منو به یاد خاطرات شیرینم بندازه .. دیگه خاطرات اون فتانه برای من مرده بود .. فقط از مرگ نفرت داشتم .. از این که چرا یک لذت باید تبدیل به یک عذاب شه و یک فرشته بشه شیطان .. دکلته رفت بالا .. کون برجسته زنم مشخص شد .. مهرام دو تا دستشو گذاشت ذو طرف کون فتانه ..-وااااااااییییییی چی ردیف کردی عزیزم -برای توهه .. مال توست .. هر کاری دوست داری باهاش بکن .. صداشون دیگه خیلی آروم شده بود .. به هم چسبیده بودن .. مهرام طوری از کون فتانه لذت می برد که انگاری اون ور آب سالها ریاضت کشیده . روی ریموت کلید استپ رو زدم حس کردم یه لکه های سیاهی جلو چشامو گرفته .. بهم فشار اومده بود .. نمی دونم چه عاملی سبب می شد که ادامه فیلمو ببینم .دوباره پلی کردم . مسلما اولین باری نبود که این جور در کنار هم قرار گرفته با هم حال می کردند . ولی چرا تا به این اندازه تشنه هم بودند . همون کنار تخت ایستاده کارشونو شروع کرده بودن .. چرا آروم و قرار نداشتند .. پنجه های مهرامو می دیدم که چه با هوس به کون بر جسته و قشنگ زنم چنگ انداخته .. همون کونی که یه روزی اونو برای همیشه حق خودم می دونستم که باهاش حال کنم و ازش لذت ببرم . اون با هوسی خالصانه داشت با همسرم ور می رفت .. یعنی نسبت به فتانه محبتی خالصانه هم داره ؟انگار تمام استخونام در حال شکستن بود .. صدای شکستن قلبمو مدتها پیش شنیده بودم . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــدسیــــــــــــــــــــاه ۱۶

انگار یه چیزی رو همین کون زوم کرده بود و مخصوصا اونو خیلی خوب توی دیدم مینداخت تا لجمو در بیاره .. باورم نمی شد . این همون شخصیته ؟ شخصیتی که و سری از سرش نمی گرفت .. می خواست با مردا دست بده سختش بود و می گفت این فر هنگ مسخره غربی رو چرا باید در این جا پیاده کنیم . حالا این جور لخت و بر هنه در آغوش مردی قرار گرفته که تاره از اون ور آب بر گشته .. داداش دوستش که پونزده سال پیش با هاش همکلاس بود . لعنت بر من که نتونستم اون جوری که باید اونو بسازم . یک مرد زن رو می سازه و یک زن مرد رو . زن و مرد گاه صمیمیت رو به جایی می رسونن که میگن حتی دور از هم هم می تونیم به هم وفا دار بمونیم . عشق می تونه همه چی رو حل کنه . وجدان و وفا رو این عشقه که می تونه معیارش باشه .. شاید این حرف درستی باشه . به شرطی که عشقی وجود داشته باشه . اما اگه از اول چنین عشقی وجود نداشته بوده چی . اون وقته که ما باید تلاش کنیم که اول این عشقو به وجود بیاریم .. در غیر این صورت تا وان سنگینی باید براش پرداخت . همون کاری که من باید انجامش بدم . من می خواستم با این کارام نشون بدم که دوستش دارم . بهس اعتما د دارم اگه میگم راحت باش و اون جنبه شو نداشت . .... تصاویر مثل تیری به قلبم می نشستند . من مثل یه دوزخی شده بودم که شکنجه گر دوزخ هر لحظه یه تیری رو به قلبم فرو می کنه یه خنجری در سینه ام فرو می کنه اونو بیرون می کشه دوباره فرو می کنه .. با این حال این کنجکاوی بود که بر آنم داشته که بخوام حس کنم چرا اون این کارو کرده .. نمی دونم چرا در بعضی صحنه ها صدا قوی تر بود و بعضی جا ها هم اصلا صدایی به گوش نمی رسید .. ظاهرا دکلته زنم معشوقشو اذیت می کرد . چند بار سرشو بر گردوند تا کون فتانه رو ببینه قسمت پایین دکلته سر می خورد .