انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
داستان سکسی ایرانی
  
صفحه  صفحه 2 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین »

عصیان


مرد

 
aaxxbb
درود بر شما

از لطفتون نسبت به خودم سپاسگزارم. روزان ابری سال ۸۶ نوشته شده و از سال ۸۹ بازی و بقیه ماجرای زندگی داروک. که البته همینجا دارم آپلود میکنم. نوشته دیگه ایی وجود نداره.
داروک
     
  
مرد

 
سلام
اول اینکه ماشالا به قلمتون واقعا عالیه
سوال اینکه آیا پرتو رو داریم یا خیر یعنی شهروز دیگه پیش رو نمیگیره؟
البته برای این سوال زوده ولی خب.....
     
  
مرد

 
hamed811
درود بر شما

سپاسگزارم از محبتتون.
در مورد سوالتون اجازه بدید با نوشته ها پیش بریم.

🌹🌹
داروک
     
  
↓ Advertisement ↓
مرد

 
دمت گرم همینه خیلی عالی وپر قدرت دارین ادامه میدین
﷼﷼
     
  
مرد

 
سلام.
شمایی که کلمه ی « سکسی» رو ابتدای نام داستانهاتون نمیتونید تحمل کنید و انتظار حذفش رو دارید...
شمایی که یجورایی شوق نوشتن رو میشه وسط کلمه هاتون دید....
تعجب برانگیزه که چرا در طول حدود ۱۵ سال فقط چهار داستان نوشتید؟؟؟؟!!!!
یا موضوعی وجود داره نمیتونید بگید، که خب هیچی...
یا اینکه اگه مکان دیگه ای، نام مستعار دیگه ای و یا هر نوشته ی دیگه ای در جای دیگه ای دارید،
خوشحال میشم که اگه هست معرفی بفرمایید.
ممنون.
     
  
مرد

 
Shahram58

🌹🌹🌹🌹
داروک
     
  
مرد

 
aaxxbb

درود بر شما

نتونستم رابطه حرفای اولتون رو با سوالتون پیدا کنم🙄

کلمه سکسی رو گفتم از ابتدای تاپیک هام حذف کنند چون من سکسی نمینویسم و اینجور نیست که تحمل نداشته باشم. اگه سکسی مینوشتم مطمئنا با وجود این کلمه در کنار اسامی بخش های نوشته هام مشکلی نداشتم.

اما اینکه چرا نوشته هام در طول تقریبا ۱۳ سال همین مقدار به زعم شما کم، علت داره.
روزان ابری رو سال ۸۶ نوشتم، که یه داستان کاملا فانتزی و به عبارت بهتر کاملا یک داستان که ساخته پرداخته ذهنم. بعد از اون، با خودم فکر کردم که چرا چیزی ننویسم که زندگی خودم هم بشه درونش گنجانده بشه. این فکر باعث شد که بخش بازی رو بنویسم، که باز اصل ماجرا یعنی اون بازی که پرتو راه انداخت، کاملا ساخته ذهنم بود. ولی در میان بوجود آوردن این ماجرا بخش هایی از زندگی خودم هم درونش گنجانده شد و از بخش دیوار به بعد، نوشته ها بشدت تلفیق فانتزی و واقعیت های زندگی شخصی خودم و به همین دلیل سرعت نوشتن پایین اومد. چون خیلی از ماجراها رو باید صبر میکردم تا نتایج رو حاصل کنم و بعد بنویسم و اینکه توی زندگی پر از آشوب من، زمانهای کمی برای نوشتن پیدا میشد. چیزی که الان دارید میخونید حدود ۷ سال پیش نوشته شده و من در حال ویرایش اون و آپلودش در اینجا هستم. بعد از عصیان دو بخش دیگه هم نوشته شده که در حال ویرایش هستم و با توجه به اینکه بنده ویراستار نیستم باز سرعت پیشروی بسیار کاسته شده. در نهایت باید با شرمندگی عرض کنم، که واقعا نوشته دیگه ایی وجود نداره. منظورم داستان دیگه س. وگرنه با کمال میل خدمتتون ارائه میدادم.🌹
کیفیت رو به کمیت ترجیح میدم😊

خاک راه ایران زمین
داروک
داروک
     
  
مرد

 
darvack:
درود برشما
از لطفتون سپاسگزارم.
منظورتون از ادامه دادن اشعار رو متوجه نشدم. عموما از ابیاتی در جاهایی که میتونه تمثیل باشه استفاده میشه و فکر میکنم تا اندازه رسوندن مفهوم همون لحظه نوشته شده. اما اگه من درست متوجه منظورتون نشدم مثالی بزنید تا روشن بشم. 🌹

سکوت شب و نواي بلبل شکر خنده زد به چهره گل
بنان
خشک آمد کشتگاه من..
در کنار کشت همسايه..
گرچه ميگويند، ميگريند بر ساحل نزديک..
سوگواران در ميان سوگواران..
قاصد روژان ابري داروک ؟
کي ميرسد براران؟
بر بساطي که بساطي نيست..
در درون کومه ي تاريک من..
که ذره ايي با آن نشاطي نيست..
وز ميان دندهاي ني..
به ديوار اتاقم.
دارد از خشکيش ميترکد..
چون دل ياران که در هجران ياران..
قاصد روژان ابري داروک؟
کي ميرسد باران

این رو خیلی دوست دارم مال آخر قصه بود
احترام و ادب و اخلاق
     
  
مرد

 
hosenzad
درود بر شما.

با صدای استاد شجریان گوش بدید🌹
داروک
     
  
مرد

 
عصیان (قسمت پنجم) نوشته ی داروک..

رو خودت مسلط باش.. چرا مثه مرغ سر کنده بال بال میزنی؟!
آروم باش لعنتی.. آروم باش..
-خفه شو داروک.. فقط خفه شو..
بخدا اینجوری کاری از پیش نمیبری.. صبر داشته باش.. بذار ببینیم چی پیش میاد..
عرض میدون اصلی شهر رو طی میکنم و میرم طرف مشاور املاکی که از دور دیده بودم..
شهروز تو خیلی حالت بده.. نباید برگردی به اون خونه...
-گفتم خفه شو.. فقط خفه شو.. خودم میدونم دارم چه غلطی میکنم..
وارد بنگاه میشم.. چند تا پیره مرد نشسته اند.. نمیدونم باید با کی حرف بزنم.. یه سلام به همه میدم.. یکی از اون پیرمردها با همون لهجه ی بندری میگه:
بفرما پسرم؟
یکم دست دست میکنم و میگم: یه مکان برا اقامت میخوام..
مجردی؟
-بله..
چکاره ایی؟
داروک میگه: بگو منجی عالم بشریت.. بگو تحت تاثیر آواتارم توی سایت، فکر میکنم سوپرمنم..
از دستش عصبیم..
-راستش من نویسنده م.. دارم یه کتابی مینویسم، که یه بخشهاییش توی این شهر اتفاق میفته.. برا همین اومدم اینجا و البته به یه مکان برای زندگی نیاز دارم..
پیره مرد میگه:
وابسته به جایی هستی؟ منظورم ارگان خاصی؟
یاد کارت عضویت مجله میفتم.. سریع دست میکنم توی کوله م و کارت رو بیرون میکشم و میگم:
من نویسنده ی این مجله هستم..
پیره مرد کارت رو از دستم میگیره، عینکش رو جابجا میکنه و سعی میکنه ژست یه آدمی که از همه چیز سر درمیاره رو بگیره.. کارت رو میخونه و خنده روی لباش مینشینه..
نفس راحتی میکشم.. از جاش بلند میشه و میگه:
خوش اومدید به لنگه و بهم تعارف میکنه که روی صندلی بنشینم..
باعث افتخار که براتون بتونم کاری انجام بدم..
تو دلم میخندم.. داروک میگه:
ای حرومزاده.. خوب خودتو جا کردی!
پیره مرد ادامه میده:
چند تا مکان براتون دارم.. که البته به مجرد نمیدند.. ولی شما نور چشم مایید.. خودم درستش میکنم، تا هر کدومو پسندید براتون ردیفش کنم..
-حاجی اگه ممکنه یه منزل دربستی برام ردیف کنید.. چون من رفت و آمد دارم.. دوستام و همکارام از کیش و باقیه ی جاها میاند دیدنم.. قرار یکسال اینجا باشم.. میخوام جوری باشه که برا کسی آزار نداشته باشم..
بازم داروک میگه:
من که میگم حرومزاده ایی، شاکی میشی! آخه کدوم همکار؟ ههه حتما شورانگیز خانوم؟ یا حتما فری جون.. هوووم؟ شغل جدید مبارک..
پیره مرد دفترش رو باز میکنه و میگه:
ببین پسر جون.. اگه میخوای راحت باشی و کسی کاری به کارت نداشته باشه؟ یه خونه ی ویلایی هست، که نزدیک فرودگاه و تو ساحل.. یکم از شهر بیرونه.. اما همه چیش مرتبه.. قیمتشم خوبه.. بزرگ. یه درش روی ساحل باز میشه..
میپرم وسط حرفش و میگم: میشه ببینمش؟
آره عزیزوم.. وسیله داری؟
نه. تاکسی میگیرم..
وقتی وارد خونه میشیم.. میبینم دقیقا همونه که من میخوام.. یه مکان ساکت و خلوت.. یک درش روبه جاده باز میشه و یک در دیگه ش که توی حیاط، روی ساحل.. ماسه ها تا وسط حیاط اومدند.. از خونه خوشم میاد.. دوتا اتاق داره با یه آشپزخونه مرتب و یه پذیرایی دلباز.. یه جورایی شبیه خونه ی خودم.. اما از همه مهمتر، چیزی تو این خونه هست که بیشتر ازهمه خوشحالم میکنه و اون امکانات یه زندگی ساده.. خونه کاملا موکت و پذیرایی دوتا فرش داره و یکی از اتاقها هم مفروش.. تلویزیون موجود.. توی آشپزخونه اجاق و یخچال هم میبینم و همینطور مقداری ظرف و ظروف..
پیره مرد بنگاهدار میگه:
این خونه مال یه نظامی، که مدتی منتقل شده به بندر خمیر.. خودشم بچه ی خمیر و اونجاهم خونه داره.. از من خواست که به یه آدم مطمئن که تعدادشونم زیاد نباشه بدم اجاره.. اگه خودتون وسیله ی زندگی میارید؟ که من کارگر میفرسم و جعمشون میکنیم میذارم انبار.. اما اگه وسیله ندارید؟ که فکر کنم میتونید ازشون استفاده کنید و یه مبلغی به اجاره اضافه کنیم..
-عالیه پدر جان.. من همین خونه رو میخوام.. با وسائلش..
کارهای قانونی خونه توی بنگاه تموم میشه و فقط میمونه پرداخت پول و تحویل کلید، که اونم فردا صبح، قراره نادیا بریزه به حسابم.. حالا دیگه بابت استقرارم خیالم راحت شده و دارم به سارا فکر میکنم.. تصمیم دارم برگردم خونه ی شورانگیز..
بازم ویز ویز داروک:
شهروز جون پرتو بیخیال شو. نرو خونه ی اون زنیکه..
-ساکت.. میدونیکه تصمیممو گرفتم.. پس تلاش بیهوده نکن.. سپس زنگ میزنم به نادیا.. با اولین بوق جواب میده..
سلام عزیزم.. خوبی؟
-سلام نادی.. آره خوبم.. تو چطوری؟
منم خوبم.. چه خبر؟
-نادی اینجا یه خونه گرفتم.. زنگ زدم که بهت بگم، فردا یادت نره چک رو پول کنی.. باید بابت تحویل خونه بدم به بنگاه..
خیالت راحت باشه.. تا ساعت ده پول توی حسابت..
-ممنونم خانومی.. نمیدونم این محبتهات رو چطوری جبران کنم..
شما زحمت به خودتون ندید آقا..
-هههه.. مسخره م میکنی؟
اختیار دارید قربان.. تو اولین فرصت خودمو میرسونم بهت.. امیدوارم یه مکانی خونه گرفته باشی که منم بتونم بیام پیشت..
-آره آره.. خونه ایی که گرفتم کاملا امن..
عالیه.. پس منتظرم باش..
-نادی مامانو سیمینو تنها نذار..
خیالت راحت باشه.. راستی شهره باهام تماس گرفت و شمارتو خواست منم بهش دادم..
-ئه ! خوب کاری کردی.. از پرتو خبری نداد؟
من چیزی ازش نپرسیدم.. بعد با لحنه اعتراض ادامه میده.. بسه دیگه شهروز. ولکن این دختره رو تورو خدا..
-چی داری میگی نادی؟! مگه میشه؟ حرفی میزنیا ! فعلا کاری نداری؟
آهی از اعماق وجودش میکشه و میگه:
نه مواظب خودت باش..
-توام همینطور..
ارتباط رو که قطع میکنم، گوشیم شروع میکنه زنگ خوردن.. شورانگیزه..
-سلام..
سلام.. کجایی شهروز؟
دارم میام طرف خونه ی شما..
اوکی. زود بیا.. دل این دختره رو بردی.. از وقتی رفتی داره گیج میزنه.. هههه.. درضمن یه برنامه خاص امشب داریم.. که اگه دوستداشته باشی میتونی بیای..
-حالا میام خونه با هم حرف میزنیم..

بازم غول بیابونی در رو به روم باز میکنه و با همون خنده ی کریه ش از جلوی در کنار میره تا من وارد بشم.. وقتی از کنارش دارم رد میشم، هر لحظه حس میکنم حالا با کف دستش که به اندازه ی یه بیل، همچین میزنه توی سرم، که نیم تنم بره تو زمین..
محیط خونه ی شورانگیز بازم شلوغ و پر هیاهو و سارا با دیدن من چهره ش از هم باز میشه.. شورانگیز توی آشپزخونه داره جمع و جور میکنه.. اثری از فریدون نیست.. یراست میرم پیش شورانگیز..
به به آقای داروک..
-شورانگیز من میخوام پول اقامتم تا فردا صبح و همینطور غذا و مشروبی که میخورمو همین حالا پرداخت کنم..
ابروهاش رو میکشه تو هم و میگه:
حالا عجله نکن. با حساب سارا ازت میگیرم..
-راستی چی شد؟ با فریدون حرف زدی؟
آره..
-خب؟
ببین فریدون از تو خوشش اومده.. برا همین میگه:
پونصد تومن و البته یه شیرینی هم باید به خود سارا بدی..
یکم فکر میکنم..
شورانگیز ادامه میده.. باور کن که هر کی دیگه بود کمتر از هفتصد قبول نمیکرد.. اما خب منم سفارش کردم و یه چشمک بهم میزنه..
-باشه من حرفی ندارم.. اما به یه شرط..
دست از کار میکشه، تکیه میده به کابینتها و پرسشگرانه مستقیم توی چشمام نگاه میکنه و ابروهاش رو میبره بالا..
-به شرط اینکه بابت خودت دیگه پولی ازم نخوایند..
چهره ش از هم باز میشه.. واقعا میخوای با منم باشی؟
سرتا پاش رو خریدارانه نگاه میکنم و میگم:
چیه؟ اعتماد به نفس نداری؟
میخنده و میگه:
خفه شو هرزه..
-قبول؟
لب پایینش رو با دندونش میگزه و میگه:
کثافت تو منو حشری میکنی..
-درمورد خودت با فری جون حرف زدی؟
برمیگرده تا به کارش ادامه بده و میگه:
مشکلی نیست..
-پس قبوله که با همین پول هر دوتون؟
یباره کارش رو رها میکنه و میاد طرفم و سینه به سینه خودش رو میچسبونه به من و میگه: آره.. آره.. قبول.. اینقدر سعی نکن منو تحریک کنی.. چشمم میفته به سارا که اونطرف سالن مارو زیرنظر داره و مشوش.. میفهمم از اینکه من و شورانگیز رو تو این حالت میبینه راضی نیست..
از شورانگیز جدا میشم و میگم:
برم پیش سارا جونم که خیلی ناراحت..
ههه.. هرزه ی حشری.. راستی شب دعوتیم توی یه لنج روی دریا.. باحاله.. اگه بخوای میتونی بیای و درضمن یادم نبود بهت بگم.. سارا پریود.. برنامه ت رو باید بذاری چند روز دیگه..
با خودم فکری میکنم و میگم: باشه مهم نیست.. یعنی چاره ایی نیست..
شب با ما میای مهمونی؟
-اگه مشکلی نداشته باشه، خیلی م دوست دارم..
خوبه.. بهت خوش میگذره...
میرم طرف سارا که روی کاناپه نشسته و خودش رو با لپتاپ من سرگرم کرده.. وقتی میرسم بهش به احترام از جاش بلند میشه.. دستم رو میبرم جلو و باش دست میدم.. دستش یخ کرده و یکم داره میلرزه.. مینشینم و اونم مینشینه کنارم..
-خب داشتی چیکار میکردی؟
داشتم نوشته هاتونو میخوندم..
-خب؟
وقتی دارم میخونم، اونقدر غرق میشم، که حس میکنم جای شخصیتهای نوشته هام.. باورم نمیشه کسی که اینها رو مینویسه، میتونه یه آدم خوش گذرون و لاابالی باشه..
-یعنی چی؟ منظورت اینه که من لاابالیم؟!
یکم چهره ش برافروخته میشه و میگه:
منظوری نداشتم..
اما خوب میدونم که حرفش رو زده..
-سارا میشه رک و بدون پرده بهم بگی، از این که فکر کنی من اولین کسی باشم که سکس رو باش تجربه کنی چه حسی داری؟
میبینم بازم عرق مینشینه روی شقیقه هاش.. یکم منو من میکنه و میگه:
کلا از اینکه میخوام اینکار رو به عنوان یه شغل شروع کنم، حسم خیلی بده.. خیلی.. با هر کی که میخواد باشه.. اما اگه غیر از این بود، مثلا با هم دیگه دوست بودیم.. یعنی من دوست دخترت بودم.. میتونم بگم خیلی هم خوشحال میشدم..
بهش لبخند میزنم و میگم:
بدو برام مشروب بیار..
ناراحتتون کردم؟
-نه عزیز دلم.. برو مشروب بیار..
وقتی از جاش بلند میشه که بره.. دستش رو میذاره سرشونه ی من و رد میشه.. ناخودآگاه از دو گوشه ی چشمم چند قطره اشک میغلته پایین..
داروک میگه: چشمت کور بهت گفتم برنگرد تو این خونه..
با مشروبی که مرتب سارا بهم میرسونه، حالا دیگه مست مستم و همه دارند برا رفتن به مهمونی آماده میشند..
سارا یه مانتو سفید و یه شلوار جین تنشه. با شال آبی و جلوی من ایستاده.. زیباست..
میشه یه خواهشی بکنم؟
نگاه میکنم تو چشماش و با سرم بهش علامت میدم که حرفش رو بزنه..
میشه خواهش کنم امشب دیگه مشروب نخورید و منم تنها نذارید؟
با انگشتم گوشم رو میخارونم و میگم:
مشروب رو میخورم.. اما تو رو تنها نمیذارم.. مطمئن باش.. لبخند مینشینه روی لبهای خوشگلش..
صدای شور انگیز بلند میشه.. خب دخترا ماشین اومد.. برید سوار بشید.. بعد میاد طرف من و میگه: آهای سیاه مست.. پاشو دیگه...

ادامه دارد..
داروک
     
  
صفحه  صفحه 2 از 11:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  11  پسین » 
داستان سکسی ایرانی

عصیان

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti.net Forum is not responsible for the content of external sites

RTA