انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین »

داستانهای افسانه


زن

 
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت هفت: پروژه عقب افتاده
سارا خیلی باحال بود. دختر گرم و شوخی بود پ از همه اینا مهم تر به شدت هورنی بود‌. وقتی میخواستت همه چیزتو میخواست و این برای من عالی بود. رابطه ما رفته رفته بهتر شد اما اینجوری نبود که بشینیم باهم چت کنیم یا حرف عادی بزنیم. هر وقت که شهوتمون فوران میکرد میرفتیم سراغ همدیگه. گاهی وقتا من و گاهی وقتا اون. با اینکه رابطه مجازی بود بهم حس خوبی میداد. انگار که روح ما باهم ارضا میشد و این عالی بود.

همیشه چیز جدید میخواست، و البته کارایی میکرد که هم خنده دار بود و هم شهوت برانگیز. اگه آنا تو‌ هوسش جدی بود سارا با شوخی و خنده بهش میرسید. یبار برای مسخره بازی موی بالای کیرشو صورتی رنگ‌ گذاشت و منو سورپرایز کرد. اولش خندیدیم، همیشه منو میخندوند. بعد من گفتم چه بهت میاد و کیر نشون دادن شروع شد و بعد یکی از بهترین رابطه هامونو باهم داشتیم. یچیز خنده دار دیگه این بود که هیچ وقت کونشو نشون نمیداد، میگفت
من بکنتم، یه بکن قرار نیست کونشو به تو نشون بده.
اخلاقای جالبی داشت و حرفای جالبی هم میزد. البته من بالاخره عکس کونشو ازش گرفتم! خب من افسانم و پارتنرمو مثل موم تو مشتم میگیرم و اونم نباید بهم نه بگه.

همونطور که گفتم ما باهم سه ساعت فاصله داشتیم، بعد از حدود دو هفته رابطه مجازی که تقریبا توش هفته ای ۴ یا ۵ بار حال میکردیم بالاخره سارا حرف بودن کنار هم رو پیش کشید. از من نظر خواست و من گفتم:
ازت خوشم میاد و حتما دلم میخواد باهات باشم.
اون گفت:
خوبه اما من بخاطر کارم نمیتونم بیام.
منم گفتم:
منم نمیتونم بیام متاسفم.
میتونستم برم، راحت میشد جمعه عصر با قطار برم پیشش، دو روز کامل بهش کون بدم و بعد یکشنبه غروب برگردم، دلمم میخواست. مدت‌ها بود که سکس کامل نداشتم ولی هرگز حاضر نبودم که این همه راهو برم. چون نظرم این بود که یه بکن باید بره پیش کسی که میخواد بکنتش. اون باید خستگی راه رو به جون میخرید، توی خرج میوفتاد، از روز تعطیلش میگذشت که با من باشه. وقتی اون نمیخواست چرا من باید میخواستم؟
این شد که دیگه حرف رابطه حضوری رو نزدم ازش طفره رفتم. فقط یبار گفتم:
این روزا شاید بتونم ازت میزبانی کنم، بعدا دیگه نمیشه.
همیشه میشد، آخر هفته ها آنا میرفت ولی اینجوری گفتم که فکر نکنه همیشه در دسترس هستم.
جدا از این ما رابطمون عالی بود. آنا تو خونه کنارم بود ولی دیگه تو فکرم نبود. نه اون منو تحویل میگرفت و نه من. اوایلش چند باری خواستم باهاش ارتباط برقرار کنم، صرفا به عنوان یه دوست نه چیز دیگه. اما اون سرد برخورد میکرد. منم ازون بدتر، حتا وقتی میومد خونه و تازه میدیدمش باهاش احوال پرسی نمیکردم، فقط یه سلام خشک و خالی. سارا به خوبی جاشو پر میکرد.
بعد از رفتار سرد من اون یکم بیشتر ارتباط برقرار میکرد. گاهی باهام چند کلمه حرف میزدیم ولی هیچ وقت پیشش نمیموندم و سریع خودمو میچپوندم تو اتاق.

یه روز از حدودای عصر قرمه سبزی بار گذاشتم و عطرش تمام خونه رو گرفته بچد. وقتی اومد خونه بهم گفت:
این بو که تو تمام ساختمون پیچیده از خونه ماست؟
گفتم:
آره اشکالی داره؟
گفت:
نه نه خیلیم خوبه، چی گذاشتی؟
گفتم:
یه غذای ایرانی.
اومد و نگاه کرد و لبخند زد. خیلی صمیمی بهم یه نگاه سر تا پا انداخت. من یه تیشرت بلند پوشیده بودم که تا نزدیکی زانوم اومده بود. زیرشم یه شرت سه رنگ خط دار، سبز قرمز، سفید.
گفت:
از بوش خوشم میاد.
گفتم:
اگه خواستی برات میریزم و میتونی امتحانش کنی.
گفت:
نمیتونم برای تست کردنش صبر کنم.
برنجو آبکش کردم و‌ گذاشتم دم بکشه، خواستم برم تو اتاقم که لباس عوض کرد و اومد و بهم گفت:
راستی این رنگ خیلی بهت میاد.
چون رنگ پوستم تیره س سبز یشمی بهم میاد. منم یه نگاه بهش کردم، یه لگ صورتی پوشیده بود و تاپ بندی، کیرش قشنگ زیر لگش قلمبه شده بود، گفتم:
ممنون. هیچ وقت ندیده بودم تو خونه لگ بپوشی؟
گفت:
حس میکنم بهم میاد از طرفی شکممو هم جمع میکنه و بهم حس خوبی میده.
تاپشو داد بالا و شکمشو نشونم داد. گفت:
خیلی چاق شدم نه؟
یه نگاه سرسری کردم و گفتم:
نه بنظرم هیچ تغییری نکردی.
حس کردم میخواد چیزی بگه ولی من بعد از این حرفم رومو کج کردم و رفتم اتاقم. فکرم مشغول شد، آنا بازم یهو اخلاقش تغییر کرده بود و منعطف تر شده بود. شکمشم نشونم داده بود چون میدونست من چقدر دوسش دارم، همینطور از عمد لگ پوشیده بود که کیرنمایی کنه. ولی فایده نداشت، حتا اگه بازم لخت میشد من دیگه بازیچش نمیشدم.
غذا که حاضر شد براش برنج و قرمه کشیدم و گذاشتم رو میز. برای خودمم ریختم و خواستم برم تو اتاقم بخورم که گفت:
بهم یاد نمیدی چجوری بخورمش؟
گفتم:
میریزی رو برنج قاطی میکنی و میخوری، کاری نداره.
گفت:
اگه میشه بشین باهم بخوریم، لذت یه غذای خوب اینه که تنها نخوریش.
رو به روش نشستم و صندلی رو عقب تر کشیدم، اصلا نمیخواستم پام به پاش بخوره. یکم که غذا خوردیم گفت:
تو واقعا همه چیزت عالیه. آشپزیت، اخلاقت، بدنت...
من خیلی سرد بهش گفتم ممنون. غذامو تند تند میخوردم و به بهونه دهن پر از حرف زدن پرهیز میکردم. گفت:
باشگاه چطور پیش میره؟ مشخصه بدنت حسابی ورز اومده. مخصوصا پاهات خیلی قشنگ شده.
گفتم:
آره به سختی تمرین میکنم.
گفت:
تحسینت میکنم افسانه.
خیلی خیلی کم اسممو صدا میزد. یه لبخند زدم و تشکر کردم. گفت:
راستی من آخر هفته میرم کوه، اگه دوست داری تو هم بیا.
گفتم:
مگه آخر هفته نمیری پیش دوست دخترت؟
گفت:
دیگه نه.
یجوری اینو گفت که ازش بپرسم چی شده ولی نپرسیدم. گفتم:
فکر نمیکنم بتونم بیام. باید برم باشگاه.
گفت:
چه بد. ولی هوا عالیه اون روز، اگه شد حتما بیا.
گفتم:
خیلی بعید میدونم ولی تا ببینم چی میشه.
غذامو تموم کرده بودم و تو اون لحظه بلند شدم. گفت:
برنامه امشبت چیه؟
پرسیدم:
چطور؟
گفت:
یه فیلم خوب خریدم، داشتم به این فکر میکردم که باهم ببینیمش.
میخواست منو بکنه، مثل روز روشن بود. چشاش داشت تنمو میخورد، میتونستم حس کنم کیرشم سیخ شده. حاضر بودم سر همه چیزم شرط ببندم که اگه یه سیگنال کوچیک میدادم بلند میشد و همونجا کنار ظرفشویی منو میکرد. ولی من که یه دختر آویزون و هول نبودم. از دستش عصبی بودم و داشتم به این فکر میکردم که این الان بازم ارضا میشه و بعد دوباره میگه عذاب وجدان دارم و محلم نمیذاره. گفتم:
مرسی از پیشنهادت ولی پروژم عقب افتاده و باید کارامو تا فردا انجام بدم.
بعد دستامو خشک کردم و رفتم تو اتاق. خیلی از خودم خوشم اومد، میخواستم به سارا پیام بدم و درباره این موضوع بهش بگم ولی اون فقط یه شریک جنسی بود، همین.
shemale
     
  
زن

 
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت هشت: زیپ شلواری که باز شد
سرم تو گوشی بود و مثل همیشه چراغ اتاقم خاموش بود. ساعت نزدیک های دوازده بود و دیگه کم کم میخواستم بخوابم که یهو در اتاق به صدا درومد و بعد آنا گفت:
افسانه میتونم بیام تو؟
گفتم:
البته بیا داخل.
هنوزم همون لباسا تنش بود. گفت:
شکلات داغ درست کردم و با کمی قهوه که خوابت رو بپرونه، میخوای؟
گفتم:
نه ممنون. پروژم و چند دقیقه پیش تموم کردم. ترجیح میدم الان چیزی نخورم.
یهو ذوق تو چشماش از بین رفت. گفت:
پس میخوای بخوابی!
گفتم:
آره چون فردا صبح باید پر انرژی باشم.
گفت:
باشه پس تنهات میزارم شب بخیر.
یکم دلم براش سوخت، حس کردم ضایع شد. ولی این باعث نمیشد که بخوام لنگامو بخاطرش بدم بالا. میدونستم اگه شهوتش بخوابه تغییر میکنه. فکر کردم شب خود ارضایی میکنه و بعد همون آدم سرد و خشک قبلا میشه ولی نشد. آنا هر روز بیشتر باهام گرم میگرفت، حتا یبارم لباسای باشگاهمو انداخت تو ماشین که اینکارش بدجوری منو گرم کرد. ولی من میدونستم که نباید به آنا نزدیک بشم. باید تو ذوقش میزدم وگرنه اون مثل سری قبل گند میزد به حالم.
دوباره بهم گفت که باهاش میرم کوه یا نه. گفتم نه. اونم گفت پس منم نمیرم. حس کردم با این حرفم دیگه کاملا ازم ناامید شد، یکم ناراحت شدم ولی خب چاره دیگه ای نبود. اونم بعد تز این قضیه دیگه باهام حرف خاصی نزد.

دو روز بعد یکم زودتر از سر کار برگشتم، رفتم خونه یکم استراحت کردم و دم غروب راه افتادم برم باشگاه. تو راهرو داشتم کتونی میپوشیدم که در باز شد و آنا از سر کار برگشت. یه شلوار جین آبی کمرنگ پوشیده بود با کاپشن پفی کمری سفید. آنا جدا خوش لباس بود. منو که دید گفت:
داری میری بیرون؟
گفتم:
آره میرم باشگاه چیزی احتیاج داری؟
اومد و نزدیکم ایستاد، قدش چند سانتی ازم بلند تر بود. گفت:
همین الان میخوای بری؟ نمیشه یکم دیرتر بری؟
با تعجب نگاش کردم و گفتم:
الان میخوام برم، چطور مگه؟
یکم عصبی شد و بعد دستمو گرفت و بی پرده گفت:
میشه باهام بیای رو تخت؟ من میخوامت با همه وجودم.
از این صراحتش جا خوردم، دیگه دست از سیگنال دادن و بازی برداشته بود، حالا کاملا لخت و بی پرده داشت منو به تخت دعوت میکرد. قلبم یهو تند تند زد، جوری که فکر میکردم الان آنا صداشو میشنوه و لو میرم.
صورتشو نزدیکم آورد، من گفتم:
متاسفم آنا دیگه نمیشه.
دستشو گذاشت رو شونم و گفت:
من دیگه تو اون رابطه نیستم، همه چی تموم شد.
گفتم: متاسفم. ببخشید باید برم.
نمیدونم چرا این حرفو زدم، هنوز دلم از سری قبل شکسته بود، میخواستم اینو بفهمونم ولی تو اون موقعیت سخت بود.
دستامو از دستش بیرون آوردم و از کنارش رد شدم. چند قدم برداشتم که صدام کرد:
افسانه؟
من برگشتم. تو چشام نگاه کرد و زیپ شلوار جینشو باز کرد. بعد دست برد توشو شرت طوسیش رو کنار زد و یهو کیر شقش از تو شلوارش بیرون افتاد و رو هوا لرزید. وای چه منظره ای بود آنای خوش لباس با یه زیپ باز و کیر بیرون افتاده منتظرم بود. یه نفس عمیق کشیدم و گفتم:
دیرم شده.
گفت:
فقط یه ساک.
درو باز کردم آنا با صدای سوزناکی گفت:
افسانه ازت خواهش میکنم.
از سری قبل من زیپم دلمو بالا کشیده بود ولی نه زیپ و نه هیچ چیز دیگه‌ ای جلو دار کیر سفید و کلفت و خواستنی آنا نبود. کثافت محض بود حالم. یهو تمام وجودم پر کشید براش. دیدن اون حال خرابش و خواهش هاش دلمو نرم کرد. جلو در مکث کردم، گفت:
نگاش کن.
دستاش آویزون بود و چشاش خمار بود. کیرش ولی شق و رق افتاده بود بیرونو داشت دلبری میکرد. درو بستم و کیفمو انداختم پایین. رفتم سمتش، قبل اینکه بهش برسم شنیدم که داره از لذت نفس نفس میزنه، خیلی هجان زده بود. دستمو گذاشتم رو سینش و تکیش دادم به دیوار. زیر پاش نشستم و کیرشو از دسته گرفتم و زل زدم بهش. نفس نفس میزد و شکمش تکون میخورد، از هیجان میلرزید و وقتی لبام دور کیرش چسبید از لذت آه کشید و به اوج هیجان رسید.

خدای من کیرش داغ بود و وحشی. یه نرمی داشت که فقط میشد با لب و نوک زبون حسش کرد. حالت ارتجاعی داشت و انگار داشت داد میزد منو بخور. من تا سر کیرشو تو دهنم جا دادم، کیرش دهن پر کن بود، همون دهنی رو که داشت چند لحظه پیش بهش نه میگفت رو بست و کیپش کرد. شروع کردم به میکیدن و لیس زدن کلاهک کیرش که برجسته تر بود. موقع جلو عقب کردن، کلاهکش به لبام گیر میکرد.

مزه آنا میداد، وقتی بعد از یکم خوردن کیرشو نگاه کردم دیدم سرش صورتی شده و تکون میخورم، مستش شدم، با اون تنه کجش بدجوری دلبری میکرد. کیرشو تو مشتم گرفتم و تا جایی که میشد فرو بردم تو دهنم آنا از لذت آه کشید و گفت:
اوه افسانه خودشه، کیرمو بخور.
بعد دست کشید لای موهای کوتاهم و نوازشم کرد. من شروع کردم به جلو عقب کردن، مثل یه دختر خوب و حرف گوش کن. زبونمو پهن کرده بودم زیر کیرشو از روش سر میدادمش تو دهنم. کیرش از دسته تو دستم بود، بهش تکیه زده بودم. اون کیر میتونست تکیه گاه خوبی باشه برام. گفت:
یکم تند تر افسانه.
خودش تقریبا هیچ حرکتی نمیکرد، فقط کیرشو در اختیارم گذاشته بود. تو دلم گفتم چشم جون من. سرعتم بیشتر شد و صدای ملچ ملچ دهنم ناله هاشو بلند کرد. میگفت:
بخورش، ساکش بزن، همه شو.
من مثل دارکوب سرمو میبردم سمت کیرش، کیر کلفتش میخورد ته گلومو صدا میداد. گفت:
نگام کن افسانه.
برای اولین بار از پایین نگاش کردم، اعتراف میکنم که مدت ها بود که میخواستم از اون زاویه نگاش کنم. اون لحظه نقطه اوج زندگیم تو اون مقطع بود، زانو زده بودم جلوی آنا و از پایین شاهد قدرت نماییش بودم و خصوصی ترین جای بدنش توی حلقم بود.

سرعتم زیر نگاهش بیشتر شد، دیگه از اینکه اوق بزنم و صدای ناهنجار از حلقم دربیاد خجالت نمیکشیدم، هر چقدر بیشتر جلوی نگاهش حس ضعیف تر بودن و تسلیم بودن میکردم بیشتر لذت میبردم.

رفت رو پنجشو یکم خم شد، دست گذاشت رو سرم و همزمان با من تو دهنم تلمبه زد. داشت از لذت ناله میکرد، گفت:
دارم میام.
بعد سرعتش بیشتر شد، من لبمو رو سر کیرش محکم کردم که حسش کنه، لرزشش به اوج رسید و تو دهنم تقه زد. یهو یه قطره داغ پاشید ته گلوم و بعد قطرات بعدی. کمرو و دستاش تیک میزد و کیر میکرد تو دهنم. بعد آب داغش شره کرد روی زبونمو دهنمو پر کرد.

چند ثانیه بعد آروم شد. من دهنم هنوز پر بود گفت:
بذار بهت دستمال بدم.
از کیفش دستمال درآورد و داد بهم. آبشو تف کردم رو دستمال. بهم نگاه کرد. صورتش جدی بود. من لب و صورتمو تمیز کردم. گفت:
مرسی
از این تشکر سردش خورد تو ذوقم. منم سرد جواب دادم:
خواهش میکنم.
بعد در حالی که با کیر ارضا شدش تو راهرو وایساده بود و نگام میکرد منو بدرقه کرد.
shemale
     
  
مرد

 
afsanesan
قربونتون افسانه جون، حتما و با کمال میل
Nothing left to do
When you know that you've been taken
Nothing left to do
When you're begging for a crumb
Nothing left to do
When you've got to go on waiting
Waiting for the miracle to come
     
  
↓ Advertisement ↓
TakPorn
زن

 
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت نه: فتح قلمرو

من از خونه بیرون رفتم. حال عجیبی داشتم، هم خوب بودم و هم بد. نمیدونستم باید بخاطر این اتفاق خوشحال باشم یا ناراحت. شاید چون جایگاهم تو زندگی آنا مشخص نبود. اگه چند کلمه بلهام حرف میزد حالا تکلیف حسم معلوم میشد اما اون مثل همیشه منو تو دوراهی گذاشته بود.

رفتم باشگاه اما اصلا انرژی نداشتم، سعی کردم همه چیز رو فراموش کنم و فکر بیرون باشگاه رو بذارم واسه همون بیرون. هدفون زدم و آهنگ گوش کردم و ورزشو شروع کردم. اما انگار انرژی نداشتم، زورم کم شده بود، نه آهنگو میشنیدم و نه حساب شمارش ست ها یادم میموند، مدام کیر سفید و کج آنا جلو چشمم میومد. هنوزم میتونستم رد کیرشو رو لب و زبونم حس کنم، حتا مزه‌ بدن و ترشی آب کیرش هنوز تو دهنم میپیچید.

زیر هالتر خوابیده بودم و داشتم حرکت انجام میدادم که یهو موزیک قطع شد و صدای پیام اومد. تا اون چند تا حرکت باقی مونده رو بزنم هزار تا فکر اومد به سرم. تموم شده نشده بلند شدم و گوشی رو چک کردم. اسم آنا رو که دیدم ضربان قلبم چند برابر شد. نوشته بود:
کی میای خونه افسانه؟
خیلی سریع براش نوشتم:
یکم دیگه چطور مگه؟
خواستم ست بعدیم رو شروع کنم که دوباره پیام اومد:
شام یچیز درست کردم باهم بخوریم.
براش نوشتم:
ممنون، خیلی گرسنه م
برام نوشت:
راستی تو حالت خوبه؟ بخاطر کاری که کردی ممنونم.
منم نوشتم:
آره راستش حس خیلی خوبی داشتم.
نوشت:
میخوای وقتی اومدی یه قدم جلو تر بریم؟
جوابشو ندادم و ست بعدی رو شروع کردم. داشتم مثل دیوونه ها میخندیدم، تموم که شد جواب دادم:
آره بشرطی که بهم سخت نگیری.
خیلی سریع جواب داد:
نمیذارم مثل دفعه قبل ازش فرار کنی ولی نگران نباش هواتو دارم.
بلافاصله یه پیام دیگه داد:
زود بیا زمان توی خونه خیلی کند میگذره. منتظرتم 🍆😈
اون دوتا ایموجی آخر منو تا مرز جیغ زدن از هیجان پیش برد.

هنوز نصف تمرینم مونده بود. سعی کردم انجامش بدم ولی فثط دو تا حرکت رو تموم کردم چون هیچ جوره نمیتونستم شهوتمو تحمل کنم.
وقتی تو رختکن لخت شدم ناخودآگاه بدنمو تو آینه نگاه کردم، اینکه یکم بعد آنا قراره بدنمو ببینه و اونو مال خودش کنه دیوونم میکرد. با دیدن خودم حسابی تحریک شدم، یه فکر کثیف به سرم زد که نتونستم جلوش مقاومت کنم. پشت کردم به آینه رختکن و از خودم یه عکس قدی گرفتم. بدنم کمی عرق داشت و خیس بود، همین باعث میشد کون برجسته م بهتر دیده بشه، همینطور پشت رانم که کشیده و پر عضله بود. عکسو برای آنا فرستادم. خیلی زود دیدش ولی هیچی نگفت.

لباس پوشیدم و از باشگاه بیرون رفتم. توی اوبر نشسته بودم که آنا یچیزی فرستاد. عکسو باز کردم، رو تختم دراز کشیده بود و از شکم و پاهای لختش عکس فرستاده بود. کیرش تو دستش بود و یجورایی داشت باهاش بهم پز میداد. زیرش نوشت:
منتظرتون هستیم.
تختمو صاحب شده بود، من خیلی خیلی روی این که یکی سر جای من بخوابه اونم بی اجازه حساس بودم. ولی آنا با همه فرق داشت آنایی که با پررویی تخت منو اشغال کرده بود و من اصلا ناراحت نبودم، چون میدونستم روی اون تخت جا واسه هر دوی ما هست.
وقتی دو تا عکس لختمونو کنار هم نگاه میکردم با خودم گفتم:
چقدر باهم قشنگیم.
بعد یکم استرس منو گرفت، انگار که تیم سیاه که من بودم با تیم سفید که آنا بود بازی داشت. من میدونستم که قراره بازی رو ببازم، میدونستم که آنا با اون ابزار سفید و کلفتش به تپلی و سفتی ابزار من چیره میشه. من این مسابقه رو قبل از شروع شدن باخته بودم ولی مهم چجوری باختن بود. اعتراف میکنم که یه باخت کامل میخواستم، میخواستم تارو مارم کنه و جوری منو تسلیم خودش کنه که نتونم هیچ حرفی برای گفتن داشته باشم.
براش نوشتم:
چیزی احتیاج داری؟
نوشت:
فقط تو رو احتیاج دارم.
نوشتم:
منظورم برای روون کاری بود.
نوشت:
یچیز عالی گرفتم نگران نباش. قراره آروم لیز بخوره توی سوراخت.
واقعا میخواستم از خوشحالی و هیجان جیغ بزنم. میخواستم به راننده بگم که چه حسی دارم. اون لحظه با خودم گفتم:
کاش یه دوست صمیمی داشتم که همه اینارو براش توضیح بدم.
از تک تک کلماتی که آنا واسم نوشته بود، لذت میبردم. چندین بار پیام هاشو خوندم. وقتی رسیدم به خونه دل توی دلم نبود. کلید داشتم ولی در زدم، دلم میخواست آنا درو باز کنه‌. جلو در اومد و گفت:
کیه؟
گفتم:
همخونه ایت.
درو باز کرد. یه تاپ بندی سیاه پوشیده بود، بدون شورت. لعنتی چقدر قشنگ بود. انگار یه بکن تمام عیار لباس بازیش رو پوشیده بود تا فرقش با کونیش مشخص بشه. دستشو به سمت خونه دراز کرد و گفت:
خوش اومدی!
رفتم تو و جلوش وایسادم. درو بست. گفت:
گشنه ای؟ غذا آماده ست.
گفتم:
گشنه م ولی نه گشنه غذا.
خندید و گفت:
دختر دقیقا میدونم چی میخوای
دوست داشتم منو ببوسه، اینو نشون دادم. ولی دستمو گرفت و دنبال خودش کشید و گفت:
میبوسمت ولی نه الان، تو بهترین لحظه لبامون باهم آشنا میشن.
داشتم دنبالش میرفتم، کونش پایین بالا میشد. گفتم:
بذار یه دوش بگیرم.
گفت:
نه، عطر تنت رو به عطر شامپو ترجیح میدم.
دستامو محکم گرفته بود و منو برد توی اتاقم، اما این اتاق دیگه مال من نبود، حالا آنا هم اتاقم رو تصرف کرده بود، هم منو. من مثل ملکه ای بودم که توی سرزمین خودم مورد حمله قرار گرفته بودم و قرار بود قلمرو تنمم مثل اتاقم فتح بشه.
shemale
     
  
زن

 
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت دهم: آنا وارد میشود
منو مثل یه مهمون برد تو اتاقم خودم. جوری باهام رفتار میکرد انگار که همه چی مال خودشه، حتا انگار منم مال خودش بودم.
گفت:
درشون بیار افسانه.
من کیفمو انداختم پایین و‌ گفتم باشه. اول شلوار و هودیم رو درآوردم و بدون اینکه وقت تلف کنم شرت و سوتینمم درآوردم و کامل لخت شدم. منو زیر شلاق نگاهش گرفت و گفت:
خوبه خیلی خوبه، عجب بدنی داری دختر.
با وقاحت تمام نگام میکرد و همزمان کیرشو شروع کرد به مالیدن. وای حسش عالی بود. همونجوری موندم تا با نگاهش منو بکنه، اینکارو هم کرد و چند دقیقه حسابی من زیر نگاه پر شهوتش بودم.
بعدش دستمو گرفت و روی تخت برد. پتو و بالشمو کنار تکیه گاه تخت جمع کرد. منو تو حالت داگی رو تخت قرار داد و بعد هلم داد جلو و همزمان کیرش مالیده شد رو لپ کونم. گفت:
دستاتو بذار رو تکیه گاه تخت.
دستمو همونجوری که گفته بود گذاشتم رو تکیه گاه تخت قسمت بالاش. کمرم صاف شد و شکم و کیرم روی پتو و بالشم قرار گرفت. دستاشو برد لای رونم و گفت:
پاهاتو هم یکم باز کن.
من رو زانو بودم، یکم بازشون کردم و کونم کمی اومد پایین تر. بعد دستشو گذاشت رو کمرم. یه قوس به کمرم انداختم و تو موقعیت قرار گرفتم. کیرشو یهو گذاشت لایه کونم و گفت:
خوبه فقط یکم باید بیای بالا. آها آره الان عالیه.
انگار داشت اینجوری جامونو تنظیم میکرد. بعد از رو تخت پایین پرید و گفت:
همینجوری بمون تکون نخور.
من جام خوب بود، کاملا راحت بودم و چون لپای کونم از هم باز شده بود به سوراخم هوا میخورد. خیلی زود برگشت و کنارم قرار گرفت. در ژل و باز کردن یکم به دوتا انگشتش مالید و گفت:
با این خوب لیزت میکنم که دردت نگیره.
گفتم:
ممنون آنا.
گفت:
قابلتو نداره خانم.
تو این لحظه دو تا انگشتش نشست رو سوراخ کونم. یه آخ گفتم و بعد نوازش انگشتای آنا روی سوراخم رو حس کردم. حسش عالی بود، انگار آنا داشت روحمو نوازش میکرد. بعد انگشت فاکش رو نگه داشت رو سوراخ کونمو خیلی نرم و آروم فرو کرد داخلم. گفت:
چطوری؟ از حست برام بگو.
گفتم:
خیلی خوبم، تورو درون خودم حس میکنم.
خندید در حالی که داشت آروم انگشتم میکرد. کثافت خیلی تو اون حالت خوشگل شده بود. دلو کون و همه وجودمو بهش باختم. کیرش کنارم قرار گرفته بود. آرنجم بهش خورد و تازه متوجه شدم. نگاش کردم و گفتم:
چقدر راست کردی آنا.
با شیطنت تکونش داد و گفت:
مثل یه میله فنری سفت شده.
گفتم:
معلومه حسابی قبراقو سرحاله.
انگشتشو فشار داد تا ته تو سوراخمو گفت:
اوه جدی؟
یه آی آروم کشیدم و گفتم:
اوهوم انگار میخواد حسابی سر و صدا بپا کنه.
گفت:
دوسش داری؟ دلت میخواد تو سوراخت حسش کنی؟
دستمو گذاشتم رو کیرشو شروع کردم مالیدن و همزمان گفتم:
نمیتونم براش صبر کنم. میخوای من برات لیزش کنم؟
گفت:
سخت نیست برات؟ تو حسابی براش زحمت کشیدی.
گفتم:
نه با کمال میل هر کاری که بتونم براش میکنم.
دوباره انگشتشو فرو برد تو و صدای آخم درومد. بعد ژل رو ریخت کف دستم و منم مالیدمش رو کیر کلفتش. کیرش تموم نمیشد، حس کردم خیلی بلنده و بیشتر از بقیه کیرا لیز کردنش زمان میبره. دستم کشیده میشد رو کیر گرم و کلفتش و اونم مثل یه حیوون پر از شهوت ناله میکرد و میگفت:
آه آره خودشه. لیزش کن برای این سوراخ سیاهت.
همزمان انگشتشو تو سوراخم بازی میداد که خوب گشادش کنه. گفتم:
کیرت آمادست آنا.
اونم گفت:
سوراخ توم امادست، بهتره باهم آشناشون کنیم.
حرفاش صاف توی قلبم نفوذ میکرد و از اونجا شهوت و تو رگام تزریق میکرد. همه وجودم گر گرفته بود و انقدر داغ بودم که حس کردم عرق روی تنم داره بخار میشه. رفت پشتم، دو تا دستشو گذاشت رو لپ کونم و از هم بازشون کرد و سوراخمو نگاه کرد. گفت:
آره خودشه، این دقیقا همون چیزیه که میخوامش.
بعد با کیرش دو تا زد بالای کونمو پرسید:
آماده ای افسانه؟
آماده؟ نه مست بودم. جوری که اصلا اختیارم دست خودم نبود. گفتم:
بی تابتم آنا.
گفت:
آه عزیزم.
بعد کیرشو کشید لای چاک کونم. اون وسط حسابی چرب و لیز شده بود و سر کیرش روون رو کونم پایین بالا میشد. گاهی کله کیرش سوراخمو میبوسید و صدا میداد، حسش بینظیر بود. اما این آرامش و رمانتیکی تموم شد، وقتی که آنا کیر شقشو رو سوراخ کونم سفت کرد و درست وسطشو نشونه گرفت. گفت:
افسانه میخوام بیام تو.
نفسمو بیرون دادم و فهمیدم وقت حس های عاشقونه گذشته، حالا باید فشار کیر رو تحمل میکردم. گفتم:
هوامو داشته باش آنا.
با یه دست کیرش و با اون یکی دست شونمو گرفته بود. گفت:
خودتو به دست من بسپر و نگران نباش.
گفتم:
تمام من مال توئه.
گفت:
آفرین دختر خوب، حالا آماده ای؟
خودمو شل کردم و نفس عمیق کشیدم. گفتم:
آمادم آنا.
گفت:
عالیه.
و به آرومی روی سوراخ کونم فشار گذاشت. بخاطر اینکه خیلی لیز بود با همون فشار آروم کیرش که مثل سنگ سفت شده بود سوراخمو شکافت. هیچ راه دررویی نداشتم و حس کردم بیشتر از اون چیزی که برای مرحله اول انتظارشو داشتم بهم فشار آورد. ورود جسم خارجی رو حس کردم و درد تو تنم پیچید و صدای آخم درومد. آنا گفت:
چی شد؟ دردت گرفت؟
گفتم:
آره خیلی برام زیاد بود.
گفت:
رفته تو؟
گفتم:
آره فکر کنم.
دستشو برد بینمون و کیرشو و سوراخمو لمس کرد و گفت:
سرش کامل جا شده. از مرحله سختش گذشتی.
دردش یکم آروم گرفت، مثل سری پیش نبود اما کمم نبود. گفت:
میخوام همین تیکه رو آروم تو سوراخت بازی بدم باشه؟
گفتم:
باشه.
گفت:
نگران نباش هواتو دارم.
بعد دو تا دستشو گذاشت دو طرف پهلومو آروم کیرشو کشید بیرون و سرشو دوباره جا داد تو. خیلی روون و آروم اینکارو میکرد جوری که آب تو دلم تکون نخوره، صدای ژل از تو کونم بلند شده بود. گفت:
میخوام یه قدم بیام جلوتر.
بعد آروم حجم بیشتری جا داد. من از درد کونمو کشیدم جلو و کیرش افتاد بیرون. نچ نچ کرد و کمرمو گرفت و منو سر جای اولم برگردوند و گفت:
نخیر خانم، اینبار باید جاش بدیم تو سوراخت، راه فراری نیست. دیگه ام بدون اجازه من اینکارو نکن فهمیدی؟
گفتم:
آره گرفتم.
گفت:
خوبه حالا بیا انجامش بدیم و کارو یسره کنیم.
کیرشو گذاشت رو سوراخم و گفت:
نفس عمیق. آها خوبه، اینم مال تو.
و کیرشو فشار داد.
shemale
     
  
زن

 
اولین رابطه بعد از مهاجرت
قسمت آخر فصل یک: آنا وارد میشود۲

کلفتی و داغی کیرشو حس کردم که وارد کونم شد و همونجای قبلیش قرار گرفت. بعد آنا کف یکی از دستاشو گذاشت رو کمرم و با یه فشار پر قدرت کمی جلوتر اومد. من بدنم برای یه لحظه خشک شد، آنا دست نگه داشت و گفت:
خوبی؟ داری از پسش برمیای.
نفس عمیق میکشیدم که آروم تر شم. گفتم:
آره فقط یکم درد دارم.
گفت:
تا تو نگی ادامه نمیدم.
و همونجوری محکم و قوی نگهش داشت و شروع کرد به مالیدن کمرم. حس آرامش داشتم، با اینکه دردم میومد ولی وقار آنا منو مات خودش کرده بود. یکم دیگه آنا گفت:
میخوام تو همین محدوده بازیش بدم، آماده ای؟
سرمو تکون دادم، آنا خیلی آروم و رون کیرشو تو سوراخم بازی داد. بعد از فروکش کردن درد اولیه کم کم داشتم لذت میبردم، متوجه شدم که خیلی آروم کیر خودمم داره سیخ میشه. ازم پرسید:
حست چیه؟
من که صدای آه و ناله کردنم نرم تر شده بود گفتم:
بهترم.
گفت:
خیلی خوبه.
و با ریتمی که انگار داره کیرشو تو سوراخم میرقصونه تکونش داد. من گفتم:
چقدرشو جا دادی آنا؟
گفت:
حدود نصفش رو.
گفتم:
من برای همش آمادم.
گفت:
مطمئنی؟
گفتم آره و اون گفت:
باشه پس میتونی داشته باشیش.
بعد آروم ولی با قدرت فشارش داد تو سوراخم، حس میکردم چاک کونم تخ تخ صدا میده و داره از هم وا میره. همزمان با فشار پر قدرتش میگفت:
تو از پسش برمیای تو دختر قویی هستی.
من زیر فشار دهنم وا مونده بود، حس کردم رانش چسبید به لپای کونم و شکمش افتاد بالای کونم. خیلی آروم گفت:
بفرمایید اینم از این، الان کاملا داخل تنتم.
حسم ترکیبی از درد و لذت بود. راستش تو دلم به خودم میگفتم درد آنا هم قشنگه و این دردو به جون خریدم. گفتم:
تهشه؟
دو تا دستاشو گذاشت رو پهلومو چند سانت آخرشو با یه تقه آروم گذاشت تو سوراخم و با خنده گفت:
آنا وارد میشود.
من یه آه کشیدم و برگشتم عقب. صورت آنا سرشار از شهوت بود. گونه هاش قرمز شده بود و از چشاش آتیش میبارید. صاف تو چشاش نگاه کردم، حس بی نظیری بود، بالاخره داشتم با کسی که آرزوشو داشتم منو بکنه حسمو به اشتراک میذاشتم و بی واسطه، بدون اینکه هیچ فاصله ای بین ما باشه بهش نگاه میکردم. پرسید:
بکنمت؟
سرمو تکون دادم. کشید عقب کامل و بعد تا ته گذاشت توم، خیلی آروم و یکنواخت. تو صورت هم خیره بودیم، سعی کردم حس درد تو صورتم نیاد ولی معلوم بود زیر فشارم. نگاهش پر از هوس بود. با وقاحت تمام تو چشام نگاه میکرد و کیرشو فرو میبرد داخل سوراخم. کمی دردم گرفت، قدرتش خیلی زیاد بود. بهم گفت:
نگران نباش از این عمیق تر نمیتونم بذارم، فقط باید تحملش کنی و نفس عمیق بکشی.
گفتم:
باشه اگه صاف بذاری دردم نمیگیره.
رومو برگردوند و بدنمو صاف کرد، انگار که تو یه جلسه رسمی باشم مرتب و بی حرکت جلوش موندم و آنا شروع کرد به کردنم با ریتم ملایم. گفت:
حالا خوبی؟
من که آروم آروم داشتم معصومیتم و میباختم گفتم:
خیلی خوبم.
گفت:
بفرمایید برو که رفتیم.
حس کردم با هر تلمبه قدرتش بیشتر میشه و بدنم به لرزه در میاد، آنا واقعا قوی بود و آروم آروم صدای ورجه وورجه کیرش تو سوراخم بلند شد. وقتی تمام کیرشو از سوراخم بیرون انداخت و گفت:
افسانه حالا اینجا رو داشته باش
و بعدش همش رو یه ضرب فرو کرد ته سوراخم، از لذت مست شدم و دوباره برگشتم و بهش گفتم:
حسابی منو بکن آنا.
کمرمو گرفت و شروع کرد به تلمبه زدن، محکم و عمیق. یه دستشو گذاشت رو شونمو تو چشام نگاه کرد و گفت:
حالا تمام تنت مال منه، حالا این منم که تورو کنترل میکنم. همشو بگیر.
صورتش کمی عصبی شده بود و آه ناله هاش با حرص و شهوت از ته دلش بلند شده بود. منم با مظلومیت و شهوت بهش نگاه میکردم و همه وجودمو بهش بخشیده بودم. چشام و که از لذت بستم یهو لبای گرم و خیس آنا رو روی لبام حس کردم. اون لحظه توی قله شهوت و عشق بودم، آنا هر دو تا رو بهم میداد. دیگه نمیکرد، کیرشو میرقصوند تو کونم، فقط جلو عقبش نمیکرد، میچرخوندش و میلرزوندش. خیلی عقب نمیکشید داشت تو عمیق ترین نقطه وجودم تلمبه میزد و لبامو میخورد. همینجوری که لبامو میخورد گفت:
بیشتر میخوای؟
وقتی سرمو تکون دادم رفت عقب. دو طرف کونمو گرفت و دو تا پاشو گذاشت دو طرف کونمو بلند شد و سوار کونم شد. سرمو فشار داد تو بالش، دیگه هیچی حس نکردم، انگار از زمین جدا شده بودم و داشتم تو هوا میچرخیدم، سه تا چیز حس میکردم، ضربه های عمیق کیر آنا تو سوراخم، صدای نفس های شهوت انگیزش که مثل یه شیر ماده و گرسنه بود، و خودم که داشتم زیر تلمبه های محکمش فشار رو تحمل میکردم.

نمیدونم چقدر طول کشید، همه چیز تو اوج خودش بود، مدام اسمشو به زبون میاوردم و بدن لخت، شکم و کیر کجش جلوی چشای بستم بود. یهو خوابید روم، دستشو انداخت دور گردنم و سرمو بالاگرفت. من کامل زیرش ولو شدم. مثل پلیسی که یه مجرمو میگیره منو گرفته بود و نه از دستش میتونستم فرار کنم و نه کیرش. تنمو بو کرد، منم تنشو بو کردم، چند تا تلمبه سنگین بهم زد که حتا صدای تخت رو درآورد‌. بعد آه کشید، بلند و وحشیانه و روی تنم شروع کرد به لرزیدن. آب داغ آنا پمپاژ شد توی سوراخ کونم و چند ثانیه بعد آروم گرفت و روم دراز کشید، در حالی که داشت نفس نفس میزد و مدام میگفت:
گاییدمت، گاییدمت.
من دستشو تو مشتم گرفتم، نفساش تو صورتم میخورد، آنا منو کرده بود ولی حالا خسته و بی رمق شده بود، انگار اون بود که توی این جنگ شکست خورده بود، چون کاملا تسلیم من بود. چیزی که مدت ها توی خیالم تصورش رو میکردم بالاخره واقعی شد.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++
فصل 1 این داستان اینجا تموم شد. نمیدونم براتون جالب بود یا نه.
اگه دوست دارید بقیه ماجراهای من و آنا رو بخونید، براتون مینویسم، اگه نه همینجا تمومش میکنم. مرسی ازتون
shemale
     
  
مرد

 
afsanesan

ممنون از شما
داستان جذاب و نسبتا هیجان انگیزی بود
گرچه به نظرم تایم هر اپیزود کوتاه بود و به نظر میرسید فقط مربوط به ۳-۲دقیقه‌ست که چندبار خواستم از مسئولان بخوام وقتشو بیشتر کنن که پشیمون شدم
ولی بازم ممنون ازشما و قلم شیواتون که کوچکترین نکات رو هم دقیق و با جزییات آوردین
یکی دو پیشنهاد هم در مورد روال قصه دارم که برای اسپویل نشدن، در پیام شخصی براتون مینویسم
in search of way to escape
     
  
زن

 
AmirSalman
مرسی بیشتر از این فکر میکنم دیگه خسته کننده میشه.
shemale
     
  
زن

 
afsanesan
اگه ادامه داشته باشه داستان ها متفاوت با فصل اولن.
shemale
     
  
زن

 
خب دوستان داستان‌ ها همینجا به پایان میرسن.
امیدوارم خوشتون اومده باشه❤️
shemale
     
  
صفحه  صفحه 3 از 4:  « پیشین  1  2  3  4  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

داستانهای افسانه

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2025 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA