انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 4 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین »

Labkhand Siah | لبخند سیاه


زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۰

یه حس عجیبی بود که منو به زندگی و آینده امید وار تر می کرد . دیگه از این که دارم به مرز سی سالگی می رسم ناراحت نبودم . حتی حس کرده بودم به گذشته ای بازگشتم که شاید کمتر کسی حس باز گشت به اونو داشته باشه . مگر این که مثل من خودشو با شرایطی این چنینی وفق بده . اون لحظه واسم یکی از بهترین لحظات زندگیم بود . اگه نگم بیشتر از نخستین سکس به اندازه همون اولین باری که با شوهرم سکس داشتم برام هیجان داشت اما این شاید یه ویژگی دیگه ای داشت که منو ازروبروشدن با دنیای حسرت نجاتم می داد . با اون می تونستم به حس خوب گذشته ها برسم . به دنیای عشق و رویاهای گذشته . شاید اگه قرار بود یکی از این دو تا , حس حسادت منو تحریک کنه اون می تونست مهران باشه . وقتی بیشتر حال می کردم که چند تا آپارتمان و زمین و ماشین هم به نام من بود و من از هر نظر تامین بودم .. دستامو رو باسن مهران قرار داده بودم و و اونو به طرف وسط بدن خودم فشارش می دادم تا با یه چسبندگی بیشتری بتونه منو بکنه .-عزیزم ولم نکن .. -کی ؟ من ولت کنم . ؟/؟ تازه بهت چسبیدم .. مجنون واسه لیلی و فرهاد واسه شیرین این قدر زحمت نکشیده بود .. ولی من از هر دو تاشون بالاترم . یا بهتره بگم که خوش شانس ترم . چون تونستم به آرزوم برسم و اونی رو که می خوام شکارش کنم . جووووووووون .. آخخخخخخخخخخ .. چه نعمتی ! سالها منو ازش محروم کرده بودی .. -و سالها تو داشتی در خارج از کشور حالتو می کردی . اینو واسه هرکی تعریف کنی فکر می کنه که تو این پونزده ساله رو دم در خونه مون بست نشسته بودی . دیگه نمی دونه که چند ماه تو ایرون خودمون خودت رو کشته مرده من نشون دادی و رفتی که رفتی .. -اووووووخخخخخخخ حالا وقت این بحث ها نیست .. ولی من من چند بار باید بهت بگم که اونجا هم به تو فکر می کردم . بگو چیکار کنم .. بگو فرزانه . -حالا هر کاری که دلت می خواد می تونی انجام بدی جز فراموشی من . دیگه کارمو ساختی . حس می کردم کیر اون یه سختی خاصی داره که در کیر فرزاد نیست . شاید این همون حسی بود که دوست داشتم داشته باشم . آدم وقتی به چیزی دل می بنده اونو بهترین می بینه . همون جوری که یه روزی فرزاد رو بهترین می دیدم و می دونستم . همه تنم هوس تازه رو فریاد می زد . -مهران مهران یه کاری کن که فراموش کنم که کی هستم . بذار همیشه در فراموشی بمونم . نمی خوام دیگه هیچی به یادم بیاد . بذار غرق در لحظه های فراموشی خودم باشم . فقط تو رو ببینم . -این که آرزومه دختر . این تویی که باید اینو بخوای .. تو تو ... -تو باید یه کاری بکنی که من بخوام .. اون منظورمو گرفته بود . ازش می خواستم با تمام وجودش منو بکنه .یهش گفتم باید کاری کنی که به هیجان بیام .فقط تو رو بخوام . فقط از تو بخوام . اون به خوبی گرفته بود که من چی می خوام و از چی دارم حرف می زنم .پاهامو انداخت رو شونه هاش و و زبونشو در آورد و از ته رون پا تا نوک انگشتاشو لیس می زد . کیرشو نمی تونست زیاد حرکت بده چون طوری بهم چسبیده بود که بتونه قسمت بیشتری از پامو لیس بزنه .. -فرزانه خوشت میاد ؟..دوست نداشتم چیزی بگم .. ولی فقط سرمو تکون دادم .. -ادامه بدم ؟ -بازم با یه حرکت دیگه ازش خواستم که این کارو انجام بده .. به هرجای تنم که دست می زد لذت می بردم . خیلی دلم می خواست حرفای قشنگ و هوس انگیزی واسش بزنم . کارایی بکنم که واسه فرزاد نکرده باشه . اونو به هیجانش بیارم . اگه واقعا راست گفته باشه که در تمام این سالها به من فکر می کرده بهش نشون بدم که اشتباه فکر نمی کرده.. نمی دونستم چیکار کنم . ولی همینو باور داشتم که تا زمانی که مردی تشنه زنیه بهتره که در حال خودش بمونه و زیاد خودش رو وامونده اون نشون نده.. اون اگه دو قدم رفت عقب تو یک قدم بری جلو که از دستش ندی . ولی دلم می خواست بدونه که منم مال اونم و سعی می کنم از دستش ندم . منو بغلم کرد و رفت وسط اتاق .. کاری کرد که پاهامو بذارم به دو طرف بدنش و رو هوا منو می گایید .. خیلی هم زور داشت .. -مهران ! نهههههههه .. نههههههههه کسسسسسسم .. رو هوا هم داری آتیشم می زنی .. -دلم می خواد که فقط من باشم که آتیشت می زنم . حق نداری دیگه بری زیر کیر شوهرت .. باشه ؟ -آخخخخخخخ من مال توام . مال تو .. فقط تو بهم لذت میدی .. بکن .. منو .. .. ازم چیزای عجیبی می خواست . چطور می تونستم پیش شوهرم نخوابم . ولی خوشم میومد که این حرفو می زد . .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۱

دوست داشتم حسود باشه .. لذت می بردم از این که عذاب بکشه که من زیر کیر یکی دیگه هستم . ولی از این به بعد پدرشو در می آوردم اگه بخواد با یکی دیگه باشه . کف دو تا دستاش رو باسنم قرار داشت و اونا رو به دو طرف بازشون می کرد . -مهران منو ببر نزدیک آینه .. سرمو بر گرردوندم . داشتم به باسن درشتم نگاه می کردم . به شکاف کونم که چه جوری باز شده بود . به کیری که تند و تند می رفت توی کس و بر می گشت . مهران خستگی ناپذیر همچنان در حال گاییدن من بود . خیلی با کیرش به من حال می داد . فرزاد بیشتر با میک زدن کسم سر حالم می کرد و زود آبش میومد ولی مهران اون جوری که آرزوی هر زنیه داشت اونو می گایید . از تماشای قالب کون وحرکت کیر توی کس خودم درآینه سیر نمی شدم . از اون لحظه ای که کیر کاملا عقب میومد و حلقه کسم گشاد می شد تا اون لحظه ای که کیر تا انتها می رفت و کاملا قایم می شد .. -اووووووههههههه مهران مهران ولم نکن .. منو بکن .. کسسسسسسسم .... می کشمت اگه بهم خیانت کنی .. آخخخخخخخ اووووووهههههه -دوستت دارم دوستت دارم فرزانه .. آسون به دستت نیاوردم که آسون از دستت بدم . -بگو بگو بازم حرفای قشنگ بزن هوسمو زیاد کن .. خیسی کسم و اون لکه های سفید و چربی رو که شییه منی مردا شده بود نگاش می کردم و لذت می بردم .. -مهران ادامه اش بده .. ولم نکن . اگه کمرت درد گرفت منو بذارزمین .. بذار رو تخت . اونجا ادامه بده .. یه حس خاصی دارم . حسی که ارگاسمم نزدیکه . از اون لحظه هایی که میره آبم با انفجار خالی شه .. .. ازش خواستم منو بذاره رو تخت . مهران خوش اندام من خیس غرق شده بود . پوست سفیدش سرخی و التهاب خاصی پیدا کرده بود . -مهران جووووووووون ووووووووییییییی کسسسسسم کسسسسسسسم ... بکش بیرون بکش بیرون خوشم اومد .. می خوام ببینی زود باش .. دیر میشه .. فکر کنم منظورمو گرفته باشه .. یه لحظه کیرشو کشید بیرونم آب کسم با فشار ریخت بیرون .. -آههههههههه عزیزم چه حالیه .. دیدی . دیدی همش به خاطر تو بوده . همش کار تو بوده .. مهرام دهنشو گذاشت روی کسمو و تمام کس و دور و برشو حسابی لیس زد تا اون آب و اثرشو بخوره . روی کسم از یه حالت غلیظ به یه حالت رقیق رسیده بود .. -منو بکن .. بازم حس می کنم می تونم ولم نکن .. نذار برم عقب .. اگه همون موقع به جای لیس زدن آبم کیرشو می کرد توی کسم یه بار دیگه هم ار گاسم می شدم .. با این حال ده دقیقه دیگه منو گایید تا یک بار دیگه اما این بار به میزان و فشار کمتری تونست آبمو بیاره . احساس سبکی می کردم . یه حس تشنگی .. تشنه آب کیرش بودم .. از این ترفند که یکی دوروز بعد و قبل پریود فرزاد آبشو توی کسم خالی کنه خیلی استفاده می کردم و بار دار هم نمی شدم ولی دیگه باید قرصمو می خوردم . یکی دوروز از پایان پریودم می گذشت .. -مهران بریز توی کسم . آبتو می خوام .. من آبتو می خوام .. -عزیزم دردسر درست میشه . نمی خوام تو رو از دست بدم . نمی خوام برات گرفتاری درست کنم . -نترس عزیزم . نترس . اگرم چیزی شد من خودم هستم . تو هنوز این زنو نشناختی ؟ شاید بهش بگن جنس ضعیف ولی به موقعش می تونه کارایی انجام بده که عقل جن هم بهش نمی رسه .. فدات شم .. -بغلم بزن منو ببوس . هوستو با عشق توی کسم خالی کن نشون بده که چقدر دوستم داری . برای لحظاتی سینه هامو گذاشت توی دهنش .. و بعد با بوسه هایی آروم و کوتاه روی سینه ها و زیر گلو و صورتمو نوازش داد .. وقتی هم که لباشو رو لبام قرار داده بود کیرش تا آخر توی کسم قرار داشت . اون کاملا رو من دراز کشیده ولی خودشو رو من سبک کرده بود . جهش های کیرش خیلی نرم و ملایم بود و در یه حالت احساسی و اروتیک با پرش های خفیف کس تشنه منو سیراب کرد .-اوووووووففففففف .. فرزانه فرزانه .. چقدر حالم خوشه .. واااااااییییییی بهتر از این نمی شد .. بدنش برای لحظاتی می لرزید . به وجد اومده بود . . -آخخخخخخ .. چقدر خوب رگ خواب و هوس منو تو دستای خودت داری . -تو دستام ؟ - هم توی دستات و هم توی کیرت .. سوختم سوختم ......کیرشو گذاشتم توی دهنم و واسش ساک زدم . بهم لذت می داد .. کف دستشو گذاشته بود لای پام ویک زمان رو سوراخ کس و کونم می کشید . طوری با سوراخ کونم بازی می کرد که حس کردم دوست داره بکنه توی کونم .. راستش با این که از کون دادن پر هیز می کردم و از دردش می ترسیدم دلم می خواست کونمو تقدیم مهران کنم ولی انگاری اون لحظه هنوز آمادگی اونو نداشتم.... لباسامو تنم کردم و آماده رفتن شدم .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۲

اصلا دلم نمی خواست با مهران خداحافظی کنم . حس می کردم وارد دنیای جدیدی شدم که دل کندن از این دنیا یرام خیلی سخته . شاید نمی تونستم و نمی خواستم که اونو با یکی دیگه حس کنم و ببینم که اون دلش جای دیگه ای گیره . چون می گفت که سالهاست که منو می خواد . اگه اون روزها بهش توجه می کردم شاید مسیر سر نوشتم عوض می شد . ولی فرزاد .. اون چی ؟ با اون چه رفتاری می تونستم داشته باشم .. -پسر خوب من دارم میرم . پسر شیطونی نباشی ها .. -تو رو که دارم واسه چی شیطنت کنم فرزانه .. -می دونم خیلی آقایی . حالا معلوم نیست کی همدیگه رو ببینیم . -اگه دست خودم باشه میگم هر دقیقه و هر ثانیه فرزانه ... دل کندن از تو واسم خیلی سخته و من تحملشو ندارم .. خودمو انداختم توی بغلش .. با زبونش زبون منو می لیسید . غرق بوسه ام کرده بود .. -نهههههههه نهههههههه دوباره دارم اون جوری میشم . مهران به هیشکی نگو با من بودی .. -اگه مهرانه بدونه چی .. -نمی دونم اونو نمی دونم .-اون خیلی خوشحال میشه . همیشه دوست داشت که برادرش به عشقش برسه این براش یک رویا بود .. -و حالا به رویاش رسیده . این طور فکر می کنی ؟ -آره وقتی که ببینه و بفهمه که بهترین دوستش داره داداششو به خوشبختی می رسونه اونم احساس خوشحالی وآرامش می کنه . -خودت می دونی .. ولی نمی خوام همه جا هو بیفته . نمی خوام زندگیم از هم بپاشه حداقل فعلا خیلی کار دارم . اگه یه جای کار گندش در بیاد دیگه ممکنه همه چی به ضررمن تموم شه و هر چی رو که دارم بفروشم و خسارت بدم .. -عزیزم حق با توست ولی من چیکار کنم . دلم می خواد بیشتر ببینمت و باتو باشم .. راستش من بیشتر از اون این حسو داشتم که در کنار عشقم باشم ولی چیزی نگفتم . از هم جدا شدیم . بر گشتم خونه . فرشاد کوچولورو که دیدم نتونستم اون جور که قبلا حس و حالی داشتم باهاش ور برم و بازی کنم . اون مدام کاری می کرد که باهاش بازی کنم . انگولکش کنم .. دنبالش بدوم و اونو بگیرم و قلقلکش بدم . اما فکرم جای دیگه ای مشغول بود . پدرش زود اومده بود خونه .. اونو از خونه مادرش آورده بود .. -فرزانه چته خیلی تو همی -چیزیم نیست خیلی خسته ام . -مگه در مورد خاصی با مهرانه حرف زدی که این قدر گرفته ای ؟ ظاهرا از روزی که اون اومده روی رفتارت اثر داشته .. سکوت کردم و رفتم سر غذا . دوست داشتم ازش فاصله بگیرم . کمتر توی دید باشم . ولی انگاری اون شب ازم می خواست که باهاش سکس کنم . -تو یه چیزیت میشه عزیزم . باور کن این کار می تونه سر حالت کنه . یادت رفت قبلا هر بار یه خورده احساس خستگی و زدگی می کردی می گفتی سکس درمانی موثر ترین راه برای رهایی از این حالته ؟ می خواستم بهش بگم من راهمو پیدا کردم . کاش می تونستم بگم که من در مان شدم و از این به بعد هم با عشقم هرگز احساس بیماری نمی کنم . می خواستم بگم درد من تویی . این که این قدر دور و بر من نباشی . ولی نمی شد به یک باره همه چی رو زیر پا گذاشت . دلم می خواست وقتی که اون خوابه بیدار باشم ووقتی که اون بیداره خواب . ولی اون همش می خواست بدونه چمه .. مجبور شدم کمی لبخند بزنم . بخندم . تظاهر کنم . با فرشاد بازی کنم . ولی دلم پیش اون بود که چیکار می کنه . راستش تا زمانی که شوهرم باهام حرف نمی زد و صمیمیت خودشو به اوج نمی رسوند می تونستم با این حال و حالت خودم بسازم وگاهی یه حس عجیبی به من دست می داد .. آیا من اشتباه کردم ؟ آیا سر انجام این رابطه جز تلخی و شومی چیز دیگه ای نیست . ؟ فرزاد خودشو به آب و آتیش می زد تا سر حالم کنه . تا قدرت عشقبازی خودشو به من نشون بده . دلم نمی خواست فرشاد کوچولو رو خوابش کنم . می خواستم که بیداری اون مانعی باشه برای سکس ما .. ولی فرزاد خودش فرشادو خوابش کرد و اونو رو تخت خودش خوابوند . مثل آدمای گنگ و بی اراده و مست لاپای لختمو در اختیارش گذاشتم تاکسمو میکش بزنه .. حرکت لبا و میک زدناشو حس می کردم ولی عین مجسمه بودم . نگاهمو به سقف دوخته بودم . نمی تونستم متعلق به دو نفر باشم .. هنوز عادت نداشتم اون جوری که خیلی ها فیلم بازی می کنن هنرپیشگی کنم . ولی مجبور شدم یکی دو تیکه بیام .این که یه لذت خفیفی رو در ناحیه کسم حس می کردم در این حد خیلی طبیعی بود ..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
↓ Advertisement ↓
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۳

پاهامو محکم به دو طرف صورتش فشردم . دستامو گذاشتم رو سینه هام و با هاشون بازی کرده و با چند تا پرش الکی یهویی خودمو ساکت کردم .. فقط به خاطر اون و این که لحظات سکسم بگذره . بتونم از این لحظات طاقت فرسا و نفس گیر رهایی پیدا کنم . -کف دستمو دور کیر فرزاد لول کرده گفتم عزیزم حالا اینو می خوام . اینو می خوام آرومم کنه زود باش .. زود باش .. کیرشو کرد توی کسم .. ظاهرا باورش شده بود که من ارگاسم شدم . راهی نبود جز این که فکر کنم مهران داره منو می کنه .. توی ذهنم با اون حرف می زدم . زیر لب زمزمه می کردم با این فکر و تجسم این کلمات که عزیزم مهران منو ببخش که در آغوش یکی دیگه هستم منو ببخش باور کن فقط تو رو دوست دارم . دوست دارم فقط مال تو باشم متعلق به تو و هستم .. حس کردم کسم کمی داغ نر شده .. من که معشوق دیگه ای جز مهران نداشتنم و فرزاد هم که شوهرم بود و مجبور بودم خودمو در اختیارش بذارم . اون شب فرزاد سر کیرش کاندوم کشید و وقتی هم که کیرش توی کسم بود آبشو توی همون کاندوم خالی کرد . وقتی بغلم زد حس کردم با اون دستها بیگانه ام . انگار این من نبودم که سالها با نوازش و محبت این دستها جون می گرفتم . .. به بوسه بعد از سکس عادت عجیبی داشتم . اون بازم مثل گذشته ها بعد از تموم شدن عشقبازی منو بوسید . لباشو گذاشت رو لبام .. چقدر عذاب آور بود .. هم این که دیگه دوست نداشتم اون منو ببوسه و هم این که به این فکر می کردم که بازم باید ریا کاری کنم سختم بود .. اون شبو هر جوری بود به صبح رسوندم . وقتی بیدار شدم اونو در کنار خودم ندیدم . صبحونه رو واسم ردیف کرده رفته بود . فرشاد هم خوابیده بود .. دلم می خواست یه زنگ برای مهران می زدم . ولی حس کردم خواب باشه ..با هم پیامای عاشقونه ای رد و بدل کردیم . حتی از طریق ایمیل با هم سکس چت کردیم . اون زود تر از من بیدار شده بود . خوشحال بودم که همون هیجان منو داره .. یه فکری به نظرم رسید . با مهران در میون گذاشتم .. اونم قبول کرد .. ازش خواستم که دو سه روزی رو با هم بریم ویلای شما لمون .. -عزیزم لحظه های خوشی رو می تونیم باهم داشته باشیم . ولی من بهونه مهرانه رو می کنم که با اون و یکی دو تا از دوستای دیگه می خواهیم بریم.. -در هر حال مهرانه هم خیلی دوست داره بیاد . -ولی تنهایی سختشه . اون حداقل می تونه تا اینجا یعنی خونه مون بیاد و بعد برگرده .که فرزاد اونو ببینه . آخه من دلم می خواد با هم تنها باشیم . باز یه وقت دیگه ای اونو با خودمون می بریم یا اصلا من و اون با هم میریم . بذار اول با فرزاد حرف بزنم . وقتی موافقت شوهرمو جلب کردم و یک بار دیگه دونستم بهترین شوهر دنیا رو دارم این خبر رو با خوشحالی به مهران اعلام کردم . . همون ساعت رفتم و برای عشقم زنگ زدم -ببینم عشقم حداقل یه شبشو باید تا صبح توی بغل من باشی .. -یه شب دیگه رو توی بغل یکی دیگه باشم ؟-دیوونه می کشمت . نابودت می کنم . من به خاطر تو از همه چی گذشتم . اصلا این چه حرفی بود که من زدم . تمام وقت باید توی بغل هم باشیم . ویلای ساحلی و دریای امن و منطقه اختصاصی من و تو .. پول آقا فرزاد و حال کردن من و تو . .. ... وقتی فرزاد خونه نبود به خودم رسیدم . لای پا .. سوراخ کون .. دور و بر کس .. اطراف سینه .. زیر بغل .. ابرو .. همه جامو بیشتر از صد بار ور انداز می کردم . می خواستم براق براق وقبراق وقبراق باشم .. خوشگل و تو دل برو .. طوری که مهران تصویر خودشو در آینه جسم من ببینه .. قشنگ ترین لباسا رو رو تن خودم امتحان می کردم .. اصلا چه طور بود یا شورت و سوتین خودمو مینداختم توی بغلش .. همه چی همون طوری پیش رفت که می خواستم . یه روز مونده بود تا من و اون بریم به ویلای بابلسر .. چه لحظات خوشی رو می تونستیم با هم داشته باشیم . آینه دیگه از دست من خسته شده بود . بیش از همه کون و صورت خودمو بر رسی می کردم . لامپای قوی تری گذاشته بودم توی اتاق .. زده بود به سرم می رفتم جلو آینه .. دو طرف کونمو بازش می کردم . می خواستم ببینم دور و بر سوراخ کونم و کسم چه حالتی داره . میزان لک حاشیه سوراخ کون و کس تا چه اندازه ایه .. باید سفید کننده می زدم .. انگشتمو خیلی آروم روی سوراخ کونم حرکت می دادم . این بار دیگه راه این سوراخو هم برای کیر عشقم باز می کردم . درسته من کیر فرزاد رو ساک می زدم ولی باید با یک ساک زدن جانانه کیر مهران به خودم نشون می دادم که واسه کیر و وجود معشوق خودم خیلی بیشتر ارزش قائلم تا برای وجود شوهری که با عشق باهاش ازدواج نکردم . بالاخره من و اون رفتیم به ویلای ساحلی شمال .. به یکی از قشنگ ترین شهر هاش . هر چند که با فرزاد خاطره های شیرینی از این ویلا و این شهر ساحلی زیبا داشتم ولی می خواستم با هماغوشی با مهران تمام اون خاطره ها رو بریزم به دریا . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۳

پاهامو محکم به دو طرف صورتش فشردم . دستامو گذاشتم رو سینه هام و با هاشون بازی کرده و با چند تا پرش الکی یهویی خودمو ساکت کردم .. فقط به خاطر اون و این که لحظات سکسم بگذره . بتونم از این لحظات طاقت فرسا و نفس گیر رهایی پیدا کنم . -کف دستمو دور کیر فرزاد لول کرده گفتم عزیزم حالا اینو می خوام . اینو می خوام آرومم کنه زود باش .. زود باش .. کیرشو کرد توی کسم .. ظاهرا باورش شده بود که من ارگاسم شدم . راهی نبود جز این که فکر کنم مهران داره منو می کنه .. توی ذهنم با اون حرف می زدم . زیر لب زمزمه می کردم با این فکر و تجسم این کلمات که عزیزم مهران منو ببخش که در آغوش یکی دیگه هستم منو ببخش باور کن فقط تو رو دوست دارم . دوست دارم فقط مال تو باشم متعلق به تو و هستم .. حس کردم کسم کمی داغ نر شده .. من که معشوق دیگه ای جز مهران نداشتنم و فرزاد هم که شوهرم بود و مجبور بودم خودمو در اختیارش بذارم . اون شب فرزاد سر کیرش کاندوم کشید و وقتی هم که کیرش توی کسم بود آبشو توی همون کاندوم خالی کرد . وقتی بغلم زد حس کردم با اون دستها بیگانه ام . انگار این من نبودم که سالها با نوازش و محبت این دستها جون می گرفتم . .. به بوسه بعد از سکس عادت عجیبی داشتم . اون بازم مثل گذشته ها بعد از تموم شدن عشقبازی منو بوسید . لباشو گذاشت رو لبام .. چقدر عذاب آور بود .. هم این که دیگه دوست نداشتم اون منو ببوسه و هم این که به این فکر می کردم که بازم باید ریا کاری کنم سختم بود .. اون شبو هر جوری بود به صبح رسوندم . وقتی بیدار شدم اونو در کنار خودم ندیدم . صبحونه رو واسم ردیف کرده رفته بود . فرشاد هم خوابیده بود .. دلم می خواست یه زنگ برای مهران می زدم . ولی حس کردم خواب باشه ..با هم پیامای عاشقونه ای رد و بدل کردیم . حتی از طریق ایمیل با هم سکس چت کردیم . اون زود تر از من بیدار شده بود . خوشحال بودم که همون هیجان منو داره .. یه فکری به نظرم رسید . با مهران در میون گذاشتم .. اونم قبول کرد .. ازش خواستم که دو سه روزی رو با هم بریم ویلای شما لمون .. -عزیزم لحظه های خوشی رو می تونیم باهم داشته باشیم . ولی من بهونه مهرانه رو می کنم که با اون و یکی دو تا از دوستای دیگه می خواهیم بریم.. -در هر حال مهرانه هم خیلی دوست داره بیاد . -ولی تنهایی سختشه . اون حداقل می تونه تا اینجا یعنی خونه مون بیاد و بعد برگرده .که فرزاد اونو ببینه . آخه من دلم می خواد با هم تنها باشیم . باز یه وقت دیگه ای اونو با خودمون می بریم یا اصلا من و اون با هم میریم . بذار اول با فرزاد حرف بزنم . وقتی موافقت شوهرمو جلب کردم و یک بار دیگه دونستم بهترین شوهر دنیا رو دارم این خبر رو با خوشحالی به مهران اعلام کردم . . همون ساعت رفتم و برای عشقم زنگ زدم -ببینم عشقم حداقل یه شبشو باید تا صبح توی بغل من باشی .. -یه شب دیگه رو توی بغل یکی دیگه باشم ؟-دیوونه می کشمت . نابودت می کنم . من به خاطر تو از همه چی گذشتم . اصلا این چه حرفی بود که من زدم . تمام وقت باید توی بغل هم باشیم . ویلای ساحلی و دریای امن و منطقه اختصاصی من و تو .. پول آقا فرزاد و حال کردن من و تو . .. ... وقتی فرزاد خونه نبود به خودم رسیدم . لای پا .. سوراخ کون .. دور و بر کس .. اطراف سینه .. زیر بغل .. ابرو .. همه جامو بیشتر از صد بار ور انداز می کردم . می خواستم براق براق وقبراق وقبراق باشم .. خوشگل و تو دل برو .. طوری که مهران تصویر خودشو در آینه جسم من ببینه .. قشنگ ترین لباسا رو رو تن خودم امتحان می کردم .. اصلا چه طور بود یا شورت و سوتین خودمو مینداختم توی بغلش .. همه چی همون طوری پیش رفت که می خواستم . یه روز مونده بود تا من و اون بریم به ویلای بابلسر .. چه لحظات خوشی رو می تونستیم با هم داشته باشیم . آینه دیگه از دست من خسته شده بود . بیش از همه کون و صورت خودمو بر رسی می کردم . لامپای قوی تری گذاشته بودم توی اتاق .. زده بود به سرم می رفتم جلو آینه .. دو طرف کونمو بازش می کردم . می خواستم ببینم دور و بر سوراخ کونم و کسم چه حالتی داره . میزان لک حاشیه سوراخ کون و کس تا چه اندازه ایه .. باید سفید کننده می زدم .. انگشتمو خیلی آروم روی سوراخ کونم حرکت می دادم . این بار دیگه راه این سوراخو هم برای کیر عشقم باز می کردم . درسته من کیر فرزاد رو ساک می زدم ولی باید با یک ساک زدن جانانه کیر مهران به خودم نشون می دادم که واسه کیر و وجود معشوق خودم خیلی بیشتر ارزش قائلم تا برای وجود شوهری که با عشق باهاش ازدواج نکردم . بالاخره من و اون رفتیم به ویلای ساحلی شمال .. به یکی از قشنگ ترین شهر هاش . هر چند که با فرزاد خاطره های شیرینی از این ویلا و این شهر ساحلی زیبا داشتم ولی می خواستم با هماغوشی با مهران تمام اون خاطره ها رو بریزم به دریا . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۴

می خواستم فراموش کنم که در این چند ساله چی بر سرم گذشته . خیلی سخته لحظه ای که می خوای از مرزی رد شی . نمی دونی اون طرف مرزچه خبره . از دنیای اون جا چیزی نمی دونی . اما وقتی وارد دنیای رویاهایی شدی که یه زمانی برات مث یه کابوس به نظر رسید اصلا دوست نداری به عقب و اونم گذشته ها بر گردی و من اصلا دوست نداشتم به اون لحظه های بدون مهران بر گردم . وقتی من و اون به شهر زیبای بابلسر رسیدیم غروب بود . می رفت که یک شب زیبای تابستانی شکل بگیره . شب من .. شب او .. شب ماوماه و شب عشق و هوس . بدون روزهایی که دیگه نمی خواستم حتی با یادش خودمو پر از غم و اندوه کنم . خیلی رویایی شده بودم . به محض رسیدن به ویلا در و پنجره ها رو باز کردم تا بوی نا و رطوبت فضا رو ترک کنه و خیلی زود هم این بو فضای خونه رو ترک کرد . جایی بود اختصاصی .. یک قسمت که می تونستیم رو به در یا باشیم و هیچ مزاحمی هم ما رو نبینه . تا چند صد متر اون طرف تر خونه ای نبود و کسی هم از این دیوار بلند بالا نمیومد . دلم می خواست روشنهای ساحلی برای عشقم بغلتم و خودمو در آغوشش بندازم .. بدنمو بسپرم به شنهای داغ ساحل . باهاش رقابت کنم . ازش بپرسم تو داغ تری یا من . و شب هنگامی که شنهای داغ روز سرد میشن من گرمای عشق و هوسمو بدم بهش تا از زندگی و از بودنش لذت ببره . همون جوری که من از هستی و بودن خودم لذت می برم . فضا رو مرتب و چراغونی کردم . دوست داشتم همه چی برای یک شب رویایی زیبا و پرتنش و خاطره انگیز آماده باشه . وقتی فرزاد واسم زنگ زد که به سلامت رسیدی یا نه دلم می خواست می رفتم کنار ساحل و گوشی رو می سپردم به دست امواج . به همون صورت که خودمو دادم به دستش .. تا دیگه یادم نیاد که این چند ساله چه بر سرم گذشته .. برای لحظاتی به یادم آورد و منو به این حس فرو برد که زندگی من وابسته به تعهدیه که راحت نمیشه از زیرش شونه خالی کرد و در این آینه ای که روبرومه فقط نباید خودمو ببینم که اگه این طور شه می رسه یه روزی که مجبور شم این آینه رو بشکنم . با شکستن این آینه من و هرکی درش قرار داریم نابود میشیم من و مهران .. شایدم فرزاد و فرشاد .. نه ..من نمی خوام من و عشقم نابود شیم باید قدر این لحظه ها رو بدونم . باید خیلی مراقب باشم . من و اون شامو رفتیم بیرون و کنار ساحل . چراغای روشن کنار دریا .. صدای امواج و شکست موجها وقتی که به ساحل زندگی می رسیدند .. این مرگ رویاهای اونا بود . زندگی امواج به این بود که آروم نگیرن . می خواستم خودمو از افکار زندگی مشترکم با فرزاد رهایی بدم .. دلم می خواست از زندان خاطرات با اون بودن فرار کنم . ولی نمی دونم چرا در عین بی خیالی یه ترس خاصی به دلم راه افتاده بود . سعی می کردم با این اندیشه خودم مبارزه کنم . با اندیشه آرامش قبل از طوفان . دستامو به دستای اون سپردم . بدنم شده بود مثل دریایی که حس می کردم یه چیزی مثل امواج در زیر سینه ها و دور نافم و زیر اون به راه افتاده . دلم می خواست گردش و غرق در احساسات عاشقانه شدن رو بذارم به کناری و برم به بستری که خودمو برای عشقم بر هنه کنم . به اندازه کافی خودمو غرق در عشق اون کرده بودم . حالا نیاز به این داشتم که با مکملی به نام هوس به اوج پرواز برسم . پرواز هوس . پروازی که دیگه عشق بر گشتن به فرود گاه رو نداشته باشم ولی اگه اون با من باشه می تونم همیشه عاشق باشم .. حتی در شکستن ها با اون بپرم .. چون شکست در کنار ش معنایی نداره . اون کنار آلاچیقی در ساحل نشسته بود و داشت قلیون می کشید . خیلی از زنا و دخترای دیگه هم سرگرم کشیدن قلیون بودن . راستش من خوشم نمیومد و این کارو بد می دونستم .. فقط دستمو دور کمر اون حلقه زده و دوست داشتم زود تر بر گردیم . اون ازم بخواد که خودمو در اختیارش بذارم . می خواستم توپو بندازم تو زمین اون . تا تازگی خودمو برای همیشه واسش حفظ کنم . خیلی دلم می خواست بشینم و ستاره های آسمونو در این لحظه های خوش عشق ورزی شریک خودم کنم . دلم می خواست فریاد عشقمو به دست نسیم دریا و ساحل بسپرم تا اونو برسونه به اون دور دستها .. تا دونه دونه شنهای ساحل و قطره قطره آبهای دریا بدونن که من خوشبخت ترین زن دنیام .. برگشتیم خونه ...... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۵

سیستم ایمنی ویلا به گونه ای بود که برای ماهر ترین دزد ها یک روزی کار می برد تا بفهمن تازه چی به چیه .. وسیله ای نبود که مفقود الاثر شده باشه .. ولی زمستونا سرقتهای زیادی انجام می شد .. تمنای تنم داشت منو می کشت و داغم کرده بود و اون بهم می گفت میای بریم قدم بزنیم ؟ فکر کنم می خواست اذیتم کنه .. .هدفش چی بود .. -مهران خسته نشدی ؟ اون وقت حال و حوصله ای واست می مونه که بخوای به کارای دیگه ات برسی -مگه امشب کار دیگه ای هم داریم ؟ -یعنی میگی الان بریم بخوابیم و صبح بیدار شیم -الان نه یک ساعت دیگه که بر گشتیم .. نزدیک بود همون جا خودمو پیشش لخت کنم . این پسره بازیش گرفته بود . دیوونه ! من و اون که زیاد با هم نبودیم این جور داشت واسه ما کلاس میذاشت که مثلا خیلی بی تفاوته .. دیگه در اون حالت نشستن و قدم زدن ما خیلی الکی بود . واسه من از خاطراتش تو امریکا گفت . از دلتنگی هاش از این که هر وقت اونجا به یه ساحلی و تماشای دریایی می رفت به یاد ایران و دریای شمال و جنوب ایران می افتاد .. - زیر نور ماه و ستاره یه حس قشنگی بهم دست میده .. -منم همین طور مهران .. همه جا تاریکه .. آره ولی نور از اتاقا یه محدوده ای از این جا رو روشن کرده .. دستام داغ شده بود . گونه هام بد تر از دستام . نمی خواستم خودمو اسیر و دست و پا بسته نشون بدم . هر چند این طور بودم . چون اگه این طور نبود که زمین و زمانو به هم نمی دوختم که پسر و شوهرمو بذارم و با معشوق و دوست پسرم بیام این جا .. -مهران من خوابم گرفته . چقدر به من لذت میده زیر نور ماه و ستاره های کم نور خوابیدن . فکر نکنم اون ور آب وقت نگاه کردن به ستاره هاشو پیدا می کردی . -ولی ستاره های اونجا به زیبایی ستاره های این جا نیستند .. -واسه چی مهران .. -واسه این که اون ور آب سوگلی ستارگانو در اختیارم نداشتم . هرچند نورش دلمو روشن می کرد ولی اون مال من نبود . هم خودش ازم دور بود و هم دلش .. -حالا چی حس می کنی .. رو شنها دراز کشیده به آسمون نگاه می کردم . به آسمون بزرگ که برای ما آدما بی نهایت به نظر می رسه ولی برای اونی که اونو به وجود آورده نهایتی داره .. یه دامن کوتاه مشکی و یه تی شرت سفید تنم بود . نه شورت داشتم و نه سوتین . فکرشو نمی کردم که بیاییم این جا .. حس کردم که پیروزی نزدیکه . دستای اونو می دیدم که رو پاهای لختم قرار گرفته .. یواش یواش داشت همونی می شد که من می خواستم . -مهراااااااان -جوووووووون -مهرااااااان -جووووووووون -دوسسسسسسم داریییییی -فراووووووون -بگووووو بگوووو می خوام بشنوم .. بگو که منو فقط واسه تنم و هوست نمی خوای .. -عزیزم .. فکر می کنی برام دختر کم بود ؟ یا زن ؟ تو احساسی از گذشته ها و زندگی منی که منو از گذشته به حال رسوندی و اگه از حال به آینده نرسونی جز نابودی و تباهی هیچی دیگه عایدم نمیشه .. -چه حرفای قشنگی می زنی .. در همین لحظه در حالی که نسیم خنک ساحل و دریا گونه هامونو نوازش می داد اون خیلی آروم حرکت دستاشو به طرف بالای پام ادامه داد . لباشو از زیر گلوم به سمت بالا حرکت داد و آروم اروم منو می بوسید . -آخخخخخخخخ همین طور منو ببوس .. ببوس .. کف دست و انگشتاش هنوز به کس خیسم نرسیده بود . یه لحظه به یاد فرزاد و اون اولین باری رو که با هم اومده بودیم این جا افتادم .. چقدر اون شب دوست داشتم من و اون با هم کنار ساحل سکس می کردیم . به صدای امواج دریا گوش می دادم و از لحظه های رویایی خودم لذت می بردم .اون شب حس می کردم دنیا همینیه که روی خوش خودشو به من نشون داده .. ولی اون , یعنی شوهرم از این که خودشو کنار ساحل برهنه کنه می ترسید . می گفت کلیه هاش سر ما می خوره و از این نظر سابقه خوبی نداره ..حالا در عوضش مهران داره لختم می کنه و با اون شور و نشاط جوونی خودش داره تر تیب منو میده . می دونم از این بهتر نمیشه . من به اون چه که می خواستم می رسم .. سعی کردم فکرموببرم به جای دیگه ای .. دستشو روکس خیس خودم حس می کردم -فرزانه تو شورت پات نیست .؟. اووووووخخخخخخ چه هیجانی ! من دیوونه این حالتم .. - بهم بگو تو کشته مرده کدوم حالتم که نیستی .. شورت که پام می کنم میگی دوست داری شورت و کسمو با هم بذاری تو دهنت. حالا هم که این طوری -همش به خاطر اینه که باور نمی کنم تو رو داشته باشم . که یه روزی اومده که به عشق من جواب مثیت داده باشی . لباش رفته بود رو لبام .. کف دستش کسمو در چنگش داشت و چند تا از انگشتاش می رفتند که به داخل کسم نفوذ کنند . وزش نسیم عشق و هوس و آرامش منو به عالم خوشبختی رسونده بود .... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۶

-مهران چقدر خوشم میاد . دامنمو از پام در آورد .. از کون به پایین دیگه کاملا بر هنه بودم . داغ داغ شده بودم و نسیم ملایمی که به بدنم می خورد یه هیجان خاصی بهم می داد . سر عشقمو رو کونم حسش می کردم . چه خالصانه در حال ور رفتن با کونم بود و من می تونستم اینو در زبون زدنها و لیس زدنهاش حس کنم . -عزیزم من متعلق به توام . می تونی هر کاری که دلت خواستو با هام انجامش بدی من کاملا آماده ام -در اونش که شکی ندارم . -می خوام کاری کنم که یه حس پرواز داشته باشیم . با هم بریم به دل آسمونا . دیگه هیچی نمی خوام . نه مالی و نه ثروتی . ثروت من فقط تویی مهران .. که از یه دنیا بیشتر برام می ارزی .. -اوووووههههههه فرزانه کاش این حرفا رو اون روزا به من می زدی . پونزده سال پیش ..اون وقت سالهای زیادی رو از دست نمی دادیم . -عشق من مهم اون لحظه ایه که در اون قرار داریم . نباید حسرت گذشته ها رو بخوریم . نگاه کن ببین که الان در چه جایگاهی هستیم ؟ . از زندگی داریم چه جوری استفاده می کنیم .؟ -چه قشنگ حرف می زنی فرزانه !. .. طوری بغلم کرده بود که حس کردم منو از یه دنیا هم بیشتر دوست داره .. دستشو از زیر, دور کمرم گذاشته بود و زبونش رو کونم قرار داشت . می خواستم براش ایثار گر ترین باشم .. نمی دونستم چه چیزمو تقدیمش کنم . چی بهش هدیه بدم که از همه چی بالا تر باشه .. وقتی اینو با هاش درمیون گذاشتم بهم گفت من خودت رو می خوام . خودت رو که از همه بالا تری .. چقدر از این تکیه کلامهاش خوشم میومد . به یادم اومد داستانهای زیادی خونده بودم در این مورد که مردای زیادی هستند که به خاطر تفریح و لذت سکس میان و با یه زنی دوست میشن بعد ولش می کنن . یه عده ای هم هستند که با زنای پولدار دوست میشن . سرمایه های نقدی و غیر نقدی اون زنو با تر فند بالا می کشند و ولش می کنن . ولی به نظر مهران این جور نمیومد . اونا خانواه پولدار و سیر خورده ای بودند و چهار تا خونه و زمین من چه به درد مهران می خورد . از این افکار خودم خنده ام گرفته بود . هم این که هنوز برای قضاوت دیر بود و هم این که اندیشیدن به مسائلی که هنوز با هاش بر خوردی نداشتم و چیزی هم نشده بود یه کاری بود بیهوده .. از بس در صفحه حوادث و مجلات خانوادگی بابت اختلافات زن و شوهرا و عاشق و معشوقا خونده بودم برام شگفت انگیز بود با ور کردن مهران . ولی از اونجایی که اون حدود شونزده سال در فکر من بوده و از همون سالها عاشقم بوده دیگه نمی تونه فیلم بازی کنه . آدما دل دارن .. قلب همه که از سنگ نیست . -داغم کن مهران .. لختم کن .. می خوام کنار ساخل در این شب تاریک و سیاه من و تو بر هنه و بدون پوشش بریم تو بغل هم . فریاد بزنیم و به دنیای بالا سرمون بگیم که جسم و روح بر هنه ما مال همه . مهران لختم کرد تی شرت منو هم در آورد . خودشم برهنه شد .. سرد که نه ولی خنک شده بودم . به چیز دیگه ای نمی تونستم فکر کنم . انگاری همه جا فقط اونو می دیدم . به نظرم اومد جز اون دیگه هیشکی رو نمی شناسم . دنیای جز اونو فراموش کرده بودم .. سینه هام و قسمت جلوی بدنم رو شنهای ساحل قرار داشت . اون خودشو رو من قرار داده بود . پاهامو به دو طرف بازشون کرده بودم تا کارشو راحت تر انجام بده . کیرشو از بالا یه سوراخ کونم مالید و اونو کشید به طرف پایین تر و روی کس قرار داد . این کار رو چند بار پی در پی انجام داد . بازم این حس در من زنده شد که اون خیلی دلش می خواد که کیرشو فرو کنه توی کون من .. دلم می خواست بدونه که من واسش می میرم .. این که سهله اگه جرم بده بازم می ذارم که منو بکنه .. منو غرق در هوس خودش کنه .. بازم با دو تا دستاش دو طرف کونمو گرفته با چنگ زدن به عضلات باسنم هوس زیاد خودشو به نوعی روی اون نشون می داد . .. بهتر بود بهش نگم می تونی بکنی توی کونم . که این جوری نوعی منت گذاشتن حساب نشه و این که فکر کنه من دارم در حقش خوبی می کنم یا خد متی انجام میدم . باید طوری رفتار کنم که اونم متوجه شه که منم د ارم لذت می برم . با عشق باشه .. این که منم می خوام و اون سختش نباشه . این حسو باید درش به وجود بیارم که اون سلطان قلب و نیاز های منه . -مهران بکن توی کونم . بکن توی کونم . من لذت می خوام . عشق می خوام . می خوام .. اگه می تونی همین جور دراز کش کیرت رو فرو کن بره به اونجایی که عشق می کنی .. حتی اگه دردمم بیاد دلم می خواد طوری فریاد بزنم که صدای من به اون ور آبها هم برسه . دستمو رو کس خیسم گذاشتم و خیسی اونو که خیلی هم زیاد بود به سمت سوراخ کونم کشیدم ..-مهران کونم کیرت رو می خواد .. بذارش تو .. تا صدای فریاد هوس منو بشنوی که می خوام با فریاد عشق و هوسم طوری فریاد بزنم دوستت دارم که دریا رو طوفانی کنم . بلرزونمش .. بکن تو کونم . من می خوامش ..کونم منتظر کیر تو بوده .. عاشقتم .. -چقدر خوب و خالصی عشق من .. کیر مهران با همون فشاری که به بیرون کسم آورد صدامو برد به آسمون ..ولی زود جلومو گرفتم . منتظر لحظه ای شدم که کیرشو توی کونم حس کنم .. شاید اون درک نکنه که یک زن وقتی با عشق , تمام و جود و هستی خودشو نثار می کنه یعنی این که به قله محو و ایثار رسیده و من در اون محو و خلاصه شده بودم . عیبی هم نداشت اگه این یه تیکه رو درکم نمی کرد . مهم این بود که بر خودمن ثابت می شد که اونو با تمام وجودم دوستش دارم . کف دست و پنجه هامو رو شنهای ساحل فشار می دادم تا درد کیر رو تحمل کنم . دستام به انتهای خاک رسیده بودند . ... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیـــــــــــــــــــاه ۳۷

آیییییییییی ..آخخخخخخخخخخ ... درد به مغز استخونم رسیده بود . با این که لذت می بردم و می خواستم این لذت بردن و حال کردنمو بهش نشون بدم ولی چون شیب و حالت کیرش رو به پایین بود حس کردم که عضلات داخل مقعدم داره کنده میشه و میفته بیرون .. کیر در حال کردن و فرو رفتن چه داخل کس و چه کون باشه باید رو به بالا و با حداقل این که در یک زاویه صد و هشتاد درجه کارشو انجام بده . با این حال من به لذت کارم فکر می کردم . این که دوست داشتم کارایی رو که برای اون می کنم کارایی باشه که یه زن کمتر واسه شوهرش انجام میده . دلم می خواست اون بدونه که من این کارا رو برای شوهرم انجام نمیدم . اما باید طوری حالیش می کردم که یاد آوری سکس من با فرزاد ناراحتش نکنه . درسته که این یک واقعیت بود که من با شوهرم هم بستر میشم ولی نمی خواستم که اون اینو حس کنه . باید کاری می کردم و بهش نشون می دادم که اون منو یک مجرد حس کنه . مجردی که با تمام وجود متعلق به اونه . وقصد داشتم که اینو در عمل هم نشونش بدم . دلم نمی خواست با حرفام آزارش بدم . باید طوری رفتار می کردم که حس کنه تمام کارام و تغییر حالتام فقط به خاطر اونه . درد کیر فرو رفته در یک حالت بد همچنان داشت آزارم می داد . نفس در سینه ام حبس شده بود .. -آههههههههه مهران خوشم میاد .. ببین عزیزم اگه دوست داری به خورده خودمو بیارم بالاتر در یه حالت داگ استیل قرار بگیرم تا تو با لذت و تسلط بیشتری بتونی منو بکنی .. منتظر جوابش نشدم .. و در یه حالت سگی قرار گرفته . این که کیرشو در عمق بیشتری از کسم و رو به بالا فرو کرد احساس درد کمتر و لذت بیشتری می کردم .. دستاش رو پاهام کار می کرد .. و نوازشهای اون همراه با باد ملایم , هوس داغ رو در تمام بدنم پخش می کرد .. در این شب شاعرانه و رویایی هوس فقط جای آهنگی ملایم و عاشقونه خالی بود . دلم می خواست دستاش با کسم بازی کنه با سینه هام ور بره ولی اون لحظه حس اینو داشتم که بیشتر به کسم چنگ بندازه . گویی که فکر و نیازمو خونده بود . همین کارو هم انجام می داد . با دور کسم بازی می کرد . طوری با هیجان این کارو انجام می داد که دوست داشتم صدامو می بردم بالا و از ته دلم با اعماق وجودم فریاد می زدم دوستتتتتتتتتت داررررررررررم من مال تواااااااااااام .. ولی می ترسیدم که همه چی رو خراب کنم . بازم درد داشت اذیتم می کرد ولی لذت بودن با اون این درد ها رو واسم شیرین می کرد .. هر لحظه نیاز به درد بیشتری رو هم در خودم حس می کردم تا بازم این درد ها رو واسه خودم شیرین تر کنم و بیشتر متوجه شم که خودمو تا چه حد غرق عشق اون کردم . -تند تر .. تند تر مهران ..می خوام کونمو پاره پاره کنی .. همین جا از درد عشق و هوس بودن با تو بیفتم رو شنهای ساحل . بگم من فقط واسه توست که این شور و هیجانو دارم . فقط برای تو .. هم به تو نشون بدم و هم به خودم .. فقط مال توام .. بذار توش بیشتر .. همین جوری عالیه .. چند تا انگشت مهران رفته بود توی کسم و همزمان با فرو کردن کیرش توی کونم اون انگشتا رو فرو می کرد توی کسم .. -مهران خیلی عالیه .. فدای تو .. فدای انگشتای تو و اون کیر کلفتت . ازبس غرق هوس و آرامش و عشق و لذت بودم که با همین حرکتش و بازی با کس و فرو کردن کیر توی کون حس کردم که دارم به اوج لذت و هوس و اشتیاق می رسم . دیگه داشتم تموم می کردم . به آخرش می رسیدم . احساس کردم که آب کس من داره انگشتای عشقمو می شوره .. دلم می خواست همین جور ادامه بده ولی حالا تشنه آبش بودم .. -عزیزم می تونی توی کونم خالی کنی .. .. موهای سرمو به طرف بالا جمع کرد ... شونه ها و گردنمو غرق بوسه کرد .. پوست تنمو با انگشتاش خیلی آروم می مالید .. -اووووووویییییی مهران بازم داری جیغمو در میاری . با همین ملایمت و آرامش داری فریادیم می کنی .. من دیگه آبتو می خوام .. بده به من بده .. بده .. زود باش .. اون سرعت حرکت کیرشو توی کونم زیاد تر کرد .. دل به دریا زدم و فریادمو تحویل دریا دادم . -واااااااییییییی .. من می خوام می خوامش تو رو می خوام کیرت رو می خوام عشق من دنیا مال ماست ماه و ستاره و دریا ی روبرو مال ماست .. و صدای عشقم در اومد -و فرزانه مال منه . تن قشنگش مال منه .. اون فقط با من سکس می کنه . چون عشق منه .. -آخخخخخخخخخ بگو عزیزم .. بگو من رام توام .. بگو .. -آخخخخخ داره می ریزه .. داره میاد لذت و خوشی هام داره میاد .. داغی فوق العاده لذت بخشی رو توی کونم حس می کردم . آبشو توی کونم خالی کرده بود و نسیم خنکی که قالب کونمو نوازش می داد گرمای آب کیر مهران رو واسه من بی نهایت دلپذیر کرده بود .... ادامه دارد .... نویسنده .... ایرانی
     
  
زن

 
لبخنــــــــــــــــــــد سیــــــــــــــــــــاه ۳۸

وقتی مهران کیرشو از توی کونم کشید بیرون من در جا اونو گذاشتم توی دهنم . این کارو با لذت انجام دادم . دلم می خواست سفتی کیر و طعم اونو هر چی که هست مال خودم بدونم و اونم حس کنه که من دارم با تمام وجود و احساسم این کارو براش انجام میدم . اون باقیمونده آبی رو که توی کیرش بود مثل یه عسل شیرین با میک زدن خوردمش .. دلم می خواست بازم داشته باشه .. حس کردم وقتی لبام کیرشو میک می زنه اون از حال رفته و کاملا سست شده .. اون قدر این کارو انجام دادم و تکرار و تکرارش کردم که اون سرمو میون دستاش گرفت و اونو به کیرش چسبوند و با چند فشار و حرکت دیگه چند قطره از آب تازه شو کرد توی دهنم و شیرینی اونو به کامم ریخت .. . اونو سخت بغلش زدم . -بیا روم بیا روم عزیزم . اون رو من دراز کشید . بازم پشتم روی شنها قرار داشت و مهران هم رو من . هیچ فاصله ای بین جسممون نبود . روح و نیاز هامون یکی بود . می خواستم این سالهایی رو که برش سخت گرفتم جبرانش کنم . آسمون بی انتها رو مال خودمون می دونستم .. انگار دنیا مال ما بود .. هر کی مث ما عاشقه همین احساسو داره . یه حس قشنگ بی پروایی . شیرین ترین لحظه های زندگی آدم لحظه هایی هستند که بدونی در کنار عشقتی و پایان هر لحظه شیرین با شروع لحظه شیرین دیگه ای همراهه . دور کسم دوباره قلقلکش گرفته بود . احساس هیجان می کردم . می دونستم اگه ساحل آرامشو ترک کنم در بستر نرم و گرم خودمون می تونم با اون باشم . کاش تشکو عوض می کردم تا رنگ و حالت اون منو به یاد وقتی نندازه که با فرزاد روش عشقبازی می کردم . آدم گاهی فکر می کنه در اوج لذت و خوشبختی قرار داره ولی انگاری اوج ها در کنار انگیزه ها اوج می گیرند و ما رو از اون نقطه ای که فکر می کنم بالاترین نقطه خوشی زندگی ما بوده می برن بالاتر .. من و مهران برگشتیم به اتاق .. پنجره های بسته رو باز کردیم .. تا ساحل و دریای قشنگو ببینیم . تا نسیم ملایم و روح پرورو در آغوش بکشیم . شاید این نسیم بود که دوست نداشت از پیشمون بره . اونم می خواست در بازی عشقمون شریک باشه .. من و مهران با بوسه هایی نرم و گرم و در آغوش هم به خواب رفتیم . اون دیگه حس نداشت . کمی خسته به نظر می رسید . قبلش من خیلی براش عشوه گری می کردم کونمو به کیرش می مالیدم و قسمت سوراخ کونمو به کیرش می چسبوندم تا بیشتر وسوسه اش کنم . اما انگاری خیلی خسته بود ولی یکی دوبار واسه این که توی ذوق من نزنه کیرشو کرد توی کونم و سریع بیرون کشید . .. تازه من این کارو برای این می کردم که اونو راضی تر نگه داشته باشم . دیدم که خسته هست و می خواد بخوابه سعی کردم کاری به کارش نداشته باشم .. دم صبح که از خواب بیدار شدم اون به خوابی ناز فرو رفته بود .. هوا روشن شده خورشید قشنگ دریا و آسمون آبی رو زیبا تر نشون می داد . انگاری رنگ عشق هم قشنگ تر شده بود . از جام پا شدم و خواستم که برای عزیز دلم صبحونه آماده کنم .. یه لحظه رفتم توی فکر ولی سعی کردم دیگه از این فکرا نکنم . داشتم به زمانی فکر می کردم که در همین جا فرزاد خیلی زودتر از من از خواب بیدار شد و همه چی رو آماده کرد تا من پا شم با هم صبحونه بخوریم . چقدر دوستم داشت و داره .. ولی من که اونو دوست ندارم . شاید فکر می کردم که می تونم دوستش داشته باشم . شاید سالها داشتم خودمو گول می زدم ولی حالا خورشید حقیقت برای من آشکار شده بود . می دونستم که نیاز و خواسته من چیه و در حقیقت چه کسی رو دوست دارم . همونی که یه روزی ازش فرار کردم ولی نبایستی این کارو می کردم . اون همونی بود که من بهش نیاز داشتم ولی پونزده سال اونو از خودم روندمش .. مهران بهم گفته بود که اگه در اون سالها طردش نمی کردم هرگز با خونواده اش به امریکا نمی رفت به خاطر من می جنگید و مبارزه می کرد که در ایران بمونه . شاید هم به خاطر من تمام بر نامه هاشون به هم می خورد . حرفاش دلنشین بود وا حساس غرور می کردم که تا این حد روش نفوذ دارم ولی باید کاری می کردم که دیگه بیش از این شرمنده عشق و محبتش نباشم . همه رقم خوردنی واسش آماده کرده بودم . صبحونه گرم و سرد .. کره , مربا , عسل . پنیر , تخم مرغ , شیر , نیمرو , و چند خوردنی دیگه ... با دریا صدمتری فاصله داشتیم ولی انگار امواجش همین کنار من قرار داشت . دلم می خواست بازم بر هنه می رفتیم و کنار ساحل سکس می کردیم . دریای آروم و هوای گرم جون می داد برای شنا ولی نه اول صبحی..... ادامه دارد ... نویسنده .... ایرانی
     
  
صفحه  صفحه 4 از 23:  « پیشین  1  2  3  4  5  ...  20  21  22  23  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

Labkhand Siah | لبخند سیاه


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA