ارسالها: 295
#12
Posted: 23 Sep 2025 09:26
درود
بسیار عالی . داستان خیلی خوب شروع شده و ضرب آهنگ اتفاقات و احساسات درست و بموقع نواخته میشه و با سرعت مناسب در حال جلو رفتنه.
درسته قصه اصلی داستان یعنی برقراری رابطه تکراریه ولی نوع تشریح و انشای متن خیلی کم نقص و ایراده . جمله های شما درست و بجا تموم میشه و خواننده رو تو برهوت گم نمیکنه.غلط املایی هم ندارید عالیه
فقط یک خواهشی دارم مثل بعضی دوستان نویسنده داستان به سندروم << ادامه داستان حتی به شرط نبود ایده و اتفاقات جذاب >> دچار نشید چون یک پایان جذاب و بموقع خیلی بهتر از ادامه داستان با نبود قصه و اتفاقات جذاب و تکرار کلیشه های خسته کننده است.
اگر داستانهای موجود تو سایت رو مطالعه بفرمایید مشاهده می کنید که داستانهای بی پایان زیادی هست که علیرغم جلب توجه و اقبال بسیار زیاد خوانندگان در قسمتهای اول ، در قسمتهای آخر بدلیل افت جذابیت قصه و اتفاقات و رفتن تو کلیشه های تکراری اصلا اقبال و جلب توجهی نداشته و نویسنده داستان رو بی پایان رها کرده.
سپاس از داستان خوب شما که قسمتهای اولش واقعا جذب کننده است
عاشق سکس و کنجکاوی در انواع روابط سکسی
ارسالها: 1
#13
Posted: 23 Sep 2025 10:59
درود افسانه جان
قلم فوقالعادهای دارید و به سادگی میتونید حسهای پیچیدهی انسانی رو به راحتی بیان کنید.
و نگاه واقعگرایانهتون جوری هستش که حس این رو میده که از زندگی واقعی خودتون وام گرفتید و به صورت داستان دارید در میاریدش.
Nothing left to do
When you know that you've been taken
Nothing left to do
When you're begging for a crumb
Nothing left to do
When you've got to go on waiting
Waiting for the miracle to come
ارسالها: 19
#14
Posted: 23 Sep 2025 15:54
RaminNrgs
سلام دوست من. خیلی خوشحالم که خوشتون اومده
این داستان خیلی مفصله. همشو با حوصله تعریف میکنم و حواسم هست که تکراری نشه
از طرفی چند تا داستان دیگه خوب هم دارم که مال آدمای دیگست که برام تعریف کردن. اونا هم خیلی قصه های جالبی دارن که مینویسم.
فقط یه سوال، دوست دارید اون داستانا رو از زبون خودم براتون بنویسم یا از زبون خود اون آدم؟ یعنی مثلا قراره داستان شارلیز و تعریف کنم خودم شالیز بشم یا اینکه افسانه باشم که داره داستان شالیز و تعریف میکنه؟
shemale
ویرایش شده توسط: afsanesan
ارسالها: 19
#16
Posted: 23 Sep 2025 17:47
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت پنجم: چقدر تو خوبی آنا
یه دفعه تمام تنم از درد پر شد، انگار به سوراخم چاقو زده باشن صدام بلند شد و ناخودآگاه کونمو عقب کشیدم و از درد ناله کردم. آنا گفت:
دردت اومد؟
من نتونستم چیزی بگم. دستم رفت رو سوراخ کونمو مالیدمش. دستشو گذاشت رو بازومو نوازشم کرد و گفت:
ببخشید تند پیش رفتم.
گفتم:
نه تقصیر تو نیست. یکم بهم وقت بده.
چیزی نگفت. منم برای اینکه دردمو آروم کنم خودم شل کردم و آرون دست میکشیدم رو سوراخم. آنا رو یادم رفته بود، ولی وقتی موقع مالیدن خودم دستم خورد به کیرش فهمیدم باید از پسش بربیام. پهلومو آروم مالید و گفت:
نمیتونی جاش بدی؟
گفتم:
چرا چرا میتونم بیا.
لای کونمو با دست خودم باز کردم و اینبار خودم تف زدم به سوراخم. کیرشو گذاشت روش و دوباره فشار داد، اینبار آروم تر ولی درد قبلیم دوباره باعث شد کونم سفت بشه. اعصابم خرد شده بود، دلم میخواست به آنا بدمش، نمیخواستم هوسش با این تنگ بازیا بخوابه ولی وقتی برای بار سوم فشار داد فهمیدم این درد قرار نیست منو راحت بذاره. آنا گفت:
میخوای ژل بیارم؟
گفتم:
آره اگه میشه. اینجوری سختمه.
سریع رفت بیرون. من انگشتمو کردم تو سوراخم، سعی کردم گشادش کنم اما همون لحظه فهمیدم قرار نیست به این راحتیا از پسش بربیام چون اون درد اول هنوز توم بود. آنا اومد، یه کیر لیز و لزج و گذاشت لای کونمو تکون داد. بعد یکی از انگشتاش که روش ژل مالیده بود رو مالوند به سوراخم. اینکه آنا اونجوری سوراخمو پیدا کرده بود و بهش مسلط بود منو مست میکرد. دوباره کیرشو گذاشت رو سوراخم، فشار داد.
کیرش خیلی قوی بود، خیلی خیلی قوی تر از سوراخم. مثل وزنه ای بود که آدم با همون زور اول میفهمه نمیتونه برش داره. نتونستم، سوراخمو شل میگرفتم درد کلفتی کیرش همون اول فرو کردن امونمو میبرید. نمیرفت، کیرش همش پرت میشد بیرون. یبار شل شل کردم، سر کیرشو یکم کرد تو ولی بازم کونم کیرشو پس زد. آنا با کیر در کونمو میزد اما نمیشد درو برای ورودش باز کنم. آخر سر دست گذاشت رو شونم آروم گفت:
نمیتونی؟
با حالت ناامید گفتم:
نه خیلی درد داره، براش آماده نیستم.
گفت:
اشکال نداره. یجور دیگه ادامه بدیم؟
صداش میلرزید، سرشار از هوس بود و خواهش. اونم مست بود
گفتم:
آره آنا حتما
گفت
پاهاتو بهم بچسبون.
بالاخره برگشتم و نگاش کردم، اینبار جلومو نگرفت. سرخ شده بود و روی استخون سینش حسابی عرقی بود، تو خوشگل ترین حالتش بود، حس کردم خیلی دوسش دارم. گفتم:
چقدر تو خوبی آنا.
سرشو تکون داد، منتظر بودم لباشو بذاره رو لبام ولی نذاشت و گفت:
مرسی لطفا برگرد.
برگشتم و رانمو صاف کردمو پاهامو بهم چسبوندم. کیرشو برد زیر لپ کونم و از بین ماهیچه های درشت پام فرو کرد لای رونم. با صدای دورگه و بمش زیر گوشم یه آه بلند کشید که تنمو سوزوند. کیرش داغ داغ رانمو شکافت و مالید به گوشت تنم، چه حسی بود خدایا. داشت منو با مالوندن کیرش در حد جنون حشری میکرد.
بهم از پشت چسبید، شکمش میخورد به لختیه کمرمو من مدام یاد اون لحظه ای میوفتادم که موقع پیتزا خوردن دو دستی زده بود روی شکمش. شکمش عرق کرده بود و مالیده میشد بهم. سینه هاش رو کمرم بود، دلم میخواست تاپ نیمتنه رو دربیارم که اونام بمالن به بدنم ولی آنا اونقدر منو سفت گرفته بود که نمیشد.
دلم میخواست بغلم کنه، ولی اینکارو نکرد. فقط دستشو گذاشته بود روی پهلوم و روون و یکنواخت تلمبه میزد لای رونم. من هورنیه هورنی شده بودم و هیچ فکری جز آنا و حس بی نظیرش تو ذهنم نبود، واقعا فوق العاده بود وقتی میدیدم آنا سرتا پا هوسه و با صدای ناله هاش بهم میگه که چقدر منو میخواد.
سرمو پایین گرفتم، یه کیر کلفت و سفید از میون ران سیاه من میزد بیرون و میرفت تو. این اولین نگاه مستقیم من به کیر کاملا شق آنا بود. سر کیرش سرخ شده بود. دستمو بردم لای پام و کیرشو لمس کردم، گرم و مهربون بود، حس کردم عاشقشم. ناله های آنا بلند شد. گفتم
آنا میخوای برات ساک بزنم؟
آنا یهو مکث کرد و گفت:
آبم نزدیکه.
گفتم:
اشکال نداره. میخوای؟
گفت:
آره خیلی توام میخوای؟
گفتم
با همه وجودم.
با عجله کیرشو کشید بیرون از لای رونم و تکیه زد به پشتی تخت. پاهاشو باز کرد و در حالی که کیرش تو دستاش بود و داشت میمالید گفت:
بیا بجنب.
من که چرخیده بودم رفتم و لای پاش دراز کشیدم. دستمو بردم سمتش و آنا کیرشو سپرد به دستم. لعنتی راحت ۱۸ سانت میشد، کلفت بود مثل یه موز درشت و انحنای دیوونه کننده. از تنه کیرش گرفتم و شروع کردم به بالا پایین کردن. از نزدیک کیرشو نگاه میکردم، دلم میخواست با دقت و حوصله نگاش کنم، کیرش دو رنگ شده بود و قسمت پایینش از بالاش تیره تر بود، از نگاه کردن بهش سیر نمیشدم. وقتی میمالیدم سر کیرش از پوست ختنه نشدش میزد بیرون، دلم میخواست نگاش کنم، همه جاشو، موهای جوونه زده اطرافشو، تخمای شل و آویزونشو، رگای ریز و درشت کیرشو که مثل یه کتاب شعر هر کدوم یجور قشنگ بودن، حفره سر صورتیش، همه چی. محوش بودم که آنا با یه حالت پریشون اسممو صدا زد.
افسانه؟
گفتم:
باشه باشه ببخشید.
زبونمو سریع گذاشتم رو تنه کیرشو رفتم تا بالا و یه دور روی سر کیرش چرخوندم. میخواستم لبمو بذارم رو تخماش که دو طرف سرمو گرفت و برد سمت کیرش. دهنم باز شد و زبونمو دادم بیرون، یچیز داغ و دهن پر کن رفت تو دهنم، میک زدم، طعم ژل میداد، نه طعم آنا رو. سری قبل که کیرشو خوردم مزه آنا میداد ولی در عوض اینبار شق و قرمز از شهوت بود. آنا میگفت:
آه ساکش بزن... همشو ساک بزن... از اولم همینو میخواستی
بعد با صدای دورگش ناله میکرد. زیاد اهل حرف زدن نبود.
من با شنیدن صدای نالش جوری که سر کیرش بخوره تو گلومو صدا بده واسش ساک زدم. دستاش دو طرف سرم بود و همزمان هم سرمو جلو عقب میکرد هم کونشو بالا پایین میکرد و کیرشو جا میداد تو حلقم. اوق میزدم و صدایی قلچ قلچ میداد ته حلقم. وقتی دست کشیدم تا خایه هاشو بمالم فهمیدم از تفم که چکه کرده روشون خیسه خیسن. آنا یکم بعد پاهاشو جمع کرد و رو زانو نشست و کیرشو داد دهنم، با بالا و پایین کردن وحشیانه کیرشو هل دادن سرم رو به پایین دهنمو میگایید و من که از فشار کیرش اشک از چشام سرازیر شده بود. به خودم حق هیچ اعتراضی رو نمیدادم. یهو آنا با صدای هیجان زدش گفت:
آه افسانه داره آبم میاد میخوایش؟
من سرمو تکون دادم. اون گفت:
میخوایش؟ آره جنده میخوایش. همشو میخوای
آه و ناله میکرد و زانوهاش مثل جک کیرشو بلند میکرد و میکوبید ته حلقم. بدنش شروع کرد به لرزیدن و اوج گرفت. دیوانه وار تکونم میداد و کیرش و میکوبید ته گلوم، چند باری به سرفه افتادم و بهم فرصت نفس کشیدن داد. بعد یهو ول شد رو تخت و بهم گفت:
آبمو بیار، بجنب.
گفتم:
باشه عزیزم
دوباره پاهاشو دراز کرد و شروع کرد به مالیدن سینه هاش. من رفتم بالای کیرش یه دستمو گذاشتم رو شکمش و یه دست دیگم دور کیرشو گرفتمو واسش مالیدم. انگشت شصتمو کشیدم زیر کاهک کیرش گفت:
آها آره خودشه آه
به لرزه افتاد و من وقتی لبمو گذاشتم سر کیرش با یه صدای آه بلند بدنش به حالت تشنج درومد و آب داغ و لزجش شره کرد روی زبون و لب و دهنم.
shemale
ویرایش شده توسط: afsanesan
ارسالها: 295
#17
Posted: 23 Sep 2025 18:09
afsanesan:
فقط یه سوال، دوست دارید اون داستانا رو از زبون خودم براتون بنویسم یا از زبون خود اون آدم؟ یعنی مثلا قراره داستان شارلیز و تعریف کنم خودم شالیز بشم یا اینکه افسانه باشم که داره داستان شالیز و تعریف میکنه؟
بنظر من هیچکس بهتر از خودت نمیتونه راجب این موضوع تصمیم بگیره
ببین شوق و ذوق خودت که راوی قصه هستی تو کدوم شکل بهتر و بالاتره . اگر ذوق و انرژی شما تو روایت قصه بالا باشه قطعا من خواننده هم جذب میشم.
عاشق سکس و کنجکاوی در انواع روابط سکسی
afsanesan
در مورد شخص راوی، من فکر میکنم از زبون خودت خیلی بهتر باشه، چون خواننده احساس همزادپنداری بیشتری میکنه و خودشو جای قهرمان داستان میزاره و نهایت لذت رو میبره
in search of way to escape
ویرایش شده توسط: AmirSalman
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت پنجم: رویای تو خالی
دو سه دقیقه بعد سرمو چسبونده بودم بین پاهای آنا و هرجا که رو لبم میومد و بوس میکردم. آخرشم با نگاه کردن به کیر ارضا شده آنا منم ارضا شدم و ولو شدم رو تخت.
آنا خیلی آروم گفت:
مرسی
و رفت که خودشو بشوره. منم تو خلصه بودم، با خودم فکر کردم این بهترین سکسی نبود که داشتم ولی حسش از همه سکسام بهتر بود. یکم بعد رفتم حموم و ست شلوارک تیشرت گلبه ای که یکمی توی تنم آزاد وامیستاد و حسابی دخترونه بود رو پوشیدم. تو حموم کلی رویا بافتم که تو همشون آنا بود. حتا وقتی از حموم درومدم دوباره میخواستم.
تو این فکر بودم که نباید برای آنا کم بذارم، فکر میکردم که دیگه عشق و زندگی و لذت با آنا شروع شد. حتا به اینم فکر کردم که با حقوق سر ماهم یه تخت دونفره بگیرم که روش راحت تر باشیم، راستش قصد داشتم یه پلاگ بگیرم و خودمو برای آنا آماده کنم. وقتی اومدم تو هال آنا رو دیدم که حوله کشیده دور خودشو دمغه. رفتم کنارش نشستم و بهش لبخند زدم. گفتم:
حست عالی بود آنا.
یه لبخند زوری زد نگاشو ازم دزدید. نگران گفتم:
چیزی شده؟
گفت:
نه فقط من یکم...
حرفشو نصفه گذاشت. من گفتم:
بهم بگو چی شده؟
نگام نمیکرد و فقط سر تکون میداد. من دستم رو رانش بود گفتم:
دوست نداشتی درسته؟ ببین من یه مدت بدون رابطه بودم قول میدم دفعه بعد بهتر باشه.
نگام کرد و گفت:
مسئله این نیست، این چیزا طبیعیه. راستش تو خیلی عالی بودی.
گفتم:
پس چته آنا؟
با یکم منمن کردن گفت:
عذاب وجدان دارم، بخاطر دوست دخترم.
من تازه متوجه شدم. یه دفعه تمام رویاهام تو خالی شدن. فهمیدم آنا نمیخواد باهم باشیم، یه حس تنهایی بهم دست داد و دلم خالی شد. دستمو از روی رانش برداشتم. گفت:
حس میکنم بهش خیانت کردم.
من حالم داغون بود. گفتم:
اگه این حسو داشتی چرا اومدی سراغم؟
عصبی شده بودم. من که مسخره آنا نبودم. گفت:
امروز خیلی هورنی شدم دست خودم نبود.
گفتم:
خب حالا چی؟ من باید چیکار کنم؟
گفت:
هیچی.
از جام بلند شدم. عصبانی بودم ولی سرش خالی نکردم. خیلی آروم بهش گفتم:
اتفاقی خاصی بین ما نیوفتاد، یبار خیانت حساب نمیشه. خودتو ناراحت نکن.
رفتم تو اتاقم، از ناراحتی و عصبانیت داغ شده بودم. پنجره اتاقمو باز کردم و رو تختم دراز کشیدم. هنوز بوی لعنتی آب کیر آنا و عرقشو میداد. پتومو جمع کردم و یه پتو تازه برداشتم. اون شب دیگه از اتاق بیرون نیومدم.
روز بعد دنبال خونه گشتم. میدونستم دیر یا زود باید از اونجا برم. وقتی با همخونه ایت بکن بکن راه بندازی دیگه نمیشه جلوشو گرفت، یا نباید از همون اول اینکارو کنی یا باید تا تهش ادامه بدی. عذاب وجدان آنا باعث میشد دیر یا زود این پیشنهادو بده که بهتره از هم جدا زندگی کنیم. پس کسی که باید میرفت من بودم. تصور بودن تو اون خونه بدون آنا برام غیرممکن بود.
دوباره انگار ریده بودن به زندگی من. خیلی عصبانی بودم، از همه چیز. بعضی وقتا تو باشگاه که تمرین میکردم یاد اون شب میوفتادم، یهو همه فکرم میشد آنا. بارها و بارها به یاد اون اتفاقا افتادم و خودمو ارضا کردم ولی حتا نزدیک آنا هم نشدم تا تحریک شه.
توی تیندر هم اوضاع خوب پیش نمیرفت، چند نفری رو پیدا کرده بودم ولی هیچکدومشون تایپ من نبودن. ولی یه شب تعطیل که آنا رفته بود و من خونه تنها بودم و بارون تندی میومد یکی بهم پیام داد. یه دختر ترنس به اسم سارا. عکس پروفایلش یه دختر تپل با موهای فرفری و رنگ پوست گندمی بود. پیامشو جواب دادم و خیلی زود باهم گرم گرفتیم. خیلی صمیمی و گرم بود و زیاد از ایموجی خنده استفاده میکرد. بعد از کمی خوش و بش بهم پیشناد تماس تصویری داد، گفت انرژیت جذبم کرده. منم که اون شب خیلی هورنی شده بودم قبول کردم و چند دقیقه بعد بهم زنگ زد.
لب پنجره نشستم و زانومو آوردم بالا گذاشتم رو تختم و گوشیمو گذاشتم روش. قیافش مثل عکسش گرم و قشنگ بود، با صدای بمی که داشت بهم گفت:
هی چطوری؟ چه خوب که میبینمت.
من گفتم:
ممنون تو چطوری؟ خیلی بامزه م که همش تو چت میخندی؟
خندید و گفت:
آره در واقع کاملا بامزه ای.
یکم احوال پرسی کردیمو خودمون معرفی کردیم، گفت اهل مصره. از شهرشون هم گفت، با شهر ما سه ساعت با قطار فاصله داشت. دوربین و خیلی رو صورتش فوکوس کرده بود. گفتم:
میشه یکم تصویرو ببری عقب تر.
گفت:
البته یه دقیقه وایسا
تصویرو که عقب تر برد تونستم سینه هاشو از روی تاپش ببینم. خط وسط سینش معلوم بود پیدا بود که کلا دختر تپلیه. صورتشم گرد و گندمی بود. گفتم:
وی چه سینه های خوبی.
دوباره خندید و گفت:
قشنگه؟ دوسشون داری؟
گفتم:
آره
اونم گفت:
هر چقدر دلت میخواد نگاشون کن. میخوای در بیارم راحت نگاه کنی؟
لعنتی از اون پرروییش هم جا خچردم هم خیلی خوشم اومد. گفتم آره و اون آستینای تاپشو از توی دستش رد کرد و دادشون پایین. چه سینه هایی داشت، تقریبا سایز ۷۵ بود و رنگ قهوه ای داشت و شل بود. یکمی هم خیس بودن و عرق روشون برق میزد.
بعد خیلی ریلکس دست کرد تو موهاش و گفت:
خب از خودت بگو.
من یکم دوربینو عقب تر تنظیم کردم. تقریبا بالا تنم رو پوشش میداد. تو اون لحظه یه تاپ بندی سفید پوشیده بودم. گفتم:
چی میخوای ازم بدونی؟
سارا نزدیک دوربین شد و گفت:
وای دختر چه بدنی! بازوهات باید درشت باشن نه؟
گفتم آره و بعد به شوخی براش بازو گرفتم. خندید و گفت:
دختر چه عضله هایی!
گفتم:
تو هم بازوهای خوبی داری برام بازو بگیر.
همش میخندید، خیلی خوش اخلاق بود. بازوهای گوشتیشو جلو دوربین لرزوند و گفت:
اینا هیچ عضله ای ندارن.
گفتم:
کجات عضله داری؟
گفت:
تقریبا هیچ جام.
گفتم:
من ولی همه جام عضله دارم. حالا چرا گفتی تقریبا؟
گفت:
چون یجایی عضله دارم.
با خنده گفتم:
جدی؟ کجات؟
سرشو نزدیک دوربین کرد و انگار که داره در گوشی حرف میزنه گفت:
یکم زشته، بگم؟
من گفتم اها بگو و اون با شیطنت گفت:
کیرم.
خیلی بازیگوش بود و بلا. خوب بلد بود عشوه و ادا دربیاره و یه پررویی داشت که آدمو جذب کرد. گفتم:
چه جالب نمیدونستم اونم عضله داره.
گفت:
آره اونم چه عضله ای.
بعد دوباره نزدیک دوربین شد و ازم خواست نزدیک دوربین بشم. بعد آروم گفت:
میخوای برات فیگور بگیرم؟
گفتم:
فیگور کیر؟
خندید و گفت:
آره نظرت چیه؟
گفتم:
نمیتونم واسه دیدنش صبر کنم.
لباشو گاز گرفت و چشاشو ریز کرد. دوربینو برداشت و تکون خورد. بعد رفت رو دوربین عقب و من شرت آبیش رو دیدم و رون درشتش. دستشو برد روی شرتشو آروم کنارش زد. کیرش از بغل شرتش افتاد بیرون.
shemale
ویرایش شده توسط: afsanesan