مهرام دوست داشت هم کون زنمو ببینه و هم این که لمسش کنه ..رفتن روی تخت .. چقدر اینجا فیلم شفاف تر به نظر می رسید . صدا کاملا واضح شده بود و می شد کمش کرد . شاید به خاطر نزدیکی به هارد و دور بین بود . دکلته نرم رو از شونه های فتانه داد پایین . چند بار اونو داد پایین و بر گردوند سر جای خودش .فتانه و مهرام هر دو شون از این کار لذت می بردند . نمی شد به عمق چشای فتانه نگاه کرد ولی حالت پیشونی و حرکات صورتش نشون می داد که چقدر تشنه بدن مهرام و سکس با اونه .. خاک بر سرت زن .. مگه من بهت نمی رسیدم . بالاخره دکلته رو از پاش در آورد . مهرام حالا فقط یک شورت پاش بود .. دو تایی شون از پهلو دستاشونو دور کمر هم حلقه زده تو چشای هم خیره شده بودند ... به نظرم اومد که زنم به معشوقش گفت دوستت دارم .. مهرام نگاش کرد و گفت منم همین طور . فضا رو خیلی نورانی کرده بودند . همین کمک بزرگی بود برای من که بتونم صحنه ها رو واضح تر ببینم . هر چند این برای من یک زجر بود ولی دوست داشتم چرا ها رو بدونم . -منو ببوس .. منو ببوس مهرام .. بغلم بزن .. عشق و لذتو بهم هدیه کن .. بگو هنوز می تونم عاشق باشم هنوز می تونم جوونی کنم . هنوز مثل یک دختر می تونم خوش اندام و تازه باشم . لبای داغ و تشنه ات رو می خوام . یادت باشه واسه به چنگ آوردن من چقدر التماس می کردی . من همون مهرام تشنه و حریص خودمو می خوام .. ..... فقط داشتم نگاش می کردم و با شکنجه به حرفاش گوش می دادم . این که چه جوری می تونه تو روی من نگاه کنه .. لبخند تلخی گوشه لبام نشست .. چون از این پرسش مسخره ای که از خودم کرده بودم خنده ام گرفته بود . خب معلوم بود دیگه ..همون جوری که تا حالا نگاه می کرد و ککش هم نمی گزید . واسه یه بوسه داشت منتشو می کشید . نمی دونستم به چه قیمتی خودشو فروخته . این درد ها بود که رو دلم سنگینی می کرد . من در این تصاویر در این فیلمهایی که می گرفتم می تونستم متوجه حرفای سکسی اونا بشم . هیجانی که اونا رو به هم پیوند میده و شاید چند جمله ای از خواستها و نیاز ها شونو ولی چه جوری می تونم پی ببرم که چطور میشه یکی که همه به سرش قسم می خوردند و اونو فرشته آسمونی می دونستن به این صورت از شیطون هم کثیف تر میشه .. لعنت بر من .. یادم میاد در یه مقاله ای خونده بودم که یک زن از آزادی زن در این موارد گفته بود . گفت که زن حق داره از زندگیش لذت ببره .همون جوری که یک مرد هر وقت دلش خواست هر کاری می تونه بکنه .. یکی همون زیر بهش گفته بود آنار شیست اگه کسی آدم حسابت نکنه و شوهرت کلی زن دور و برش جمع کنه همین حرفو می زنی .. طرف هم که به خودش می نازید گفت زن شریک شیطونه ..... لبای مهرام خیلی آروم به لبای زنم نزدیک شد .. صدای نفس زدنهای اونا رو می شنیدم . مهرام طاقباز رو تخت دراز کشیده فتانه اومده بود روش .. . لباشون کاملا به هم چسبیده بود . یک بار دیگه دستای مهرام دور کمر زنم قرار گرفته بود . حالا تنها جایی رو که به خوبی می شد دید کل قالب زنم از پشت بود به علاوه دو تا دست مهرام که رو کمرش حرکت می کرد . کف دستای مهرانو می دیدم که با هوس اونو گذاشته رو سر فتانه و با موهاش بازی می کنه از اونجا مالش نرم و آروم رو , رو شونه هاشو شروع کرده و آنچنان به آرامی و هوس داره این کارو می کنه که چند بار فتانه لباشو از رو لب مهرام بر داشت و یه ناله ای کرد و دوباره لباشو رو لبای معشوقش قرار داد .. به صورت دورانی کمر زنمو می مالید .. تمام این حرکات واسه این بود که بازم بیاد روی کون. این بار دستشو گذاشت رو کناره های پای زنم و شورتشو به طرف پایین کشید . فتانه خودشو بالا تر آورد تا مهرام شورتشو راحت تر در آره .. حالا کونش کاملا لخت بود . دیگه هیچ پرده حجابی بین اون و مهرام نبود . با دقت از همون قسمت پشت به چاک کونش نگاه می کرد . قسمتهایی از کسشون مشخص بود ولی بیشتر سایه می زد . فتانه لباشو از لبای مهرام جدا کرد و در یه حالت نشسته رو پاهای اون قرار گرفت . حالا زنم بود که شورت مهرامو از پاش در می آورد . اول دستشو گذاشت روی کیر .. کیری که لباس شورت تنش بود . نهههههه نهههههههه .. زن بی حیا .. دهنشو گذاشت روی شورتش و کیر مهرام رو با شورت فرو کرد توی دهنش .. کثافت پاچه خوار .. حرصم گرفته بود .. -فتان .. فتان .. کیرم .. الان می ریزه .. زنم دهنشو از شورت و کیر بر داشت .. حالا نوبت اون بود که شورت مهرامو از پا هاش در آره .. چند بار کیر مهرام زد بیرون و دوباره شورتو می داد بالا .. این جوری داشت با اون حال می کرد و می خواست هیجان خودشو زیاد کنه . .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۷

-عزیزم عزیزم چقدر با حاله .. چه کیر با حالی داری .. - هر بار که در هر سرویس می بینیش همین حرفو می زنی -خب مگه غیر از اینه ..-پس بگیرش حال کن .. مهرام کیرشو که خیلی چاق نشون می داد و د راز به لبای زنم چسبوند . به حالت صورتش نگاه می کردم . چقدر با اشتیاق و حرص و ولع دهنشو باز کرد .. کیر مهرامو همچین قاپید که انگاری با یک زن دیگه رقابت داره .. چه راحت و با اشتها داشت برای دوست پسرش ساک می زد . ولی من در این مورد بهش سخت نمی گرفتم . می ذاشتم که خودش تصمیم بگیره .. با فر هنگ و خواست خودش . با اشتیاق . طوری شده بودم که نزدیک بود مانیتور رو بشکنم .. داغون شده بودم .. دوست داشتم فریاد بزنم . استخونام در حال خرد شدن و پوست بدن در حال تر کیدن بود . کاسه سرم داشت منفجر می شد .. حالا فقط صدای ناله های این دو نفر رو می شنیدم . فتانه قمبل کرده بود و کونشو نشون دوست پسرش داد با اشاره دست ازش می خواست که کیرشو به اون نزدیک کنه .. نه این دیگه گستاخی رو از حد گذروندن بود . آخه چرا ؟ چرا منی که این همه محبت بهش کرده بودم . خیلی از اموال و دارایی خودمو به اسمش کرده بودم محبتمو عشقمو خالصانه و بی ریا تقدیمش کرده بودم انتظار این کارو نداشتم . اصلا فکرشو نمی کردم . شاید راجع به تمام زنان دنیا این فکر رو می کردم جز اون . -آهههههههههه .. عزیزم .. عزیزم .. محکم تر .. آتیشم کن .. جررررررررم بده .. بذار بره تا ته کسسسسسم .. آخخخخخخخخ مهرام عشق من .. دوستت دارم .. متوجه جواب مهرام نشدم ولی همین قدر مشخص بود که کیر نامحرم با فشار و سرعت زیاد می رفت تا ته کس و بر می گشت .. مرد دستشو گذاشت رو گردن زنم و سرشو به طرف خودش گرفت و در همون حالت قمبلی زن لباشو رو لبای فتانه گذاشت و با هوس اونو می بوسید . حالت فتانه هم نشون می داد که داره لبای مهرامو می مکه ....در اینجا صدای فتانه رفت بالاتر ... آخخخخخخخ مهرام محکم تر .. محکم تر کسسسسسسم ولم نکن .. داره میاد ..داره میاد عشق من .. داره می ریزه .. ...نمی دونم چرا صدای اون نامردرو نمی شنیدم .. ولی لحظاتی بعد دیدم مرد کیرشو از توی کس زنم در آورد .. اون آروم تر صحبت می کرد ولی فتانه با هوس و بلند تر واسه همین بود که صدای اونو بیشتر می شنیدم ...-مهران به جون تو به عشقمون قسم هنوز که یه ماه نشده ولی باشه .. امروز و فردا باید پریود شم .. قرص می خورم .. باشه عشق من منم دوست دارم . منم می خوام لذت ببرم طالبشم .. بدنم نیاز داره تشنه شه .. ....لعنت بر تو فتانه که حتی با حساب احتمالات و این که این روزا اگه آب کیر بریزه توی کست بار دار نمیشی می خوای به مهرام این اجازه رو بدی که توی کست خالی کنه . تو که تازگی ها در مورد من وسواس شده بودی .. اون قدیما باز به من یه لطفی می کردی و راضی می شدی تازه اگرم نطفه بند می شد پدرش من بودم شوهر تو ..حالا به خاطر یک جوون تازه از راه رسیده داری ریسک می کنی و به خاطر اون می خوای از ماه آینده قرص بخوری ؟ مگه خودت نمی گفتی که استعمال قرص ضد بار داری برای زن زیان داره . حالا منو بهونه کردی میگی به خاطر من ؟ ....-بیا .. بیا عزیزم .. می خوام بغلت بزنم .. بیا رو من .. این بار فتانه طاقباز شد . دستاشو دور کمر معشوقش حلقه کرد . مهرام روش قرار گرفت .. حالا بیشتر پشت مهرام و سر و قسمتی از پاهای زنم مشخص بود .. فتانه بازم جیغ می کشید .. با این که تازه ار ضا شده بود . یه جای کار محکم کمر مهرامو نگه داشت و نذاشت حرکت خاصی داشته باشه .. مهرام چند بار رو به جلو حرکت کرد . اون داشت کارو تموم می کرد . لذت و هوسشو داشت می ریخت توی کس زنم و من با مشت داشتم به سر و صورتم می زدم .. چرا تمومش نمی کنن .چرا من تمومش نمی کنم . دنبال چی می گردم ؟ راه نجات برای بخشش این زن هرزه ای که یه روزی واسم از فرشته مقدس هم پاک تر بود . نه .. من نباید بذارم که اون به ریش من بخنده .. اما این کار یک شبه امکان پذیر نیست . چند تا آپار تمان و زمین به اسمش کردم .. درسته اونا دردی رو ازم دوا نمی کنه ولی نمی خوام که به ریش من بخنده .. نمی خوام که از هر طرفی فریبم بده .. باید زود تر بجنبم . چون این مادر نمی تونه مربی خوبی برای فربد نازنین من باشه . مادر بچه من مرده . یک زن هرزه ای که نمی تونه پای بند اصول زندگی و زندگی زنا شویی باشه . من نمی تونستم خیانت کنم ؟ آخخخخخخخخ نههههههههه نههههههه سرمو بالا کردم و دوباره به مانیتور نگاه کردم .. مهرام کیرشو بیرون کشیده بود . قسمتی از آبای بر گشتی از کس فتانه رو می دیدم که داره از کسش می ریزه و اون با انگشتش یه قسمتشو می فرسته داخل و اونایی رو که دیگه راهی برای بر گردوندنش نبود می ذاشت تو دهنش و انگشتاشو می لیسید ..مهرام کیرشو گرفت سمت دهن فتانه که بیا اینو بلیس .. فتان خورد و خورد و خورد .. دستای مهرام رو سرفتانه بود و زنم داشت خودشو واسش هلاک می کرد .. انگاری دوست داشت که هوس معشوقشو بر گردونه تا بازم اونو بکنه .. وقتی زنم دهنشو از رو کیر دوست پسرش بر داشت کیر درست شده بود مثل اولش .. فتانه دستاشو گذاشته بود رو سینه هاش ..آهی کشید یه چیزی گفت که خوب متوجه نشدم ..دستشو گذاشت دور کیر مهرام و چند بار محکم اونو ماچش کرد طوری که صدای تماس شدید لب اون و کیر رو به خوبی شنیدم . صدای ماچو . یه دور بر گشت قمبل کرد .. دو طرف کونشو باز کرد .. از روی میز کنار تخت یه قوطی کرم داد به دست مهرام تا اونو رو سوراخ کونش بماله . چون مرد داشت با سوراخ کونش ور می رفت.. و قوطی کرم به دست مهرام دادن یعنی راضی شدن به کون دادن . ..... ادامه دارد ... نویسنده ... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۸

ناله ها و التماس فتانه به گوشم می رسید .. مهرام روی سوراخ کون فتانه رو خوب کرم مالی کرد و یه مقدارشم رو کیرش ریخت .. فتانه سرشو بر گردوند و با دستای خودش کیرچرب و روغنی و آغشته به کرم معشوقشو خوب دستمالی کرد . -آخخخخخخخ .. فتان .. عزیزم بمالش .. بمالش .. سفتش کن .. -این که سفت سفته از آهن هم سفت تر شده .. بکن تو کونم .. زود باش .. کونمم حقی داره .. ....دستمو گذاشته بودم رو دلم . درد حسرت و ندانم چرا همچنان رو سینه ام سنگینی می کرد . چرا شخصیت یک انسان باید اینقدر تغییر کرده باشه . من باید چیکار می کردم تا این جوری نشه . چرا من گیج و در مونده شده بودم . اصلا رشته امور از دستم در رفته بود . یک مرد وقتی به اینجا می رسه نمی دونه باید چیکار کنه .. دیگه هیچ حسی براش نمی مونه . زندگی و مرگ هر دو براش حکم مرگو داره . مرد به عزت و شرفش زنده هست . وقتی که اونو از دست بده یعنی همه چیزشو از دست داده . من می تونستم همه چی رو ندیده بگیرم وبذارم هر کاری که دلش می خواد انجام بده . ولی خودمو که نمی تونم گول بزنم . تازه ماه زیر ابر پنهون نمی مونه . وقتی یکی دیگه به روم بیاره اون وقت باید زمین دهن باز کنه منو ببلعه . -نههههههه نههههههههه این رسمش نبود . این رسمش نبود . -مهرام بکن .. بذارش تو کونم . حالشو ببر .. حالتو بکن .. فقط مال توست .. اختصاصی توست .. ... وااااااایییییی نمی تونستم صحنه رو ببینم . اون خیلی راحت داشت به مهرام کون می داد . ولی وقتی به من می رسید از درد و پاره شدن مویرگها و عوارض دیگه اون می گفت . از این که کون دادن بهداشتی نیست .. و زن دردش می گیره و فشار های جانبی و درونی زیادی به مقعد میاد . کیر مهرام به سر سوراخ کون زنم چسبیده بود .. دقت کردم تا لحظه حرکت کیر و شروع گاییده شدن فتانه رو در این مرحله ببینم . ببینم چیکار می کنه .. یه لحظه متوجه شدم که چند سانت اولیه کیر رفته توی کون اون .. .. زنم از پشت خودشو به مهرام می چسبوند . به اون فشار می آورد تا قسمت بیشتری از کیر وارد کون شه . -بزن ..بزن تلمبه بزن .. بزن .. جرش بده .. پاررررششششش کن .. ببین کونم مال توست . تنم مال توست همه جای بدنم .. فتان مال توست .. با این که اون زنی که در فیلم داشت کون می داد و با معشوقش حال می کرد زن من بود ولی حس می کردم که کونش برای من شده یک کون دست نیافتنی . سابقه نداشت اون این جور با لذت بخواد کون بده و تازه التماس کنه که کیر بره توی کونش .. اصلا بهم کون نمی داد که تا اینجای قضیه برسه . سرعت تلمبه زدن مهرام زیاد شده بود .. -آخخخخخخخخ کونم کونم .. مااااااامااااااان جوووووووون کونم .. -بکشم بیرون؟ .. اگه دردت میاد اگه می ترسی خون بیاد نتونی بشینی بهم بگو .-بذار بیاد بذار بیاد من می خوام لذت ببرم . عیبی نداره .. اووووووفففففف درد داره درد داره .. ولی شیرینه .. بکن بکن .. مال توست . شما مردا از کون کردن لذت می برین . من می خوام عشقم حال کنه . خوشش بیاد . بیشتر بیاد بهم سر بزنه .. کونمم آبتو می خواد . ولی حالا زوده . دارم حال می کنم .. مهرام هم با حرص و هوس سر گرم گاییدن فتانه بود و هر چند لحظه در میون با کف دستش محکم به کون و کپل فتانه می زد .. اون قدر فیلمبرداری در این قسمت شفاف به نظر می رسید که کون فتان با ضربه های کیر ودست مهرام عین ژله می لرزید و به راحتی می شد این لرزشها رو دید .. شاید در عمرم تا اون لحظه دو سه بارهم گریه نکرده بودم اونم سر قبر پدر بزرگ و یکی دو نفر دیگه که واقعا دوستشون داشتم اما چند وقت بعد آروم شدم .. بیشتر وقتا حس می کردم که یه قلب سنگی دارم که اشکو از چشام بیرون نمیده ولی اون لحظه ریزش بی اختیار قطرات اشکو از چشام احساس می کردم . می دونستم اگه فتانه هم اشکامو ببینه هیچ تاثیری نداره .. وقتی یک زن هرزه میشه دلش از سنگ میشه . فقط به لذتش به شهوتش فکر می کنه .. حتی اگه توبه کنه و مرد اونو ببخشه بازم نمی تونه مرد اون حس گذشته رو نسبت بهش داشته باشه . چون اون خونه رویایی تعلقش در هم شکسته و از طرفی این احساس درش وجود داره که برای همیشه احتمال تکرار خیانت هست .حتی خود زن هم نمی تونه اون حس قبلو داشته باشه . -فتان جون عزیزم .. کیرمو کندی . آب شده انگاری داره اون داخل می چسیه .. -نهههههه نههههههه بازم منو بکن . من حال می کنم از حال کردن تو .. -اگه دوست داری کیف کنم پس بذار توی کونت آب بریزم . دیگه نمی تونم جلو شو بگیرم .. هنوز فتان چیزی نگفته کیر مهرامو دیدم که از کون زنم بیرون کشیده شد و این بار آبهای بر گشتی از کونشو شاهد بودم که چه با سرعت در حال غلتیدن به اطراف کونش و چاک وسطش بودند .. مرد به سرعت کیرشو به دهن فتانه نزدیک کرد .. آخخخخخخخخ نهههههههه .. کیرفرو رفته توی کونو فرو کرد توی دهن زنم و اون با حرص و هوس وحالتی از گشنگی و تشنگی در حال میک زدن کیر بود . سرمو به علامت تاسف تکون می دادم . اون اگه می مرد این قدر عذاب نمی کشیدم . شاید مرگ اون منو خیلی خوشحال می کرد . یک بار مردن برای این زنای کثیف و خیانتکار کمه .. باید اونا رو گذاشت جلوی جوخه آتش .. یا رگبار گلوله ها سوراخ سوراخشون کرد .. نمی دونستم آیا از این فیلم چیزی مونده یا نه ولی دیگه کاتش کردم . گذاشتم بقیه رو سر فرصت ببینم . فکرم کار نمی کرد .. حسشو نداشتم . بعدا هم می شد دید . دیگه چی رو می خواستم ببینم . دیدن مرگ آدم توسط خودش چه لذتی می تونه داشته باشه . من باید بدونم اون مرد نامرد چیکار می خواد بکنه . این جور مردا خوب که از زن سوءاستفاده کردن مال اونو می چاپن و می زنن به چاک . من چه طور می تونم وایسم بذارم این هرزه حق من و بچه شو بده به یک مرد اجنبی . یه حسی به من می گفت که مهرامی که انواع و اقسام کس و کونها رو در خارج گاییده و خیلی هم کم سن تر از زنم بودند نباید به این سادگی خودشو وا داده باشه . اون می خواد اموالی رو که دیوونگی کردم به زنم بخشیدم از چنگش در بیاره .. اون زنمو برای تفریح زود گذر می خواد .. بر گشنتم به بستر .. فتانه خوابیده بود . همون نگاه و حالت قبل رو داشت .. ولی قبلا که می خوابید اونو مثل فرشته های مظلوم می دیدم ولی الان حس می کردم که یک شیطان یک عفریته آشیانه بر هم زن اونجا دراز کشیده . اون خیلی پسته .. متوجه شدم که این خود ما هستیم که از چهره ها فرشته یا شیطان می سازیم . با تصورات خوب یا بدی که از آدما داریم . یه نگاهی هم به کونش انداختم .. نمی دونم چرا شورت پاش نبود . سوراخ کونش مشخص نبود . ولی وقتی فکرشو می کردم که کیر از این اتوبان و شاهراه گذشته و به مقصدی که می خواسته رسیده دلم می خواست سرمو می کوبوندم به دیوار .. فقط یه مرد می تونست احساس منو در اون لحظات درک کنه .. یه مرد در همچین شرایطی احساس حقارت می کنه .. احساس سر شکستگی , بی ارزشی ,بی لیاقتی و این که ارزش اونو نداشته که یک زن بهش وفادار بمونه .. شخصیتشو نگه داشته باشه .. همه اونو به چشم یک ببو گلابی نگاه می کنن که زنش اونودور زده .. اون مال من بود . برای من بود .. درسته که هیچکس مالک هیچکس نیست ولی عشق و احساس و هوس اون مال من بود .تمنای اون مال من بود .. من که جز اون با کسی نبودم و به کسی دل نبستم . آخه چرا ؟! .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  ویرایش شده توسط: shahrzadc   
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۱۹

تا صبح چش رو چش نذاشتم . نمی تونستم این وضعو تحمل کنم . نمی تونستم سوختن و زجر کشیدن خودمو ببینم . فقط نگام به پشت فتانه , کمر لخت و با سن بر جسته و شکاف کسی بود که انگاری داشت بهم لبخند می زد . لبخند تلخی مثل یک شمشیری فرو رفته در قلب . انگاری کسش دهن باز کرده بود و داشت به من می گفت ببین عجب کیری بهت زدم . این من بودم که باید بهش لذت می داد نه این که اون باهام این رفتارو می کرد . وقتی که اون بیدار شد من بیدار بودم . اصلا خوابم نمیومد . عصبی بودم . حس کردم بدون آرام بخش نمی تونم بخوابم . یک زن و مرد وقتی با هم از دواج می کنن با دنیایی امید و آرزو با هم پیوندی می بندن که خیلی ها اونو مقدس می دونن . خیلی ها هم اونو دکوری می دونن برای سرپوشی بر خلافها و تابو شکنی های دیگه .. خیلی ها به یک توافقی می رسن که کاری به کار هم نداشته باشن . ولی من که در این زمینه اونو به حال خودش نذاشته بودم . من که نمی خواستم اون منو دوربزنه .. نه ..نهههههه .. -چته فر هاد .. -هیچی چیزیم نیست .. -باشه نمی خوای بگی نگو .. ولی خیلی مشکوک می زنی این روزا . غلط نکنم باید هوایی شده باشی . اگه بفهمم پای زنی در میونه دو نه دونه موهای سرت رو می کنم . -برای چند مین باره داری این حرفو می زنی فتانه . بس کن . تو خودت بهتر از هر کسی می دونی که من اهل خیانت نیستم . .. قبلا هفته ای دو روز کار گر زن میومد خونه و از صبح تا ظهر همه چی رو مرتب می کرد اما حالا شده بود سه روز در هفته تا این خانوم راحت باشه . خونواده منم که از خداشون بود فربد پیش اونا باشه و فتانه هم تقریبا بی خیال نشون می داد که اونو بیاره خونه . راستش منم هراس داشتم از این که فربد خونه باشه و معشوق مادرشو ببینه ..هرچند زنم هیچوقت این کارو نمی کرد و در حضور اون کاری انجام نمی داد . نفرت داشتم از این که دستمو بذارم روسینه هاش رو بدنش .. وقتی حس می کردم اون تن در اختیار یکی دیگه قرار گرفته و اون بوده که بهش لذت داده و تامینش کرده اعتماد به نفس خودمو از دست رفته حس می کردم . رفته بود در عالم خودش .. لباسامو پوشیدم و بدون این که صبحونه بخورم رفتم بیرون . اونم اصلا نگفت مرده ای زنده ای .. رفتم مدتی تو ماشین نشسته بودم و فکر می کردم . یادم اومد سند یکی از ماشینایی رو که قرار بود معامله اش در نمایشگاه ما انجام شه پیش منه و اونو خونه جا گذاشتم .. وقتی رفتم بالا فتانه رو ندیدم . ظاهرا رفته بود حموم . ولی لپ تابش روشن بود . رو بر نامه هم بود . بهترین وقتی بود که می تونستم از راز و رمز کاراش سر در بیارم . تازگی ها کمی خودمو با این چت و اینترنت بازی آشنا تر کرده بودم و در این حد و اندازه ها می تونستم یه فضولی هایی بکنم .. یه سری هم به هیستوری زدم .. حواسمم به این بود که از کجا شروع کردم .. هر چند می دونستم اگرم بر گرده و همه چی رو قره قاطی ببینه حواسش به این نیست که من نظمو به هم زدم .. وااااایییییی به عجب سایتایی سر می زد . فیلم سکسی .. عکسای سکسی ... در قسمت هیستوری هم یه چیزایی نظرمو جلب کرده بود . با توجه به اطلاعاتی که در هیستوری دیدم چیز عجیبی رو کشف کردم . اون داشت ماجراهای اخیر زندگی خودشو به صورت یک داستانی که درش از عنصر سکس هم استفاده کرده بود می نوشت . با تغییر اسامی و دستکاریهایی که به قول خودش باید باشه تا از نظر امنیتی همه چی مرتب باشه . خیلی جالب شد .. برای من عالی شد . شاید اون فکرشو نمی کرد که من متوجه میشم و حتما هم فکرشو نمی کرد . از طرفی می تونستم به فیلمبرداری خودم ادامه بدم و از یه طرف دیگه هم می تونستم داستانو بخونم . جالب این جا بود که شرح ماجراها تقریبا به روز بود .. زن دیوونه . دردم زیاد تر شد . حس کردم اون باید اون قدر از کارش لذت ببره که داره با آرامش و لذت و سر مستی خاطرات گناه خودشو می نویسه و منتشر می کنه . اسم این داستانشو هم گذاشته بود فرار از زندان زنان .. عجب اسم مسخره ای .. انگاری که شوهرش اونو زندانی کرده و اون می خواد از اون زندان خودشو نجات بده . خیلی دلم می خواست می نشستم و و قسمتی از نوشته هاشو می خوندم . این جوری خیلی از چرا ها و اما واگر ها برای من آشکار می شد . ولی دیگه باید می رفتم .. هرچند منو و برنامه رو بر گردوندم به همون جایی که گردشمو شروع کرده بودم . البته اون اگه زرنگ می بود ومثلا خیلی فنی کار می کرد می تونست به هیستوری مراجعه کنه و ببینه اون وقتی که در حموم تشریف داشته یکی رو کامپیوترش بوده .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 2 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Labkhand Siah | لبخند سیاه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA